قدرت نظامی بهمثابه منبع سیاست خارجی روسیه
قدرت نظامی بهمثابه منبع سیاست خارجی روسیه
شنبه 2 بهمن 1395

24 مارس 1999 برابر با آغاز حملات ناتو به یوگسلاوی، در تاریخ نظامی معاصرِ روسیه نقطه عطفی دردناک و فراموشنشدنی است. یوگسلاوی بهعنوان یکی از مهمترین متحدان روسیه در یکی از حساسترین نقاط اروپا با وجود مخالفت جدی مسکو مورد تهاجم قرار گرفت و افسران و استراتژیستهای روسی تنها به نظارة فروپاشی یوگسلاوی نشستند. علت این شکست فضاحتبار سیاست خارجی روسیه نه بهواسطه عدم فهم استراتژیک اهمیت یوگسلاوی و نه بهخاطر بیاهمیت بودن یوگسلاوی برای روسها است، بلکه تنها یک دلیل برای این شکست وجود داشت: نبودِ منابع و ابزارهای لازم در داخل روسیه برای پشتیبانی از اهداف سیاست خارجی. به بیان واضحتر، ارتش روسیه، ظرفیت نظامی لازم برای پیشگیری از تهاجم آمریکا و همپیمانانش به یوگسلاوی را نداشت و اقتصاد روسیه هم در شرایطی نبود که بتواند هزینههای یک رودررویی نظامی را بپردازد. ارتش روسیه شکستی مأیوسکننده را در جنگ چچن تجربه کرده بود، از رقابت تسلیحاتی با ارتش آمریکا حداقل به مدت ده سال و از سال 1989 بازمانده بود، اعتمادبهنفس نیروهای ارتش پایین بود، تسلیحات بهروز بهدلیل بحران مالی تحویل یگانها نشده بود و درمجموع ارتش روسیه در آنچنان بحرانی فرو رفته بود که نمیتوانست عنصر پشتیبانیکنندهای برای یک سیاست خارجی پویا باشد. این واقعه تاریخی نشان داد که ضعف قدرت نظامی چگونه ممکن است به محدودیتی استراتژیک در دستیابی به اهداف سیاست خارجی مبدل شود. اکنون پرسش این است که در وضعیت فعلی، روسیه چقدر میتواند قدرت نظامی را بهعنوان یکی از منابع سیاست خارجی خود قلمداد کند؟ و قدرت نظامی تا چه حد توان پشتیبانی واقعی از اهداف جهانی سیاست خارجی روسیه را دارد؟ به نظر در شرایط حاضر ارتش با پشتسر گذاردن یک دورة موفق مدرنسازی به اصلیترین منبع سیاست خارجی روسیه مبدل شده و قادر است اهداف سیاست خارجی این کشور را نهتنها در سطح منطقهای بلکه در سطح بینالملل دنبال کند.
روسها از این نکته استراتژیک آگاه هستند که توان مانور سیاست خارجی در قرن 21 همچنان به دو عنصر ظرفیت اقتصادی و ظرفیت نظامی وابسته است. بهاینترتیب، از منظر روسی هرگونه تمایلی برای فعالسازی سیاست خارجی و بازیابی توان تأثیرگذاری جهانی، منوط به تقویت همزمان دو بال قدرت اقتصادی و قدرت نظامی است. مقایسه دکترین سیاست خارجی و دکترین نظامی روسیه از سال 2000 تاکنون بهخوبی این واقعیت را نشان میدهد که الگوی تغییر رفتار در سیاست خارجی روسیه وابستگی مستقیمی با روند افزایش قدرت نظامیاش داشته است. این تناظر مستقیم میان روند تهاجمی شدن و برونگرایی در سیاست خارجی با روند بازیابی قدرت نظامی نهتنها در اسناد استراتژیک روسیه دیده میشود بلکه بررسی دقیقتر الگوی برپایی جنگها در روسیه نیز