تحول دکترین امنیتی اسرائیل در قبال سوریه
( با نگاه به جنگ 2011 )
با سقوط صدام در سال 2003 میلادی شاهد شکل گیری معادلات جدید سیاسی، نظامی و امنیتی در سطح منطقه خاورمیانه هستیم. رژیم صدام حسین که با در اختیار داشتن سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک، در کنار قوای نظامی از ارتشهای قدرتمند عربی محسوب میشد، و با تجربه حملات موشکی(1) در سال1991 به مناطقی در قلمرو رژیم صهیونیستی، از تهدیدهای جدی این رژیم به شمار میآمد، با حمله نظامی امریکا در سال 2003 سقوط کرد.(2) از آن زمان متناسب با رقم خوردن معادلات جدید منطقه ای، دکترین امنیتی اسرائیل در قبال سوریه ـ به عنوان یکی از اعضای محور مقاومت ـ دچار تغییر شد. اگرچه باید جرقه نخست این تغییر را کمی قبل تر و در سال 2000 میلادی جستجو کرد. یعنی زمانی که از یک سو رژیم صهیونیستی مجبور به عقب نشینی از جنوب لبنان شد(3) ـ که در آن زمان حیاط خلوت سوریه به شمار میرفت ـ و از سوی دیگر بشار اسد در سوریه و حکومت نئومحافظه کار به ریاست جمهوری جرج بوش در امریکا به قدرت رسیدند. حکومت بوش زمینه ساز اجرای طرح خاورمیانه نوین شد؛ و حکومت بشار اسد نقش بیشتری در محور مقاومت برعهده گرفت. ایال زیسر در مقاله خود با عنوان "بحران در سوریه: تهدیدات و فرصتهای اسرائیل" یادآور میشود که از زمانی که او (بشار اسد) به قدرت رسید خودش را به عنوان رئیس اردوگاه رادیکال در جهان، به عنوان دوست ایران و شریک اصلی و فعال حزبالله و حماس در محور ضد اسرائیل و ضد امریکا ترسیم کرد.(4)
اگرچه سقوط صدام تهدید امنیتی عراق را برای اسرئیل برطرف نمود، اما با همسو بودن حکومت جایگزین صدام در عراق با اهداف و سیاستهای محور مقاومت-به عنوان تهدیدی جدی تر از تهدید صدام برای اسرائیل- ، در عمل محور مقاومت تقویت شد؛ و محاسبات ساقط گران حکومت صدام اشتباه از آب درآمد. این در حالی است که برای اجرای طرح خاورمیانه جدید، بعد از دفع تهدید صدام، باید حکومت سوریه به عنوان تهدید دیگر هدف قرار میگرفت. از طرفی دیگر تمرکز اسرائیل که تا پیش از آن معطوف به تهدیدات صدام بود، با فروپاشی نظام او، به طور کامل متوجه تهدید محور مقاومت شد.
گریزناپذیری اسرائیل از عقب نشینی از جنوب لبنان در پی فشارها و حملات حزبالله در سال2000 میلادی زنگ خطری برای این رژیم به صدا درآورد که از قدرت یابی روزافزون گروههای مقاومت با پشتوانه حمایتی سوریه و ایران خبر میداد. محور مقاومتی که گفتمان خود را نه براساس پذیرش رژیم صهیونیستی در مرزهای سال 1967 بلکه بر اساس عدم به رسمیت شناختن آن و تلاش برای ترسیم نقشه خاورمیانه ای بدون اسرائیل پایه ریزی کرده بود. در واقع نظام سوریه که از ابتدای شکل گیری گروههای مقاومت ـ متاثر از انقلاب اسلامی ایرانـ، نقش ارتباط دهی جغرافیایی این گروهها با ایران را بازی کرده بود، با شروع حاکمیت بشار اسد و مخصوصا در جنگ 33 روزه اسرائیل علیه حزبالله لبنان، نقش پررنگ تر و مهمتری در این محور بر عهده گرفت .لذا اسرائیل که تا پیش از آن زمان بیشتر در صدد حفظ جولان از طریق نظام بازدارندگی و دور نگه داشتن ارتش سوریه از مرزهای جولان بود، همزمان با روند تقویت محور مقاومت، شاهد تضعیف موقعیت خود بود و توازن قوای منطقه ای را به ضرر خود میدید. در نتیجه، سیر تحول دکترین امنیتی خود را آغاز کرد و در دکترین امنیتی جدید خود، با حفظ وضعیت بازدارندگی در قبال سوریه، پرونده این کشور را در دستور کار امنیتی قرار داد تا با تضعیف حکومت بشار اسد، خروج سوریه از محور مقاومت و در نتیجه تضعیف این محور حاصل شود. دکترین امنیتی جدید اسرائیل در بازه زمانی سال 2000 تا 2011 همزمان با شکل گیری محیط امنیتی جدید در منطقه در پی همسویی عراق جدید با محور مقاومت بعد از سال2003، با شکست اسرائیل در جنگ33 روزه علیه حزبالله لبنان در سال2006، با شکست اسرائیل در جنگ 22 روزه علیه حماس در سال 2008 در حال تکامل بود؛ تا اینکه پدیده موسوم به بهار عربی و تحولات بعد از آن فرصت مناسبی برای اسرائیل به منظور بهره برداری حداکثری علیه حکومت سوریه فراهم ساخت و در واقع مسیر اجرای دکترین امنیتی جدید اسرائیل هموار شد. تحولاتی که در سوریه با به راه افتادن یک جنگ نیابتی(5) و فرسایشی، ویرانی زیرساختها، تضعیف ارتش و به خصوص خلع سلاح شیمیایی این کشور همراه بود، اسرائیل را در حاشیه ای امن قرار داد؛ هرچند با پایداری و مقاومت 8 ساله مردم و حکومت سوریه، ابعاد دیگری از جنگ نمایان شده است که در کنار همه هزینهها حاکی از دستاوردهای بزرگی برای محور مقاومت میباشد که در فصل نهایی، نوشتار حاضر به تفصیل به آن پرداخته است. ضرورت تدقیق در این مساله نگارنده را برآن داشت تا با بررسی این موضوع در پژوهش حاضر اولا توجه پژوهشهای دانشگاهی و اندیشکده ای را به این موضوع و موضوعات مشابه آن معطوف ساخته و خلأ تحلیلی و تحقیقاتی در این زمینه را یاد آور شود؛ به ویژه آنکه قرار داشتن سوریه در محور مقاومت خود به تنهایی دلیلی مهم بر ضرورت تحلیل و بررسی آکادمیک تحولات این کشور در مقابله با رژیم صهیونیستی است. و ثانیا نتایج به دست آمده از این پژوهش که زمان زیاد و تحقیقات فراوانی را به تبع خود داشته است در مسیر رهیافتها و رویکردهای نهادهای موثر در سیاست خارجی کشور راه گشا بوده و برای تعالی انقلاب اسلامی گامی کوچک برداشته باشد. امید که مفید فایده واقع شود.
