عدم رویارویی نظامی؛

استراتژی دنباله دار امریکا در مواجهه با ایران


خروج ایالات متحده از برجام، تنش ها در منطقه غرب آسیا را به اوج رسانده است. این تنش ها به طور خاص، به بحرانی شدن اختلافات امریکا و ایران منجر شده است. اگرچه این اختلافات عمری به بلندای تاریخ جمهوری اسلامی دارد، اما در تمام این مدت، ایالات متحده کوشیده است با بین المللی کردن مسائل خود با ایران، آن را در قالب یک بحران بین المللی تعریف نموده و به مدیریت آن بپردازد. تحریم های مستمر این کشور علیه ایران در این قالب جای می گیرد.

روش های مدیریت یک بحران بین المللی، به طور کلی، شامل جنگ(خشونت آمیز)، مذاکره(مسالمت آمیز)، و تحریم(فشار غیر نظامی) است.[1] چرایی بکارگیری هریک از این روش ها به نقش آفرینی پیش ران های مؤثر بر روند تصمیم گیری در مدیریت یک بحران بر می گردد. اما هنگامی که این پیش ران ها شکل وخیم به خود می گیرند، احتمال تصاعد به جنگ در بالاترین حد خواهد بود. یعنی خشونت آمیزترین جرقه، تعداد زیاد موضوعات مورد اختلاف، تهدید شدن اساسی ترین ارزش ها، اختلاف زیاد سطح قدرت، شکاف گسترده در توانمندی نظامی، بی ثباتی داخلی یکی از بازیگران، و... نشان دهنده یک بحران تمام عیار است که در برگیرنده خشونت و احتمالا جنگ خواهد بود.[2] اما همواره چنین نیست و ممکن است وجود یک یا چند عامل ویژه مانع از جنگ شود.

بر این اساس، مرور تنش های امریکا و ایران در سال های اخیر نشان می دهد انتظار وقوع جنگ، توقع بی جایی نبوده لیکن برجستگی برخی از پیش ران ها، اجازه تصاعد به جنگ را نداده است. بنابراین در پاسخ به این پرسش که چرا اختلافات امریکا و ایران تاکنون به جنگ منتهی نشده است؛ می بایست بر تأثیرگذاری برجسته "توانمندی نظامی" و "ثبات داخلی" ایران تأکید نمود.

شکار پهپاد RQ170 امریکا(13 آذر 1390)، دستگیری ملوانان امریکا در خلیج فارس(22 دی 1394)، سرنگونی پهپاد گلوباال هاوک امریکا(30 خرداد 1398)، و موشک باران پایگاه نظامی عین الأسد(18 دی 1398) مجموعه رویدادهایی است که هریک به تنهایی می توانست بهانه ای برای واکنش نظامی ایالات متحده باشد؛ اما واکنش این کشور استفاده مجدد از گزینه تحریم بوده است.

بر این اساس از مجموعه واکنش های ایالات متحده به موارد فوق، می توان نتیجه گرفت که راهبرد قطعی امریکا در مواجهه با ایران، پرهیز از رویارویی نظامی است. حتی سرنگونی پهپاد گران قیمت امریکا و موشک باران پایگاه عین الأسد در عملیات شهید سلیمانی که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون بی سابقه بوده است، نیز باعث نشد امریکا به واکنشی سخت روی آورد.

با وجود این راهبرد امریکا، مبنی بر پرهیز از رویارویی نظامی نباید از راهبرد دیگر ایالات متحده در قبال ایران غفلت نمود. ناتوانی امریکا در استفاده از گزینه نظامی، این کشور را مجاب می کند تا دیگر متغیر برجسته ای که مانع از تصاعد به جنگ می شود(ثبات داخلی ایران) را تحت الشعاع قرار دهد. این امر به دو دلیل صورت می پذیرد: نخست، توانمندی نظامی، متغیری نیست که قابل تغییر باشد و آنچه امکان تغییر داشته و به تبع آن استراتژی های امریکا در قبال ایران را دستخوش تغییر می کند؛ ثبات داخلی ایران است. دوم، از منظر امریکا به چالش کشیدن ثبات داخلی آسان تر از جنگ است زیرا معتقدند فرسایش توانایی مادی و روحیه دشمن، بسیار بهتر از شکست دشمن در میدان نبرد است.[3] در این راستا، حمایت امریکا از اغتشاشات داخلی ایران همچون غائله تیر 78، فتنه 88، دی ماه 96، و آبان 98 قابل تفسیر است. توئیت های اخیر رییس جمهور و وزیر خارجه ایالات متحده به زبان فارسی، نیز بخش دیگر راهبرد شکاف در ثبات داخلی ایران ارزیابی می شود. بنابراین حفظ ثبات داخلی به معنی ناکامی امریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.

 

[1] - Brecher, Michael & James, Patrick(1988): Patterns of Crisis Management, The Journal of Conflict Resolution, Vol. 32, No. 3, p:432

[2] - Brecher, michael(1993): crises in world politics; theory and reality, new york: pergamon press, p:40

[3] - Allison, graham(2017): Destined for war, New York: Houghton Mifflin Harcourt, p:149