بهخوبی این واقعیت را نشان میدهد. رفتار نظامی روسیه در دهة 90 و در دو جنگ چچن در سالهای 1994ـ1996 و 1999ـ2000 پیرو رویکرد حفظ سرزمین بود و ماهیتی تدافعی داشت. مسکو حتی استراتژیکترین منافع امنیتی در خارج از مرزهایش را صرفاً با واکنشهای دیپلماتیکِ بیپشتوانه پاسخ داد. در این دوره ارتش روسیه از منظر آمادگی رزمی و تسلیحات بدترین شرایط در پس از جنگ جهانی دوم را سپری میکرد. تنها جنگ روسیه در نیمه اول قرن بیستم در گرجستان (2008) است که نشانههایی از بازیابی آمادگی رزمی ارتش روسیه را در قالب عملیات هوایی با دقت بالا، عملیات موفق نیروهای ویژه و لجستیک چابک نشان میداد؛ ولی حتی در گرجستان نیز همچنان تردیدهای فراوانی درخصوص توان واقعی رزمی روسها وجود داشت زیرا این آمادگی رزمی محدود به برخی یگانهای نمونه ارتش بود و سوانح نظامی میان یگانها نیز کم نبود. در کمتر از سه روز یگانهای هوایی روسیه هفت جنگده خود را از دست دادند و به دفعات به اشتباه نیروهای خودی را بمباران کردند. اما جنگهای روسیه در نیمه دوم قرن 21 یعنی اشغال کریمه (2014) و جنگ سوریه (2015)، علائم مهمی از بازیابی قدرت نظامی روسیه تا بدان حد که بتواند ابزار کارآمدی برای پشتیبانی از سیاست خارجی باشد را نشان میدهد.
الگوی برپایی جنگ روسیه در سوریه به چند دلیل کلیدی از ارزش عملیاتی بسیار بالایی برخوردار است و نشان از ورود ارتش روسیه به سطح جدیدی از آمادگی رزمی میدهد و درواقع نمایشی است از قدرت متحولشده ارتش روسیه که اکنون قادر است پشتوانهای برای سیاست خارجی باشد. این پیام را حتی بدبینترین تحلیلگران دفاعی در سراسر جهان دریافت کردهاند. تحلیل الگوی عملیات نظامی روسیه در سوریه نشان میدهد که 1) این جنگ اولین درگیری نظامی روسیه در خارج از مرزهایش پس از جنگ افغانستان است که در آن تمامی واحدهای چهارگانه ارتش بهصورت همزمان درگیر عملیات شدهاند. درحالیکه در جنگهای پیشین بهدلیل آمادگی رزمی پایین اکثر واحدها، عموماً جنگ توسط یک یا دو واحد نمونه ارتش برگزار میشد؛ بهطور مثال، در جنگ گرجستان و یا جنگ چچن نیروی دریایی و سامانههای فضایی نقش چندانی نداشتند، اما در جنگ اخیر مجموعه متنوعی از واحدهای هوافضا، نیروی هوایی، دریایی، لجستیکی و زمینی بهصورت همزمان وارد عملیات مشترک شدند، 2) سرعت بالای آغاز عملیات توسط ارتش روسیه نشان از تغییر ساختار لجستیکی دارد و نشانی از چابک شدن ارتش است که آن را قادر میسازد در کوتاهترین زمان از لحظه صدور دستور عملیاتی، امکان انتقال گسترده تجهیزات و نیروها را فراهم کند. ژنرال بن هادجز، فرمانده نیروهای آمریکایی در اروپا در مصاحبهای دراینخصوص میگوید: «آنچه مرا همچنان شگفتزده کرده است توان روسها برای انتقال چنین حجمی از تجهیزات در چنین مسافتی است». انتقال دو هزار نیرو و انواع تجهیزات به سوریه توسط هواپیماهای مدرن