تصورات و عینیات منطقهای و بینالمللی در روابط ایران و روسیه
تعمیق اختلافات میان روسیه و غرب و فشار مضاعف غربیها بر مسکو برای تحقق اهداف تهاجمی خود، به بروز دیدگاههایی در سیاست خارجی این کشور مبنیبر ضرورت تقویت بردارهای جنوبی و شرقی دامن زده است. این رویکرد بیش از هر چیز با هدف تقویت ابزارها در عرصه خارجی مطمحنظر قرار گرفته؛ زیرا بسیاری در مسکو بر این باورند که چالش جاری با غرب در کوتاه و حتی میانمدت قابل ترمیم نخواهد بود. تأکید تحلیلگران روس بر تقویت روابط با ایران بهعنوان کشوری مهم در ژئوپلیتیک اوراسیا و بازیگری تأثیرگذار در روندهای خاورمیانه در همین راستا قابل ارزیابی است.
در تهران نیز بسیاری با استقبال از این وضعیت، از آن بهعنوان «فرصتی» در سیاست خارجی و گشایش فصلی جدید در روابط ایران و روسیه یاد میکنند. ضرورتهای ژئوپلیتیکی خصوصاً درمقابل سیاست تهاجمی غرب، استفاده از روسیه بهعنوان وزنه تعادل دربرابر غرب، بایستگی تقویت تعاملات برای مقابله با تهدیدات و بیثباتیهای منطقهای، بهرهگیری از ظرفیتهای عینی در روابط دوجانبه و محذور تهران به توسعه روابط با مسکو در شرایط فشار بینالمللی ازجمله دلایل این استقبال است. مبنای آن نیز فرض وجود دیدگاهها و منافع مشترک در عرصههای منطقهای و بینالمللی با روسیه است. باوجوداین، بررسی «برخی» منافع و اهداف دو کشور در «بعضی» از این عرصهها این فرض را تأیید نمیکند و بعضاً، تباینها و حتی اختلافات مشهود است.
عرصه منطقهای
در حوزه سیاست منطقهای، روسیه که آسیای مرکزی، حوزه خزر و قفقاز جنوبی را همچنان «حوزه نفوذ» خود میداند، مایل به تقویت نفوذگذاری هیچ قدرتی ازجمله ایران نبوده و نیست. مسکو بهرغم تضعیف توان خود در این مناطق، با طرح ایده نواوراسیاگرایی بهدنبال تحکیم موقعیت محوری خود در قالب جدیدی است؛ این درحالی است که تهران در هدفگذاری بلندمدت خود برای تبدیل شدن به «قدرت منطقهای»، تقویت نفوذ خود در این سه منطقه را نیز در دستور دارد که به حتم خوشایند مسکو نیست.
در این بین، هرچند «ثبات» و ممانعت از دخالت غرب در این سه حوزه نقطه مشترکی میان ایران و روسیه است که بارها مورد تأکید قرار گرفته، اما واقعیت این است که بهجز مورد تاجیکستان در دهه 1990، هیچ همکاریِ منطقهایِ قابل اشارهای میان طرفین در این مناطق صورت نگرفته که «یکی» از عوامل آن، رویکرد «خودمدارانه» مسکو است. حتی در برخی موارد ازجمله موضوع قرهباغ و عضویت ایران در سازمان شانگهای بیتوجهی و مخالفتهایی نیز ازسوی مسکو نسبت به تمایلات همکاریجویانه منطقهای تهران صورت گرفته است.
در موضوع امنیت منطقهای در مناطق شمالی نیز درحالیکه ایران بر تأمین امنیت براساس الگوی «امنیت متقابل و جمعی» تأکید دارد، روسیه امنیتسازی با محوریت «خود» را ترجیح میدهد. در این ارتباط میتوان به حضور نظامی آن در آسیای مرکزی ازجمله در قالب «پیمان امنیت جمعی»، در قفقاز جنوبی ازطریق پایگاه نظامی خود در ارمنستان و قراردادهای نظامی با اوستیای شمالی و آبخازیا (گرجستان) و در دریای خزر با تقویت مستمر ناوگان خود اشاره کرد که مغایر با دیدگاههای تهران است.
