تغییر رهبران و روابط فراآتلانتیکی


تغییر رهبران و روابط فراآتلانتیکی

 
سه شنبه 16 خرداد 1391
 

ماهیت و چگونگی روابط آمریکا و اتحادیه اروپا از اهمیت بسیاری در سطح بین‌المللی برخوردار است. این روابط درطول دو دهه گذشته با فرازونشیب‌های فراوانی همراه بوده است و دو طرف دربارة موضوعات گوناگون اشتراک‌نظر و یا اختلاف داشته‌اند. تصور غالب پس از فروپاشی شوروی این بود که آمریکا و اروپا به‌دلیل فقدان «دشمن مشترک» دیگر نمی‌توانند مانند گذشته با یکدیگر همکاری کنند و به‌تدریج اختلافات بین آنها افزایش می‌یابد. به گفته رابرت کاگان، از این پس آمریکا و اروپا در دو دنیای متفاوت زندگی می‌کنند. اختلافات آمریکا و اروپا با جنگ عراق به اوج خود رسید و دو طرف مواضع شدیدی را علیه یکدیگر اتخاذ کردند که تاکنون سابقه نداشت. فرانسه و آلمان با اقدام نظامی آمریکا مخالفت کردند و دولت بوش کشورهای اروپایی را به دو دسته (متحدان جدید و قدیم) تقسیم کرد.

اما با وجود این اختلافات، به‌تدریج روابط فراآتلانتیکی به‌دلایل مختلفی رو به بهبود گذاشت. یکی از مهم‌ترین دلایل بهبود روابط دو طرف، تغییر در رهبران کشورهای فرانسه، آلمان و ایالات متحده بود. روابط بین فرانسه، آلمان و ایالات متحده به طرق مختلف ساختار و محتوای روابط فراآتلانتیک را تعیین می‌کند. این سه کشور، سه بازیگر تعیین‌کننده در این زمینه هستند. بریتانیا بازیگر چهارم است اما این کشور از یک طرف به‌دلیل روابط ویژه‌اش با آمریکا و از طرف دیگر نگرش نسبتاً متفاوتی که در مقایسه با آلمان و فرانسه به اروپا دارد، چندان تغییری در این روابط ایجاد نمی‌کند و همواره از تقویت مناسبات فراآتلانتیکی استقبال کرده است.


روی کار آمدن آنگلا مرکل و نیکولا سارکوزی باعث شد که رویکرد آلمان و فرانسه نسبت به آمریکا تغییر یابد. این دو برخلاف پیشینیان خود تلاش کردند تا همکاری‌های خود را با آمریکا تقویت کنند، اما موضوع مهم‌تر، به قدرت رسیدن باراک اوباما در آمریکا بود. اوباما با تعدیل رویکردهای یک‌جانبه بوش و تأکید بر همکاری‌های فراآتلانتیکی زمینه را برای تقویت بیشتر این روابط فراهم کرد. درمجموع، روابط فراآتلانتیکی طی چند سال گذشته در بهترین دورة خود پس از جنگ سرد قرار داشت. افزایش همکاری‌ها در افغانستان، هماهنگی درمورد لیبی، هماهنگی درمورد برنامه هسته‌ای ایران و اتخاذ موضع مشترک درقبال سوریه از مصادیق این همکاری هستند.


اما اکنون هر سه نفر (سارکوزی، مرکل، و اوباما) به پایان دوره خود رسیده‌اند؛ سارکوزی رسماً کاخ الیزه را به اولاند واگذار کرد، مرکل برای پیروزی مجدد راه دشواری را پیش‌رو دارد و اوباما از موقعیت قاطع برای پیروزی برخوردار نیست. حال باید دید که شکست مرکل و اوباما در برابر رقیبان خود، چه تأثیری بر روابط فراآتلانتیکی خواهد گذاشت.

فرانسه

در فرانسه، متأثر از دیدگاه‌های گلیستی، همواره یک سنت مقابله‌گرایی با آمریکا وجود داشته است. ژاک شیراک نیز به‌عنوان یک دولت راست‌گرا تلاش داشت تا این سنت را حفظ کند. در این راستا، ضمن مخالفت با پیوستن مجدد به ناتو به‌شدت با اقدام یک‌جانبه آمریکا در عراق مخالفت کرد، اما روی کار آمدن سارکوزی در سال 2007، رویکرد این کشور را به آمریکا تغییر داد. پیروزی سارکوزی در انتخابات سال ۲۰۰۷، تأثیرات مهمی بر سیاست خارجی فرانسه گذاشت و به‌نوعی دوره جدیدی را در سیاست خارجی این کشور رقم زد. مهم‌ترین هدف اعلامی و اعمالی سارکوزی، عبور از چارچوب گلیستی سیاست خارجی بود که برای مدت بیش از چند دهه بر سیاست خارجی این کشور حاکم بود. بر این اساس، سارکوزی برخلاف دوگل، اروپاگرایی را با آتلانتیک‌گرایی در تضاد ندانست و سعی کرد با برقراری پیوند نزدیک با ایالات متحده و همچنین تقویت همگرایی اروپایی به‌نوعی بین این دو ارتباط برقرار کند.
 

