عربستان در گذار از فرزندان ملک عبدالعزیز
به موازات اخباری که در ارتباط با مرگ هر یک از فرزندان ملک عبدالعزیز، بنیانگذار پادشاهی سعودی، منتشر میشود، بحثهای فراوانی پیرامون جنگ قدرت میان شاخههای مختلف خاندان سعودی و احتمال بروز بحران جانشینی در آینده مطرح میشود. بهویژه با مرگ دو ولیعهد ملک عبدالله در فاصله یک سال و بحرانی شدن وضعیت جسمانی ملک عبدالله، که در ماه نوامبر جراحیِ یازدهساعتهای را پشت سر گذاشت، مسئله جانشینی و احتمالات پیشِ روی آن، با موضوعیت بیشتری مطرح میشود. در این نوشته جویای پاسخ به این پرسش هستیم که آیا عربستان واقعاً با بحران جانشینی روبهروست یا این امر تصوری ساخته و پرداختۀ رسانههاست؟
ملک عبدالله پنجمین فرزند عبدالعزیز است که به پادشاهی رسید. در گذشته، انتقال قدرت از برادری به برادر دیگر نهتنها بحرانی به بار نیاورد، بلکه حتی برکناری ملک سعود و ترور ملک فیصل نیز برای دربار سعودی مشکلساز نشد. اما مشکل آنجاست که برخلاف وضعیت کنونی پادشاهی، در آن دوره اکثر فرزندان ملک عبدالعزیز در صحنه حاضر بودند و از نظر سنی چندان با نسلهای جدید جامعه سعودی فاصله نداشتند. در مقایسه، پادشاه کنونی و برادرانِ در قید حیات وی، جملگی سنوسالی بالا داشته و عملاً انتقال پادشاهی به هر یک از آنها امید چندانی به رفع مشکل جانشینی و لزوم انتقال به نسل دوم را برنمیانگیزد. برای روشنتر شدن وضعیت، نگاهی به اطرافیان ملک عبدالله در آغاز سال 2011 نشان میدهد در آن زمان پادشاه با مجموعه قابل توجهی از برادران احاطه شده است، اما امروز با مرگ شاهزاده سلطان و شاهزاده نایف (دو ولیعهد عبدالله) و کنار رفتن یا کنار گذاشته شدن شاهزاده مقرن و شاهزاده احمد از سِمَتهای خویش، خط جانشینی تنگتر و تنگتر میشود.
در سالهای اخیر تغییراتی در راستای گذار از نسل اول یا فرزندان عبدالعزیز به نسل دوم صورت گرفته است. شاهزاده مقرن جای خود را در دستگاه اطلاعات عربستان به بندر بن سلطان داد و شاهزاده احمد نیز وزارت کشور را به محمد بن نایف تحویل داد. اگرچه امکان بازگشت شاهزاده احمد به ولایتعهدی پس از رسیدن سلمان به پادشاهی وجود دارد، اما این نیز مشکل اصلی را رفع نمیکند. مشکل اصلی رژیم سعودی، همچنان که جایگزینیهای یادشده نشان میدهد، گذار از نسل اول به نسل دوم نیست. تمامی مسئولان سعودی این ضرورت را درک میکنند. مشکل آنجاست که این گذار در چه زمانی و به سود کدامیک از نوههای عبدالعزیز صورت خواهد گرفت. نکته بسیار مهمی که برخی آن را در آینده بحرانزا میدانند آن است که تفویض ولایتعهدی به یکی از نوههای عبدالعزیز، میتواند به اعتراض گسترده و حتی رویارویی سایر نسل دومیها با چنین تفویضی بینجامد؛ زیرا این امر به راحتی به معنای کنار گذاشته شدن آنها از خط پادشاهی برای همیشه است.