کتاب حاضر مشتمل بر پیشگفتار، مقدمه و پنج فصل است. فصل اول به بیان چارچوب نظری موضوع مورد بررسی میپردازد. در این فصل نظریه واقعگرایی تهاجمی به عنوان مبنای تئوریک کتاب حاضر با بیان مفروضات، اصول و مفاهیم خود شرح داده شده و کنشهای رژیم صهیونیستی مطابق با اصول و مفروضات این نظریه قابل بررسی قلمداد شده است.
در فصل دوم به شرح دکترین امنیتی اسرائیل از طریق بیان مبانی، اصول و مولفههای آن میپردازیم. از جمله، مبانی و مولفههای ایدئولوژیک و دینی، مولفههای تاریخی و فرهنگی، و مبانی داخلی مثل جمعیت، اقتصاد و سرزمین. از ابتدای پیدایش رژیم صهیونیستی مشخصا اصل بازدارندگی از اصول اصلی دکترین امنیتی اسرائیل در قبال اعراب بوده است.
در فصل سوم محیط امنیتی اسرائیل به تبع رویدادهای منطقه خاورمیانه بعد از سال2000 ترسیم میشود. از جمله آنها به قدرت رسیدن بشار اسد در سوریه، عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان، سقوط صدام در پی حمله نظامی امریکا به عراق و توسعه نفوذ ایران در عراق جدید، خروج سوریه از خاک لبنان در پی ترور رفیق حریری، جنگ33 روزه اسرائیل علیه حزبالله لبنان و در نهایت قدرت یابی حماس در فلسطین و جنگهای 22روزه و 8 روزه که هر کدام نقش موثری در ترسیم محیط امنیتی اسرائیل داشته اند و بعضا منجر به زیر سوال رفتن بازدارندگی این رژیم شده اند.
فصل چهارم پس از بررسی توصیفی شروع بحران 2011 در سوریه و تفاوت آن با آنچه بهار عربی در کشورهای منطقه شمال آفریقا به همراه داشته است، به پشت پرده بحران در این کشور و نقش موثر امریکا و اسرائیل در رقم خوردن جنگ سوریه میپردازد. در واقع محیط امنیتی جدید اسرائیل و خدشه دار شدن قدرت بازدارندگی این رژیم در دهه اول سال 2000 میلادی باعث شد تا محور امریکا و اسرائیل از سالها پیش از سال 2011 مترصد فرصتی برای ضربه زدن به حکومت سوریه به طور خاص و محور مقاومت به طور عام باشد. سیاستهای اعمالی و اعلامی این محور در این راستا، در قالب اظهارات مقامات و تحلیلگران صهیونیستی، غربی و عربی در این فصل بیان شده است. همچنین این مساله مورد بررسی قرار میگیرد که امنیتی سازی پرونده سوریه از سوی اسرائیل، هدف قرار دادن امنیت سوریه را در سه بعد نظامی، سیاسی و اقتصادی مشروع و ضروری جلوه داده است. به طور خلاصه این فصل به انعکاس تحولات پیش آمده در محیط امنیتی اسرائیل بر دکترین امنیتی این رژیم در قبال سوریه میپردازد که مشخصا در بحران2011 سوریه خود را نشان داده است. در فصل پنجم که به عنوان فصل نتیجه گیری در نظر گرفته شده است، قصد داریم ضمن جمع بندی و نتیجه گیری از مطالب گفته شده در فصول قبل، به سناریوهای پیش روی جنگ سوریه و سناریوی مطلوب اسرائیل اشاره نماییم و در یک نگاه مقایسه ای در کنار تمام هزینههایی که جنگ 2011 علیه سوریه به محور مقاومت تحمیل نمود به تشریح دستاوردهای قابل توجهی که این جنگ برای محور مقاومت به همراه داشت بپردازیم. امید که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
نظر شما