توافق «خوب»، وضعیت «بد» و چالش پایدار هستهای
توافق «خوب»، وضعیت «بد» و چالش پایدار هستهای
شنبه 29 فروردین 1394
آنچه در کشمکشهای اخیر بر سر «خوب» یا «بد» بودن توافق هستهای کمتر مورد توجه قرار گرفته، بستری سیاسی است که این چالش در آن «برساخته» شده و همچنان پتانسیل استمرار دارد. در این کشمکشها بیش از هر چیز مسائل فنی معیار قضاوت قرار گرفتهاند، حال آنکه ابعاد سیاسی و ظرفیت توافق برای ایجاد «وضعیت پایدار خوبِ» بعد از توافق است، که مهمتر بهنظر میرسند. بنابراین، هرچند از مسائل فنی نمیتوان غافل شد، اما اهمیت آنها نسبت به مؤلفههای سیاسی ثانویه است. چه اینکه غربیها با اشاره به اینکه «گریز هستهای» ایران را به یک سال افزایش خواهند داد، خواسته یا ناخواسته به نهادینگی دانش هستهای در ایران اعتراف کرده و پذیرفتهاند که با وجود برخی محدودیتها، مسیر توسعهای آن ادامه خواهد داشت.
با این ملاحظه، بهراحتی قابل انکار نیست که چالش «سیاسی» هستهای ایران باید در بستر سیاسی خود حل شود. چهبسا، توافقی با برخی مزیتهای فنی «خوب» همراه باشد، اما با «بندهای» حقوقی، قدرت مانور ایران را محدودتر کرده و به وضعیت «بدی» منتهی شود که طی آن تشدید فشارها منافع بلندمدت تهران را تحت تأثیر قرار دهد.
اولین نکته از باب سیاسی این است که تقابل غرب با ایران در موضوع هستهای تحت موضوعی از تقابل کلان گفتمانی طرفین و ناشی از «سلبها و ایجاب»های موجود در گفتمانهای آنهاست. غرب نیروهای چالشگر بر هژمونی خود را برنمیتابد و از هر ابزاری برای خنثی کردن آنها بهره میگیرد. بدین ترتیب، برساختن بهانه و اعمال فشار بر ایرانی که هماکنون و در آینده قابل پیشبینی «مانعی» مهم در مسیر تحقق برنامههای غرب در منطقه است، چندان غیرقابل فهم نیست.
این رویهای بوده که از همان ابتدای انقلاب اسلامی در قالبهای مختلف ازجمله نقض دموکراسی، نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم، محور شرارت، دولت «یاغی»، و غیره در دستور غرب بوده و هماکنون بر اتهام تهدید هستهای و موشکی متمرکز شده است. از این منظر، علت اصلی فشار غرب بر برنامه هستهای تهران، در مخالفت غرب با گفتمان سیاست خارجی «جمهوری اسلامی ایران» نهفته است و عدم اشاعه هستهای در وهله بعدی اهمیت قرار دارد. بنابراین، اگر این موضوع با هر «روشی» حل شود، غرب اهرم جدیدی برای غلبه دادن گفتمان خود بر گفتمان «ایران اسلامی» برخواهد ساخت.
مؤلفه دوم، این مهم است که «چالش» هستهای ایران در متن ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی منطقه برساخته شده، منافع مشخصی را نصیب غرب کرده و همچنان ظرفیت منفعتدهی دارد. تحکیم هژمونی، پیشبرد استثناگرایی در حل مشکلات بینالمللی، فروش تسلیحات، تقویت حضور نظامی، وابسته کردن بیشتر کشورهای منطقه، تقویت نفوذ سیاسی، منحرف کردن افکار عمومی از مسئله اسرائیلی ـ عربی، و غیره، برخی از این منافع هستند که در سایه تبلیغ ایرانهراسی و تهدید هستهای ایران تحصیل شده و همچنان میتوانند بشوند.
