بیش از ۴۰ سال پیش مارتین وایت در مقالة برانگیزندهای که از آن زمان در زمرة متون اصیل رشتة روابط بینالملل درآمده است به این پرسش پرداخت که «چرا نظریة روابط بینالملل نداریم؟» (Wight 1966: 20). وایت ادعا کرد که «نظریة روابط بینالملل یا اجزایی از آن که وجود دارد شکلی پراکنده و غیراسلوبمند دارد و عمدتاً برای مردم عادی نافهم است». وی برای روشن ساختن اینکه چرا چنین است به مقایسة نظریة سیاسی[1] با نظریة روابط بینالملل[2] پرداخت. نظریة سیاسی ملهم از باور گسترده به دولت برخوردار از حاکمیت[3]، چونان والاترین شکل زندگی سیاسی بود، باوری که باعث بیعلاقگی به امکان تشکیل دولتی جهانی میشد. درحالیکه نظریة سیاسی و حقوق دلمشغول زندگی خوب[4] بودند و «نقشههایی از تجربیات و منظومههایی از اقدامات را در قلمرو مناسبات بهنجار و نتایج قابل محاسبه» ترسیم میکردند حوزة روابط بینالملل را میشد با کشمکش رقابتآمیز و مکرری بر سر بقا[5] یکی انگاشت که «همان ماجرای اندوهبار قدیمی» را بازآفرینی میکند.
نظر شما