نظام بین‌الملل و نظم‌‌های در حال ظهور

چکیده مقالات دهمین همایش سالیانه انجمن ایرانی روابط بین‌الملل


مقدمه

برگزاری هر کنفرانس علمی، تلاشی برای دستیابی به اهداف عمومی تعیین شده است. موضوع «نظام بین‌الملل و نظم‌‌های در حال ظهور» از این جهت مورد توجه انجمن روابط بین‌الملل قرار گرفته که به‌عنوان اصلی‌ترین دغدغة کشور‌های منطقه‌ای محسوب می‌شود. هر یک از نظریه‌پردازان روابط و امنیت بین‌الملل، شکل خاصی از نظم‌‌های در حال ظهور را تبیین می‌کنند. نظم‌‌های در حال ظهور منطقه‌ای و بین‌المللی مبتنی بر نشانه‌‌های ساختاری و فرآیندی است که واقعیت‌‌های حوادث در حال ظهور را منعکس می‌سازد.

نظم‌‌های بین‌المللی در حال ظهور تابعی از تحولات ساختاری و چگونگی توزیع قدرت بین بازیگران است. در هر دوران تاریخی، شکل خاصی از نظم منطقه‌ای و بین‌المللی ظهور می‌یابد و تحت تأثیر نیرو‌های ژرف تاریخی با دگرگونی روبرو می‌شود. نظریه‌پردازانی از جمله روزنا، برژینسکی و رابرت کاپلان به این موضوع اشاره دارند که در دوران بعد از جنگ سرد، نظام بین‌الملل در شرایط «آنارشی فزاینده» و چالش‌‌های امنیتی بحران‌ساز قرار دارد.

بررسی‌‌های تاریخی نشان می‌دهد نظام بین‌الملل از زمان جنگ دوم جهانی به بعد، چندین مرحله و دوران تاریخی متمایز را تجربه کرده است. برخی از این دوران‌ها مبتنی بر موازنه و ثبات بوده است. قدرت‌‌های بزرگ عموما از سازوکار‌های «رقابت و همکاری» برای تحقق اهداف خود بهره می‌گیرند. چنین فرایندی در سال‌‌های بعد از جنگ سرد و ساختار دو قطبی دگرگون شد. نظم‌‌های منطقه‌ای بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در قالب «نظم نوین جهانی» شکل گرفت.

 

1. شکل‌بندی‌‌های ساختاری نظام بین‌الملل بعد از جنگ سرد

در سال‌‌های بعد از جنگ سرد، زمینه برای ظهور بازیگران جدیدی به وجود آمد. فرید زکریا چنین فرآیندی را با عنوان «جهان پساامریکایی» و «ظهور دیگران» تبیین می‌کند. ویژگی اصلی نظام بین‌الملل را می‌توان در قالب نقش‌یابی بازیگرانی جستجو نمود که در سیاست و اقتصاد جهانی نقش مشارکتی دارند. بیل کلینتون و باراک اوباما تلاش نمودند تا روند ادغام چین و روسیه در سیاست جهانی را به وجود آورند. درحالی‌که جورج بوش پسر و دونالد ترامپ شکل جدیدی از کنش بین‌المللی را در دستور کار قرار دادند.

رهبران محافظه‌کار امریکا در صدد بودند تا زمینة هژمونی جهانی امریکا را فراهم آورند. برژینسکی به این موضوع اشاره داشت که ایالات متحده نمی‌تواند «نظم مبتنی بر سلطه» را در دستور کار قرار دهد. رویکرد چنین گروه‌‌هایی، معطوف به همکاری چندجانبة امریکا و سایر قدرت‌‌های بزرگ برای شکل دادن به نظم جدید جهانی بوده است. کیسینجر نیز تلاش نمود تا «جهان اعاده شده جدیدی» را سازماندهی نماید که مبتنی بر نظم بیسمارکی است و نشانه‌‌هایی از همکاری و موازنة قدرت بازیگران مؤثر بین‌المللی را دربر خواهد داشت. ظهور چین، نقش‌یابی مجدد روسیه در سیاست جهانی و ارتقاء قدرت بازیگران غیرغربی همانند هند، برزیل و افریقای جنوبی، جهانی را شکل داده که مبتنی بر نقش‌یابی «کشور‌های بریکس» خواهد بود.