به واقع، اگر غرب عزم «حل مسئله» را داشت، سالها پیشتر، زمانی که توان هستهای ایران به «نقطه بیبازگشت» امروزی نرسیده بود و تهران نیز اقدامات اعتمادساز مختلفی را در دستور داشت، میتوانست این موضوع حل کند. بدین ترتیب، بیراه نیست اگر گفته شود غرب بهدنبال «حل مسئله» نبوده؛ چراکه با حل آن، یک اهرم مغتنم فشار بر تهران و یک منبع ارزشمند منفعت در منطقه از دست آن خواهد رفت.
در این شرایط، هرچند اقدام عملگرایانه تهران برای «حل مسئله» و رهایی از قید تحریمها مثبت بهنظر میرسد، اما باید توجه داشت که در عمل هیچیک از تأکیدات سیاسی در اطراف برنامه هستهای ایران تغییر نکردهاند: 1. ایران همچنان بر حقوق هستهای خود (که بیشتر سیاسی هستند تا فنی) تأکید دارد و خطوط قرمز خود را تغییر نداده، 2. غرب بر توسعه و تثبیت هژمونی خود در منطقه ازجمله با فشار بر ایران تأکید دارد، و 3. رقبا و مخالفین منطقهای ایران ازجمله رژیم اسرائیل و عربستان نگران از تقویت قدرت منطقهای ایران، فشار بر تهران را راهکاری برای ممانعت از این امر میدانند.
با این ملاحظه، هرچند بار شدن تعهدات حقوقی جدید به ایران در قالب توافق جدید منطقی بهنظر نمیرسد، اما حداقل در پذیرش این تعهدات که پتانسیل تبدیل شدن به ابزار فشار را دارند، باید جانب احتیاط بسیار مراعات شود؛ چراکه «سختتر» از حصول توافق، اجرای توافق و راستیآزمایی آن است. مهمتر اینکه «به هر دلیلی» در صورت عدم اجرا یا عدم راستیآزمایی توافق، شرایط سختتر شده و سوق به گزینههای «سختتر» دور از انتظار نیست.
قابل تأمل اینکه، داور این راستیآزمایی جز آمریکا نیست و حتی آژانس نیز در این زمینه توانی ندارد؛ آمریکایی که در مذاکرات اخیر ابتکار عمل را به نمایندگی مکرهانه یا رضایتمندانه «گروه شش» در اختیار گرفته و تهران نیز عملاً این را پذیرفته است. حال آنکه، به گواه تجربه، آمریکا و شاکله غرب در تفسیر خودمدارانه توافق، القاء تفسیر خودساخته به افکار عمومی بینالمللی، مصادره به مطلوب موارد مبهم توافق، سوءاستفاده از اشتباهات احتمالی تهران و حتی قرار دادن ایران در وضعیتی که مجبور به نقض مفاد توافق شود، مهارتهای غیر قابل انکاری دارند که به پشتوانه قرنها جنگ، تقابل، رقابت و مذاکره با طرفهای مختلف بهدست آوردهاند.
در مقابل، اگر واقعبین باشیم بُرد توان تفسیر و اقناعکنندگی تهران فقط در سطح داخل است و این توان در عرصه بینالملل قابل ملاحظه نبوده و نخواهد بود. استمرار بیش از یک دههای فشارها و تهدیدها علیه تهران و عدم توفیق تلاشهای زیاد آن برای اثبات غیرقانونی بودن این روند، مؤیدی بر این امر است. لذا بیتردید شرط ایران مبنی بر اینکه قرارداد نهایی «روشن، واضح و غیر قابل تفسیر» باشد، مراعات نخواهد شد تا شرایط برای مصادره به مطلوب غرب مهیا باشد. با این ملاحظه، نمیتوان این سناریو را «کاملاً» منتفی دانست که حتی از پس یک توافق فنی «خوب»، وضعیت «بدی» رقم بخورد و طی آن تهران به نقض توافق متهم شده، فشارها تشدید شوند و جامعه به اصطلاح بینالمللی نیز تحت تأثیر جنگ روانی غرب، ایران را مسبب بداند.
