اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
این اجلاس در سطح جهانی با نظرات گوناگون مورد ارزیابی و تحلیل قرارگرفته است. ولی از آنجا که همیشه وقتی پای سیاست در میان است، جامعهشناسی به دست فراموشی سپرده میشود، در ارائه دیدگاهها جای تحلیلهای جامعهشناسی خالی مانده است. لذا، از بازگویی دلایل شکلگیری این اجلاس و تبعات آن صرفنظر نموده و با نگاهی جامعهشناسی قصد واکاوی برخی اصول و بنیانهایی را داریم که خواسته و ناخواسته برگزاری اجلاس بر آنها مهر تایید نهاده است.
1ـ امروز، با جامعه جهانی مواجه هستیم. هیچ کشوری نمیتواند به ادعای استقلال، سایر کشورها را نادیده بگیرد. اقدامات هیچ کشوری، قائم به خود کشور نیست و کشورهای دیگر به حسب دوری و نزدیکی دیپلماتیک، در سیاستها و معادلات یکدیگر تاثیرگذار هستند. توسعه و پیشرفت هیچ کشوری با اتکا به نیروهای درونی و منابع داخلی میسر نیست و عملکرد کشورها نقش عمدهای در تسهیل روند توسعه به عهده دارد. همچنین حل مشکلات، برطرف کردن موانع، کاستن از محدودیتها و غیره تنها با همت و عزم کشوری ممکن نیست و کمک و یاری سایر کشورها را میطلبد. این وضعیت را میتوان تعبیری از گفته «مارک پوستر» دانست که با پراکندگی، چندپارگی، بیکانونی توصیف میکند.
2ـ وابستگی امری طبیعی است. در گذشته وابستگی چون با استعمار، استثمار و امپریالیسم درمیآمیخت، مقبول و پذیرفته نبود. امروزه «وابستگی» به صورت تعامل، بده و بستانهای متقابل و چندجانبه ضرورت یافته است و امری طبیعی قلمداد میگردد. ابعاد وابستگی و شدت وابستگی در بخشهای سیاسی، فرهنگی و غیره به حسب میزان توسعهیافتگی تفاوت میپذیرد، ولی هیچ کشوری از وابستگی مستثنی نیست. این اجلاس، همچنین به بیان نوع عمیقتری از وابستگی اشاره داشت و آن وابستگی کشورها در «سرنوشت آینده» بود. پیشرفت تکنولوژی و کنترل بشر بر حوادث و قضایای طبیعی نقطه عطف بزرگی در زندگی بشریت محسوب میگردد و انسان مقهور توسعه مدعی در دست گرفتن سرنوشت خویش است. اما وابستگی کشورها، گویای این مطلب است که تا به دست گرفتن سرنوشت و تعیین روند آینده راه بسیاری در پیش است.
3ـ مشارکت امری اجتنابناپذیر مینماید. همکاری و همیاری همیشه پایه و اصل اساسی جامعه بوده است. اما آنچه مشارکت مدرن را از مشارکت قدیم مجزا مینماید، این است که مشارکت دیگر نیازمند همرایی همهجانبه در ایدئولوژی و مسئولیت نیست. عوامل زمینهساز مشارکت از جمله یگانگی، همنوایی و همبستگی از کلیت خارج شدهاند و مشارکت نیازمند پردازش این امور در قالب یک مجموعه منسجم نیست. مشارکت به بخشهای گوناگونی تجزیه شده است که هر کشوری به حسب موقعیت خویش در بخشی از آن وارد میشود. مانند زمانی که در خیابان راه میروید و فرهنگهای گوناگون بدون آمیزش در یکدیگر، به مبادله و دادوستد میان یکدیگر مشغول هستند، آنچه که «فرانسوا لیوتار» پایان «روایتهای کلان» میخواند.
4ـ «کثرتگرایی» واقعیت جهان شده است. تنوع و تکثر در جامعه سنتی با سلطه ایدئولوژی جمعگرایانه رنگ میباخت و افراد و گروهها در اجتماع مستحیل میشدند و کشورها نیز به همین ترتیب، در هژمونی قدرتهای بزرگ حل میشدند. اما امروز، کشورها، کوچک و بزرگ با فرهنگها و آداب متفاوت، بهرسمیت شناخته میشوند و مشارکت آنان در اقدامات جهانی به حساب میآید. البته «گرگور مک لنن» میان کثرتگرایی اجتماعی ـ فرهنگی و کثرتگرایی سیاسی قائل به تمایز است.