مضاوی الرشید، از چهرههای شاخص اپوزیسیون عربستان، ضمن تأکید بر دشواری گذار به نسل دوم، میگوید چنانچه مناصب حکومتی فراوانی تأمین شود، امکان راضی کردن همه وجود دارد؛ اما با وجود صدها تن از نسل دومیها آیا چنین چیزی ممکن است؟ طبعاً تمامی این شاهزادگان از مدعیان ولایتعهدی نیستند و فقط چند تن از نوههای عبدالعزیز در حال حاضر از مدعیان اصلی و دارای بیشترین شانس به شمار میروند. بسیاری از نوههای عبدالعزیز در حال حاضر دارای مناصبی در حکومتهای محلی بوده و در نتیجه سهمی از قدرت را در دست دارند. جدال میان مدعیان اصلی قدرت قابل تصور است. این جدال در صورت وقوع میتواند بحرانساز باشد. مدعیان اصلی را در شرایط کنونی میتوان به چهار نفر محدود کرد که به ترتیب اهمیت عبارتند از محمد بن نایف، متعب بن عبدالله و محمد بن نایف، و خالد بن سلطان. محمد بن نایفِ شصتساله، با رسیدن به وزارت کشور، افزون بر دستیابی به جایگاهی رفیع نسبت به سایر نسل دومیها، به لحاظ ساختاری و سلسلهمراتبی، حاکمان مناطق مختلف که اکثراً نسل دومی هستند، نیز زیر سلطه وی در وزارت کشور قرار گرفتند. متعب بن عبدالله، به دلیل پادشاهی پدر و رسیدن به ریاست گارد ملی و نیز محبوبیتی که در جامعه سعودی دارد، پس از محمد بن نایف جای میگیرد. سومین شاهزاده نیز محمد بن نایف، حاکم منطقه شرقیه است. چهارم خالد الفیصل (متولد 1941) حاکم مکه است که به لحاظ سنی از مقرن و احمد، فرزندان ملک عبدالعزیز نیز بزرگتر است. در کنار این شاهزادگان میتوان از خالد بن سلطان، بندر بن سلطان، سلطان بن سلمان و... نام برد.
اگر راضی کردن صدها شاهزاده دیگر که برای پادشاهی امید چندانی ندارند با توزیع مناصب قابل دستیابی باشد، همراه ساختن مجموعه فوق و دیگر شاهزادگانی که در ورای این افراد قرار دارند (بهویژه برادران و فرزندانشان) چندان آسان نخواهد بود. اما آیا این به معنای بروز حتمی بحران در آینده عربستان است؟ نگاهی به تاریخ جانشینی در عربستان نشان میدهد، خاندان سعودی مهارتی بینظیر در فائق آمدن بر چالشهای احتمالی ناشی از آن دارند. با این تفاوت که در آن هنگام شاخههای مختلف خاندان سعودی، گذار از یک برادر به برادری دیگر را به معنای از دست دادن نهاییِ امیدهای خود در بازگشت به پادشاهی نمیدانستند؛ اما بحران هنگامی رخ میدهد که اطراف ذینفع، منافع خود را مقدم بر منافع چهارچوب کلانی قرار دهند که بدون آن اساساً منافعی متصور نیست. آیا در میان مدعیان اصلی چنین نگرشی حاکم است؟ پاسخ به احتمال زیاد منفی است. آلسعود در تلاشند کشتی فرسوده پادشاهی را با گذار به نسل دوم بازسازی کنند، بهویژه در شرایطی که این کشتی با طوفان سهمگین تحولات مردمی خاورمیانه روبهرو شده است، بسیار بعید بهنظر میرسد برخی شاهزادگان برای رویارویی با احتمالات ناگوار، زیر پای خود را سوراخ کنند. آنها میدانند کشتی غرق خواهد شد و سهمی که تقسیم قدرت به آنها میدهد نیز از بین خواهد رفت. بحران جانشینی در عربستان بسیار بعید بهنظر میرسد؛ هرچند نباید احتمالات ناچیز را به کلی نادیده گرفت.
نظر شما