نکته دیگر اینکه، سابقه غربیها در مواجهه با مسئله هستهای ایران نشان میدهد که سیاست چندگزینهای و در رأس آن، دوگانه «مذاکره ـ فشار» را همواره در دستور داشته و تصریح کردهاند که «همه گزینهها روی میز» است. این سیاست ضمن بالا بردن قدرت مانور غرب، تهران را نیز میتواند دچار خطای محاسباتی کند. با این ملاحظه، اگر تهران تعهدات حقوقی محدودکننده «قابل تفسیری» را بپذیرد، ضمن کمک به افزایش قدرت مانور طرف مقابل، ناخواسته این پیام را به او میدهد که از سوی تهران «گزینههای زیادی روی میز نیست».
البته در صورت عدم تأمین منافع میتوان از انجام تعهدات سر باز زد، از «انپیتی» خارج شد و برخی فعالیتهای هستهای را احیا نمود؛ اما این اقدام، اقدام پُرهزینهای است که قبلاً تجربه شده است. بیشک هزینههای نقض توافق جامع بهمراتب بیش از گذشته خواهد بود و میتواند در سوق به «وضعیت بد» مؤثر باشد. بنابراین، در توافق نهایی باید بهنحوی عمل کرد که امکان عملی کردن «کمهزینه» گزینههای «دیگر» برای تهران میسر باشد.
اما آسیب مهمی که در «خوشبینی» غیر قابل اتکاء «برخی» مشهود است، فرض «ایستایی» بعضی متغیرها و حتی ایستایی زمان در فرایند بلندمدت اجرا و راستیآزمایی توافق است. بیثباتی فزاینده منطقه و گردش نخبگان سیاسی در تهران و واشینگتن فقط دو مورد از متغیرهای پویایی هستند که میتوانند شرایط را بهنحو پیشبینیناپذیری تغییر دهند. بیشک، توافق هستهای ابعاد و پیامدهای مثبتی نیز دارد و این نوشتار، در صدد القاء بدبینی نیست، بلکه اطمینان دارد که «بدبینی» امری پسندیده در سیاست و شرط غیر قابل اغماض بقا در عرصه بینالملل است. تاریخ روابط ایران و غرب و سابقه چالش هستهای، گواه غیر قابل انکاری بر بایستگی بدبینی و تأکید بر این مهم است که عدم توافق، بهتر از توافق فنی «خوبی» است که به وضعیت «بد» منتهی شود.
با این ملاحظه، بهراحتی قابل انکار نیست که چالش «سیاسی» هستهای ایران باید در بستر سیاسی خود حل شود. چهبسا، توافقی با برخی مزیتهای فنی «خوب» همراه باشد، اما با «بندهای» حقوقی، قدرت مانور ایران را محدودتر کرده و به وضعیت «بدی» منتهی شود که طی آن تشدید فشارها منافع بلندمدت تهران را تحت تأثیر قرار دهد.
اولین نکته از باب سیاسی این است که تقابل غرب با ایران در موضوع هستهای تحت موضوعی از تقابل کلان گفتمانی طرفین و ناشی از «سلبها و ایجاب»های موجود در گفتمانهای آنهاست. غرب نیروهای چالشگر بر هژمونی خود را برنمیتابد و از هر ابزاری برای خنثی کردن آنها بهره میگیرد. بدین ترتیب، برساختن بهانه و اعمال فشار بر ایرانی که هماکنون و در آینده قابل پیشبینی «مانعی» مهم در مسیر تحقق برنامههای غرب در منطقه است، چندان غیرقابل فهم نیست.
