ابعاد داخلی، منطقهای و سیستمی رویکرد حزب عدالت و توسعه ترکیه به بحران غزه
در سطح منطقهای: نگاه ترکیه به فلسطین در چهارچوب سیاست خاورمیانهای این کشور قابل ارزیابی است. سیاست خارجی ترکیه از سال 2002 که حزب عدالت و توسعه در این کشور به قدرت رسید، تغییرات زیادی داشته است. یکی از بارزترین جنبههای این تغییر، نگاه به شرق و سیاست خاورمیانهای بود که ترکیه در پیش گرفت. این نخستین بار در تاریخ جمهوری ترکیه است که حکومتی از انزواگرایی خودخوانده خاورمیانهای خارج شده و نسبت به منطقه سیاستی مشخص برای خود تعریف کرده است؛ به نحوی که توجه ترکیه را فقط به بحرانهای منطقهای و نزدیک محدود نمیکند. در این میان، مسئله فلسطین در دستور کار سیاست خارجی ترکیه قرار گرفت، به طوری که ترکیهای که تا پیش از این صرفاً فلسطین را به رسمیت میشناخت، بهویژه از سال 2006 به بعد روابط اقتصادی، تجاری، سیاسی و نظامی با غزه برقرار میکند و به دنبال سیاست نوعثمانیگرایانهای که بهویژه در بعد هویتی برای خود تعریف کرده بود و در راستای ادعایی که برای رهبری جهان اسلام داشت، با استفاده از خلأ عمده حمایتی اعراب از فلسطین، بدون توجه به سایر کنشگران حاضر در عرصه، بهعنوان کشوری سنی و غیرعرب به حمایت از فلسطین میپردازد. در سطح سیستمی توجه ترکیه به موضوع فلسطین و حمایت از آن، صرفاً در قالب سیاست خاورمیانهای این کشور ارزیابی نمیشود. در اینجا سیاست خاورمیانهای ترکیه بخشی از استراتژی کلان آن بهعنوان قدرتی مرکزی و نیز در برابر اتحادیه اروپا بهشمار میرود. رهنامه عمق استراتژیک ترکیه در عرصه سیاست خارجی که احمد داوود اوغلو بهعنوان طراح آن شناخته میشود، با بازخوانی جدیدی از عمق تاریخ و جغرافیای ترکیه در منطقه، آن را قدرتی مرکزی معرفی میکند که نباید خود را فقط به ارتباط با آمریکا و اتحادیه اروپا محدود کند، بلکه باید با واقف بودن به ویژگیهای خاصش بهعنوان قدرتی مرکزی در تمامی مناطق پیرامونی چون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، اروپا، و خاورمیانه به ایفای نقش راهبردی بپردازد و بدین ترتیب، به کنشگری بینالمللی تبدیل شود. از سوی دیگر، همزمان با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، مفاهیم جدیدی در ارتباط با سیاست خارجی ترکیه چون تغییرمحوری، نگاه به شرق و دوری از غرب، و نوعثمانیگرایی مطرح شد. برخی ناظران بر این عقیدهاند که ترکیه با توجه به سردیای که در روابطش با اتحادیه اروپا از سالهای 2005 به بعد پیش آمد، دیگر خواهان عضویت در اتحادیه اروپا نیست و میکوشد در راستای سیاست نوعثمانیگرایانه در مناطق همجوار، بهویژه در سرزمینهای پیشین امپراتوری عثمانی بهعنوان قدرتی منطقهای به ایجاد حوزه نفوذ و ایفای نقش بپردازد. در حالی که عدهای دیگر معتقدند این رویکرد ترکیه سیاست جدیدی برای کسب امتیازات از اتحادیه اروپا و تسریع روند امور است، به نحوی که به اتحادیه اروپا نشان دهد که پشت درهای این اتحادیه نمانده است و گزینههای بدیل دیگری برای آن دارد که میتواند ترکیه را تا مقام یک کنشگر جهانی بالا برد.
سطح داخلی: در طی جنگ جهانی اول در سالهای 1915ـ1916، امپرتوری عثمانی در نبرد زمینی و دریایی دشواری با متحدانی بود که میکوشیدند با بهدست آوردن کنترل تنگههای استانبول و چاناک قلعه، پایتخت را فتح کنند و کنترل امپراتوری را در دست گیرند. در این میان، بسیاری از ملتهای مختلف موجود در امپراتوری بهویژه فلسطینیهایی بودند که با پیمودن 2500 کیلومتر خود را به میدانهای جنگ رساندند و هرگز به خانههای خود بازنگشتند. این تصویری است که در ذهن ترکها نقش بسته است. ذهنیت ترکها از فلسطینیها تصویر برادرانی است که در روزهای سخت به یاری آنها شتافته بودند و از این رو، کمک به آنها در آنِ اضطرار امری واجب بهشمار میرود؛ زیرا تمایزی به نام عرب با ترک وجود ندارد. اگر از جایگاه جنگ چاناک قلعه و قداستی که برای ترکیه دارد آگاه باشیم، متوجه میشویم که چرا در طی تاریخ جمهوریت ترکیه، هرچند حکومت سیاست خاورمیانهای نداشته و نسبت به حوادث این منطقه و حتی سرزمینهای پیشین خود مسکوت مانده است، اما همواره حس همدلی و همذاتپنداری با مردم مظلوم فلسطین در میان ملت ترک موج زده است. این واقعیتی انکارناپذیر است؛ زیرا چنان که گفتیم فلسطین و فلسطینیها از مؤلفههای سازنده هویت جمعی ترکیه هستند. اعتراضهای مردم در شهرهای مختلف در قالب راهپیمایی و سردادن شعار، به پرواز درآوردن بادبادکهای اعتراض، جمعآوری کمکهای بشردوستانه و یا حمایت و اطلاعرسانی اینترنتی، و پایبندی به عزای عمومی و حتی یادآوری شهدای چاناک قلعه، همگی دلالتهایی بر این امر هستند. از سوی دیگر، در شرایط کنونی که ترکیه شور و هیجان نخستین انتخابات ریاستجمهوری خود را پشت سر میگذارد، برخی معتقدند دلیل طرح موضوع غزه در کمپینهای انتخاباتی به حاشیه راندن مسائل دیگر است، اما در شرایطی که مباحث داغی در کشورهای همسایه ترکیه در جریان است، صرف طرح همین بحث نشاندهنده ناآشنایی با ساختار فکری و هویتی ترکیه و سامان حاکم بر حزب عدالت و توسعه است.