ترابری IL-76MD90 و آمادهسازی و تجهیز پایگاه هوایی حمیان تنها سه هفته زمان برد که نشانی از بهبود جدی توان مهندسی ارتش روسیه است، 3) نیروی دریایی روسیه تقریباً برای اولینبار در سی سال گذشته در شرایط رزمی و با تجهیزات جدید بهکار گرفته شد. ناوگان دریای سیاه با ناوشکن «مسکو» اولین واحد از پدافند موشکی دریاپایه روسیه است که با مجهز بودن به سامانه S-300 در پیش از آغاز بمبارانها در سواحل مدیترانه مستقر شد. این ناوشکن تشکیلدهندة بخش مهمی از استراتژی هوایی روسیه بود؛ زیرا عملاً پرواز هواپیماهای نیروهای ائتلاف را تحت کنترل درمیآورد. ضمن اینکه برای اولینبار ترابری سنگین دریایی برای یک عملیات نظامی بهکار رفت و از ناوگان دریایی برای عملیات تهاجمی (شلیک موشکهای کروز از دریای خزر) استفاده شد، 4) الگوی عملیاتی نیروهای هوایی روسیه مبتنیبر استفاده وسیع از سامانههای فضایی برای شناسایی اهداف و هدایت تسلیحات و نیز بهکارگیری تسلیحات هدایت دقیق در ترکیب با حملات موشکی کروز این واقعیت را نشان میدهد که دیگر آمریکا در برپایی جنگهای نسل چهارم یکهتاز و تنها نیستند. توجه به این نکته ضروری است که کسب این قابلیت بهطور مشخصی وابسته به ورود تسلیحات جدید به نیروی هوایی روسیه بهویژه بمبافکن SU-34 و بمبهای هدایتشونده KAB-250، KAB-500 و اصلاح زیرساختها و معماری شبکههای ارتباطی و فضایی روسیه بوده است، 5) طرحریزی عملیات ترکیبی میان نیروهای مختلف نکته قابل توجه دیگری است که در عملیات اخیر در سوریه دیده میشود. اوج این طرحریزی مشترک در فرماندهی و شکلدهی به شبکه پدافند هوایی در سوریه است. در این شبکه پدافندی، سیستم دفاع ضدموشکی PANTSIR توسط نیروی زمینی، سامانه پدافند موشکی دریاپایه S-300 توسط نیروی دریایی، هواپیمای دفاع هوایی SU-30 و سامانههای شناسایی فضایی توسط نیروی هوایی بهصورت مشترک نقش دارند. اهمیت این الگوی پدافندی مشترک در این است که در عمل بهغیر از ارتش آمریکا، چنین الگوی پدافندی توسط نیروی نظامی دیگری در صحنه رزم واقعی بهکار گرفته نشده است، 6) جنگ سوریه بهدلیل ماهیت ائتلافی آن با ایران، عراق و دولت بشار اسد از منظر طرحریزی عملیاتی نیز قابل توجه است؛ زیرا اولین تجربه روسها در برپایی جنگهای ائتلافی پس از پیمان ورشو است.
برخلاف نقد استراتژیستهای غربی مبنیبر ناکارآمدی عملیاتی قدرت نظامی روسیه، الگوی برپایی جنگهای اخیر توسط روسیه نشان از روند صعودی قدرت نظامی این کشور دارد. میتوان سیاست دفاعی روسیه در دهة اخیر را موفق خواند؛ زیرا منبع قدرت کلیدی و قابل اتکایی را دراختیار کارگزاران سیاست خارجی این کشور قرار داده است که بتوانند از آن بهصورت واقعی استفاده کنند. این قدرت نظامی روسیه بود که توانست ساخت نظم غربی در خارومیانه را به چالش بکشد و زمینه را برای ساخت نظم مطلوب از نظر روسیه فراهم آورد.
