قدرت مانور کره شمالی


قدرت مانور کره شمالی
 

 
شنبه 14 بهمن 1391
 
 

کره شمالی اعلام کرده است که در پی انجام موفقیت‌آمیز موشک دوربردش قصد دارد دومین آزمایش هسته‌ای‌اش را به‌زودی انجام دهد. برد نسل جدید موشک‌های دوربرد کره شمالی تا سواحل آمریکا می‌رسد. این کشور هدف خود را از توسعه تکنولوژی موشکی‌اش، بازدارندگی در مقابل آمریکا اعلام کرده و روشن ساخته است که در تیررس قرار دادن خاک آمریکا به‌وسیله موشک‌های بالستیک بخشی از این سیاست بازدارندگی است و این به‌رغم مخالفت‌هایی است که در شورای امنیت سازمان ملل متحد از توسعه موشکی و هسته‌ای کره شمالی وجود دارد. از این‌رو این پرسش مطرح می‌شود که پیونگ یانگ واقعاً از چه پشتوانه عملی برای نادیده گرفتن فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار است که می‌تواند همه مخالفت‌ها را نادیده بگیرد؟ در این خصوص چند موضوع جداگانه را می‌باید درنظر گرفت:
1. قدرت استقلال عمل ملی؛
2. موقعیت ژئوپلیتیک در همسایگی چین و روسیه؛
3. سیاست‌های زیاده‌طلبانه آمریکا در شرق آسیا؛
4. نگرانی کره جنوبی و ژاپن از فروپاشی کره شمالی.
هرکدام از این موضوعات قدرت مانور کره شمالی را به نحو غیرقابل انکاری افزایش داده‌اند و رهبران کره شمالی نشان داده‌اند که به‌درستی نقش خود را می‌دانند و دست به بازی ماهرانه‌ای زده‌اند تا حداکثر توان خود را برای حفظ نظام به‌کار گیرند و فرصت‌ها را در مقابل تهدیدات بالقوه افزایش دهند. دلیل اصلی اینکه پس از پایان جنگ سرد و تقویت وحدت‌طلبی در کشورها و ملت‌هایی که تحت تأثیر بلوک‌بندی‌های قدرت تجزیه شده بودند کره شمالی با نمونه یمن جنوبی و یا آلمان شرقی روبه‌رو نشد، در همین واقعیت نهفته است. از قضا تفاوت در وضعیت و موقعیت کره شمالی و کره جنوبی به قدری زیاد بود که نه کره جنوبی و نه متحدانش حاضر به پذیرش هزینه‌های چند صد میلیاردی اتحاد دو کره نشدند و این فرصت برای نظام مارکسیستی ـ لنینیستی پیونگ یانگ به‌وجود آمد که راه جداگانه‌ای را در پیش بگیرد. تلاش وحدت‌طلبان در سئول در عمل با مانع درونی روبه‌رو شده بود. علاوه‌بر‌این معضل دیگری برای ژاپن هم وجود داشت که از ترکیب نظم اجتماعی و قدرت نظامی کره شمالی و ادغام آن با نظم اقتصادی و توسعه کره جنوبی نگرانی داشت و چین نیز مایل نبود که از ترکیب این دو در شبه‌جزیره کره با قدرت مزاحم جدیدی روبه‌رو شود.
در چنین فضایی بود که شبه‌جزیره کره، تجربه متفاوت‌تری را از آلمان و یمن درپیش گرفت و همچنان به میراث دوران جنگ سرد وفادار باقی ماند. ولی آیا این همه ماجراست؟ گمان نمی‌رود که چنین باشد، جایگاه چین و روسیه در معادله جهانی قدرت و ادعاهای این دو کشور که تمایل آشکاری به چندگانگی قدرت جهانی پیدا کرده‌اند و ادعای تک‌قطبی بودن قدرت را که آمریکا مدعی آن است به زیر سؤال برده‌اند، به سود کره شمالی عمل کرده است و قدرت مانور آن را افزایش داده است. رهبران پیونگ یانگ ارزیابی درست‌تری از شرایط منطقه‌ای و جهانی دارند و تا حد زیادی به حمایت روسیه و چین در شرایط حاد امیدوارند. منتهی این امیدواری هم تمامی حقایق را دربر ندارد. کره شمالی به‌عنوان یک بازیگر ماهر به واقعیت‌های متفاوت‌تری نظر دارد. رهبران کره شمالی در این خصوص دچار سوءتفاهم نیستند و به‌درستی می‌دانند که چین و روسیه در هر حال و در تمامی مواقع و شرایط حمایت بدون قید و شرطی از کره شمالی ندارند. روی همین اصل هم هست که توان ملی خود را افزایش می‌دهد، هرچند که این توان ملی همه‌‌جانبه نیست و جهت‌گیری اصلی آن به طرف تقویت بنیه دفاعی موشکی ـ هسته‌ای است و این تک‌بعدی بودن قدرت ملی کره شمالی آسیب‌پذیری‌های خاص خود را دارد.
اینکه کره شمالی تا کی و تا چه زمانی می‌تواند شرایط کنونی را تحمل کند به‌درستی روشن نیست. نظام حاکم در کره شمالی نظامی بسته و منزوی است تا آنجا که مردم این کشور از آنچه در همسایگی‌شان در کره جنوبی می‌گذرد، اطلاعات موثق چندانی ندارند. رسانه‌ها به‌شدت تحت کنترل دولت قرار دارند و دسترسی به تلفن همراه و اینترنت رویایی دست‌نیافتنی برای توده‌های مردم در کره شمالی است و این در حالی است که در کره جنوبی از امور پیش‌ پاافتاده تلقی می‌شوند. این تفاوت سطح زندگی دو ملت جداگانه از یک ملت واحد تاریخی ساخته است که به‌غایت مصنوعی به‌نظر می‌رسد و بقای آن در بلندمدت با ابهامات جدی روبه‌روست. درست از همین زاویه است که بحث دیگری مطرح می‌شود و هیچ‌کس حاضر نیست درباره آن فکر کند و یا به‌صورت علنی اظهار نظر کند. ابهام این است که آیا سیاست‌های آمریکا در شبه‌جزیره کره با قدرت مانور کره شمالی به‌نوعی سازگاری پنهانی نرسیده است؟ قضاوت در این خصوص ساده نیست ولی ارزش فکر کردن دارد.
 

