هویت، مذهب و ملت سازی در اسرائیل


مقدمه

هویت و مذهب از اصلی‌ترین مؤلفه‌های دولت و ملت‌سازی در هر جامعه و کشوری است. رژیم صهیونیستی به دلیل وابستگی وجودی خویش به هویت صهیونیستی و مذهب یهود، حساسیت بالایی در خصوص دو مؤلفه هویت و مذهب اعمال نموده است. یکی از چالش‌هایی که رژیم صهیونیستی همواره با آن روبرو بوده است، ناکامی در تکمیل فرآیند دولت ـ ملت‌سازی برای بقا است. این رژیم مبنای وجودی خود را بر هویتی خاص و پیچیده بنا نموده است، در نگاه اول این هویت خاص می‌تواند نقطه قوتی برای بقا و تشکیل یک جامعه محسوب شود؛ اما ویژگی‌های خاص این هویت بر مبنای نژاد و عدم کثرت جمعیتی آن، معضل آفرین شده است. رژیم صهیونیستی بر مبنای هویت یهودی و نژاد قومیت یهود سعی نموده است با جذب یهودیان جهان به سرزمین‌های اشغالی، دولت وعده داده شده را ایجاد نماید؛ اما با گذشت سال‌ها تکیه بر هویت یهودی ـ صهیونیستی دچار چالش‌های زیادی شده است. افزایش شکاف‌ اجتماعی به دلیل پراکندگی قومیت و هویت‌ ساکنان سرزمین‌های اشغالی بر چالش تشکیل جامعه واحد افزوده است.

تغییر مفهوم هویت شهروند رژیم صهیونیستی از یک مفهوم مذهبی به‌سوی یک مفهوم سکولاریستی، یکی از چالش‌های امروزی فرآیند مذهب، هویت و ملت‌سازی در رژیم صهیونیستی است. این تغییر مفهوم موجب شده است در سرزمین‌های اشغالی شهروندان صهیونیستی به دو طیف صهیونیست‌های مذهبی و راست‌گرا در مقابل صهیونیست‌های سکولار و مدرن قرار بگیرند.

دو مؤلفه هویت و مذهب در ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی ماهیتی مذهبی و نژادپرستانه داشته است. هنگام تشکیل رژیم صهیونیستی، این رژیم به‌صراحت خود را دولت تمام یهودیان معرفی نمود؛ اما اکنون خصوصاً پس از دهه 90 میلادی، ماهیت مشروعیت رژیم صهیونیستی تغییر نموده است. با توجه به روند دموکراسی خواهی و ضد نژادپرستی افکار عمومی جامعه بین‌الملل چون اروپا و تغییر ساختار اقتصادی و سیاسی رژیم، برخی صهیونیست‌ها و مسئولین رژیم صهیونیستی تن به تغییر در مفهوم هویت و مذهب داده‌اند. این تغییرات باعث به وجود آمدن اختلافات و شکاف اجتماعی شده است. در این مسئله به دنبال بررسی چیستی و تغییرات هویت، مذهب در رژیم صهیونیستی طی سال‌های اخیر هستیم؛ زیرا این تغییرات ضمن تغییر فرآیند دولت‌سازی در رژیم صهیونیستی، این رژیم را دچار چالش‌هایی در حفظ بقا و روابط خود با فلسطینیان، دیگر کشورها و جوامع منطقه‌ای می‌نماید. این موضوع موجب شده است با نگاهی به آینده و توجه به تغییرات در سه مؤلفه هویت، مذهب و ملت‌سازی، به دنبال پاسخ به این باشیم که: آیا این تغییرات منجر به تحکیم و بقا این رژیم خواهد شد یا به تضعیف قدرت؟

برای بررسی تمام سؤالات و مسئله گفته شده در بالا آنچه مهم است، پاسخ به این موضوع است که دو مفهوم هویت و مذهب به‌عنوان مهم‌ترین عوامل در فرآیند ملت‌سازی چه تغییراتی کرده است. آنچه تاکنون از آن اغفال شده است، پرداختن به چیستی تغییر دو مؤلفه هویت و مذهب از منظر ملت‌سازی در رژیم صهیونیستی بوده است در دیگر کارهای پژوهشی انجام شده بیشتر به پیامدهای تغییر در برخی باورها و فرهنگ جامعه صهیونیستی پرداخته شده و از منظر ملت‌سازی توجه نشده است. لذا به نظر می‌رسد برای درک صحیح از جامعه صهیونیستی و آینده رژیم صهیونیستی باید تغییر دو مؤلفه هویت و مذهب با دقت بیشتری بررسی شود.