سیاست دفاعی روسیه از سال 2000 تاکنون بر افزایش تدریجی و هوشمند قدرت دفاعی در تناسبی معنیدار با رشد اقتصادی کشور استوار بوده است. افزایش آمادگی رزمی ارتش روسیه محصول اجرای سه برنامه کلان از سال 2000 تاکنون است. ابتدا همراستا و متناسبسازی اولویتها و اهداف ارتش روسیه با روند تحولات اقتصادی کشور بود. در این برنامه هزینههای دفاعی بهدقت کنترل شد تا هزینههای نظامی ارتش خارج از توان تحمل اقتصاد ملی نباشد. این همان نقطه ضعف اساسی بود که در برنامهریزی دفاعی شوروی سابق بهصورت جدی وجود داشت و به یکی از عوامل اصلی بحران اقتصادی شوروی در دهة 80 تبدیل شده بود. سیاستهای دفاعی جدید روسیه این قاعده را مورد توجه قرار داد که هزینههای ساختار دفاعی نباید بیش از ظرفیت اقتصاد ملی باشد و بههمیندلیل روندی مستمر و پایدار از تقویت بودجه نظامی همگام با رشد اقتصادی پیگیری شد. ضمن اینکه با انتصاب خبرگان مالی تلاش شد بودجه در همان مسیری که تعریف شدهاند هزینه شوند و اینگونه مسئله تخصیص منابع به یکی از مهمترین جنبههای نوسازی نظامی اخیر در روسیه مبدل شد. دومین و مهمترین عامل در بازیابی قدرت نظامی روسیه اجرای موفقیتآمیز برنامه مدرنیزاسیون بود که پنج محور اساسی شامل اصلاح ساختار ارتش، حرفهایسازی و اصلاح وضعیت نیروی انسانی، مدرنسازی تسلیحاتی، اصلاح نظام تخصیص منابع مالی و اصلاح نظام تحقیقات دفاعی را دربر میگیرد. از میان این محورها دو عامل بیش از هرچیز دیگر در افزایش قدرت رزمی نیروهای روسی مؤثر بود. اول اصلاح شیوه جذب نیرو در ارتش و جایگزینی تدریجی سربازان وظیفه با نیروهای قراردادی حرفهای است که بهموجب این طرح در دوره تصدی شویگو بر وزارت دفاع، در سال 2014 آمار نیروهای حرفهای به 295 هزار در برابر 273 هزار سرباز رسید. این اقدام با حذف سربازان وظیفه که از آمادگی رزمی اندکی برخوردارند و جایگزنی آنها با نیروهای حرفهای که ساعات آموزشی بسیار بیشتری را به مدت طولانی پشتسر میگذارند موجب شد بهرهوری نیروها و چابکی ارتش به میزان فراوانی افزایش یابد. تمامی نیروهای اعزامشده به سوریه از میان نیروهای قراردادی حرفهای هستند. دوم مدرنسازی تسلیحاتی ارتش روسیه طی دو برنامه «تجهیز تسلیحاتی 2020 و 2025»، سبب شد طیف وسیعی از انواع تجهیزات مدرن وارد ارتش شود و بخشهای مهمی از یگانهای ارتش روسیه تجهیزات جدید را دریافت کنند. تقریباً تمامی یگانهای اصلی بهکار گرفتهشده در جنگ سوریه ازجمله یگانهای موشکانداز کلاس داغستان و کلاس 21631 در دریای خزر، ناوشکن مسکو و ناوشکنهای از ناوگان دریای سیاه، موشکهای کروز Kalibr NK، بمبافکنهای SU-34 و SU-25، جنگنده SU-30، تمامی بمبهای هدایتشونده مورد استفاده علیه داعش، ماهوارههای مورد استفاده در سامانه گلوناس و پهپادهای شناسایی در زمره یگانهای تازه تجهیزشده پس از سال 2012 هستند.