5ـ مبادله افکار و ایدهها، ابزار کارآمدی برای پیشبرد اهداف جامعه جهانی به حساب میآید. در گذشته قدرت نظامی، تجهیزات ارتش، سیستمهای جاسوسی، سازمانهای مخوف اطلاعاتی، ابزارهای غالب در تعاملات بینالمللی بودند. ولی در این اجلاس ثابت شد که رسیدن به اهداف جهانی با ابزار گفتگو، تبادل عقاید و نظرات میسر خواهد بود. در واقع، روابط از شکل سختافزاری فاصله گرفته است و شیوههای نرم، تمهیدات موثر برای برقراری ارتباط و پیروزی در اهداف به شمار میآید. آنچه «میشل فوکو» جامعهشناس فراساختارگرا، در نقش گفتمان و خاستگاه هر عصر در ایجاد گفتمان مسلط بیان کرده است.
6ـ برنامههای اجلاس شامل دو بخش اصلی سیاست و اقتصاد بود. این امر حاکی از آن است که فیمابین قدرت سخت و نرم، قدرت میانه «اقتصاد» قرار دارد که از یک سوی به سامانه سختافزاری محتاج است و از سوی دیگر ارزش افزوده را با نیروی ماهر و قدرت نرم فراهم میکند. از اینرو، سیاست که تا دیروز با «قدرت» یکهتاز میدان بود، امروزه شریکی پیدا کرده است که تولیدگری و ثروتزایی آن، ملاک شایستگی سیاست شناخته میشود. از اینرو، سیاست موفق به سیاستی اطلاق میگردد که توان آفرینندگی و تولید را افزایش داده و با ایجاد خلاقیت و نوآوری، راندمان سرمایه سیر صعودی خویش را ادامه دهد.
با توجه به این اختصار، آیا آینده دربرگیرنده وضعیتی است که بخشی از ویژگیهای جامعه پستمدرن را یدک میکشد، ولی در عین حال به سرمایهداری وفادار است؟ آیا آینده، با درس از گذشته به سوی توسعه و پیشرفت قدم برمیدارد و سیاست را بر مبنای جامعه جهانی سامان میبخشد؟ آیا آینده از تضادها صرفنظر کرده و تعاملات را با الگوهای کمک و یاری صورتبندی میکند؟ احتمالاً صبوری و گذر زمان، پاسخ این سوالات را روشن خواهد کرد.
1ـ امروز، با جامعه جهانی مواجه هستیم. هیچ کشوری نمیتواند به ادعای استقلال، سایر کشورها را نادیده بگیرد. اقدامات هیچ کشوری، قائم به خود کشور نیست و کشورهای دیگر به حسب دوری و نزدیکی دیپلماتیک، در سیاستها و معادلات یکدیگر تاثیرگذار هستند. توسعه و پیشرفت هیچ کشوری با اتکا به نیروهای درونی و منابع داخلی میسر نیست و عملکرد کشورها نقش عمدهای در تسهیل روند توسعه به عهده دارد. همچنین حل مشکلات، برطرف کردن موانع، کاستن از محدودیتها و غیره تنها با همت و عزم کشوری ممکن نیست و کمک و یاری سایر کشورها را میطلبد. این وضعیت را میتوان تعبیری از گفته «مارک پوستر» دانست که با پراکندگی، چندپارگی، بیکانونی توصیف میکند.
2ـ وابستگی امری طبیعی است. در گذشته وابستگی چون با استعمار، استثمار و امپریالیسم درمیآمیخت، مقبول و پذیرفته نبود. امروزه «وابستگی» به صورت تعامل، بده و بستانهای متقابل و چندجانبه ضرورت یافته است و امری طبیعی قلمداد میگردد. ابعاد وابستگی و شدت وابستگی در بخشهای سیاسی، فرهنگی و غیره به حسب میزان توسعهیافتگی تفاوت میپذیرد، ولی هیچ کشوری از وابستگی مستثنی نیست. این اجلاس، همچنین به بیان نوع عمیقتری از وابستگی اشاره داشت و آن وابستگی کشورها در «سرنوشت آینده» بود. پیشرفت تکنولوژی و کنترل بشر بر حوادث و قضایای طبیعی نقطه عطف بزرگی در زندگی بشریت محسوب میگردد و انسان مقهور توسعه مدعی در دست گرفتن سرنوشت خویش است. اما وابستگی کشورها، گویای این مطلب است که تا به دست گرفتن سرنوشت و تعیین روند آینده راه بسیاری در پیش است.
