آینده روابط ایران و اروپا و انتخابات آمریکا
کاغذبازی بس است!
دو ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، ترامپ تلاش دارد توافقاتی بدون درنظر گرفتن آثار طولانیمدتشان به دست بیاورد تا آنها را بهعنوان دستاوردهای دولت خود فهرست کند. تلاش برای فعالسازی «مکانیسم ماشه» و هیاهو برای تمدید مجدد تحریمهای تسلیحاتی علیه ایران یا توافق صلح رژیم صهیونیستی با دیگر دولتهای مسلمان منطقه، اقداماتی از این جمله است. در ماه گذشته آمریکا در نشست شورای امنیت سازمان ملل درمورد بازگشت تحریمها علیه ایران کاملا منزوی شد، بااینحال، پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا همچنان تهدید میکند که آمریکا موفق خواهد شد بار دیگر تحریمهای سازمان ملل علیه ایران را با فعالسازی مکانیسم ماشه برگرداند. این ادعاها در حالی مطرح میشود که آمریکا به لحاظ قانونی به سبب خروج از برجام، اساسا حق درخواست برای اسنپبک را ندارد. آمریکا امیدوار است کشورهای اروپایی تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید کنند. کشورهای اروپایی، با وجود فشار آمریکا بر آنها، بهویژه بر بریتانیا برای به جریان انداختن سازوکار اسنپبک، با یکدیگر توافق کردهاند در مقابل خواسته آمریکا بایستند. اختلافاتی دروناروپایی درمورد تحریمها علیه ایران دیده میشود. فرانسه و آلمان تصدیق کردهاند که بریتانیا حساسیتهایی برای حمایت از نزدیکترین شریک خود، یعنی آمریکا دارد. بریتانیا مایل است یک توافق تجارت آزاد با آمریکا منعقد کند و در منطق بیمار ترامپ نمیتواند همزمان خواهان توافق تجاری و مخالف بازگشت اسنپبک باشد.
اگرچه اروپا اعلام کرده است تمایل دارد در چارچوب توافق فعلی باقی بماند و آن را تنها راه صلحآمیز حل مناقشه پرونده هستهای ایران میداند؛ باوجوداین، روشن است چنانچه واکنشهای اروپایی به اقدامات دولت ترامپ این اندازه منفعلانه باشد، در صورت انتخاب مجدد ترامپ، شانس نجات برجام به صفر میرسد. این مسئله که اروپا مدعی شود همه تلاشی را که میتواند برای حفظ برجام انجام دهد وضعیت فعلی است، برای ایران پذیرفتنی نیست.
اثرپذیری اروپا از انتخابات آمریکا
همه دولتها زمانی که به روزهای پایانی خود میرسند، میکوشند فهرستی از دستاوردهایشان را برای ثبت تاریخی ارائه کنند، اما اگر این دولت اجازه داشته باشد برای دور بعدی نیز خود را نامزد اعلام کند، اغراق درمورد دستاوردها یا کلنگزنیهای روزهای آخر را در دستورِ کار خود قرار میدهد. به نظر میرسد هژمونی آمریکا نیز در دولت ترامپ به چنین روزهایی رسیده است. توافق صلح رژیم صهیونیستی با ملل مسلمان منطقه غرب آسیا، یکی از آن کلنگزنیهایی است که پیامدهای آتی امنیتی آن احتمالا گریبانگیر دولت بعدی آمریکا یا حتما معضلی برای مردم منطقه خواهد بود. به نظر میرسد همانگونه که ترامپ مسئولیتی برای پیامدهای خروج از توافق برجام متقبل نشد و همه امضاکنندگان را پس از چند سال هنوز در بلاتکلیفی موجود درمورد نظام عدم اشاعه گذاشته است، نمیداند با برهمزدن موازنه قدرت در منطقه، روندهای آتی امنیتی را بهشدت دگرگون خواهد ساخت. دراینمیان، اروپا بهعنوان همپیمان قطعی سابق و احتمالا فعلی آمریکا، نباید اجازه میداد یک دولت بیمسئولیت با قدرت خود هر اقدامی مایل است انجام دهد و پیامدهای رفتار مخرب خود را نادیده بگیرد. بهویژه آنکه امنیت خود اروپا با این رویکرد در مخاطره خواهد افتاد. بااینحال، اروپا به حداقلها، برای مثال باقیماندن نامی از برجام اکتفا کرده است، درحالیکه میتوانست نقش مهمی در تحقق روح صلحآمیز این توافق برای کشورهای منطقه غرب آسیا و در مقیاسی بزرگتر، برای آینده نظام عدم اشاعه و جهان عاری از تسلیحات هستهای داشته باشد.