 

2. فرآیند‌های بین‌المللی بعد از جنگ سرد

فرآیند‌های بین‌المللی نشانه‌‌هایی از بحران و ستیزش کنترل شده در سال‌‌های بعد از جنگ سرد را منعکس می‌سازد. جنگ 1991 امریکا علیه عراق با همکاری و مشارکت قدرت‌‌های بزرگ، سازمان ملل و بازیگران منطقه‌ای شکل گرفت. نبردی که جورج بوش پدر در قالب «نظم نوین جهانی» در پیش گرفت، با آموزه‌‌های ایده‌آلیسم تهاجمی ویلسون هماهنگی داشت. چگونگی ائتلاف بازیگران مشارکت‌کننده در نبرد «طوفان صحرا» به این دلیل از مشروعیت لازم برخوردار بود که بازیگران منطقه‌ای در فضای اجماع‌سازی قرار گرفتند. چنین رویکردی نتوانست زمینة نهادینه‌سازی نظم نوین جهانی به‌عنوان الگوی جدید کنش تعاملی بازیگران منطقه‌ای و قدرت‌‌های بزرگ برای مدیریت بحران‌ها را فراهم سازد.

در سال‌‌های بعد از ریاست‌جمهوری جورج بوش پدر، شکل جدیدی از رقابت‌‌های سیاسی در امریکا و محیط منطقه‌ای به وجود آمد. پیروزی بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1992 را می‌توان به معنای ظهور فرآیند‌هایی دانست که «چندجانبه‌گرایی امنیتی» را کم‌اثر ساخته و زمینه برای ارتقاء همکاری‌ بازیگران در چارچوب نهاد‌های اقتصادی جهانی به‌وجود آمد. چنین فرآیندی منجر به «چندجانبه‌گرایی اقتصادی» همانند نفتا، افتا، اپک و سازمان تجارت جهانی گردید که در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ با تغییراتی همراه شده است.

دهه 1990 با موج‌‌های گسترش دموکراسی بیل کلینتون منجر به افزایش مداخله‌گرایی امریکا در قالب چندجانبه‌گرایی گردید. نظم‌‌های منطقه‌ای از سال 2001 با نشانه‌‌هایی از تعارض و رویارویی پایان‌ناپذیر کشورها روبرو شد. با پیروزی جورج بوش پسر در انتخابات نوامبر 2000 زمینه برای ظهور شکل جدیدی از جنگ‌‌های صلیبی به وجود آمد. گزاره «هر که با امریکا نیست، علیه امریکا و دموکراسی است»، منشا بسیاری از بحرانها و جنگ‌‌های منطقه‌ای شده است.

باراک اوباما در شرایطی به‌عنوان رئیس‌جمهور ایالات متحده انتخاب شد که جنگ امریکا در عراق و افغانستان، بی‌نظمی‌‌های امنیتی جدید را به وجود آورده بود. باراک اوباما در صدد بود تا زمینة کاهش تعهدات امنیتی امریکا در محیط‌‌های بحرانی را ایجاد کند. در روند جنگ امریکا در افغانستان ایالات متحده 2 هزار کشته و در عراق 5 هزار نظامی خود را از دست داد. نظم منطقه‌ای مورد نظر باراک اوباما با نشانه‌‌هایی از «موازنة فراساحلی» و «چندجانبه‌گرایی امنیتی» برای «مدیریت بحران‌‌های منطقه‌ای» شناخته می‌شود.