بری بوزان از مشهورترین نظریه‌پردازان در حوزه امنیت و نظریه‌های امنیتی است. بری بوزان که به دنبال یافتن چیستی امنیت یک دولت و پاسخ به رابطه‌ی میان امنیت دولت و امنیت یک جامعه است، می‌گوید اگر مقصود دولت حفظ و نمایش ماهیت فرهنگی است، در این صورت هویت و فرهنگ باید در فهرست اولویت‌های امنیت ملی مکان والایی داشته باشد.

وی معتقد است یک مدل ناب از ملت- دولت مستلزم آن است که ملت بر دولت ارجحیت داشته باشد و موجب حیات آن باشد. ژاپن و آلمان از این نمونه دولت‌ها هستند؛ اما بررسی مختصر گروه دولت‌ها نشان می‌دهد که تعداد معدودی از آن‌ها از مدل گفته شده پیروی می‌کنند. لذا می‌توان به این نکته پی برد که رابطه دولت و ملت یک موضوع پیچیده‌ای است. یکی از دلایل این پیچیدگی آن است که تاریخ نشان داده است ملت‌ها مثل دولت‌ها ویژگی‌های تغییرپذیری دارند، چون فرهنگ و هویت در حال و قابل شکل گرفتن‌اند. همچنین دلیلی ندارد همان‌گونه که دولت‌ها خود توسط ملت‌ها به وجود می‌آیند نتوانند ملت‌هایی را ایجاد نمایند. (بوزان، 1390: 92)

دیدگاه خاص بری بوزان و نگاه امنیت محور وی موجب شده است وی با ساده‌سازی و بررسی حالت‌های ممکن میان دولت و ملت، چهار مدل فرآیند دولت ـ ملت‌سازی را تشریح نماید. به بری بوزان هم می‌توان انتقادی که به روکان یعنی جداسازی فرآیند دولت‌سازی و ملت‌سازی وارد شد، مطرح کرد. بری بوزان برای درک بهتر موضوع امنیت، چهار مدل دولت ـ ملت را تشریح می‌نماید:

1. حالت نخست: تقدم ملت بر دولت. در این حالت ملت بر دولت اولویت دارد و نقش اساسی را در به وجود آمدن دولت ایفا می‌کند. هدف دولت در این حالت حفظ و بیان موجودیت ملت است و روابط بین آنان عمیق و بنیادی است. دولت از رهگذر ملت، هویت قدرتمندی در صحنه بین‌الملل داراست و پایگاه محکمی از لحاظ مشروعیت داخلی دارد.

2 .حالت دوم: تقدم دولت بر ملت. در این مدل که عکس حالت نخست است، دولت نقش محوری در ایجاد ملت دارد. این الگو از بالا به پایین است این حالت برای جمعیت‌هایی که از نقاط دیگر آمده‌اند تا سکنه قلمرو کم‌جمعیت را تکمیل کنند، مناسبت‌تر به نظر می‌رسد. در این مدل دولت اقدام به تولید و تبلیغ عناصر متحدالشکل مثل زبان، هنر، عرف و رسوم و قانون می‌نماید تا در طول زمان رشد یافته و هویت ملی مشخصی که با دولت هماهنگ است؛ ایجاد گردد. در این حالت، شهروندان دولت شروع به پیوند زدن وفاداری اجتماعی خود با دولت- ملت می‌کنند. این شیوه در حالتی کاربرد دارد که دولت چند ملیت را در بر می‌گیرد، در این موارد دولت باید چندین ملیت و هویت متفاوت بومی را جذب و یکپارچه کردن مهاجران و ریشه خود، سعی در ایجاد یک ملت واحد نماید. شاید این فرآیند مستلزم نابود کردن هویت‌های موجود برای ایجاد یک ملت واحد جدید یا افزودن یک‌لایه نوین جمعی در رأس هویت‌های موجود است.