اکنون از منظر نظامی میتوان گفت که ارتش روسیه برخلاف پیشبینی تحلیلگران غربی تجربه موفقیتآمیزی از نوسازی و اصلاحات را پشتسر گذارده که درنتیجه آن توان واکنش سریع و اثربخش در خارج از مرزهایش را یافته است و به بازویی مؤثری برای تحقق اهداف سیاست خارجی این کشور بدل شده است. آنچنانکه لاوروف در نشست امنیتی فنلاند از آمادگی روسیه برای ایفای نقش نظامی در عراق و یا حتی لیبی صحبت میکند. گزارش اخیر گوستاو گرسل به شورای روابط خارجی اروپا تصریح میکند که تحول ارتش روسیه در دوره پوتین، سریعترین برنامه تحول نظامی بوده است که از 1930 تاکنون یک کشور توانسته بهتنهایی انجام دهد. این حضور مؤثر قدرت نظامی در تأمین اهداف سیاست خارجی را میتوان بهمعنای مشارکت بیشتر روسیه در ساخت نظمهای منطقهای و جهانی تلقی کرد. نظم جهانی که نهتنها بتواند ملاحظات امنیتی روسیه را پاسخگو باشد بلکه امکان پشتیبانی از اهداف اقتصادی این کشور را نیز فراهم آورد. اقتصاد دفاعی موردنظر روسی را میتوان در دو شکل خلاصه کرد. تأمین منافع امنیتی کشورهای هدف ازطریق همکاری با ارتش قدرتمند روسیه و در ازای آن تأمین منافع اقتصادی روسیه توسط کشوری که خدمات امنیتی را دریافت میکند. بهنظر میرسد اتحاد امنیتی جدید عراق، سوریه و ایران نیز در این الگو جای گیرد. ازسویدیگر نمایش قدرت نظامی روسیه بهویژه با تسلیحات مدرن نسل چهارم این کشور که بیش از نود درصد آنها برای اولینبار در یک صحنه واقعی نبرد بهکار رفتهاند، نوید استمرار حضور این کشور در بازار تسلیحات جهانی و فروشهای تضمینشده را میدهد. بهاینترتیب، برخلاف دوران جنگ سرد، مسکو مسئله اقتصاد نظامی را بسیار جدی گرفته است و تلاش میکند به کمک اصل سیالیت قدرت، از امکان تبدیل قدرت نظامی به قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی حداکثر بهره را ببرد. بهاینترتیب، سیاست دفاعی سهم بیشتری از ساخت قدرت بهویژه در عرصة سیاست در آینده روسیه را به خود اختصاص خواهد داد.
روسها از این نکته استراتژیک آگاه هستند که توان مانور سیاست خارجی در قرن 21 همچنان به دو عنصر ظرفیت اقتصادی و ظرفیت نظامی وابسته است. بهاینترتیب، از منظر روسی هرگونه تمایلی برای فعالسازی سیاست خارجی و بازیابی توان تأثیرگذاری جهانی، منوط به تقویت همزمان دو بال قدرت اقتصادی و قدرت نظامی است. مقایسه دکترین سیاست خارجی و دکترین نظامی روسیه از سال 2000 تاکنون بهخوبی این واقعیت را نشان میدهد که الگوی تغییر رفتار در سیاست خارجی روسیه وابستگی مستقیمی با روند افزایش قدرت نظامیاش داشته است. این تناظر مستقیم میان روند تهاجمی شدن و برونگرایی در سیاست خارجی با روند بازیابی قدرت نظامی نهتنها در اسناد استراتژیک روسیه دیده میشود بلکه بررسی دقیقتر الگوی برپایی جنگها در روسیه نیز بهخوبی این واقعیت را نشان میدهد. رفتار نظامی روسیه در دهة 90 و در دو جنگ چچن در سالهای 1994ـ1996 و 1999ـ2000 پیرو رویکرد حفظ سرزمین بود و ماهیتی تدافعی داشت. مسکو حتی استراتژیکترین منافع امنیتی در خارج از مرزهایش را صرفاً با واکنشهای دیپلماتیکِ بیپشتوانه پاسخ داد. در این دوره ارتش روسیه از منظر آمادگی رزمی و تسلیحات بدترین شرایط در پس از جنگ جهانی دوم را سپری میکرد. تنها جنگ روسیه در نیمه اول قرن بیستم در گرجستان (2008) است که نشانههایی از بازیابی آمادگی رزمی ارتش روسیه را در قالب عملیات هوایی با دقت بالا، عملیات موفق نیروهای ویژه و لجستیک چابک نشان میداد؛ ولی حتی در گرجستان نیز همچنان تردیدهای فراوانی درخصوص توان واقعی رزمی روسها وجود داشت زیرا این آمادگی رزمی محدود به برخی یگانهای نمونه ارتش بود و سوانح نظامی میان یگانها نیز کم نبود. در کمتر از سه روز یگانهای هوایی روسیه هفت جنگده خود را از دست دادند و به دفعات به اشتباه نیروهای خودی را بمباران کردند. اما جنگهای روسیه در نیمه دوم قرن 21 یعنی اشغال کریمه (2014) و جنگ سوریه (2015)، علائم مهمی از بازیابی قدرت نظامی روسیه تا بدان حد که بتواند ابزار کارآمدی برای پشتیبانی از سیاست خارجی باشد را نشان میدهد.
