پیوستگی ژئواکونومی آسیای مرکزی و آسیای جنوبی

جایگاه ایران در طرح‌های انتقال گاز تاپی و انتقال برق کاسا 1000


موضوع خطوط انتقال انرژی به‌ویژه در رابطه با مباحثی چون رابطه میان کشورهای صادرکننده و مصرف‌کننده انرژی، طراحی مسیرهای عبوری و نحوه سرمایه‌گذاری از موضوعات چالش‌برانگیز اقتصاد سیاسی به‌شمار می‌رود. درواقع، منطق حاکم بر احداث خطوط انتقال انرژی صرفاً منطق اقتصادی نیست و عوامل متعدد ژئوپلیتیکی و ملاحظات سیاسی به‌صورت مؤثری در روند آن دخالت دارند. مصداق بارز این امر را می‌توان طرح‌های انتقال انرژی از آسیای مرکزی به افغانستان و شبه‌قاره دانست که در کانون آن، دو طرح انتقال گاز «تاپی»[1] از ترکمنستان به افغانستان، پاکستان و هند و نیز طرح انتقال برق «کاسا 1000»[2] از قرقیزستان و تاجیکستان به افغانستان و پاکستان قرار دارد که از جنبه‌های مختلف سیاسی، امنیتی و اقتصادی، بر محیط پیرامونی شرق و شمال‌شرقی کشورمان اثرگذار است. نمونه بارز این تأثیر، مباحث مختلف مطرح‌شده در زمینه به‌حاشیه رانده شدن طرح خط لوله صلح (انتقال گاز ایران به پاکستان و هند) درنتیجۀ اجرای طرح تاپی است.

همین اثرگذاری، پرسش‌های متعددی را پیش می‌آورد؛ ازجمله اینکه جایگاه و موقعیت جمهوری اسلامی ایران درقبال طرح‌های یادشده چیست؟ چگونه می‌توان بدون ایجاد تقابل و تنش و به موازات احداث خط لوله تاپی، درصدد احیاء خط لوله صلح برآمد؟ در بخش‌های جانبی و فرعی طرح‌های انتقال گاز طبیعی (تاپی) و برق (کاسا 1000) از آسیای مرکزی به افغانستان و شبه‌قاره، چه ظرفیت‌هایی برای سرمایه‌گذاری و ورود بخش فنی و خدماتی ایران وجود دارد؟ و درنهایت، در حوزه بین‌بخشی، چه هماهنگی و سازِکاری برای انسجام بیشتر بین دستگاه‌های متولی، به‌ویژه وزارت امور خارجه، وزارت نفت و وزارت نیرو می‌توان متصور بود؟ بدین‌منظور، در این طرح مطالعاتی، ضمن مطالعه و بررسی پیشینه و سیر تحول تاریخی طرح‌های انتقال گاز طبیعی (تاپی) و برق (کاسا 1000) از آسیای مرکزی به افغانستان و شبه‌قاره، کوشش خواهد شد با پرهیز از اشارات کلی و پیشنهادهایی که با واقعیت‌های منطقه و کشورمان همخوانی ندارد، راهکارهای جزئی، واقعی و عملیاتی پیشنهاد شود تا در هر دو سطح سیاست‌گذاری و اجرایی بتواند مورد استفادۀ دستگاه‌های متولی قرار گیرد.

 

 

[1]. Turkmenistan–Afghanistan–Pakistan–India Pipeline (TAPI)

[2]. CASA-1000