شکار پهپاد و توقیف نفتکش؛
اقدامی تاکتیکی برمبنای یک ضرورت استراتژیک
مقدمه
هدف قرار دادن پهپاد آمریکایی در حریم هوایی ایران در خلیج فارس و توقیف نفتکش بریتانیا در پاسخ به اقدام این کشور در جبل الطارق و درمقابل، واکنش آمریکا و بریتانیا به این موضوع، از زوایای مختلفی تحلیل شده است. مهمترین بحث در این زمینه، ارزیابی دوگانه مثبت و منفیِ واکنش ایران است. در میان عدهای از تحلیلگران، هر دو اقدام چیزی جز ادامه اقدامات خصمانه بریتانیا و آمریکا علیه ایران نبوده و درنتیجه، واکنش ایران به هر دو مسئله کاملاً منطقی و درست بوده است. ازسویدیگر، عدهای از تحلیلگران اگرچه اقدامات بریتانیا و آمریکا را خصمانه میدانند، با استناد به آنچه وضعیت فعلی منطقهای و بینالمللی ایران میخوانند، این واکنش را تأیید نمیکنند. از منظر این کارشناسان، وضعیت فعلی منطقهای و بینالمللی ایران با دو گزاره قابل توضیح است: 1. آمریکا و همپیمانانش تمام تلاش خود را برای ایجاد اجماع بینالمللی علیه ایران بهکار گرفتند تا آن را بازیگری امنیتی و سرکش در نظام بینالملل معرفی کنند؛ 2. پرونده برجام بعد از خروج یکجانبه آمریکا برای کسب امتیازات آن از سایر طرفهای توافق همچنان درحال مذاکره است؛ درنتیجۀ چنین وضعیتی، این واکنش میتواند از سطح مؤلفههای قدرت ملی و قدرتافکنی ایران بکاهد و بالطبع، فشارهای داخلی، منطقهای و بینالمللی را افزایش دهد. فشارهای احتمالی مانند تحریم مالی جدید بهواسطه توان بریتانیا در اعمال فراسرزمینی تحریمها، پیشبرد طرح حقوقی برای مقابله با کنشگری دریایی ایران در شورای امنیت و همچنین حرکت سریعتر اتحادیه اروپایی به سمت اردوگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی ازجمله استدلالهای این گروه از تحلیلگران سیاست خارجی برای تردید درمورد تأیید اقدام ایران است.
هدف از نگارش مقاله حاضر ارزیابی اقدام ایران از منظر امنیت ملی، فرهنگ استراتژیک و انطباق آن با وضعیت امروز ایران است. تلاش خواهد شد با درنظر گرفتن عوامل داخلی، منطقهای و بینالمللی، واکنش ایران در این مسئله تحلیل و در پایان، با استناد به گزارههای اصلی نظریههای واقعگرایی ارزیابی شود.
واکنش تاکتیکی برمبنای یک ضرورت استراتژیک
هدف قرار دادن پهپاد آمریکایی در حریم هوایی ایران و همچنین توقیف نفتکش بریتانیایی اقدامی واقعگرایانه، تاکتیکی و برمبنای یک ضرورت استراتژیک بوده است. منظور از ضرورت استراتژیک انطباق یک کنش برمبنای تهدیدات امنیتی ایران است. اینکه ایران پیش از این درخصوص هرگونه اقدامی در خلیج فارس و بهطور خاص تنگه هرمز، هشدارهای لازم را به بازیگران منطقهای و فرامنطقهای داده بود. در این شرایط و بهویژه بعد از خروج آمریکا از برجام و اتخاذ استراتژی فشار حداکثری علیه ایران، صرف واکنش اعتراضی به نقض حریم هوایی، دریایی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران میتوانست این پیام را به دشمن بدهد که تهدیدات ایران و تعهداتش در مقابل دو مسئله فوق، بلوفی بیش نیست. درنتیجۀ این سوء برداشت احتمالی، امکان فشار بیشتر و تنگ کردن عرصه اقدام بر ایران بدون ترس از واکنشهای لازم محتمل بهنظر میرسید.
