مذاکرات تهران-ریاض؛
دیگران چه دیدگاهی دارند؟
بعد از آغاز دور جدید مذاکرات برجامی ایران با ۱+۴ در وین، میتوان مهمترین رویداد سیاسی غرب آسیا را آغاز گفتگوها بین ریاض و تهران در بغداد دانست. رویدادی که البته با توجه به شرایط طرفین و فعالیت کشورهای میانجی دور از ذهن نبود؛ تحولات اخیر بینالمللی و منطقهای نیز به گونهای پیش رفت که احتمال برگزاری آن را تقویت میکرد. فراتر از مقتضیات و خواست طرفین مواضع و دیدگاه قدرتها، بازیگران منطقهای، رسانهها و افکار عمومی در این خصوص مطرح است. بیشک چنین تحولی اگر بخواهد به نتیجهی مطلوب برسد و تنشهای فی ما بین را کاهش دهد، نیازمند حمایتها، رضایتها و همراهیها در سطوح مختلف است. طی این نوشتار سعی خواهیم کرد به اختصار دیدگاههای مختلف از سوی بازیگران تاثیرگذار بر این روند را مورد تحلیل قرار دهیم.
ابتدا نقش بازیگران بینالمللی از جمله ایالات متحده و چین مطرح است. ناظران معتقدند بین حمایت سیاسی پکن از تهران طی مذاکرات وین، انعقاد پیمان همکاری ۲۵ساله بین دو کشور و سفر وزیر خارجهی چین به عربستان از یک سو، و تلاش دولت بایدن برای کنترل اقدامات سعودی و پایان دادن به جنگ یمن از سوی دیگر، رابطهای وجود دارد. میتوان این گونه برداشت کرد که تمایل پکن برای ایجاد یک نظم امنیتی مشترک، ابتدا میتواند محدودیتهای سیاسی-امنیتیِ مثبت برای کشورهای همسایه ایجاد کند؛ و سپس آنها را متوجه سود همکاریهای اقتصادی خصوصاً در حوزهی انرژی نماید. تصمیمگیرانِ ریاض دریافتهاند که مسئولیت تأمین ثبات منطقه، ظاهراً از سوی دولت بایدن به پکن محول شده و بهتر است برای رهایی از مشکلاتی همچون پیامدهای مداخله در بحران یمن، اقدامات تنشزا با ایران و محور مقاومت را -حتی شده به طور مقطعی- متوقف کنند.
دو بازیگر مهم دیگر در این خصوص را باید روسیه و اتحادیه اروپا بدانیم. مسکو همواره از روند تنش زدایی و از سرگیری روابط منطقهای بین تهران و ریاض استقبال کرده و خواهان گفتگوی این دو بوده است. این حمایت روسیه را میتوان به تلاش این کشور برای نزدیک شدن به عربستان، و سپس گسترش مناسبات با سایر کشورهای عربی خلیج فارس تعبیر کرد؛ که از چند جهت تامین کنندهی منافع مسکو خواهند بود. روسها از این طریق هم باب سرمایهگذاریهای اقتصادی و فنی را خواهد گشود و هم فرصت پیدا خواهند کرد تا با نزدیک شدن به پادشاهیهای عربی، حمایتهای سیاسی از آنها را تنوع بخشند؛ به طوری که رقیبشان -ایالات متحده- تنها مرجع و منشأ امنیت رژیمهای عربی نباشد. تنها نگذاشتن ولیعهد سعودی و پذیرفتن او، حتی در اوج بحرانهای حقوق بشری از سوی ولادیمیر پوتین [خصوصاً در بحبوحهی قتل جمال خاشقجی] تاکتیکی در جهت نیل به این هدف بود.
اروپاییها نیز همزمان با سایر بازیگران خارجی از روند گفتوگوهای دو طرف را تأیید کرده و البته سعی دارند خود را حامی و راضی به این پویش نشان دهند. آنها اساس مذاکرات دو طرف را به شرایط فعلی در لبنان و یمن گره میزنند تا بتوانند از مشکلات ریاض-تهران به یک فرمول کلی برسند. اما واقعیت این است که این دو کشور در خوشبینانهترین حالت ممکن میتوانند از این مذاکرات تأثیر مثبت بپذیرند. سطحینگرانه است اگر مرجع تمام مشکلات منطقهای و نگرانیهای امنیتی ایران و عربستان را به حوزهی کشورهای همسو و یا همکار تقلیل دهیم. جدا از مواضع کلامی، اگر بخواهیم به رفتار به اغراض واقعی اروپاییها در خصوص این روند بپردازیم باید آنها را در دسته پسرانها قرار دهیم؛ چرا که کشورهای اروپایی و در رأس آنها فرانسه تا چند روز قبل، تمام همّ و غمشان متوجه شرکتدادنِ ریاض در مذاکرات وین و دامن زدن به تبلیغات علیه قدرت دفاعی ایران بود. حالا چطور میتوانند حامی حل اختلافات بین تهران و ریاض در قالب گفتگوهای دو یا چندجانبه باشند؟ یا آنکه تصمیمگیران انگلستان چطور اینقدر زود از تلاش برای ادامهدارشدن بحران یمن دست کشیده و سود حاصل از تجارت اسلحه، با ابوظبی و ریاض را به فراموشی سپردهاند؟! احتمالاً در آیندهی نزدیک تحولات رفتاری در سیاست خارجی اتحادیه اروپا به این سوالها بهتر پاسخ خواهد داد.