نکتهای که باید به آن توجه شود، جایگاه فلسطین در تصویر جدیدی است که ترکیه در این دوره در خاورمیانه بهعنوان حکومتی مسلمان و مدرن از خود ارائه کرده است و با پشتوانه غرب و آمریکا میکوشد تا الگوی حکومتی خود را به سایر کشورهای عرب منطقه صادر کند. در چنین بستری، موضوع فلسطین بعد از انتفاضه دوم، زمینه مناسب برای حضور و پذیرش ترکیهای که بهعنوان عضوی از ناتو و خواهان عضویت در اتحادیه اروپا شناخته میشد، در خاورمیانه بیش از پیش فراهم شد. ترکیه از فرصت پیشآمده بهخوبی استفاده کرد و بهویژه بعد از اجلاس داووس، یکشبه به محبوبیت بیسابقهای در میان اعراب دست یافت. بدین ترتیب، ترکیه به هویتی اجتماعی در خاورمیانه رسید که همسو با منافع ملی آن بود و توانست چنانچه داوود اوغلو نیز میخواست، برای مدتی به مشروعیت در میان اعراب دست یابد و بار دیگر در حوزه استراتژیک خاورمیانه بهعنوان کنشگری مهم که از تمامی ظرفیتهای دیپلماسی خرد و کلان بهره میجست و بهعنوان یکی از بیست قدرت برتر اقتصادی جهان، با استفاده از قدرت نرم در مسیر هژمونی منطقهای گام بردارد.
در این مدت، ایدئالترین شرایط برای ترکیه میتوانست برقراری صلح میان فلسطین و رژیم اشغالگر قدس باشد تا امکان بهرهمندی از مزایای رابطه با هر دو وجود داشته باشد؛ اتفاقی که هرگز رخ نداد. با وجود این، ترکیه با رژیم اشغالگر قدس مشکل دیگری ندارد و حتی در شرایطی که برخی کشورهای عربی حامی رژیم صهیونیستی در منطقه هستند، دلیلی برای عدم ارتباط استراتژیک با این رژیم نمیبینند. اما چنانچه میدانید، سیر حوادث طی سالها به نحوی پیش رفت که امروز منافع ملی ترکیه از بعد مادی و معنایی ایجاب میکند تا بهدنبال حوادث غزه، سه روز عزای عمومی اعلام کند.
چنانچه ذکر شد، نویسندگان این تحلیل معتقدند اهمیت غزه برای ترکیه در سطح داخلی، بیش از هر چیز موضوعی هویتی است که چه در صورت داشتن رویکردی ملیگرایانه و چه در صورت توجه به موضوعی با رویکرد اسلامگرایانه، قابل تحلیل است. در سطح منطقهای نیز رویکرد ترکیه به غزه عملگرایانه و در راستای منافع ملی این کشور و تبدیل شدن به هژمون منطقهای است که البته با سیاست نوعثمانیگرایانه ترکیه برای نفوذ در سرزمینهای از دست رفته امپراتوری پیشین همخوانی دارد. در سطح سیستمی نیز رویکرد حزب عدالت و توسعه به غزه، بخشی از سیاست کلان و راهبردی این کشور در راستای ایفای نقش بهعنوان قدرت مرکزی، خروج از یکجانبهگرایی، و ایجاد توازن در سیاستهای غربگرایانه و شرقگرایانه آن است. این رویکرد نیز بخشی از اصل چندبعدی بودن و چندجانبهگرایی در سیاست خارجی جدید ترکیه برمبنای رهنامه عمق استراتژیک است و بهنظر نمیرسد در کوتاهمدت، حتی پس از انتخابات ریاستجمهوری در این کشور صرفنظر از کاندیدای پیروز، تغییر چندانی پیدا کند.
نکته پایانی اینکه ترکیه بهدلیل داشتن سیاست عربی در قبال خاورمیانه، همواره ایران را از تمامی معادلات منطقهای (و نه روابط دوجانبه) حذف میکند. این یک اشتباه استراتژیک در رویکرد ترکیه نسبت به ایرانی است که نهتنها طی دهههای گذشته باثباتترین و امنترین کشور منطقه بوده، بلکه از جنبههای گوناگون، ظرفیت تبدیل شدن به کنشگری بینالمللی را داراست. ترکیه نهتنها در موضوعی چون فلسطین باید با ایران همراه باشد، بلکه باید نگاه واقعگرایانهای نسبت به همسایه خود داشته باشد و برخلاف سنت دیرینهاش دست اتحاد به ایران بهعنوان دیگر کشور غیرعرب خاورمیانه بدهد.
نظر شما