بهعبارتدیگر، تردید در توانایی ایران برای عملیاتی کردن اقتدار خود در دادن پاسخ جدی به تهدیدات محیط پیرامونی باعث میشد که دیگر تهدیدات تهران جدی گرفته نشود و دشمن با محاسبات اشتباه گامهای بعدی را انتخاب کند. علاوهبراین، واکنش تدافعی و فعال ایران بر دو خطای بریتانیا و آمریکا با فرهنگ استراتژیک ایران (استقلال امنیتیپایه) منطبق است که از محیط امنیتی پیرامونی قدرتمحور ایران اثر میپذیرد. بنابراین، میتوان گفت هدف این واکنش واقعگرایانه، نشان دادن اراده جمهوری اسلامی ایران در پاسخگویی به هرگونه فشار نظامی ـ امنیتی بود. تهران با این اقدام، پیام روشنی به کشورهای فرامنطقهای و منطقهای مخابره، و به شکل غیرمستقیم اعلام کرد که تهدیداتش قابلیت عملیاتی شدن دارد و در ابعاد منطقهای و بینالمللی اثرگذار خواهد بود.
در این شرایط، ایران و آمریکا میکوشند چنان تعهدات، پایبندی، و خواستههای خود را در نظر مقابل معتبر جلوه دهند که بلوف بهنظر نرسد؛ زیرا اگر هریک از طرفین احساس کند راه عقبنشینی توسط دیگری باز گذاشته شده است تهدیدات جدی گرفته نخواهد شد. علاوهبراین، ایران پیش از این و در زمان خروج آمریکا از برجام بحث تنگه هرمز و اعمال اقتدار خود بر این مسیر را گوشزد کرده بود و اکنون بعد از موضوع پهپاد و نفتکش، تهدیدات ایران در نظر دیگران عملیاتیتر خواهد بود.
ارزیابی اقدام ایران در پرتو گزارههای واقعگرایانه
اما اکنون با عملیاتی کردن تهدید صریح و سریع علیه تهدیدات در محیط پیرامونی توسط جمهوری اسلامی ایران (چنانچه پیش از این و درقبال حرکات تروریستی منطقهای پاسخی محکم داده شده بود) مفروضات بسیاری از تحلیلهای استراتژیک درباره اقدامات امنیتزای آمریکا در منطقه با تردید همراه شده است؛ برای مثال میتوان در کارکرد استراتژی موازنه ساحلی آمریکا که پیش از این توسط مرشایمر و استفن والت تشریح شده بود و قرار بود برای آمریکا کارکرد ضدخیزش هژمون و کسب اعتبار و امنیت کند، این تردید را ایجاد کرد که اصولاً این استراتژی در ارتباط با ایران جواب نخواهد داد. این استراتژی درمورد ایران جواب نداده است؛ زیرا طبق تعریفی که از کنشگری منطقهای ایران با عناوین مختلف (دولت سرکش، برهمزننده نظم موجود، دارای قدرت نظامی و توانایی هستهای شدن و غیره) در ادبیات آمریکاییها موجود است و به مؤلفههای هژمون منطقهای شدن شهرت دارند، به کنشگری منطقهای خود ادامه داده است. چون این سطح از کنشگری با موازنه ساحلی متوقف نشده، تروریسم اقتصادی و استراتژی فشار حداکثری برای کسب اعتبار و قدرتنمایی آمریکا به آن اضافه شده است.
