فتنه بزرگ


فتنه بزرگ
 
 
یکشنبه 16 شهریور 1393
 
 
 

این روزها در محافل سیاسی و خبری منطقه و حتی جهان صحبت از فتنه بزرگ است. این فتنه بزرگ که این همه درباره آن صحبت می‌شود، چیست و چه مشخصات و اهدافی دارد. نگاهی گذرا به این موضوع به‌خوبی نشان می‌دهد که وحدت‌نظر و برداشتی یکسان درقبال آن وجود ندارد، ولی دست‌کم می‌توان گفت که در دو سطح درون اسلامی و برون اسلامی قابلیت انطباق با شرایط خاص را دارد. برهمین‌اساس طرف‌های درگیر در آن متفاوت و هرکدام برداشت و تلقی خاص خود را به‌گونه‌ای مطرح می‌کنند که تمامی تقصیرها را بر گردن طرف مقابل بیندازند و فتنه بزرگ را توطئه‌ای علیه خود ارزیابی نمایند. منتها اگر بخواهیم از نگاهی واقع‌بینانه‌تر به این موضوع حساس توجه کنیم، ناچار خواهیم بود داوری به‌دور از پیش‌داوری و ارزشی به‌دست دهیم. صحبت از خوب و بد و یا درستی یا نادرستی برداشت یکی از طرف‌ها نیست که البته هرکدام دلایل خاص خود را برای صحت برداشت خودشان و بطلان برداشت طرف مقابل دارند و همه طرف‌ها تقریباً مطمئن هستند که طرف مقابل در توطئه‌ای هماهنگ و حساب‌شده علیه‌شان وارد عمل شده است. از نگاه درون اسلامی و برون اسلامی می‌توان فتنه بزرگ را چنین خلاصه کرد:
الف) درون اسلامی در قالب شیعه و سنی؛
ب) برون اسلامی در قالب رقابت قدرت‌های جهانی.
موضوع اصلی در این هر دو برداشت از فتنه بزرگ جریان افراط است که در درون جبهه اسلامی مشغول ایفای نقش مخرب و خاص خود است. جریان افراط مکتبی از تحولات در شبه‌قاره هند و اعتقاد به فلسفه جهادی در بخش مهمی از ساخت نظامی قدرت در پاکستان نشئت گرفت و به‌تدریج به تحولات در افغانستان پیوند خورد و نیروهای رادیکال اسلامی را از گوشه و کنار جهان به حوزه قدرت و نفوذ قومیت پشتون در دو سوی خط مرزی «دیوراند» کشاند. جهادگران علیه اشغال افغانستان به‌وسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق از همان ابتدا براساس تقسیم‌بندی‌های نادرست قومی و مذهبی متشکل شدند و هرکدام به‌صورت جداگانه و بعضاً رقیب یکدیگر با منابع منطقه‌ای و جهانی قدرت پیوند خوردند. اشتباهی استراتژیکی روی داد که نتایج منفی آن تا به امروز نه‌تنها کاهش نیافته که به مرور زمان تشدید هم شده است. تفکر القاعده‌ای ـ طالبانی در میان اهل سنت و تفکر رادیکال اسلامی با گرایش‌های مکتبی عمدتاً حول محور اهل تسنن و اهل تشیع دیر یا زود به همین نتیجه می‌توانست ختم شود که امروز به آن رسیده است و در دنیای اسلام صحبت از فتنه بزرگ یا بهتر بگوییم جنگ شیعه و سنی را بر سر زبان‌ها انداخته است.