نوع مواجهه «زورمدارانه» مسکو با دو مورد اخیر در حوزه «سیایاس» ازجمله جنگ آن علیه گرجستان (2008) و جدا کردن دو جمهوری آبخازیا و اوستیای شمالی از این کشور و نیز بحران اوکراین (2014) و الحاق کریمه به خاک روسیه که ناشی از وجود رویکردی مسلط در سیاست خارجی این کشور در «خودبرترپنداری» و فرض محق بودن به تأمین منافع فرضی خود در جغرافیای سایر کشورها حتی با توسل به زور است، نیز با اصول اولیه سیاست خارجی ایران (احترام به حاکمیت کشورها، عدم مداخله و احترام به معاهدات بینالمللی) منطبق نبوده، بلکه مغایر است.
در میان مسائل خاورمیانه نیز باید به رژیم صهیونیستی اشاره کرد که ازجمله مهمترین نقاط اختلاف ایران و روسیه است. صرفنظر از لابی قوی یهود در روسیه و فشار لابی یهود در عرصه بینالملل بر سیاست خارجی این کشور، واقعیت این است که رژیم صهیونیستی شریک مهمی برای مسکو در خاورمیانه است و و مقامات کرملین در چندین مقطع تشکیک در هلوکاست و تهدیدات لفظی علیه اسرائیل ازسوی مقامات تهران را مورد انتقاد قرار دادهاند. مهمتر اینکه، بهرغم ابراز نگرانی روسیه از برخی ابعاد برنامه هستهای ایران، مقامات مسکو هیچ سخنی از تهدید بودن ذخایر کشتارجمعی رژیم صهیونیستی به میان نمیآورند. رویکرد روسیه به حل مسئله فلسطینی ـ اسرائیلی که به مدل غربی نزدیک است نیز از دیگر موضوعات اختلافی تهران و مسکو در خاورمیانه است.
در این بین، هرچند آشکارتر شدن راهبرد ژئوپلیتیکی تهاجمی غرب علیه ایران و روسیه در خاورمیانه که در «دستکاری» بهار عربی و موضوع سوریه نمود یافت، سبب نزدیکتر شدن مواضع تهران و مسکو شده، اما واقعیت این است که روسیه نگاهی راهبردی به مشارکت با ایران در خاورمیانه ندارد و سیاست چندبرداری و تعامل با همه طرفها از ترکیه تا رژیم صهیونیستی، کشورهای عربی و ایران را ترجیح میدهد. نوسانات مکرر در روابط و فقدان الگوی پایدار مشارکتی در روابط مسکو با تهران را باید ناشی از این رویکرد دانست (یکی از چند علت).
عرصه بینالمللی
در عرصه بینالمللی نیز تفاوتهایی در رویکرد نظری و سیاست عملی ایران و روسیه قابل مشاهده است که فرض دیدگاهها و منافع مشترک را با تردید مواجه میکند. ازجمله اینکه هرچند ایران در حوزه سیاست بینالملل بر تقویت عدالت سیاسی، مخالفت با سطهطلبی قدرتها، مخالفت با دخالت در امور داخلی کشورها، احترام به حقوق و معاهدات بینالمللی تأکید دارد، اما درمقابل، روسیه عملاً مدل «کنسرت قدرتها» را ترجیح میدهد و تمایلات قدرتطلبانه خود را نیز پنهان نمیکند. اختلافات مسکو با غرب در شرایط حاضر نیز بر سر تقسیم قدرت و وظایف در چهارچوب «بازی بزرگ قدرتها» است. پرواضح است که این رویکرد با دیدگاههای ایران برای ایجاد نظام بینالملل عادلانهتر ازجمله ازطریق تغییرات در سازمان ملل و بازبینی حق وتو در شورای امنیت در تباین آشکار است.
