تاچریسم و سیاست‌های اروپایی


 

مارگارت تاچر یکی از بزرگترین سیاستمداران انگلیس طی قرن بیستم بود و شهرت و اقتدار او بعنوان بانوی آهنین بعد از وینستون چرچیل دیگر تکرار نشد. او پس از به قدرت رسیدن به سیاست‌های تقویت بازار آزاد و همچنین مقابله با اتحادیه‌های کارگری پرداخت. وی در سال ۱۹۷۵ رهبری حزب محافظه‌کار را در دست گرفت و چند سال بعد در ۱۹۷۹ و بدنبال وخامت اوضاع اقتصادی و رفاهی کشور با شعار بهبود اوضاع اقتصادی از سوی محافظه‌کاران نامزد شد و به نخست‌وزیری بریتانیا رسید و تا سال ۱۹۹۰ در هر دو سمت باقی ماند. تاچر تنها زنی در بریتانیا است که تاکنون دارای این دو پست به صورت همزمان بوده است و تا آخرین روزهای عمر سیاسی‌اش این موقعیت را حفظ کرد و زمانی‌که تشخیص داد شرایط سیاسی و حزبی کشور تغییر کرده خودش در اوج قدرت کنار رفت.
از ویژگی‌های مهم سیاست خانم تاچر عدم اشتیاق به روند وحدت و همگرایی اروپایی بود. وی به اتحاد اروپا تمایل چندانی نداشت و فقط اروپا را بعنوان بازار بزرگی می‌دید که می‌تواند فرصت‌های خوبی برای رشد اقتصادی انگلیس فراهم آورد. ناسیونالیسم جنبه دیگر تاچریسم بود. او به همان میزان که اشتیاق زیادی برای پیوستن به اتحادیه اروپا نداشت، به همان میزان هم به دنبال احیای ناسیونالیسم در بریتانیا بود و معتقد بود بریتانیا نباید سرنوشت سیاسی، اقتصادی و مالی خود را در اختیار ساختار فدرال اروپایی و نظام بروکراتیک بروکسل قرار دهد. جنگ فالکلند با آرژانتین در سال 1363، نماد ناسیونالیسم تاچر بود و دولت وی تلاش زیادی برای احیای اعتقادات ملی‌گرای شهروندان انگلیسی به خرج داد.
دوره 11 ساله حکومت مارگارت تاچر، اوج روند ناهمسویی و واگرایی در معادلات وحدت‌گرایانه اروپایی بود. دولت تاچر تمایل چندانی به مشارکت فعال در جامعه اقتصادی اروپا نداشت شاخص این تمایل سیاست خانم تاچر بین سال‌های 1979 و 1990 در نوع تعاملات انگلیس با موضوعات مختلف پان اروپایی بود تا جایی‌که همه از تاچر بعنوان مخالف سرسخت ایالات‌متحده اروپا نام برده‌اند. در این مقطع بخصوص تمایل مردم انگلیس به مشارکت در مسائل مشترک اروپایی شدید نبوده بطوریکه درسال 1979، 1984 و 1989 شرکت مردم انگلیس در انتخابات پارلمان اروپائی با 8/31 درصد آراء کمتر از همه کشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا بوده است. بی‌تفاوتی تاچر نسبت به اروپا ریشه در فرهنگ سیاسی انگلیس دارد که ناشی از تجربه تاریخی این کشور بعنوان یک قدرت جزیره‌ای است که دارای یک امپراطوری وسیع جهانی به عوض مکانگیر شدن در اروپا بوده است. این طرز تفکر و عقاید بدون‌شک در اثر عواملی پس از جنگ جهانی دوم تقویت گردید.
حزب محافظه‌کار در دوره تاچر با سردی با مسائل جامعه اقتصادی اروپا برخورد داشت و با بسیاری از ایده‌های مشترک همگرای اروپایی مخالفت می‌کرد. امروزه این ایده از سوی بسیاری از طیف‌ها و شخصیت‌های حزب محافظه‌کار و بخصوص دولت دیوید کامرون دنبال می‌شود و بحث خروج انگلیس از اتحادیه اروپایی یا درخواست برخی اصلاحات در معاهدات اتحادیه اروپایی در همین راستاست. سیاست خانم تاچر در قبال اروپا نوعی بازگشت به اندیشه‌های تلطیف شده چرچیل بود که وحدت اروپا را غیرممکن می‌دانست و تنها از EC انتظار داشت تا زمینه‌ای برای شکوفایی اقتصادی انگلیس و تسهیل تجارت این کشور فراهم آورد. خانم تاچر به مسائلی چون منشور اجتماعی اروپا، پول واحد و سیاست خارجی مشترک اروپا باور نداشت. در مارس 1991 و در زمان کناره‌گیری از قدرت اظهار داشت ایجاد یک دولت واحد اروپائی با وجود زبان‌ها، فرهنگ‌ها و ریشه‌های تاریخی مختلف فکری بس ناپخته است و اکنون هنگامی است که انگلیس باید برای نجات اروپا به پا خیزد. البته خانم تاچر به همکاری‌های آزادانه در ابعاد مختلف وحدت اروپا معتقد بود با این پیش‌شرط که به حاکمیت ملی کشورش خدشه‌ای وارد نگردد.