3ـ مشارکت امری اجتنابناپذیر مینماید. همکاری و همیاری همیشه پایه و اصل اساسی جامعه بوده است. اما آنچه مشارکت مدرن را از مشارکت قدیم مجزا مینماید، این است که مشارکت دیگر نیازمند همرایی همهجانبه در ایدئولوژی و مسئولیت نیست. عوامل زمینهساز مشارکت از جمله یگانگی، همنوایی و همبستگی از کلیت خارج شدهاند و مشارکت نیازمند پردازش این امور در قالب یک مجموعه منسجم نیست. مشارکت به بخشهای گوناگونی تجزیه شده است که هر کشوری به حسب موقعیت خویش در بخشی از آن وارد میشود. مانند زمانی که در خیابان راه میروید و فرهنگهای گوناگون بدون آمیزش در یکدیگر، به مبادله و دادوستد میان یکدیگر مشغول هستند، آنچه که «فرانسوا لیوتار» پایان «روایتهای کلان» میخواند.
4ـ «کثرتگرایی» واقعیت جهان شده است. تنوع و تکثر در جامعه سنتی با سلطه ایدئولوژی جمعگرایانه رنگ میباخت و افراد و گروهها در اجتماع مستحیل میشدند و کشورها نیز به همین ترتیب، در هژمونی قدرتهای بزرگ حل میشدند. اما امروز، کشورها، کوچک و بزرگ با فرهنگها و آداب متفاوت، بهرسمیت شناخته میشوند و مشارکت آنان در اقدامات جهانی به حساب میآید. البته «گرگور مک لنن» میان کثرتگرایی اجتماعی ـ فرهنگی و کثرتگرایی سیاسی قائل به تمایز است.
5ـ مبادله افکار و ایدهها، ابزار کارآمدی برای پیشبرد اهداف جامعه جهانی به حساب میآید. در گذشته قدرت نظامی، تجهیزات ارتش، سیستمهای جاسوسی، سازمانهای مخوف اطلاعاتی، ابزارهای غالب در تعاملات بینالمللی بودند. ولی در این اجلاس ثابت شد که رسیدن به اهداف جهانی با ابزار گفتگو، تبادل عقاید و نظرات میسر خواهد بود. در واقع، روابط از شکل سختافزاری فاصله گرفته است و شیوههای نرم، تمهیدات موثر برای برقراری ارتباط و پیروزی در اهداف به شمار میآید. آنچه «میشل فوکو» جامعهشناس فراساختارگرا، در نقش گفتمان و خاستگاه هر عصر در ایجاد گفتمان مسلط بیان کرده است.
6ـ برنامههای اجلاس شامل دو بخش اصلی سیاست و اقتصاد بود. این امر حاکی از آن است که فیمابین قدرت سخت و نرم، قدرت میانه «اقتصاد» قرار دارد که از یک سوی به سامانه سختافزاری محتاج است و از سوی دیگر ارزش افزوده را با نیروی ماهر و قدرت نرم فراهم میکند. از اینرو، سیاست که تا دیروز با «قدرت» یکهتاز میدان بود، امروزه شریکی پیدا کرده است که تولیدگری و ثروتزایی آن، ملاک شایستگی سیاست شناخته میشود. از اینرو، سیاست موفق به سیاستی اطلاق میگردد که توان آفرینندگی و تولید را افزایش داده و با ایجاد خلاقیت و نوآوری، راندمان سرمایه سیر صعودی خویش را ادامه دهد.
با توجه به این اختصار، آیا آینده دربرگیرنده وضعیتی است که بخشی از ویژگیهای جامعه پستمدرن را یدک میکشد، ولی در عین حال به سرمایهداری وفادار است؟ آیا آینده، با درس از گذشته به سوی توسعه و پیشرفت قدم برمیدارد و سیاست را بر مبنای جامعه جهانی سامان میبخشد؟ آیا آینده از تضادها صرفنظر کرده و تعاملات را با الگوهای کمک و یاری صورتبندی میکند؟ احتمالاً صبوری و گذر زمان، پاسخ این سوالات را روشن خواهد کرد.
نظر شما