رقابت/ تقابل روسیه و غرب و ضرورت احتیاط ایران


رقابت/ تقابل روسیه و غرب و ضرورت احتیاط ایران

 
دوشنبه 5 اسفند 1392
 
 


رقابت/ تقابل جزء دائمی از روابط روسیه و غرب (در‌ مفهوم کلی و به‌‌معنای ائتلاف غربی به رهبری آمریکا) است که در فضای کشمکش دائم بر سر قدرت در سیاست بین‌الملل در زمینه‌ها و سطوح مختلف بروز بیرونی یافته و در مواقع «شدت» روابط با «مرتبطین» آنها را با بحران مواجه می‌کند. در شرایط حاضرکه چنین فضایی تشدید شده، از جمله دلایل آن می‌توان به تلاش طرفین برای بازتعریف مناسبات قدرت و بازتنظیم چگونگی توازن قوا در خاورمیانه اشاره کرد که ضرورت آن به‌تبع چالش ایجاد شده در ترتیبات موجود ناشی از تحولات موسوم به «بهار عربی» بیشتر احساس شده است.
استمرار سیاست تهاجمی غرب در مقابل روسیه از جمله در موضوع سپر ضدموشکی اروپایی، دستکاری مستقیم و غیرمستقیم «تحولات عربی» به ضرر سایر بازیگران از جمله روسیه و نیز تجربه ناموفق پروژه «ری‌ست» نیز از جمله عوامل دخیل در تشدید این فضا هستند. این تحولات به‌ نوبه خود اسباب تقابل‌های «دیگری» از جمله تشدید تنش مستمر لفظی، ماجرای اسنودن، مقاومت بیشتر مسکو در موضوع هسته‌ای ایران، تقبیح اقدام نظامی ناتو در لیبی، مقاومت مستقیم روسیه در سوریه، تلاش‌های پنهان و پیدای مسکو برای توسعه نفوذ در خاورمیانه جدید از جمله در مصر، مسئله نظامی‌گری روسیه در قطب شمال، یارگیری‌های جدید در شرق آسیا و البته بحران اخیر اکراین نیز بوده‌اند.
نکته اینکه برخلاف سابق، رویه رفتاری روسیه در این تحولات همواره منفعلانه و سلبی نبوده در مسئله سوریه، توسعه نظامی‌ در قطب شمال، اسنودن و تلاش برای نفوذگذاری بیشتر در خاورمیانه حائز جنبه‌های ایجابی و تا حدودی تهاجمی نیز بوده است. صرف‌نظر از تقابل‌های خرد، همچنان که اشاره شد دوره جدید رقابت/ تقابل آنها مواجهه‌ای با پس‌زمینه پررنگ ژئوپلیتیکی- راهبردی برای بازتعریف حوزه‌های نفوذ و پایه‌گذاری چهارچوب جدیدی از تقسیم وظایف در شرایط جدید منطقه‌ای و بین‌المللی است. چرا که روسیه از یک‌ جهت، در برآوردی کلان افول تدریجی هژمونی جهانی آمریکا را محرز و تلاش برای پرکردن خلاء قدرت آن در خاورمیانه برای احیاء موقعیت «قدرت بزرگی» خود را ضروری می‌داند و از سوی دیگر، مناسبات قبلی قدرت را تأمین‌کننده منافع خود ندانسته و ادامه آن را در تضاد آشکار با اهداف خود ارزیابی می‌کند.
مسکو می‌داند که عدم واکنش به سیاست جاری تهاجمی غرب به معنی تأخیر در تحقق این آرمان و منجر‌به عقب‌نشینی‌های بیشتر آن در نقشه بلندمدت اروپا، خاورمیانه و در آینده در شرق آسیا خواهد بود. این برآورد، روسیه را به تحرک بیشتر در سیاست خارجی و مقاومت جدی‌تر در برابر توسعه‌طلبی غرب وامی‌دارد که بر‌اساس طبیعت رقابت قدرت در عرصه بین‌الملل تقابل‌هایی را به همراه دارد. در‌این‌بین، رهبران کرملین نیز اعتراف می‌کنند که توان مسکو برای رقابت/ تقابل با قدرت شبکه‌ای و چندبعدی غرب محدود است و این محدودیت در «تنهایی» روسیه و مواجهه با «غربی‌ها» در نشست ژنو2 در‌مورد سوریه ملموس بود. بر‌همین‌اساس، مسکو تلاش دارد تا با همراه کردن برخی شرکاء و استفاده از برخی اهرم‌ها/ کارت‌ها در حد امکان این نقصیه را جبران نماید.