تجویز استراتژیستهای آمریکایی در زمان ناموفق بودن استراتژی موازنه ساحلی، پیگیری و احیاء پیمانهای نظامی نادیدهگرفتهشده توسط ترامپ بوده است؛ اینکه آمریکا تلاش کند از متحدان اروپایی خود برای مهار ایران و سایر چالشهای این کشور در مقابل روسیه و چین کمک بگیرد. اما این توصیه هم با توجه به پاسخ منفی اعضای ناتو درمورد همراهی با آمریکا برای مقابله با ایران و جدا کردن مسیر اروپاییها از سیاست فشار حداکثری دچار تردید شد. واکنش اروپاییها با ارائه طرح متفاوت امنیت دریایی نشان از اراده این کشورها برای انتخاب مسیر متفاوت با آمریکا در مواجهه با مسئله ایران دارد؛ جایی که وزیر خارجه آلمان بعد از درخواست آمریکاییها بهصراحت ادامه راه دیپلماسی با ایران را خواستار شد و در ادامۀ برگزاری نشست کمیسیون برجام، بر مثبت بودن راه حفظ برجام تأکید شد.
نکته قابل توجه در ارزیابی واکنش ایران در مقابل موضوع پهپاد و نفتکش این است که این واکنش نه در قالبی تهاجمی و بهمنظور تأمین امنیت ملی با حداکثر اقدامات، بلکه با هدف تأمین امنیت سرزمینی صورت گرفته است؛ اقدامی که با توجه به بازیگران (آمریکا و انگلیس) محیط امنیتی خلیج فارس (بهشدت تقابلی و تنشآمیز) نیات طرف مقابل (فشار حداکثری به ایران) منطقی و واقعگرایانه بوده است. از منظری دیگر، پاسخ ایران به هر دو اقدام حداکثری و برمبنای اقدام تدافعی فعال بود. نکته قابل توجه دیگر اینکه منطق بازی در منطقه خلیج فارس هنوز برمبنای حاصلجمع جبری صفر نیست. علت این امر نیز وجود کانالهای سیاسی _ دیپلماتیک از زمان برجام و وجود دولتهای میانجی میان دو طرف است. علاوهبراین، ایران و دو طرف دیگر با عقلانیت واقعگرایانهای اقدامات یکدیگر را رصد میکنند و با محاسبات دقیق پاسخ میدهند. بهعبارتدیگر، دو طرف بهموقع فرمان را میچرخانند و مانع از برخوردی جدی در منطقه میشوند، اگرچه این روند تا اتخاذ استراتژی متفاوت ازسوی دو طرف (مذاکره یا افزایش فشار تا جنگ) میتواند ادامه داشته باشد. حرکت به سمت جنگ احتمالی زمانی اتفاق خواهد افتاد که با ازبین رفتن کارکرد کانال پیامهای غیرمستقیم، بازی به سمت حاصلجمع جبری صفر تغییر کند.
پیامدهای بینالمللی و منطقهای واکنش ایران
میتوان اقدام بریتانیا در توقیف کشتی خود در تنگه هرمز را بخشی از مانور بریتانیا بر پیوستن به کارزار فشار حداکثری آمریکا ارزیابی کرد؛ مانور قدرتی که بهروایتی، جان بولتون آن را با همکاری رژیم صهیونیستی در جبل الطارق برای بریتانیا تجویز کرده بود. اما واکنش ایران به این موضوع باعث شد که خط روایت اصلی مسیر دیگری را درپیش بگیرد. بعد از این، بریتانیا کوشید بهواسطه امکانات رسانهای خود تهران را مقصر اصلی مخدوش شدن آزادی کشتیرانی در آبهای بینالمللی جلوه دهد و زمینه اقدامات دستهجمعی در خلیج فارس را فراهم کند؛ اقدامی که تاکنون بهدلیل نبودِ طرحی مشخص و همچنین وجود ابهام درباره واکنشهای ایران به آن بهطور دقیق مطرح نشده است. هرچند نهایی شدن طرح تامین امنیت کشتیرانی به معنای توانایی این اقدام علیه امنیت ملی ایران نخواهد بود، اما احتمالا مقدمهچینی برای در دستور کار قرار دادن این موضوع در نهادهای حقوقی فراهم خواهد شد.