این رویهای بوده که از همان ابتدای انقلاب اسلامی در قالبهای مختلف ازجمله نقض دموکراسی، نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم، محور شرارت، دولت «یاغی»، و غیره در دستور غرب بوده و هماکنون بر اتهام تهدید هستهای و موشکی متمرکز شده است. از این منظر، علت اصلی فشار غرب بر برنامه هستهای تهران، در مخالفت غرب با گفتمان سیاست خارجی «جمهوری اسلامی ایران» نهفته است و عدم اشاعه هستهای در وهله بعدی اهمیت قرار دارد. بنابراین، اگر این موضوع با هر «روشی» حل شود، غرب اهرم جدیدی برای غلبه دادن گفتمان خود بر گفتمان «ایران اسلامی» برخواهد ساخت.
مؤلفه دوم، این مهم است که «چالش» هستهای ایران در متن ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی منطقه برساخته شده، منافع مشخصی را نصیب غرب کرده و همچنان ظرفیت منفعتدهی دارد. تحکیم هژمونی، پیشبرد استثناگرایی در حل مشکلات بینالمللی، فروش تسلیحات، تقویت حضور نظامی، وابسته کردن بیشتر کشورهای منطقه، تقویت نفوذ سیاسی، منحرف کردن افکار عمومی از مسئله اسرائیلی ـ عربی، و غیره، برخی از این منافع هستند که در سایه تبلیغ ایرانهراسی و تهدید هستهای ایران تحصیل شده و همچنان میتوانند بشوند.
به واقع، اگر غرب عزم «حل مسئله» را داشت، سالها پیشتر، زمانی که توان هستهای ایران به «نقطه بیبازگشت» امروزی نرسیده بود و تهران نیز اقدامات اعتمادساز مختلفی را در دستور داشت، میتوانست این موضوع حل کند. بدین ترتیب، بیراه نیست اگر گفته شود غرب بهدنبال «حل مسئله» نبوده؛ چراکه با حل آن، یک اهرم مغتنم فشار بر تهران و یک منبع ارزشمند منفعت در منطقه از دست آن خواهد رفت.
در این شرایط، هرچند اقدام عملگرایانه تهران برای «حل مسئله» و رهایی از قید تحریمها مثبت بهنظر میرسد، اما باید توجه داشت که در عمل هیچیک از تأکیدات سیاسی در اطراف برنامه هستهای ایران تغییر نکردهاند: 1. ایران همچنان بر حقوق هستهای خود (که بیشتر سیاسی هستند تا فنی) تأکید دارد و خطوط قرمز خود را تغییر نداده، 2. غرب بر توسعه و تثبیت هژمونی خود در منطقه ازجمله با فشار بر ایران تأکید دارد، و 3. رقبا و مخالفین منطقهای ایران ازجمله رژیم اسرائیل و عربستان نگران از تقویت قدرت منطقهای ایران، فشار بر تهران را راهکاری برای ممانعت از این امر میدانند.
با این ملاحظه، هرچند بار شدن تعهدات حقوقی جدید به ایران در قالب توافق جدید منطقی بهنظر نمیرسد، اما حداقل در پذیرش این تعهدات که پتانسیل تبدیل شدن به ابزار فشار را دارند، باید جانب احتیاط بسیار مراعات شود؛ چراکه «سختتر» از حصول توافق، اجرای توافق و راستیآزمایی آن است. مهمتر اینکه «به هر دلیلی» در صورت عدم اجرا یا عدم راستیآزمایی توافق، شرایط سختتر شده و سوق به گزینههای «سختتر» دور از انتظار نیست.
قابل تأمل اینکه، داور این راستیآزمایی جز آمریکا نیست و حتی آژانس نیز در این زمینه توانی ندارد؛ آمریکایی که در مذاکرات اخیر ابتکار عمل را به نمایندگی مکرهانه یا رضایتمندانه «گروه شش» در اختیار گرفته و تهران نیز عملاً این را پذیرفته است. حال آنکه، به گواه تجربه، آمریکا و شاکله غرب در تفسیر خودمدارانه توافق، القاء تفسیر خودساخته به افکار عمومی بینالمللی، مصادره به مطلوب موارد مبهم توافق، سوءاستفاده از اشتباهات احتمالی تهران و حتی قرار دادن ایران در وضعیتی که مجبور به نقض مفاد توافق شود، مهارتهای غیر قابل انکاری دارند که به پشتوانه قرنها جنگ، تقابل، رقابت و مذاکره با طرفهای مختلف بهدست آوردهاند.