نشانه‌های اخیر تمایل مسکو به تقویت تعاملات با تهران را می‌توان در این «متن» تفسیر کرد. چرا که روسیه به‌تبع کشمکش ژئوپلیتیکی با غرب در خاورمیانه از یک‌سو و تنش با برخی کشورهای عربی از جمله عربستان و نیز ترکیه از سوی دیگر، با وضعیت پیچیده‌ای در این منطقه روبه‌رو شده و برای تحکیم جبهه و پیشبرد سیاست خود به «شریک/ اهرمی» چون ایران، (که حسب اتفاق، در موقعیت مشابه قرار گرفته) نیازمند است. لذا، به‌نظر می‌رسد این نشانه‌ها بیش از آنکه ناشی از «ارزیابی جدید» از ایران و موقعیت منطقه‌ای آن باشد، متأثر از پیچیدگی تحولات خاورمیانه است. به این اعتبار که شاید نتوان این سیاست «واکنشی» را به شکل‌گیری «درک و سیاست بلندمدت» جدیدی در کرملین نسبت‌به ایران تعبیر کرد.
در‌این‌بین، نکته مهمی که باید به‌خاطر داشت این است که روسیه و آمریکا به سنت تاریخی قدرت‌های بزرگ، همواره رقابت/ تقابل خود را به «نقاط ثالث» منتقل کرده و می‌کنند تا با احتراز از احتمال تقابل مستقیم و هزینه‌کرد زیاد، امکان بهبود روابط و پی‌گیری تعامل راهبردی در آینده را نیز حفظ نمایند. در شرایط کنونی، سوریه و اکراین را می‌توان نمونه‌های مشهودی از کاربست این تاکتیک دانست که طی آن مسکو با فشار بر غرب در سوریه و در مقابل، غرب با فشار بر مسکو در اکراین، تلاش می‌کنند تا کفه ترازوی قدرت را به‌نفع خود سنگین‌تر کنند. البته که در این فرآیند آنچه اهمیت دارد سهم‌گیری هرچه بیشتر از مناسبات آتی قدرت است و آنچه کم اهمیت یا اساساً بی‌اهمیت فرض می‌شود، منافع سوریه و اکراین و مردم این دو کشور است.
ایران نیز به‌واسطه جذابیت‌های مختلف ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی از زمینه‌ای مساعد برای تبدیل شدن به «نقطه ثالث» رقابت مسکو و غرب برخوردار بوده و هست. با‌این‌ملاحظه، در شرایطی که تهران در فضای تنش‌زدائی در سیاست خارجی و بازیابی اعتماد بین‌المللی قرار گرفته، به‌نظر می‌رسد باید نهایت تلاش‌ها برای «دور ماندن» از رقابت/ تقابل جاری روسیه و غرب به کار بسته شود. چرا که ورود ایران به این فضا چه به‌صورت آشکار و چه پنهان، ضمن اینکه منافع ملی را در‌معرض «بازی قدرت» آنها قرار خواهد داد، در تعارض با اصول «معتدلانه» سیاست خارجی آقای روحانی نیز قرار خواهد گرفت.
به این اعتبار، هرچند جنبه‌های «مثبتی» در موضوع مطرح شده اخیر در‌ باب قرارداد «نفت در برابر کالا» میان ایران و روسیه متصور است و احتمالاً می‌تواند در کاهش آثار تحریم‌ها موثر بوده و حتی به‌عنوان کارتی در‌برابر غرب استفاده شود، اما باید توجه داشت که مسکو نیز در استفاده از این کارت در رقابت/ تقابل خود با غرب دارای مهارت بسیار است. مهم‌‌تر اینکه در شرایط فعلی که مذاکرات هسته‌ای با حساسیت‌های خاص خود در جریان است، ورود به تعاملی بلندمدت با روسیه در موضوعی که با تحریم‌ها ارتباط دارد، به‌حتم در بروکسل و واشنگتن به‌عنوان اقدامی تحریک کننده تفسیر خواهد شد و واکنش منفی آنها را درپی خواهد داشت.
باید خاطر نشان کرد که این واکنش، متفاوت از واکنش غرب به ادامه تعاملات نفتی چین با ایران در فضای تحریم خواهد بود. چرا که غربی‌ها قرارداد «نفت در برابر کالا» یا هر تعامل بلندمدت دیگر میان تهران و مسکو که بر «ساختار فشارها» بر ایران تأثیرگذار باشد را در «متن» رقابت/ تقابل خود با روسیه (و نه ضرورتاً ایران) تعبیر خواهند کرد و واکنش قابل انتظار آنها به مسکو، تهران را نیز زیر تأثیر قرار خواهد داد. نتیجه این تحول می‌تواند ورود «غیرضروروی» ایران به فضای رقابت/تقابل مسکو و غرب باشد که همچون سوریه و اکراین، آنچه در اهمیت ثانوی خواهد بود، منافع تهران است.