مصر میان نظامیان و آزادی
این روزها فشار بیامان مردم مصر، عرصه را بر نظامیان تنگ نموده و کم کم همه احزاب و گروهها را به سوی این تصمیم متمایل مینماید که «نظامیان باید از قدرت کنار بروند». موقعیت کنونی نظامیان «علیه مردم» است و این در حالی است که آنان وارث گذشته ارزشمند «با مردم بودن» هستند. اینکه نظامیان با چه گزینههایی روبرویند و چه تجربههایی پیش روی دارند، موضوع بحث این نوشته است.
نظامیان مصر همچون همه نظامیانی که از دهه 1950 به بعد وارث قدرت در جهان سوم بودهاند، در سایه یک ناسیونالیسمی که در جهان عرب ارجمند بوده، وارث این موقعیت ارزشمند بودهاند که در کنار مردم و منافع ملی باشند. در مقابل، دشمنان مصر قرار داشتهاند که یا استعمار بوده و یا ترکیبی از نیروهای داخلی طرفدار آن در قدرت. بنا بر این، نیروهای نظامی که غالباً خود را «افسران آزاد» مینامیدند، وارث نوع خاصی از ناسیونالیسم هستند که به الگوی آلمان و ایتالیا شهرت دارد و دستورکار آن عبارت است از «پیشاهنگی» یک مبارزه برای وحدت ملی در نبود انسجام و سازمان کافی مردمی.
در مصر، شرایط جنگ سرد، مبارزه اعراب و اسرائیل، و تشکل نایافتگی جامعه سیاسی، موقعیت را برای نظامیان هموار کرده بود تا زیر نام سرهنگ جمال عبدالناصر، خوشنام و محبوب بمانند و مدافع ملت به شمار آیند. در بیش از سه دهه سرکوب حکومت سادات و مبارک، یک نیروی رقیب ارتش به نام «نیروهای امنیتی» که با حکومت همدست بود، در غالب اوقات مخالفان را سرکوب میکرد و عملاً مانع از آن بود که ارتش در برابر مردم قرار گیرد و به اعتبار آن خدشهای وارد شود.
در مصر انقلابی، سرکوب شدید حکومت، بیعدالتی در حوزه اجتماعی فقر اقتصادی دست به دست هم داد تا سلطه حکومت به چالش کشیده شود. در شرایطی که ساختار سیاسی فرتوت مصر کارآمد نبود و فضای رسانهای هم به عاملی برای انسجام مردمی بدل شده بود و هم رسوا کننده حکومت بود، قیام مصریان به ثمر نشست و مبارک کنار رفت.
ارتش در جهان سوم همواره در معرض موقعیتهای وسوسه کننده قدرت قرار دارد و این عمدتاً به دلیل نبود ساختارهای سیاسی کارآمد در کنترل آن و توزیع قدرت است. در کشورهای اسلامی همانند مصر، ارتش در دو نقطه مهم الگوهایی سیاسی از خود بر جای گذاشته است: پاکستان و مصر. در این دو کشور، ارتش در جایگاه منجی ملت و حافظ وحدت ملی وارد سیاست شده است. در بیشتر عمر شش دههای پاکستان، سیاست در اختیار نظامیان بوده است. در این کشور، نظامیان در پی حفظ اقتدار ارتش و منافع اقتصادی آن هستند و هر زمان که این موقعیت به خطر افتاده، با انجام یک کودتا کل فرایند قدرت را قبضه کردهاند. در ترکیه، ارتش تجربه متفاوتی دارد و از دهه 1980 به بعد در نقش حافظ نظام سکولاریسم بازمانده از مصطفی کمال عمل کرده است. در ترکیه، ارتش تقریباً همیشه از دور حافظ این صحنه بوده که خطوط سیاسی مورد نظر منحرف نشود. به موازات تثبیت این وضع، نظامیان نیز دست کم از دهه گذشته بیشتر از صحنه دوری گرفتهاند.
در مورد نظامیان مصر، اکنون که تحت فشار هستند این فرصت هست که یکی از این دو مسیر را که حاوی طیفی از کنترل بیشتر تا کمتر است را دنبال کنند. با وجود فشارهای زیاد مردم، میدانیم که در سیاست این در حکم یک قانون است که سرکوب قدرت می آورد. نظامیان مصری در سایه نگرانی از سیطره اسلامگرایان بر مصر، از حمایت دو طیف مهم برخوردارند و به این ترتیب، فرصت عمل مییابند: کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده، و نیز گروههای لیبرال و چپ در داخل. بنا بر این، ارتش با یک رقیب یا دشمن مهم به نام اسلامگرایان مواجه است و میتواند آنها را سرکوب کند. در شش دهه گذشته، اسلام گرایان بارها سرکوب شده و از عرصه سیاسی کنار گذاشته شدهاند. اما این بار اوضاع شاید قدری متفاوت از گذشته است و انتظار نتایج متفاوت هم هست. اینکه اسلامگرایان برای مهار ارتش چه تدابیری اندیشیده باشند و ارتش بخواهد چگونه موقعیت خود را حفظ کند، کل هسته سیاستی است که در عرصه سیاسی مصر در معرض رقابت و چانهزنی است. بنا بر این، همه چیز به این تصمیم برمیگردد که آیا نظامیان به نقش حافظ یک نظام دموکراتیک سکولار رضایت میدهند و کنار میایستند و یا به رسم پاکستانیها وارد یک «چرخه معیوب» میشوند و قدرت را برای مدتی دیگر هم به چنگ میآورند.
نظر شما