در مقابل، اگر واقعبین باشیم بُرد توان تفسیر و اقناعکنندگی تهران فقط در سطح داخل است و این توان در عرصه بینالملل قابل ملاحظه نبوده و نخواهد بود. استمرار بیش از یک دههای فشارها و تهدیدها علیه تهران و عدم توفیق تلاشهای زیاد آن برای اثبات غیرقانونی بودن این روند، مؤیدی بر این امر است. لذا بیتردید شرط ایران مبنی بر اینکه قرارداد نهایی «روشن، واضح و غیر قابل تفسیر» باشد، مراعات نخواهد شد تا شرایط برای مصادره به مطلوب غرب مهیا باشد. با این ملاحظه، نمیتوان این سناریو را «کاملاً» منتفی دانست که حتی از پس یک توافق فنی «خوب»، وضعیت «بدی» رقم بخورد و طی آن تهران به نقض توافق متهم شده، فشارها تشدید شوند و جامعه به اصطلاح بینالمللی نیز تحت تأثیر جنگ روانی غرب، ایران را مسبب بداند.
نکته دیگر اینکه، سابقه غربیها در مواجهه با مسئله هستهای ایران نشان میدهد که سیاست چندگزینهای و در رأس آن، دوگانه «مذاکره ـ فشار» را همواره در دستور داشته و تصریح کردهاند که «همه گزینهها روی میز» است. این سیاست ضمن بالا بردن قدرت مانور غرب، تهران را نیز میتواند دچار خطای محاسباتی کند. با این ملاحظه، اگر تهران تعهدات حقوقی محدودکننده «قابل تفسیری» را بپذیرد، ضمن کمک به افزایش قدرت مانور طرف مقابل، ناخواسته این پیام را به او میدهد که از سوی تهران «گزینههای زیادی روی میز نیست».
البته در صورت عدم تأمین منافع میتوان از انجام تعهدات سر باز زد، از «انپیتی» خارج شد و برخی فعالیتهای هستهای را احیا نمود؛ اما این اقدام، اقدام پُرهزینهای است که قبلاً تجربه شده است. بیشک هزینههای نقض توافق جامع بهمراتب بیش از گذشته خواهد بود و میتواند در سوق به «وضعیت بد» مؤثر باشد. بنابراین، در توافق نهایی باید بهنحوی عمل کرد که امکان عملی کردن «کمهزینه» گزینههای «دیگر» برای تهران میسر باشد.
اما آسیب مهمی که در «خوشبینی» غیر قابل اتکاء «برخی» مشهود است، فرض «ایستایی» بعضی متغیرها و حتی ایستایی زمان در فرایند بلندمدت اجرا و راستیآزمایی توافق است. بیثباتی فزاینده منطقه و گردش نخبگان سیاسی در تهران و واشینگتن فقط دو مورد از متغیرهای پویایی هستند که میتوانند شرایط را بهنحو پیشبینیناپذیری تغییر دهند. بیشک، توافق هستهای ابعاد و پیامدهای مثبتی نیز دارد و این نوشتار، در صدد القاء بدبینی نیست، بلکه اطمینان دارد که «بدبینی» امری پسندیده در سیاست و شرط غیر قابل اغماض بقا در عرصه بینالملل است. تاریخ روابط ایران و غرب و سابقه چالش هستهای، گواه غیر قابل انکاری بر بایستگی بدبینی و تأکید بر این مهم است که عدم توافق، بهتر از توافق فنی «خوبی» است که به وضعیت «بد» منتهی شود.
نظر شما