در ارتباط با آلمان، تاچر معتقد بود ادامه عضویت آلمان در ناتو برای امنیت همه اروپائیان ضرورت دارد و آینده آلمانی‌ها نمی‌تواند از آینده و تحولات اروپا جدا باشد و اتحاد دو آلمان باید در چارچوب تحولات کلی اروپا پیش برود و مسئله آلمان فقط مخصوص آلمانی‌ها نیست، قبل از اتحاد باید گفتگوهائی در سطح اروپا صورت بگیرد، تا اتحاد دو آلمان به دور از اشتباه صورت گیرد و متضمن امنیت بیشتری باشد. انگلیس به‌طور سنتی از پدید آمدن یک قدرت تعیین‌کننده و برتر در سطح اروپا هراسان است و این هراس در دوره تاچر اهمیت زیادی یافت. لذا تاچر مایل بود از تبدیل کشورهائی همچون فرانسه و آلمان بعنوان قطب رهبری اروپای آینده ممانعت بعمل آورد. تاچر از طریق نزدیکی با فرانسه سعی در کنترل تمایلات قدرت‌طلبانه و ملی‌گرایانه قوی آلمان‌ها داشت و از طرفی نیز با تعامل با آلمان سعی در کنترل فرانسه و جلوگیری از محور آلمان فرانسه بود.
تاچر گسترش روابط با شوروی زمان گورباچف را نیز مورد توجه قرار داشت و با جمهوری‌خواهان دولت ریگان نیز روابط گسترده‌ای برقرار کرد. سیاست خارجی تاچر تنظیم روابط با کشورهای قدرتمند دنیا چه اروپایی و چه غیر اروپایی و بر مبنای حفظ حداکثر منافع انگلیس و ارتقا موقعیت این کشور در معادلات بین‌المللی بود. البته در این میان لطمات زیادی به کشورهای جهان سوم و کشورهایی که خارج از مدار سیاسی دو بلوک شرق و غرب بودند، وارد آمد. لذا تاچر از دید بسیاری از کشورهای اخیر سیاستمداری بسیار منفور بود.
دولت محافظه‌کار تاچر بعد از روی‌کار آمدن در 1979 خود را متعهد به انجام اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی در جهت تجدید قدرت و صیانت تاریخی بریتانیا دید. خط‌مشی دولت در این مسیر تجدید حیات سیستم سرمایه‌داری براساس مکانیزم بازار آزاد طبق فرضیه‌های اقتصادی موسوم به دست راستی جدید بود.
سیاست‌های پولی دولت تاچر بخش تجاری و موسسات مالی لندن را به یکی از فعال‌ترین مراکز مالی جهان بدل کرد. الگوهای قدیمی تولید و صنایع از کار افتاده که بسیاری آن را مسبب وضعیت اقتصادی بد کشور می‌دانستند، رها شده و به جای آن جستجو و تلاش برای ساختن یک بریتانیای جدید و قابل رقابت با دیگران به جریان افتاد. بر اثر این جابجایی‌ها در الگوی تولید، میزان بیکاری به بیش از سه میلیون نفر رسید که در مقایسه با تعداد نیروی کار بریتانیا در آن زمان رقم بالایی بود. در دوره وی هزاران تن از شهروندان عادی این کشور از طریق خرید مسکن دولتی صاحب ملک شدند، و هزاران نفر دیگر با خرید سهام شرکت‌های دولتی بزرگی مثل شرکت گاز و شرکت تلفن که توسط وی خصوصی شدند، به قشر سهامداران و طرفداران بازار آزاد پیوستند. اما بی‌اعتنایی و مخالفت وی با روش‌های سیاسی تفاهم‌آمیز، او را به یک رهبر اختلاف برانگیز بدل کرد و میزان مخالفت با سیاست‌ها و روش حکومتگری وی در نهایت به شورش علیه وی در حزب حاکم محافظه‌کار و ناآرامی در سطح جامعه بریتانیا منجر شد. بدنبال این شرایط تاچر از قدرت کنار کشید اگرچه پیروان خط‌مشی سیاسی وی هم‌اکنون در انگلیس بسیار فعال هستند و تب و تاب ناشی از خروج انگلیس از اتحادیه اروپایی بازتاب این امر است.