اینکه چه راهحلی برای سستی و انفعال کنونی اروپا میتوان ارائه کرد، بسیار ساده است و حداقل برای چهار سال از ابتدای انتخاب ترامپ، کارشناسان اروپایی بارها بر این روش حل مسئله تأکید داشتهاند: دستیافتن به استقلال راهبردی اروپایی. معنای این استقلال راهبردی آن است که اروپا، وزنهای حداقلی در مقابل آمریکا داشته باشد. نه برای آنکه با آمریکا به معارضه برخیزد بلکه برای اینکه بتواند صدای خود را به گوش جهان برساند. روشن است که هنوز اختلافات بزرگی در اروپا درباره تعریف استقلال راهبردی وجود دارد و برای مقامات اروپایی دنبالهروی از آمریکا سادهتر از فکرکردن درباره تفکر خاص اروپایی است؛ درحالیکه این فرصت، یا اکنون یا هرگز است. با تغییراتی که درحالحاضر در رقابت آمریکا و چین در حال وقوع است و بهتدریج چینش جدیدی با حضور چین در آبهای خلیج فارس و تثبیت روسیه در شامات میپذیرد، اروپا باید به بلوکهای بزرگ قدرت در حال شکلگیری بنگرد و جایگاه خود را در تحولات قدرت مشخص کند. اروپا میتواند و باید بتواند کاری بیشتر از کاغذبازیهای فعلی برای برجام انجام دهد. حفظ برجام و مخالفت با اعمال تحریمهای آمریکایی، اگر واکنشی انفعالی در نظر گرفته نشود، فقط کنشی حداقلی از طرف اروپاست. این قاره که بهعنوان رکن هنجاری نظم لیبرال شناخته میشد، امروز در دام قوانین فرامرزی آمریکایی گرفتار شده است.
همین مسئله نشان میدهد چه اندازه برای اروپا مسئله برجام میتواند مهم باشد. بنابراین حتی کنش حداقلی حفظ برجام، فرصت ایستادگی در مقابل یکجانبهگرایی آمریکاست. البته ایران خواهان عملکردی بیش از آن از اروپا و تحقق بُعد اقتصادی برجام است. ترامپ کشورهای اروپایی را آشکارا جاسوس تروریستها خطاب کرده است و بعید نیست در 20 سپتامبر اعلام کند تحریمها علیه ایران برگشتهاند و جهان باید از آن تبعیت کند. این رویکرد غیرقانونی است، اما آمریکای ترامپ به قانونگریزی عادت دارد. مهمترین توصیه برای اروپا این است که تسلیم آنچه به ضرر اروپاست، نشود. اینکه ترامپ مایل است انتخاباتی پرشور داشته باشد، نباید به اروپا یا کشورهای منطقه غرب آسیا که هدف اصلی لابی صهیونیستی و رئیسجمهور تحتالحمایهاش هستند، ضرر برساند. ذکر چند نکته برای الهامبخشی به مقامات اروپایی که مایل نیستند واقعیت استقلال راهبردی را درک کنند، ضروری است.
نخست، روابط خارجی در بحبوحه گذار نظم بینالمللی
بلوکهای قدرت در جهان در حال تغییر هستند. از سطح روابط به لحاظ هنجاری کاسته و به لحاظ مادی و سخت افزوده شده است. همپیمانیها از شکل اصیل خود خارج میشوند و در حال تغییر به اشکال همپیمانیهای سیستماتیک یا همپیمانیهای منفی هستند. این روندها باید به اروپا نشان داده باشند که روابط خارجی دولتها در بحبوحه گذار نظم بینالمللی در حال تغییری جدی است. همزمان با حرکت زیرلایهها برای تشکیل بلوکهای قدرت، همه کشورها درصدد افزایش استقلال ملی خود برای بازتعریف منافع در بافتار بینالمللی جدید هستند. اروپا و ایران از این مسئله مستثنا نیستند. آمریکا در رقابت با چین، برای حفظ جایگاه هژمونیک خود حاضر است هزینه کند؛ حتی اگر این هزینه به بهای ازدسترفتن بخشی از همپیمانیهایش باشد. بنابراین، پرواضح است که اروپا باید احتمال دهد بهعنوان بخشی از نظام لیبرال، آمریکا آن را متعلق به خود بداند و هر زمان که مایل باشد، این بخش، یعنی اروپا را قربانی موازنهسازی با چین کند.