وی در جریان تبلیغات انتخاباتی خود در سال ۲۰۰۷، شعار «گسست» را انتخاب کرده بود. منظور او از این شعار این بود که عملاً خود را مقید به الزامات جمهوری پنجم و ادامه سیاست‌های تهاجمی گلیستی نمی‌داند. بنابراین، سارکوزی سیاست فراآتلانتیکی جدیدی درپیش گرفت که توانست موجب تغییر در نوع مناسبات ناتو ـ اتحادیه اروپا شود. سارکوزی در جریان سفرهای انتخاباتی خود در سپتامبر ۲۰۰۷ به آمریکا، ضمن همراهی با بوش در زمینه مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی، صراحتاً سیاست فرانسه را در مخالفت با حمله آمریکا به عراق و تهدید این کشور به وتوی قطعنامه احتمالی شورای امنیت در این زمینه، نادرست خواند و آن را یک واقعه تلخ در تاریخ روابط آمریکا و فرانسه معرفی کرد.

درمجموع، در دوره سارکوزی که آمریکاگراترین رئیس‌جمهور فرانسه در تاریخ جمهوری پنجم به‌حساب می‌آید، همکاری با آمریکا در زمینه مسائل اقتصادی، بین‌المللی و منطقه‌ای به‌ویژه در منطقه خاورمیانه افزایش یافت. همچنین فرانسه در دوره سارکوزی بار دیگر در سال 2009 به ساختار فرماندهی و عملیاتی ناتو بازگشت و همکاری خود را با این سازمان افزایش داد تا به این طریق بتواند در جریان تصمیم‌سازی و سیاست‌گذاری حضور مؤثر داشته باشد.


سارکوزی اما دیگر در الیزه نیست و به‌جای او اولاند چپ‌گرا به قدرت رسیده است که تمرکز خود را بیشتر به مسائل داخلی و اقتصادی فرانسه معطوف کرده است. با توجه به گرایشات گلیستی اولاند، تصور غالب این است که با روی کار آمدن وی از میزان همکاری فرانسه و آمریکا در زمینه‌های مختلف کاسته می‌شود. او درباره بهینه بودن تصمیم سارکوزی برای پیوستن مجدد به ناتو ابراز تردید کرده است. همچنین بر فراخوانی سربازان فرانسوی از افغانستان، قبل از موعد اعلامی ازسوی سارکوزی و مورد توافق ناتو، تأکید دارد.

درمجموع، اگرچه به‌نظر نمی‌رسد که در دوره اولاند شاهد مقابله فرانسه با آمریکا، همانند دوره شیراک باشیم؛ اما بدون تردید ماه‌عسل روابط فرانسه با آمریکا در دوره سارکوزی را نیز باید پایان‌یافته تلقی کرد.

آلمان

مخالفت آلمان با حمله نظامی آمریکا به عراق از معدود مواردی بود که آلمان را در مقابل آمریکا قرار می‌داد. آلمان درطول دوران جنگ سرد همواره روابط سازنده و مستحکمی با ایالات متحده داشته است و دوران صدراعظمی گرهارد شرودر درواقع انحرافی از مسیر روابط آلمان با آمریکا بود. مرکل، بار دیگر به مسیر روابط خوب و نزدیک سنتی با واشنگتن بازگشت. در دوره شرودر، مرکل به‌عنوان رهبر اپوزیسیون تلاش می‌کرد که روابط خوبی با دولت بوش برقرار سازد. مخالفت با شرودر و عدم مخالفت با جنگ عراق، دو موضوعی بود که مواضع مرکل را به بوش نزدیک می‌کرد. اگرچه آلمان همچنان تمایلی به حضور فعال در عرصه بین‌المللی ندارد اما آنگلا مرکل در دوره صدارت خود تلاش کرد تا حتی‌الامکان مواضع خود را با آمریکا هماهنگ کند و اختلافات پیش‌آمده را به فراموشی بسپارد.