آمریکا در سیاست استراتژیکی‌اش برای شرق آسیا در قرن بیست‌ویکم برنامه‌ریزی‌هایی دارد که محور آن مهار چین و جلوگیری از قدرت گرفتن مجدد روسیه است. لازمه تحقق این استراتژی وجود نگرانی‌های امنیتی در شرق و جنوب آسیاست که هدف حضور نظامی آمریکا قرار دارند. آمریکا دراین‌باره هنوز نتوانسته است چین را به‌عنوان یک خطر جانشین کره شمالی کند. هرچند که تلاش‌ها در افزایش تنش‌های منطقه‌ای بر سر جزایر مورد اختلاف چین، ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین، تایوان و ویتنام تشدید شده است ولی آگاهی چین از اهداف آمریکا مانع بزرگی است و تا چین به‌صورت کامل تن به دشمنی با آمریکا ندهد، وجود کره شمالی ضرورت دارد.
پیونگ یانگ در چنین شرایطی فرصت دارد که همچنان قدرت ملی‌اش در تهدید موشکی و هسته‌ای را حفظ کند؛ قدرتی که حمایت ضمنی روسیه و چین را نیز می‌تواند پشت سر خود داشته باشد. در چنین نگاهی می‌توان گفت که کره شمالی نقشی حساب‌شده یافته است که روسیه، چین و آمریکا هر کدام با اهداف جداگانه و انتظارات متفاوت از آن سود می‌برند. در این بین ژاپن و کره جنوبی هر دو در موقعیتی قرار گرفته‌اند که می‌توانند در فاصله کوتاه زمانی اگر اراده کنند به سلاح‌های هسته‌ای هم دست پیدا کنند. تکنولوژی لازم را بدون مخالفت جهانی و جاروجنجال‌های تبلیغاتی که در مقابل سایر کشورها به راه افتاده است به‌دست آورده‌اند و هیچ‌کس به این موضوع توجه نکرده است. با این حال این پرسش همچنان باقی است که کره شمالی تا کی می‌تواند قدرت ملی را با شرایط مساعد منطقه‌ای و بین‌المللی ادغام و قدرت مانور خود را حفظ کند؟