در سطح منطقهای، این واکنش باعث شد که عربستان دو بار بهطور رسمی خواهان مذاکره براساس اصل همجواری شود و امارات نیز علاوهبر تردید بیشتر و سرعت دادن به خروج نیروهایش از یمن، پیامهای مثبتی را برای مذاکره با ایران ارسال کند. بخشی از این تردید ناشی از تردید در اقدامات حمایتی آمریکا در شرایط سختیِ احتمالی با توجه به تهدیدات عملی ایران است. عملی شدن تهدیدات ایران این پیام روشن را برای کشورهای منطقه دارد که همانگونه که باب مذاکره در تمام سطوح باز است، هرگز اجازه مانور یکجانبه منطقهای به کشوری داده نخواهد شد. این سطح از اراده ایران برای عملیاتی کردن تهدیدات خود با زدن پهپاد آمریکا و توقیف نفتکش بریتانیایی منطق بازی قدرتمحور در خلیج فارس را به همسایهها نشان داد. ازسویدیگر، در سطح بینالملل، این پیام داده شد که امنیت منطقهای خاورمیانه و خلیج فارس بدون درنظر گرفتن نقش ایران ممکن نیست.
نتیجهگیری
منطق بازی ایران به معنای واقعی واقعگرایانه بود؛ زیرا در جایی میان درک تهدید و پاسخ به تهدید ایستاده است. سیاست تدافعی فعال بهدلیل درک ستیزهجویانه از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در کنار اقدام به کنش متقابل در برابر تمام بازیگران منطقهای و فرامنطقهای باعث محاسبات دشمن، شکل واقعیتری به خود بگیرد. این نوع کنش تاکتیکی منطبق است با فرهنگ استراتژیک ایران (استقلال امنیتی) که آنهم متأثر از محیط امنیتی پیرامونی قدرتمحور است.
این واکنش، قدرت چانهزنی ایران در سطح منطقهای را (که بسیاری تحلیلگران باور داشتند بعد از برجام ازدست رفته است) دوچندان کرد. اهمیت این موضوع زمانی مشخص میشود که به این اصل معتقد باشیم زمانی میشود با قدرتهای بزرگ وارد مذاکره شد و از سوی آنها مورد احترام قرار گرفت که سررریز قدرت یک کشور مورد پذیرش و شناسایی بینالمللی قرار گرفته شده باشد. زمانی که قدرت چانهزنی کشوری بهواسطه قدرت نقد کردن توان منطقهای، نظامی، مادی و غیره افزایش پیدا کند و امکان ضربه زدن به اعتبار، هویت و منافع طرف مقابل ممکن باشد، در مذاکره مورد احترام قرار خواهد گرفت. درغیراینصورت، وارد شدن به هرگونه مذاکره صرفاً پذیرش تحمل ضربههای سهمگین طرف قوی مذاکره است که بههیچوجه رحم و احترامی را درنظر نخواهد گرفت. این منطق با نگاه به تجربه ویتنام قابل توضیح است.
نکته پایانی اینکه اگرچه اراده فعلی برای همراهی آمریکا و اروپا درجهت مقابله با ایران نیست، سیر جدایی بریتانیا از همکیشان اروپاییاش این احتمال را در میانمدت ممکن میکند. در این شرایط، افزایش فعالیتهای دیپلماتیک با اروپا در موضوعات مرتبط با برجام و بازنشان دادن راه برگشت آمریکا با برداشتن تحریمها، موضع ایران را مستحکمتر نشان خواهد داد؛ اینکه ایران این آمادگی را دارد و درعین پاسخ محکم به تهدیدات احتمالی حاضر است درخواست رند پال، نماینده ترامپ را برای شنیدن شروط ایران در مذاکره احتمالی بپذیرد.
نظر شما