عصر زوال اقتدارگرایی نظامی در جهان عرب
عصر زوال اقتدارگرایی نظامی در جهان عرب
سهشنبه 8 آذر 1390
نه ماه و اندی پس از سقوط حسنی مبارک در مصر، اعتراض گسترده به شورای نظامی حاکم در این کشور و متهم شدن این شورا به تلاش برای از بین بردن دستاوردهای دموکراتیک انقلاب مردم مصر، این پرسش مطرح میشود که آیا کشورهای عربی و ازجمله مصر به سمت افزایش نقش نهادهای نظامی و بازتولید اقتدارگرایی نظامی پیش میروند یا خیر؟
کم نیستند کسانی که با بدبینی به وضعیت امروز کشورهای عربی مینگرند و معتقدند پس از مدتی شور انقلابیگری در میان مردم کم میشود و این کشورها بار دیگر شاهد تجربه تلخ دیگری از دیکتاتوری آن هم به شکل نظامی آن خواهند بود؛ نظامیانی که ممکن است در ابتدا خود را انقلابی نشان دهند، اما رفتهرفته به دیکتاتورهای تمام عیار تبدیل میشوند.
بهنظر میرسد چنین نگاه بدبینانهای ناشی از عدم درک دقیق ماهیت جنبشهای اخیر مردمی در کشورهای عربی است. آنچه پیشفرض چنین نگاهی است، این است که جنبشهای اخیر در جهان عرب بیشتر بهدنبال تغییر رأس هرم قدرت بوده و نه بیشتر که ممکن است پس از تحقق این هدف، چهبسا بار دیگر حاکمانی با همان منش و روش پیشین به قدرت برسند؛ بهنظر میرسد واقعیت چیز دیگری است.
با وجود تفاوت در هر یک از جنبشهای اعتراضی ماههای اخیر در کشورهای عربی، دستکم میتوان گفت که تمامی این حرکتها در یک مسئله اساسی و مهم مشترک هستند و آن مطالبه برای افزایش نقش شهروندان در روند تصمیمگیری کلان کشورهایشان است.
به عبارت دیگر ما شاهد تغییر تدریجی اما پیشرونده در پارادایم و منشأ قدرت سیاسی در کشورهای عربی هستیم که حاصل آن محور قرار گرفتن مردم در این عرصه است. بر این اساس آنچه طی امواج تغییرخواهی در جهان عرب مورد هدف بوده نه صرفاً حاکمان دیکتاتور بلکه اساساً بافت نظام سیاسی و شیوه حکمرانی بوده است. این همان چیزی است که نشان از تحولی ریشهای در سامان سیاسی کشورهای عربی میدهد.
از همین رو میتوان اعتراضهای اخیر بسیاری از مصریها به شورای نظامی حاکم و فشار به آنها برای انتقال سریع قدرت را نشانه این دانست که دغدغه اصلی نه صرفاً کنار زدن حسنی مبارک از قدرت، بلکه تلاش برای تغییر شکل و بافت قدرت و تغییر منشا آن است. بر همین اساس پیشبینی میشود شورای نظامی در این کشور تحت فشار افکار عمومی، نهتنها نخواهد توانست قدرت خود را بسط دهد بلکه نفوذ کنونی خود را نیز رفتهرفته از دست خواهد داد.
در جنبشهای جاری در خاورمیانه، شبکههای نوین اطلاعات و ارتباطات به مهمترین ابزار آگاهیبخشی و حتی عمل سیاسی بدل شدند که مفهوم گروه اجتماعی و کنش اجتماعی را در عصر نوین دگرگون کردهاند. شبکههای جهانی اطلاعات و ارتباطات جهان، قرن بیستویکم را به تارهای درهمتنیدهای بدل کرده که امکان جدیدی را برای تبادل و تعامل میان انسانها در عرصه جهانی بدل کرده است.
این فقط شامل انتقال سریع اخبار و اطلاعات نمیشود بلکه نوع جدیدی از آگاهی را به هم پیوند زده و در معرض دید جهانی میگذارد. با این شبکه گروههای اجتماعی جدیدی شکل گرفته و به هم متصل میشوند و سرنوشت انسانها، دولتها و نهادهای اجتماعی در نقاط مختلف جهان به هم پیوند میخورد و نیروهای متعددی در عرصههای داخلی و جهانی در یک جنبش اجتماعی نقش میآفرینند. این ویژگیهایی است که در قرن نوزدهم میلادی و ابتدای قرن بیستم حتی تصور آن نیز محال بود.
این شبکه نوین جهانی، شیوه نوینی از مردمسالاری و کارآمدی را طلب میکند که دولتهای برآمده از اقتدارگرایی نظامی بهطور ذاتی با آن ناسازگارند. دولت متمرکز و اقتدارگرا امکان تداوم در شبکههای جهانی اطلاعات و در جامعهای که طبقه متوسط جوان با آن در ارتباطند را ندارند. از اینرو اقتدارگرایی نظامی امکان ظهور ندارد و اگر هم شرایط موقتی گونهای از دولت متمرکز اقتدارگرا را ایجاب کرد این دولت امکان حل مشکلات اجتماعی به مانند نمونههای کلاسیک را نداشته و از حمایت گروه و طبقات اجتماعی برخوردار نخواهند بود و با بحرانهای سیاسی و اجتماعی مواجه خواهند شد.
جنبشهای نوین در کشورهای عربی تنها در پی تغییر در رأس هرم قدرت و یا حتی صرفاً کارآمدی بیشتر حکومتها نیستند بلکه محصول آگاهی نوینی هستند که دولتهای معتدل مردمسالار را میطلبد. از اینرو حتی اگر نظامیان مقتدری بخشی از حکومتهای آینده این کشورها را در دست گرفتند چارهای بهجز هماهنگی و همسازی با این شبکه نوین آگاهی، و خواست عمومی برای مشارکت سیاسی نخواهند داشت.
گرچه هنوز آنطور که باید نهادهای پایه و زیربنایی دموکراسی در کشورهای عربی شکل نگرفته و راه درازی برای تحقق خواستههای مردم وجود دارد، اما بهنظر میرسد آینده جنبشهای نوظهور در این کشورها نه ظهور اقتدارگرایان عرب بلکه شکلگیری دولتهای معتدل مردمسالار خواهد بود.
نظر شما