کمااینکه تاکنون نیز اروپا خود این رویکرد واشنگتن را در جنگ تجاری آمریکا با چین به چشم دیده است. ایران نیز در تحول قدرت بینالمللی، همواره تلاش داشته است شعار سیاست خارجی خود، «نه شرقی، نه غربی» را ارتقا دهد. در توافقهای تجاری و گفتوگوهایی که در ابتدای انعقاد برجام، وزیر امور خارجه ایران با کشورها و شرکتهای بینالمللی داشت، وسواسی در انتخاب بهترین شرکتهای بینالمللی دیده میشد که بسیاری از آنها نیز اروپایی بودند. اما درحالیکه ایران پس از برجام تلاش میکرد روابط خود را با جهان عادیسازی کند، امروز ناگزیر است تحت شرایطی غیرعادلانه، سرمایههای طبیعی خود مانند نفت و گاز را صادر کند. بیشک این راهکارها برای گذر از وضعیت فعلی ایران بهترین تصمیمات هستند، اما شاید در شرایط نبود تحریم، انتخاب ایران نبودند. ایران نیز خواهان حفظ استقلال راهبردی خود است؛ با صبر راهبردی در چند سال گذشته، وضعیت تحریمهای مجدد و پایبندی یکطرفه به برجام را متحمل شده است. تابآوری بالای ایران، بهسادگی با تحریمهای بینالمللی درهم شکسته نخواهد شد. این کشور در جغرافیای خاص و با منابع طبیعی غنی است. بااینحال، از نظر روابط ایران و اروپا، احتمال قطع کامل مفاهمه وجود دارد. ممکن است دیدارهای دو طرف همچنان ادامه داشته باشد، اما مفهوم مشترکی ردوبدل نشود. این وضعیت شکننده با توجه به بروز بحران کرونا هر لحظه احتمال دارد فضای جدیدی را رقم بزند. در این فضای جدید، بدون شک دیپلماسی دیگر فرصت عرضاندام ندارد و این شرایطی است که اروپا باید امروز درباره آن نیک اندیشه کند. تاکنون تلاش شده است راهحل مسائل به شیوهای دیپلماتیک دنبال شود، با وجود این، در وضعیت جنگی کنونی، فقط نیروهای عملگرا در ایران موفق به مقابله با این فشار همهجانبه خارجی خواهند شد. اروپا باید این مسئله را در نظر داشته باشد که آمریکا در حال وابستهسازی ایران به قدرتهای دیگر است. رویکرد محکم دیپلماتیک اروپا در مسئله برجام و یافتن راهحل برای رفع آسیبهایی که ترامپ بر آن وارد کرده است، بهویژه در حوزه اقتصاد، میتواند مانع انعطاف ایران شود؛ امری که بعید نیست رقبای اروپا را قدرتمندتر کند.
دوم، فاکتور امنیت، عنصر فراموششده محاسبات اروپایی: بهانههای احتمالی اروپایی برای همراهی بیشتر با آمریکا بسیارند؛ از عدم پایبندی کامل ایران به الزاماتش تحت برجام تا مسائل مختلف منطقهای یا مسائل سیاست داخلی ایران و حتی اخیرا پیمان تجارت آزاد آمریکا و بریتانیا. ترجیعبند همیشگی اروپا، یعنی «ایران هم» که برای فراموشکردن یا تلطیف رویکرد نادرست آمریکا در سطح بینالمللی بهکار میرود، نمیتواند واقعیت عرصه را پنهان کند که آمریکا یکی از بزرگترین توافقهای عدم اشاعه را نابود کرد تا هنوز گزینهای نظامی روی میز باشد. این بحثها درباره علاوه بر آمریکا، «ایران هم»، در حالی مطرح میشوند که عنصر اصلی شکلدهنده و بافتار بسترساز برای رفتار و رویکرد ایران بهکلی نادیده گرفته میشود یا تعمدا حذف شده است. ادامه تحریم علیه ایران و پایان برجام، نادیدهگرفتن واقعیتهای بینالمللی، منطقهای و ساختاری است. پس از حدود پنج سال از عمر برجام، باید اروپا را به نگاهی واقعگرایانه به امنیت منطقه دعوت کرد؛ تلاشهای داوطلبانه دیروز ایران برای ممانعت از سرریز مشکلات امنیتی غرب آسیا به داخل اروپا و امروز، فرسایش تدریجی ثبات در منطقه. این موارد، واقعیتهایی هستند که اروپا نمیتواند آنها را انکار کند. درحالیکه برای ایران و اروپا، معضلات غرب آسیا در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و یمن پایانناپذیر به نظر میرسد، به سبب اینکه یکی در همسایگی و یکی در متن بحران حضور دارد، برای آمریکا فقط بهنوعی تقویت جریان تروریسم به بهانه مبارزه با تروریسم مهم است و در آخرین مداخلهاش فرمانده کاردان ایرانی را هدف قرار داد. اروپاییها در سالهای اخیر خواستهاند نقاط راهبردی جدیدی را