الگوی برپایی جنگ روسیه در سوریه به چند دلیل کلیدی از ارزش عملیاتی بسیار بالایی برخوردار است و نشان از ورود ارتش روسیه به سطح جدیدی از آمادگی رزمی میدهد و درواقع نمایشی است از قدرت متحولشده ارتش روسیه که اکنون قادر است پشتوانهای برای سیاست خارجی باشد. این پیام را حتی بدبینترین تحلیلگران دفاعی در سراسر جهان دریافت کردهاند. تحلیل الگوی عملیات نظامی روسیه در سوریه نشان میدهد که 1) این جنگ اولین درگیری نظامی روسیه در خارج از مرزهایش پس از جنگ افغانستان است که در آن تمامی واحدهای چهارگانه ارتش بهصورت همزمان درگیر عملیات شدهاند. درحالیکه در جنگهای پیشین بهدلیل آمادگی رزمی پایین اکثر واحدها، عموماً جنگ توسط یک یا دو واحد نمونه ارتش برگزار میشد؛ بهطور مثال، در جنگ گرجستان و یا جنگ چچن نیروی دریایی و سامانههای فضایی نقش چندانی نداشتند، اما در جنگ اخیر مجموعه متنوعی از واحدهای هوافضا، نیروی هوایی، دریایی، لجستیکی و زمینی بهصورت همزمان وارد عملیات مشترک شدند، 2) سرعت بالای آغاز عملیات توسط ارتش روسیه نشان از تغییر ساختار لجستیکی دارد و نشانی از چابک شدن ارتش است که آن را قادر میسازد در کوتاهترین زمان از لحظه صدور دستور عملیاتی، امکان انتقال گسترده تجهیزات و نیروها را فراهم کند. ژنرال بن هادجز، فرمانده نیروهای آمریکایی در اروپا در مصاحبهای دراینخصوص میگوید: «آنچه مرا همچنان شگفتزده کرده است توان روسها برای انتقال چنین حجمی از تجهیزات در چنین مسافتی است». انتقال دو هزار نیرو و انواع تجهیزات به سوریه توسط هواپیماهای مدرن ترابری IL-76MD90 و آمادهسازی و تجهیز پایگاه هوایی حمیان تنها سه هفته زمان برد که نشانی از بهبود جدی توان مهندسی ارتش روسیه است، 3) نیروی دریایی روسیه تقریباً برای اولینبار در سی سال گذشته در شرایط رزمی و با تجهیزات جدید بهکار گرفته شد. ناوگان دریای سیاه با ناوشکن «مسکو» اولین واحد از پدافند موشکی دریاپایه روسیه است که با مجهز بودن به سامانه S-300 در پیش از آغاز بمبارانها در سواحل مدیترانه مستقر شد. این ناوشکن تشکیلدهندة بخش مهمی از استراتژی هوایی روسیه بود؛ زیرا عملاً پرواز هواپیماهای نیروهای ائتلاف را تحت کنترل درمیآورد. ضمن اینکه برای اولینبار ترابری سنگین دریایی برای یک عملیات نظامی بهکار رفت و از ناوگان دریایی برای عملیات تهاجمی (شلیک موشکهای کروز از دریای خزر) استفاده شد، 4) الگوی عملیاتی نیروهای هوایی روسیه مبتنیبر استفاده وسیع از سامانههای فضایی برای شناسایی اهداف و هدایت تسلیحات و نیز بهکارگیری تسلیحات هدایت دقیق در ترکیب با حملات موشکی کروز این واقعیت را نشان میدهد که دیگر آمریکا در برپایی جنگهای نسل چهارم یکهتاز و تنها نیستند. توجه به این نکته ضروری است که کسب این قابلیت بهطور مشخصی وابسته به ورود تسلیحات جدید به نیروی هوایی روسیه بهویژه بمبافکن SU-34 و بمبهای هدایتشونده KAB-250، KAB-500 و اصلاح زیرساختها و معماری شبکههای ارتباطی و فضایی روسیه بوده است، 5) طرحریزی عملیات ترکیبی میان نیروهای مختلف نکته قابل توجه دیگری است که در عملیات اخیر در سوریه دیده میشود. اوج این طرحریزی مشترک در فرماندهی و شکلدهی به شبکه پدافند هوایی در سوریه است. در این شبکه پدافندی، سیستم دفاع ضدموشکی PANTSIR توسط نیروی زمینی، سامانه پدافند موشکی دریاپایه S-300 توسط نیروی دریایی، هواپیمای دفاع هوایی SU-30 و سامانههای شناسایی فضایی توسط نیروی هوایی بهصورت مشترک نقش دارند. اهمیت این الگوی پدافندی مشترک در این است که در عمل بهغیر از ارتش آمریکا، چنین الگوی پدافندی توسط نیروی نظامی دیگری در صحنه رزم واقعی بهکار گرفته نشده است، 6) جنگ سوریه بهدلیل ماهیت ائتلافی آن با ایران، عراق و دولت بشار اسد از منظر طرحریزی عملیاتی نیز قابل توجه است؛ زیرا اولین تجربه روسها در برپایی جنگهای ائتلافی پس از پیمان ورشو است.