آنگلا مرکل از حزب دموکرات مسیحی آلمان است که همواره تمایل زیادی به روابط فراآتلانتیکی دارند، اما با توجه به نتایج انتخابات ایالتی و میزان کم آرای طرفداران مرکل، احتمال پیروزی سوسیال ـ دموکرات‌ها در این کشور قوت گرفته است. این موضوع می‌تواند باعث تعدیل مواضع دولت آلمان در روابط فراآتلانتیکی خود گردد.

آمریکا

اما موضوعی که بیش از همه در بهبود روابط فراآتلانتیکی تأثیر داشت، روی کار آمدن باراک اوباما به‌عنوان چهل‌وچهارمین رئیس‌جمهور آمریکا بود. اوباما با تغییر رویکرد آمریکا و گرایش به چندجانبه‌گرایی و همچنین تأکید بر تقویت مناسبات فراآتلانتیکی زمینه بهبود نگرش اروپایی‌ها به آمریکا را فراهم کرد.

در دوران بوش، افکار عمومی اروپا یک نگرش منفی بی‌سابقه به آمریکا داشت. بوش اتحادیه اروپا را به‌عنوان یک مجموعه واحد نمی‌پذیرفت و به‌دلیل ضعف کشورهای اروپایی، چندان جایگاهی برای آنان در ترتیبات بین‌المللی درنظر نمی‌گرفت، اما با روی کار آمدن اوباما، هم رویکرد دولت‌های اروپایی و هم نگرش افکار عمومی این کشورها به آمریکا تغییر کرد. براساس آمار نظرسنجی صندوق آلمانی مارشال، میزان حمایت مردم اروپا از اوباما در مقایسه با بوش به شکل زیر است:
 

آلمان 

فرانسه

ایتالیا

اسپانیا

انگلستان

هلند

پرتغال

بلغارستان

اسلوواکی

رومانی

میزان موافقت با بوش در سال 2008

12

11

27

11

17

18

20

22

19

44

میزان موافقت با اوباما در سال 2009

92

88

91

85

82

90

90

72

71

58


(Transatlantic Trends, 2009)

اوباما از حزب دموکرات آمریکاست که معمولاً اروپایی‌تر از جمهوری‌خواهان هستند و در برخورد با بحران‌های بین‌المللی الگوی چندجانبه‌گرایی را که مورد حمایت اروپایی‌هاست، اتخاذ کرده‌اند. روی کار آمدن اوباما با حمایت و استقبال دولت‌ها و مردم کشورهای اروپایی همراه بود. وی به همراه تیم اقتصادی، امنیتی و وزارت خارجه در ماه‌های اول ریاست‌جمهوری خود به روشنی اعلام کردند که در مواجهه با مهم‌ترین چالش‌های بین‌المللی، احیای مشارکت فراآتلانتیک ضروری است. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، در نطقی در مجلس سنای این کشور اعلام کرد که «در بسیاری از موضوعات جهانی، آمریکا متحدی نزدیک‌تر از اروپایی‌ها ندارد».


تأکید اوباما بر تقویت چندجانبه‌گرایی در مقابله با بحران‌های بین‌المللی مورد استقبال اروپاییان قرار گرفت؛ زیرا بدون شک آنها می‌توانستند در این چهارچوب نقش فعال‌تری نسبت به دوره بوش ایفا کنند. در این چارچوب، استفاده یا تهدید به استفاده از قدرت کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت و در عوض، قدرت نرم بیش از هر زمانی به‌کار برده می‌شود.

اما اوباما باید برای تداوم ریاست‌جمهوری خود یک رقابت دشوار را با میت رومنی، نماینده حزب جمهوری‌خواه، انجام دهد. پیروزی یک کاندید از حزب جمهوری‌خواه می‌تواند بار دیگر یک‌جانبه‌گرایی را در سیاست خارجی این کشور احیا کند که چندان باب میل اروپایی‌ها نیست. به‌نظر نمی‌رسد که در «قرن آمریکایی» رومنی، اروپاییان چندان جایی داشته باشند. بنابراین، شکست اوباما می‌تواند تا حدودی از میزان همکاری‌های فراآتلانتیکی بکاهد.

درمجموع، با اقدامات این رهبران درطول چند سال گذشته افکار عمومی دوسوی آتلانتیک، این روابط را خوب ارزیابی می‌کنند:

وضعیت روابط فراآتلانتیک از نظر افکار عمومی اروپا و آمریکا
 

خوب (درصد)

بد (درصد)

اتحادیه اروپا

45

4

آمریکا

42

5


منبع: (Transatlantic Trends, 2011)

اما باید دید که درصورت تغییر رهبران در آمریکا و آلمان و پایان مثلث اوباما ـ سارکوزی ـ مرکل آیا اتحاد فراآتلانتیکی همچنان مستحکم باقی می‌ماند؟