تعریف کنند تا با کمک آن بتوانند امنیت را در همسایگی نزدیکشان حفظ کنند و مانع سرریز مشکلات به داخل اروپا شوند. به نظر میرسد اروپاییها در تعیین این نقاط، دچار خطایی راهبردی در مورد ایران شدهاند و این خطا باعث خواهد شد در آینده نزدیک، اروپا با چالشهایی در حوزه امنیت مواجه شود که برآمده از ناامنیهای منطقه هستند. اگر امروز اروپا نتواند دیپلماسی فعالی درباره مسائل مربوط به برجام و ایران داشته باشد، مجبور خواهد شد در فضای جدیدتری که روشن نیست چه ویژگیهایی داشته باشد، از ایران درخواست مذاکره در مورد امنیت داشته باشد. آنهنگام ممکن است اروپا نیتی جدی برای مذاکره داشته باشد، پیگیر باشد و واقعا خواهان رسیدن به نتیجهای ملموس از مذاکره با ایران باشد، اما دیگر خیلی دیر شده باشد. امروز بهانه تمایل بریتانیا برای انعقاد توافق تجارت آزاد با آمریکا، از طرف اروپا بهعنوان عذرخواهی از رفتار لندن در قبال برجام یا نزدیکی به آمریکا معرفی شده است. به لحاظ منطقی، هیچ ارتباطی نمیتوان بین توافق تجاری با توافق برجام برقرار کرد، به جز بازیهایی که پیشازاین از اروپا و آمریکا دیده شده است. به فرض، سختگیری در قبال ایران و همراهی بریتانیا برای تحریم ایران که منجر به نابودی برجام میشود، باعث شود بریتانیا به توافقی تجاری با آمریکا برسد؛ دراینصورت بریتانیا با تخریب توافقی امنیتی که خود نیز در آن ذینفع است، توافقی مادی و تجاری برقرار کرده است. وقتی مقامات بریتانیایی، آلمانی و فرانسوی، درباره توافق تجاری با آمریکا صحبت میکنند، حتما آگاه هستند به همان اندازه که این توافقات به نفع آنهاست، توافق برجام هم برایشان منافعی دارد؛ پس فقط یک برداشت از بیان این بهانه میتوان داشت و آن اینکه مقامات بریتانیایی با مقایسه توافق تجارت آزاد و یک توافق امنیتی (برجام)، در حال مقایسه ارزش جان مردم بریتانیا با پول هستند. چنین انتخابی عقلانی نیست؛ مگر اینکه بریتانیا امروز مانده نان باشد. اروپا خود بهخوبی میداند کاهش حضور مؤثر ایران در منطقه، با توجه به نبود پیمانهای امنیتی منطقهای تا چه اندازه به امنیت ضربه خواهد زد. با توجه به موازنه شکننده بین کشورهای منطقه و پیامد جنگهای 20ساله آمریکا در غرب آسیا که منجر به ظهور داعش و دیگر نیروهای خودخوانده در منطقه شده است، بیشک بهزودی وضعیت باز هم از کنترل خارج خواهد شد. فرانسه امروز ناگزیر به مداخله در لبنان شده است. صرفنظر از هزینههایی که فرانسه باید بپردازد، این بازیگر با پذیرش این مسئولیت، بر لبه تیغی راه میرود که هر لحظه با احتمال نادیده گرفتهشدن یکی از بازیگران دولتی و غیردولتی ذینفع منطقهای، احتمال دارد خودش را با توجه به آن سابقه افراطگرایی داخلیاش به مخاطره بیندازد. این تجربه احتمالا خیلی زودتر از حد تصور، به رئیسجمهور جوان فرانسه و اروپا نشان خواهد داد برای باقیماندن مشکلات غرب آسیا در خود غرب آسیا، باید اراده و استقلال کشورهای منطقه، به لحاظ مادی و معنوی تقویت شده و سرنوشتشان به خود آنها سپرده شود. در منطقه رهبران توانمندی حضور دارند که بهخوبی نیک و بد موجود را میشناسند و براساس واقعیتهای منطقهای عمل میکنند. این درونسپاری منطقهای یا بهخودسپاری مشکلات منطقهای، به نفع رهبران اروپایی است که در کشورهایشان مشکلات بیشماری دارند. در عوض، وظیفه رهبران اروپایی فقط میانجیگری بیطرفانه بوده که تنها خواسته مردم منطقه و ایران است. اروپا باید به خود بیاید. مداخلههای پنهان یا آشکار در مسائل دولتهای منطقهای، آنگونه که آمریکا در حال انجام آن است، نه با وضعیت تاریخی منطقه و نه با تحول قدرت کنونی در سطح بینالمللی همخوانی دارد. پیامدها و تبعات این رفتار که زخم عمیقی در منطقه ایجاد میکند، به اروپا نیز آسیب خواهد رساند. امروز، وظیفه اروپا رساندن برجام به نتیجهای ملموس از نظر اقتصادی و هنجاری است. این وظیفه سرنوشت اروپا را مشخص خواهد کرد.