برخی معتقدند حتی حالت نخست فرآیند دولت ـ ملت‌سازی، نتیجه و محصول درازمدت فرآیند دولت ـ ملت‌سازی، دولت‌ها و صاحبان قدرت طی مراحل اولیه تاریخ خود هستند. (بوزان، 1390: 95)

3. الگوی سوم: دولت ـ ملت نسبی. در این حالت یک ملت بین دو یا چند دولت تقسیم شده است و جمعیت هر کدام از آن‌ها تا حدود زیادی از ملت واحد و یکپارچه‌ای ترکیب یافته است. تقسیم کره‌ای‌ها، چینی‌ها، یونانیان بین دو دولت نمونه‌ای از این مدل است. این الگو شامل ملت‌هایی مثل کردها و فلسطینی‌ها که بین چند دولت تقسیم شده‌اند ولی در هیچ‌کدام حاکم نیستند، نمی‌شود. این حالت شامل دولت- ملتی که وجود دارد اما اکثریت افراد آن ملت خارج از قلمرو دولت مزبور ساکن‌اند هم می‌شود. آرزوی دولت ـ ملت واحد، همیشه در دولت- ملت نسبی، به‌صورت بسیار قوی وجود دارد و ممکن است به‌سادگی به مسئله حاد و امنیتی تبدیل شود. دولت-ملت‌های نسبی خود را متعهد به اجرای برنامه‌های شدیدی برای طی فرآیند حصول دولت-ملت کامل می‌نمایند تا مشروعیت خود را از طریق نشان دادن تفاوت بخشی از ملت که خود در برگیرنده آن‌اند نسبت به بخش دیگر، به اثبات برسانند. رقابت دو کره شمالی و جنوبی نمونه مناسبی از این اقدامات است. بدین ترتیب دولت-ملت‌های نسبی خود، منبع جدی ناامنی برای خویش و دیگران‌اند. (بوزان، 1390: 96)

4. الگوی چهارم: دولت چندملیتی. این حالت ناظر به دولت‌هایی است که حاوی دو یا چند ملت تقریباً کامل در درون مرزهای قلمرو خود هستند. دو الگوی فرعی در درون این الگو هست و می‌توان آن‌ها را دولت فدراتیو و دولت امپریال خواند. دولت فدراتیو، حداقل از لحاظ نظری، ملت-دولت را به‌عنوان الگوی آرمانی نمی‌پذیرد. منظور از فدراتیو صرفاً اشاره به ساختار سیاسی فدرال نیست بلکه دولت‌هایی است که شامل دو یا چند ملت هستند بدون اینکه بکوشند تا یک پوشش ساختگی دولت-ملت بر آن‌ها تحمیل شود. ملیت‌های جداگانه می‌توانند و حتی تشویق می‌شوند تا هویت‌های خاص خود را حفظ نمایند و تلاش می‌گردد تا ساختار دولت به گونه‌ای تنظیم شود که هیچ یک از ملیت‌ها بر کل ساختار دولت حاکم نشود. بدیهی است که دولت فدراتیو نمی‌تواند در ناسیونالیسم ریشه داشته باشد.

دولت‌های امپریال آن‌هایی هستند که یکی از ملل تشکیل دهنده دولت بر ساختارهای دولت مسلط است و آن را به نفع خودش سامان داده است. روس‌ها در شوروی سابق نمونه‌ای از این مدل است. ملت مسلط ممکن است بکوشد تا ملیت‌های دیگر را از راه‌های مختلف و متفاوتی سرکوب کند. ثبات دولت امپریال به توان ملت مسلط در حفظ کنترل خود بر سایرین بستگی دارد. (بوزان، 1390: 97-98)

اما برخلاف تقسیم‌بندی بری بوزان برخی با استناد به روند تاریخی دولت ـ ملت‌سازی را بر پایه دو مدل تحلیل می‌نمایند. 1. مدل از پایین به بالا: این مدل را می‌توان تجربه جوامع اروپایی دانست که وجود ملت، تقدم بر ایجاد دولت بوده است؛ یعنی ابتدای ملت به وجود آمده است و سپس بر اساس آن دولت شکل گرفته است. در این مدل دولت ـ ملت‌سازی در یک فرآیند طبیعی تاریخی تکامل می‌یابد. 2. مدل از بالا به پایین: در این مدل برخلاف مدل نخست، وجود دولت مقدم بر وجود ملت است. در مدل بالا به پایین ایالات‌متحده نمونه عینی آن است. در این مدل ایالات‌متحده با داشتن دولت قوی با نهادهای رو به توسعه، به‌تدریج یک جمعیت شدیداً نامتجانس را با ابزارهای مختلف از جمله نیروی ناسیونالیسم و رشد حقوق مدنی و شهروندی یکپارچه و همبسته نموده و یک ملت یکپارچه در می‌آورد. (سمیعی اصفهانی، نوروزی نژاد، 1392: 98-99)