اما پرسش حیاتی این است که آیا واقعاً جنگی تحت عنوان شیعی و سنی وجود دارد یا همان‌طور که برخی‌ها مدعی هستند توطئه‌ای جهانی علیه دنیای اسلام است که از دنیای عرب به درون اسلام و برای حفاظت از اسرائیل سازماندهی شده است واقعیت مهم دراین‌خصوص آن است که توده‌های سنی و شیعه با هم مشکلی ندارند و تجربه قرن‌ها زندگی مسالمت‌جویانه در کنار هم را پشت‌سر گذاشته‌اند؛ از موارد معدودی که در تاریخ در قالب تضاد شیعه و سنی بروز می‌کرده است اگر بگذریم توده‌های مردم مشکلی با هم نداشته‌‌اند اما حقیقت‌ آن است که نخبگان سیاسی و مکتبی براساس منافع و مصالح خاص سیاسی یا ایدئولوژیکی، حامل نوعی از تضاد درون اسلامی بوده‌اند. رقابت منابع قدرت رقیب در درون دنیای اسلام همواره سیاسی و جدال بر سر قدرت بوده ولی غالباً لباس مذهب پوشانده می‌شده است.
در شرایط کنونی به‌نظر می‌رسد رقابت منابع منطقه‌ای و جهانی قدرت توجه ویژه‌ای به نیرویی کرده است که تصور می‌شود می‌توان آن را درجهت منافع خاص جهت داد و از آن بهره‌برداری ابزاری کرد. دقیقاً در همین‌جاست که صحبت از فتنه بزرگ موضوعیت می‌یابد با این تفاوت که هرکدام از طرف‌ها چه در درون دنیای اسلام و چه برون از آن برنامه‌های خاص خود را دارند و فکر می‌کنند می‌توانند از این ماده خام رادیکال مکتبی برای ایجاد مشکل برای طرف مقابل بهره‌گیری ابزاری نمایند. اما غافل از این امر هستند که این ماده خام همچون موم در دستشان نیست و اهداف خاص خود را دارد. بی‌تعارف باید گفت که در برداشت آمریکا، اروپا و اسرائیل رادیکالیسم اسلامی می‌تواند در دو جهت کاربرد داشته باشد. در درون جهان اسلام جنگ مذهبی شیعه و سنی به راه بیندازد و در سطح بین‌المللی، روسیه و چین را هدف قرار دهد. تحولات سوریه و عراق که جریان رادیکال اسلامی را از دامنه‌های هندوکش به منطقه عربی خاورمیانه کشاند، غرب را به‌شدت امیدوار کرد که می‌تواند تضادی را که القاعده با دنیای غرب با حادثه‌آفرینی یازدهم سپتامبر نیویورک انهدام ساختمان‌های دوقلوی تجارت جهانی به‌وجود آورده بود، منحرف و آن را در قالب شیعه و سنی در عراق و سوریه، درون اسلامی کند و با فضاسازی حساب‌شده گروه‌های جهادی را که اکنون تروریستی ارزیابی شده‌اند به این بخش از منطقه بکشاند و در مراحل بعدی هرکدام از جهادگران یا تروریست‌ها را که در جنگ سوریه و عراق مهارت لازم را کسب کرده‌اند به واحدهای قومی خودشان بازگرداند و جنگ را علیه روس‌ها ازطریق چچن‌ها، ازبک‌ها، تاجیک‌ها، قرقیزها و علیه چین به‌وسیله نهضت‌های اسلامی متعلق به قومیت ایغور ایالت سین‌کیانگ چین پیگیری کند. این برداشت ظاهراً در میان روس‌ها هواداران جدی یافته است. می‌توان انتظار داشت که چین در ارزیابی مشابهی ازطریق پاکستان به طالبان نزدیک شده باشد تا از تفکر رادیکال طالبانی ـ القاعده‌ای علیه آمریکا و اروپای رقیب بهره گیرد.
بنابراین قابل فهم می‌شود که جریان افراط با توانمندی بالای ایدئولوژیک و انگیزه‌هایش نیرویی است که همه طرف‌ها در درون دنیای اسلام و برون از آن امیدوارند از آن درجهت منافع خاص خود بهره گیرند.