سخن پایانی: درحالیکه دولت ترامپ فقط فکر شمارش دستاوردهای دولتش برای موفقیت در انتخابات و رسیدن به آرای بیشتر است، به نظر میرسد اروپا دچار سستی و انفعال است. ترامپ و دولتش در سقوطی آزاد، خود را تسلیم تحول قدرت در سطح بینالمللی کردهاند. بهظاهر ترامپ در حال جنگ با چین است؛ اما در باطن کمک درخورتوجهی به افول آمریکا کرده است. در بافتاری که او حاضر است اروپا را نیز قربانی گذر از موقعیت کنونی کند، اروپا توصیه به استقلال راهبردی را جدی نمیگیرد. ترامپ و دولتش به خسارتهای آتی مانورهایی که در این چهارساله انجام دادهاند و هنوز ادامه دارد، فکر نمیکنند؛ درحالیکه تبعات این مانورها خسارتی نیز به اروپا تحمیل خواهد کرد.
اروپا نمیتواند ادعا کند وضعیت فعلی، همه تلاشی است که میتواند برای حفظ برجام انجام دهد. رهبران اروپایی باید درد عمیق این مسئله را درک کنند که اروپا جز کاغذبازی در نظام بینالمللی هیچ جایگاهی ندارد و این مسئله نمیتواند عادی باشد. اروپا باید بتواند بهعنوان امضاکننده توافق برجام، اقدامی در راستای حذف تحریمهای ایران انجام دهد. اگر وضعیت فعلی همینگونه باقی بماند، اروپا باید مرگ توافق را اعلام کند و بپذیرد ایران نیز همانند بریتانیا، آلمان و فرانسه که طبق قانون جنگل آمریکایی عمل میکنند، با خروج از این توافق حق دارد به هر روشی که مایل باشد، عمل کند؛ حتی طبق همان قانون جنگل. شکلگیری استقلال راهبردی اروپا، نشاندهنده درک اروپا از نقطه عطف کنونی در تاریخ است که اهمیت صدای خاص اروپایی را نشان میدهد. بااینحال هنوز رهبران این قاره متوجه آن نشدهاند. درحالیکه نیروهای روسیه و چین درصدد عبور از چالش برجام با اعلام نظر مستقیم خود هستند، اروپا هنوز وابسته به تصمیمات قدرتی است که دیگر ارزشی برای همپیمان خود قائل نیست. اگر اعلام پایان توافق هستهای و مرگ آن برای رهبران اروپایی دشوار است، دستکم میتوانند در برخورد دیپلماتیک با آن جدیتر عمل کنند. صبر راهبردی ایران دیگر به پایان رسیده است و پس از این پاسخ منفعلانه اروپا را نخواهد پذیرفت. بازگشت و افزایش هر نوع تحریمی علیه ایران پذیرفتنی نیست. در صورت انتخاب مجدد ترامپ، بازی ایران بسیار تغییر خواهد کرد. در آن زمان، توافق برجام دیگر نجاتدادنی نیست. این مسئله همانگونه که برای ایران، برای اروپا نیز شفاف است. اگر اروپا نمیخواهد واقعیت را ببیند، ایران، چین و روسیه به جای آن نگاه خواهند کرد. فقط کافی است اروپا سلب مسئولیت کند و از مقام توخالی و تشریفاتی خود کنارهگیری کند. دیگر قدرتها خود بهخوبی میدانند به جای کاغذبازی برای رهبری در سطح بینالمللی چه میتوان کرد.
نظر شما