برخلاف نقد استراتژیستهای غربی مبنیبر ناکارآمدی عملیاتی قدرت نظامی روسیه، الگوی برپایی جنگهای اخیر توسط روسیه نشان از روند صعودی قدرت نظامی این کشور دارد. میتوان سیاست دفاعی روسیه در دهة اخیر را موفق خواند؛ زیرا منبع قدرت کلیدی و قابل اتکایی را دراختیار کارگزاران سیاست خارجی این کشور قرار داده است که بتوانند از آن بهصورت واقعی استفاده کنند. این قدرت نظامی روسیه بود که توانست ساخت نظم غربی در خارومیانه را به چالش بکشد و زمینه را برای ساخت نظم مطلوب از نظر روسیه فراهم آورد.
سیاست دفاعی روسیه از سال 2000 تاکنون بر افزایش تدریجی و هوشمند قدرت دفاعی در تناسبی معنیدار با رشد اقتصادی کشور استوار بوده است. افزایش آمادگی رزمی ارتش روسیه محصول اجرای سه برنامه کلان از سال 2000 تاکنون است. ابتدا همراستا و متناسبسازی اولویتها و اهداف ارتش روسیه با روند تحولات اقتصادی کشور بود. در این برنامه هزینههای دفاعی بهدقت کنترل شد تا هزینههای نظامی ارتش خارج از توان تحمل اقتصاد ملی نباشد. این همان نقطه ضعف اساسی بود که در برنامهریزی دفاعی شوروی سابق بهصورت جدی وجود داشت و به یکی از عوامل اصلی بحران اقتصادی شوروی در دهة 80 تبدیل شده بود. سیاستهای دفاعی جدید روسیه این قاعده را مورد توجه قرار داد که هزینههای ساختار دفاعی نباید بیش از ظرفیت اقتصاد ملی باشد و بههمیندلیل روندی مستمر و پایدار از تقویت بودجه نظامی همگام با رشد اقتصادی پیگیری شد. ضمن اینکه با انتصاب خبرگان مالی تلاش شد بودجه در همان مسیری که تعریف شدهاند هزینه شوند و اینگونه مسئله تخصیص منابع به یکی از مهمترین جنبههای نوسازی نظامی اخیر در روسیه مبدل شد. دومین و مهمترین عامل در بازیابی قدرت نظامی روسیه اجرای موفقیتآمیز برنامه مدرنیزاسیون بود که پنج محور اساسی شامل اصلاح ساختار ارتش، حرفهایسازی و اصلاح وضعیت نیروی انسانی، مدرنسازی تسلیحاتی، اصلاح نظام تخصیص منابع مالی و اصلاح نظام تحقیقات دفاعی را دربر میگیرد. از میان این محورها دو عامل بیش از هرچیز دیگر در افزایش قدرت رزمی نیروهای روسی مؤثر بود. اول اصلاح شیوه جذب نیرو در ارتش و جایگزینی تدریجی سربازان وظیفه با نیروهای قراردادی حرفهای است که بهموجب این طرح در دوره تصدی شویگو بر وزارت دفاع، در سال 2014 آمار نیروهای حرفهای به 295 هزار در برابر 273 هزار سرباز رسید. این اقدام با حذف سربازان وظیفه که از آمادگی رزمی اندکی برخوردارند و جایگزنی آنها با نیروهای حرفهای که ساعات آموزشی بسیار بیشتری را به مدت طولانی پشتسر میگذارند موجب شد بهرهوری نیروها و چابکی ارتش به میزان فراوانی افزایش یابد. تمامی نیروهای اعزامشده به سوریه از میان نیروهای قراردادی حرفهای