درعین‌حال یک برداشت دیگر نیز وجود دارد که طبق آن آمریکا در یک برنامه‌ریزی دقیق‌تر فضا را برای ورود جریان افراط به عراق و سوریه باز کرده است تا در «سرزمین جایگزین» به‌جای آنکه در داخل آمریکا با آن روبه‌رو شود و هزینه آن را بپردازد، در عراق و سوریه و علیه رقبای سیاسی و یا ایدئولوژیک خود از آن بهره می‌گیرد و فرصتی نیز به‌دست خواهد آورد که در مراحل نهایی و شرایط خروج احتمالی اوضاع از کنترل جریان رادیکال اسلامی را که اکنون در قالب خلافت اسلامی داعش خود را علنی کرده است در سوریه و عراق سرکوب کند و خود را ناجی منطقه نشان دهد. در چنین برداشت‌هایی دو طرف درون اسلامی اهل تسنن و اهل تشیع در عراق و سوریه هستند که ساختارهای قدرت متزلزل و ناکارآمدی یافته‌اند و فضا را برای رشد «داعش» با ندانم‌کاری‌های سیاسی و انحصارطلبی در قدرت باز کرده‌اند و دیر یا زود اگر واقع‌بینی در تهران و ریاض حاکم نشود از این ظرفیت بالقوه برخوردار می‌شود که رقابت‌های مکتبی با دو برداشت متضاد انقلاب اسلامی حامی مقاومت اسلامی علیه اسرائیل و سلفی ـ وهابی عربستان سعودی حامی جریان مکتبی سنی را رویاروی هم قرار دهد و تصور شود که یکی خیر مطلق و دیگری شر مطلق است.
داعش، خلافت اسلامی، دولت اسلامی یا هر اسمی که روی آن بگذارند، پدیده پیچیده‌ای است که اهداف خاص خود را دارد و برای رهبری آن تفاوتی نمی‌کند که دیگران چه برداشتی دارند و چه اهدافی و چه منافعی از عملکرد آن می‌برند. خشونت به قصد ارعاب را ‌آشکارا علیه دیگران اعمال و در نمایش جهانی آن در فضای مجازی ابایی ندارد که هیچ آن را وسیله کسب قدرت، شهرت و طرح جهانی خود می‌داند. نمایش سر بریده یک خبرنگار اسیر آمریکایی به‌وسیله یک انگلیسی متحد با آمریکا هدفی جز این نمی‌تواند داشته باشد و در محاسبات داعش ورود احتمالی آمریکا در جنگ و یا افکار عمومی تحریک‌شده علیه داعش با رسالتی که برای خود در ذهنیتش قائل است کوچک‌ترین جایگاهی ندارد. خطر اصلی اینجاست که در این برداشت ذهنی داعشی‌ها، جنگ شیعی و سنی هم بخشی از نبرد ایدئولوژیک خلافت اسلامی موردنظرشان جلوه می‌کند نه اخلال در روند جریان مقاومت اسلامی علیه منابع قدرت‌های استعماری و اسرائیل. این خطر اگر به‌‌درستی درک و تحلیل نشود و با قطب‌بندی منطقه‌ای به‌صورت حامی اهل تسنن و اهل تشیع قالب‌ریزی شود همگان بازنده آن خواهند بود و تفاوتی نخواهد داشت که چه جریانی خود را در جایگاه حق بنشاند و دیگری را در جایگاه باطل تصور کند. نتیجه در هر حال یکسان خواهد بود. شکاف مذهبی را در درون دنیای اسلام تشدید و عمیق‌تر خواهد کرد و این به سود دنیای غرب و اسرائیل است. فتنه بزرگ دقیقاً در همین‌جاست که مصداق واقعی خود را پیدا می‌کند. فتنه بزرگ جنگ شیعه و سنی است و بر این فتنه بزرگ نمی‌توان فائق آمد مگر آنکه حقوق اقلیت‌های سنی در کشورهای اکثریت شیعی و حقوق اقلیت‌های شیعی در کشورهای اکثریت سنی براساس حقوق شهروندی تأمین شود وجود هرگونه تبعیض یا حتی وجود احساس تبعیض در اقلیت‌ها در میان اکثریت، فضا را برای رشد جریان‌های افراطی باز خواهد کرد. هیچ استثنایی در خاورمیانه و جهان اسلام وجود نخواهد داشت.