اوباما توانست موقعیت امریکا در عراق، افغانستان و اقتصاد جهانی را بازسازی کند. ترامپ مرحله دیگری از تغییر در شکل‌بندی‌های ساختاری نظام بین‌الملل را در دستور کار خود قرار داد. ترامپ از طریق سازوکار‌های ضد ائتلاف در صدد دگرگون‌سازی نظام بین‌الملل است. در دوران ترامپ واقعیت‌‌های جدیدی در حال شکل‌گیری است. همایش موجود تلاش دارد تا روند‌های در حال ظهور نظم بین‌المللی را بررسی کند. دست‌یابی به چنین هدفی نیازمند درک تئوریک، تاریخی و فرایندی است.

 

3. آیندة نظم‌‌های منطقه‌ای

ارزیابی تمامی فرایند‌های تاریخی بعد از جنگ سرد بیانگر این واقعیت است که شکل‌گیری نظم در حال ظهور با واقعیت‌‌های تاریخی سال‌‌های 39-1919 شباهت دارد که «کار» از آن به‌عنوان «بیست سال بحران» نام می‌برد. چنین وضعیتی در فضای موجود نظم منطقه‌ای و نظام بین‌الملل مشاهده می‌شود. نشانه‌‌هایی از بی‌ثباتی منطقه‌ای و بین‌المللی در سال‌‌های بعد از جنگ سرد ظهور یافته است. نظم در حال ظهور جدید بر اساس فرایند‌های تغییر در معادله قدرت معنا پیدا می‌کند.

تمامی نظریه‌پردازان راهبردی به این موضوع اشاره دارند که نظم آینده با نشانه‌‌هایی از بحران، ابهام و ستیزش همراه است. برژینسکی ایدة «جهانی در آشفتگی دائم»[1] را مطرح ساخت. لوکاس به این موضوع اشاره دارد که چالش‌‌های جدیدی برای حاکمیت کشورها به‌وجود می‌آید. بحران‌‌های آشوب‌زده، زمینة ظهور ناسیونالیسم را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. در انگارة لوکاس، نظم‌‌های منطقه‌ای بر اساس نشانه‌‌هایی از «ملی‌گرایی ناسازگار»[2] شکل خواهد گرفت.

ساموئل‌هانتینگتون با انتشار مقاله و کتاب «برخورد تمدن‌ها»[3] تلاش نمود تا آیندة تحولات جهانی را براساس قالب‌‌های فرهنگی و هنجاری تبیین نماید. چنین رویکردی منازعات بعد از جنگ سرد را بر اساس رویارویی گروه‌‌های هویتی مورد بررسی قرار می‌دهد. اندیشة‌هانتینگتون با واکنش طیف گسترد‌های از گروه‌‌های سیاسی و اجتماعی همراه شده است. کتاب برخورد تمدن‌ها و منتقدانش را می‌توان به‌عنوان انگاره‌‌های تحلیلی رقیب نسبت به چالش‌‌های تمدنی در نظم و بی‌نظمی جدید منطقه‌ای دانست.

رابرت کاپلان نیز تلاش نمود تا تبیین جدیدی از نظم‌‌های منطقه‌ای بر اساس نظریة «آشوب جهانی»[4] ارائه دهد. چنین رویکردی به مفهوم آن است که نظم‌‌های منطقه‌ای در فضای بی‌ثباتی و عدم تعادل قرار می‌گیرد. اگر نظم جهانی با نشانه‌‌هایی از آنارشی فزاینده روبرو شود، طبیعی است که چنین وضعیتی منجر به ظهور چالش‌‌های امنیتی جدید در محیط منطقه‌ای می‌شود.