هستند. دوم مدرنسازی تسلیحاتی ارتش روسیه طی دو برنامه «تجهیز تسلیحاتی 2020 و 2025»، سبب شد طیف وسیعی از انواع تجهیزات مدرن وارد ارتش شود و بخشهای مهمی از یگانهای ارتش روسیه تجهیزات جدید را دریافت کنند. تقریباً تمامی یگانهای اصلی بهکار گرفتهشده در جنگ سوریه ازجمله یگانهای موشکانداز کلاس داغستان و کلاس 21631 در دریای خزر، ناوشکن مسکو و ناوشکنهای از ناوگان دریای سیاه، موشکهای کروز Kalibr NK، بمبافکنهای SU-34 و SU-25، جنگنده SU-30، تمامی بمبهای هدایتشونده مورد استفاده علیه داعش، ماهوارههای مورد استفاده در سامانه گلوناس و پهپادهای شناسایی در زمره یگانهای تازه تجهیزشده پس از سال 2012 هستند.
اکنون از منظر نظامی میتوان گفت که ارتش روسیه برخلاف پیشبینی تحلیلگران غربی تجربه موفقیتآمیزی از نوسازی و اصلاحات را پشتسر گذارده که درنتیجه آن توان واکنش سریع و اثربخش در خارج از مرزهایش را یافته است و به بازویی مؤثری برای تحقق اهداف سیاست خارجی این کشور بدل شده است. آنچنانکه لاوروف در نشست امنیتی فنلاند از آمادگی روسیه برای ایفای نقش نظامی در عراق و یا حتی لیبی صحبت میکند. گزارش اخیر گوستاو گرسل به شورای روابط خارجی اروپا تصریح میکند که تحول ارتش روسیه در دوره پوتین، سریعترین برنامه تحول نظامی بوده است که از 1930 تاکنون یک کشور توانسته بهتنهایی انجام دهد. این حضور مؤثر قدرت نظامی در تأمین اهداف سیاست خارجی را میتوان بهمعنای مشارکت بیشتر روسیه در ساخت نظمهای منطقهای و جهانی تلقی کرد. نظم جهانی که نهتنها بتواند ملاحظات امنیتی روسیه را پاسخگو باشد بلکه امکان پشتیبانی از اهداف اقتصادی این کشور را نیز فراهم آورد. اقتصاد دفاعی موردنظر روسی را میتوان در دو شکل خلاصه کرد. تأمین منافع امنیتی کشورهای هدف ازطریق همکاری با ارتش قدرتمند روسیه و در ازای آن تأمین منافع اقتصادی روسیه توسط کشوری که خدمات امنیتی را دریافت میکند. بهنظر میرسد اتحاد امنیتی جدید عراق، سوریه و ایران نیز در این الگو جای گیرد. ازسویدیگر نمایش قدرت نظامی روسیه بهویژه با تسلیحات مدرن نسل چهارم این کشور که بیش از نود درصد آنها برای اولینبار در یک صحنه واقعی نبرد بهکار رفتهاند، نوید استمرار حضور این کشور در بازار تسلیحات جهانی و فروشهای تضمینشده را میدهد. بهاینترتیب، برخلاف دوران جنگ سرد، مسکو مسئله اقتصاد نظامی را بسیار جدی گرفته است و تلاش میکند به کمک اصل سیالیت قدرت، از امکان تبدیل قدرت نظامی به قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی حداکثر بهره را ببرد. بهاینترتیب، سیاست دفاعی سهم بیشتری از ساخت قدرت بهویژه در عرصة سیاست در آینده روسیه را به خود اختصاص خواهد داد.
نظر شما