دیگر بازیگران مهم تاثیرگذار در روند گفتگوهای ریاض-تهران را باید کشورهای عربی منطقه بدانیم. از بین تمام مواضعِ عربی، دیدگاهِ قطری و عملگراییِ عراقی نمونههای خوبی برای تحلیل هستند. بسیاری از صاحبنظران منطقه وضعیت سیاسی موجود بین دوحه-ریاض بعد از محاصرهی قطر توسط همسایگان عربش را به روابط تهران-ریاض تشبیه کرده و برای این دو مولفههای یکسان یافتهاند؛ به همین خاطر بود که بعد از برقراری مجدد روابط و بازگشت دوبارهی قطر به جمع کشورهای شورای همکاری، برخیها احتمال دادند که قدم بعدی ولیعهد سعودی میتواند پایان دادن به بحران یمن و یا تنشزدایی با ایران باشد. به هر روی، چه این که یکسانسازیها و یافتن تشابهات سادهانگارانه باشد و چه نباشد واقعیت امر اینست که دوحه در خلال رویاروییاش با آن بحران و محاصره، ماهیت سیاستِ همسایگی جمهوری اسلامی ایران را بهتر درک کرده و مواضعش را تاکنون در حالت اعتدال، با رویکرد همگرایی حفظ کرده است. دوحه به همان اندازه که میتواند حمایتگر خوبی برای این روند باشد، میتواند به میانجیگر قابلی هم بدل شود. ماحصل سفرهای منطقهای وزیر امور خارجه ایران به قطر و عراق، ممکن است تسریع روند و تحکیم روابط با دیگر کشورهای منطقه برای تهران باشد.
برای عراق اما باید نقشی فراتر در نظر گرفت. بغداد هم حامی و میانجیگر گفتگوهاست و هم زمینهساز و کاتالیزور سیاسی آنها. در سالهای اخیر، عراقِ جدید رسالت خود را در تقویت همگراییهای درون منطقهای دیده و امیدوار بوده که به واسطهی هماهنگیهای امنیتی و همکاریهای اقتصادی در دورهی پساداعش، به حلقهی وصل روابط ایرانی-عربی تبدیل شود. این هدف در دوران نخست وزیری عادل عبدالمهدی جلوهی بارزتری یافت؛ اما آنچه که مانع تحقق و نتیجهدادنِ آن شد، مشکلات داخلیِ رو به ازدیاد عراق و شاید هم عدم اهتمام کافی طرفهای عربی برای حصول توافق در خصوص آغاز روند تنشزدایی بود. در دورهی مدیریت مصطفی الکاظمی، این هدف با ارادهی سیاسی جدیتری پیگیری شد. تا سرانجام بعد از سفرهای متعدد او به ریاض و تهران، پیشزمینهی آغاز گفتگوها در بغداد فراهم شد و نام این پایتخت عربی به عنوان میزبان مذاکرات منطقهی غرب آسیا ترند شد. عملگرایی الکاظمی و تلاش او برای کسب منافع اقتصادی از تمام همسایگان عراق به عاملی برای جدیت در پیگیریها بدل شد و ارادهی بغداد در جهت نقشآفرینیِ مثبت را تقویت کرد. البته نیاز است این دیدِ واقعگرایانه به راهبرد و برنامهی عمل تمام همسایگان عرب و ایران بدل شود تا منطقه از دورانِ بازی با حاصلجمعِ صفر گذر کند.
پایان.بخشِ این نوشتار را میتوان به نقش تاثیرگذار رسانهها و تأثرات آنها از افکارعمومی منطقه اختصاص دهیم. رسانههای مستقل جهان، اعم از عربیزبان و فارسیزبان، در پوششهای خبریشان بیشتر از آنکه مولفههای بینالمللی را برجسته کنند، این روند را در قالب منطقهای آن بررسی کردند. گذشته از حادواقعیتی که رسانههای غربی در پی تصویرسازی آن هستند، اهداف و خواست سیاسی و بازیگران منطقهای از هر مولفهای تاثیرگذارتر و مهمترند. برای چرخش سعودی دغدغههای سیاسی، انگیزههای امنیتی و اهداف مختلفی را باید در نظر گرفت؛ عواملی که بیشتر در سطح ملی میتوانند از دیدگاه عربستان بررسی شوند. چنین دستورکاری در این سطح برای ایران نیز قابل طرح است؛ و در نهایت مدیریت این روند به ارادهی این دو بازیگر بستگی خواهد داشت. افکارعمومی منطقه در اظهارنظرات جالبتوجه، حمایت جدی از روند را نشان دادند. برخی از کاربران عربزبان برای حل مشکلات دولتهای اسلامی دعا میکنند و بعضیها هم به پایان مشکلات و درگیریها در کشورهای ضعیف منطقه امیدوارند. در داخل کشور ما هم، حمایتها از گفتگو با رد خرابکاری و تعرض علیه اماکن دیپلماتیک همسایگان همراه شد، تا نشان دهد فرهنگ سیاسی در جامعهی ایرانی همواره از مقاصد شوم و اقدامات سو علیه منافع ملی کشور جداست و به قدری رشد کرده که بتواند تمام مناسبات را در قالبهای فراملی آن ببیند و درک کند. ارزش نهادن به حقوق دیپلماتیک طرفها، برقراری روابط بر اساس حُسنِنیت، توجه به سود همکاریهای اقتصادی و تقویت اثرات ایجابی همگرایی درون جهان اسلام فاکتورهای فرهنگی هستند؛ اما اگر به خوبی توسط افکارعمومی منطقه ارج داده شوند، به مقوّمهای سیاسی کارآیی تبدیل خواهند شد که امکان گفتگو در غربآسیا را همیشگی خواهندکرد.
نظر شما