ازجمله موضوعات مورد اختلاف ایران و روسیه در حوزه امنیت بینالملل نیز باید به مسئله عدم اشاعه هستهای اشاره کرد. هرچند مسکو بارها ایران را به رعایت مفاد پیمان «انپیتی» دعوت و اهمیت عدم اشاعه هستهای را به تهران گوشزد کرده، اما از یک سو، مقامات این کشور ازجمله شخص آقای پوتین به تکرار سلاحهای هستهای را رکنی مهم در دکترین نظامی این کشور دانسته و بر تقویت این بخش تأکید کردهاند، و ازسویدیگر، روسیه نسبت به سایر کشورهای دارای تسلیحات اتمی ازجمله کره شمالی، پاکستان، هند و رژیم صهیونیستی حساسیت مشابه با ایران را نداشته و حتی با آنها همکاری هستهای نیز دارد. البته این رویکرد را میتوان «دوگانه» دانست که محل اختلاف با تهران است.
در حوزه انرژی بینالملل نیز روسیه از دیرباز سیاست «ابرقدرت» انرژی را در دستور دارد و بر همین اساس، تضعیف موقعیت خود ازجمله ازسوی رقبایی چون ایران خصوصاً در بازار انرژی اروپا را برنمیتابد. این مسئله، واقعیتی است که تحلیلگران روس آشکارا به آن اشاره میکنند. عدم تمایل مسکو به همکاری مستقیم با اوپک و سازمان صادرکنندگان گاز از همین رویکرد ناشی میشود که محل اختلاف با ملاحظات ایران است.
جمعبندی
هرچند، وجود برخی دیدگاهها و منافع مشترک منطقهای و بینالمللی میان ایران و روسیه غیرقابل انکار است و باید با تأکید بر سیاست چندبرداری از همه ظرفیتها، ازجمله ظرفیتهای روسیه برای تأمین منافع ملی استفاده کرد، اما بهنظر میرسد، این فرض که به تبع تیره شدن روابط روسیه با غرب و قرار گرفتن این کشور در وضعیت مشابه با ایران، تعاملات با مسکو را میتوان به سطح «راهبردی» ارتقا داد، چندان صحیح نباشد؛ زیرا اولاً، فرض اینکه گویا هیچ اختلافی میان دو کشور در عرصههای منطقهای و بینالمللی وجود ندارد، محل سؤال است و ثانیاً، مبتنی کردن روابط با مسکو به عاملِ «گذرای» تقابل تهران و مسکو با غرب، تکرار اشتباه چندینساله «سیاستزده» کردن این روابط است که تبعات منفی آن بارها تجربه شده است.
لذا بهنظر میرسد باید با دیدی عینی به این اختلافات، و با درنظرداشتِ شرایط «بسیار متغیر» منطقهای و بینالملل، منافع «موازی» با مسکو شناسایی شده و متناسب با آنها به هدفگذاری اقدام کرد. این همان رویکردی است که مسکو نسبت به تهران دارد و در هیچ مقطعی از دوره پساشوروی حتی در شرایط حاضر «راهبرد (بلندمدتی)» را در روابط با تهران در دستور نداشته است. بهنظر میرسد، اقبال اخیر آن به تهران نیز به این سبب باشد که ایران جبهه و لایهای دربرابر سیاست تهاجمی غرب است که میتواند در تخفیف «ضربههای» آن مثمرثمر باشد.
باید به این مهم توجه داشت که غرب برای پیشبرد سیاست توسعهطلبانه خود در خاورمیانه درمقابل ایران، و در اروپای شرقی و «سیایاس» درمقابل روسیه، به «دشمنسازی» نیاز «مبرم» دارد که تأکید و تبلیغ ایجاد جبهه ضدغربی ازسوی تهران و مسکو میتواند بهانهای مناسب دراینزمینه و پیچیدگی بیشتر شرایط باشد، اما همچنان که اشاره شد، بهرغم فشارهای غرب و وجود برخی اختلافات میان روسیه و ایران، منافع مشترک و ظرفیتهای بسیاری در روابط دو طرف وجود دارد که میتوان درعین وجود این فشارها و اختلافات، به آنها التفات عملی داشت و با «واقعگرایی» از آنها برای تقویت منافع دو طرف استفاده کرد.
نظر شما