 

4. ایران و نظم‌‌های در حال ظهور منطقه‌ای

نقش‌یابی بازیگران منطقه‌ای در ساختار جدید نظام جهانی همراه با نشانه‌‌هایی از ظهور جنگ‌‌های نیابتی و جنگ‌‌های کم‌شدت شده است. چنین فرایندی می‌تواند موازنه منطقه‌ای را تغییر دهد. در فضای تغییر موازنه منطقه‌ای، تحرک ژئوپلیتیکی ایران تا مرز‌های مدیترانه شرقی گسترش یافته و شکل جدیدی از آرایش قدرت را در قالب ژئوپلیتیک مقاومت به وجود آورده است. ترور سردار سلیمانی را می‌توان به‌عنوان یکی از نشانه‌‌های اصلی چنین رقابت‌‌هایی در نظم آشوب‌زده منطقه‌ای دانست.

ساختار قدرت در نظام جهانی دوران جنگ سرد که مبتنی بر عقلانیت راهبردی بوده، فرصت‌‌های جدیدی را برای جهان غرب، قدرت‌‌های بزرگ و کشور‌های منطقه‌ای به وجود آورده است. در سال‌‌های بعد از جنگ سرد زمینه برای ظهور بازیگران منطقه‌ای به وجود آمده است. بازیگران منطقه‌ای از قابلیت لازم برای اثرگذاری ساختاری نظام بین‌الملل برخوردارند. نقش‌یابی ایران در سال‌‌های بعد از جنگ سرد، منجر به ظهور فرصت‌‌های راهبردی جدید برای جمهوری اسلامی گردیده است.

 

5. هویت و نظم‌‌های متلاطم منطقه‌ای

در سال‌‌های بعد از جنگ سرد، زمینه برای ظهور بازیگران هویتی به وجود آمد. بازیگران هویتی در نگرش «باری بوزان» به منزلة نیرو‌های فروملی محسوب می‌شوند که می‌توانند بر شکل‌بندی دولت و ساخت منطقه‌ای تأثیرگذار باشند. نیرو‌های هویتی عموماً برای ادامة حیات سیاسی خود، نیازمند حمایت بازیگران ملی و نیرو‌های فراملی خواهند بود. نیرو‌های فراملی شامل نیروها و ابزار‌هایی است که می‌توانند بر نظم منطقه‌ای تأثیر به جا گذارند.

جیمز روزنا در بیان سیاست و امنیت در جهان آشوب‌زده به این موضوع اشاره دارد که انقلاب ارتباطات و ابزار‌های ارتباطی، شکل جدیدی از خودآگاهی را به وجود می‌آورند. خودآگاهی ایجاد شده عامل بسیاری از جنبش‌ها و کشمکش‌‌هایی است که در سال‌‌های بعد از جنگ سرد در محیط‌‌های منطقه‌ای ظهور کرده است. ابزار‌های ارتباطی و خودآگاهی هویتی، شکل جدیدی از کنشگری را برای گروه‌‌های فراموش شده ایجاد می‌کند. در شرایط سیاست و امنیت آشوب‌زده می‌توان طیف گسترد‌های از نیرو‌های هویتی را مشاهده نمود که در صدد بازیابی موقعیت سیاسی و ایدئولوژیک خود هستند. در این میان نشانه‌‌هایی از بنیادگرایی یهودی، مسیحی و حتی بنیادگرایی تکفیری شکل گرفته است.

ظهور نیرو‌های فروملی با رویکرد هویتی، چالش‌‌هایی را برای نظام بین‌الملل به وجود آورده است. چالش‌‌های ایجاد شده منجر به تغییر در روند‌های اعمال قدرت و امنیت‌سازی شده است. هریک از گروه‌‌های قومی و هویتی تلاش دارند تا موقعیت خود را اعاده کنند. در نتیجة چنین فرآیندی، زمینه برای ظهور «هویت مقاومت» به وجود می‌آید. بسیاری از نظریه‌پردازان شکل‌بندی‌‌های موجود نظام منطقه‌ای و سیاست بین‌الملل را مرتبط با ظهور قالب‌‌های هویتی و ابزار‌های ارتباطی می‌دانند.

 

[1]. A world in perpetual Turmoil

[2]. Intransigent Nationalism

[3]. Clash of Civilizations

[4]. Global Chaos