افغانستان ـ مأموریت ناتمام ـ پیشبینی آینده

مأموریت رزمی «ناتو» در افغانستان، رسماً پایان یافته است؛ اما حضور نظامی آمریکا و ناتو در این کشور پایان نمییابد و فقط تغییر شکل میدهد. تداوم حضور 113 هزار و پانصد نظامی آمریکایی در پنج پایگاه نظامی توافقشده در معاهده امنیتی امضاشده بین آمریکا و افغانستان، با تعریف جدیدی از مأموریت امکانپذیر شده است. قرار است از این پس نیروهای آمریکایی به دادن آموزش و مشورت به نیروهای افغانستانی بپردازند و بهصورت مستقیم در جنگ شرکت نداشته باشند؛ مگر در شرایط خاص درخواست کمک از طرف افغانها. با این حال، در ارتباط با اتمام مأموریت رزمی «ناتو» در افغانستان پس از سیزده سال ملاحظاتی وجود دارد:
الف) چالش ایدئولوژیک و قومی قدرت در افغانستان در حالت تشدیدشدهای در دو سطح باقی مانده است:
۱. چالش قدرت بین دولت مرکزی و مخالفان مسلح حول محور طالبان؛ و
۲. چالش قدرت در درون حاکمیت بین دو نگاه تمرکزگرا و توزیع قومی قدرت.
ب) رقابتهای منطقهای و بینالمللی برای کسب نفوذ در چند سطح تشدیدشده باقی مانده است:
۱. رقابتهای سیاسی ـ سرزمینی هندوستان و پاکستان؛
۲. رقابتهای ایران ـ عربستان سعودی ـ مکتبی به اضافه ترکیه؛ و
۳. رقابتهای کسب نفوذ آمریکا، چین و روسیه.
در چنین فضای رقابتآمیز داخلی، منطقهای و بینالمللی، پرسش اصلی اکنون این است که پایان مأموریت رزمی ناتو در افغانستان با چه پیامدهای احتمالی روبهرو خواهد شد و سؤال مهمتر اینکه آینده صلح و ثبات و ساختار قدرت در این کشور در چه مسیری قرار خواهد گرفت. بحث در این خصوص زیاد است، ولی از دو زاویه میتوان به آینده تحولات افغانستان در سه سطح کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت نگاه کرد. در کوتاهمدت تشدید رقابت در داخل در سطح نظامی بین طالبان و شبکه قضایی از یک سو، و ارتش، دولت و نیروهای امنیتی افغانستان از سوی دیگر محتملترین امکان پیشِ روست؛ اما در عین حال باید توجه داشت که تشدید جنگ بین طالبان و دولت مرکزی با هدف امتیازگیری بیشتر است و نه امید به کسب پیروزی مطلق یکی از دو طرف و شکست دادن قطعی طرف مقابل. بنابراین، دستکم در فصل بهار و اوایل تابستان آینده که شرایط جغرافیایی در افغانستان برای تشدید جنگ چریکی مساعد میشود، انتظار تشدید جنگ در قالب عملیات انفجاری ـ انتحاری و تهاجم طالبان به مواضع ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان محتملترین امکان پیشِ روست.
در سطح حکومتی، بهرغم آنکه با دخالت آمریکا دولت وحدت ملی با توافق دکتر اشرف غنی و دکتر عبدالله شکل گرفت، ولی رقابتهای قومی و ایدئولوژیک پایان نیافت. انتظار پایان یافتن آن در کوتاهمدت وجود ندارد؛ زیرا بستر داخلی تداوم آنها وجود دارد ـ رقابتها در درون حاکمیت بین دو تفکر و دو نگاه به قدرت است. نگاه سنتگرای قومی با ذهنیت تسلط و حق قانونی قومی قدرت در قومیت پشتون که اشرف غنی آن را نمایندگی میکند و مشروعیت خود را از «لویه جرگه» میگیرد. نگاه نیمهمدرن دکتر عبدالله که خواهان توزیع قومی قدرت در قالب نوعی فدرالیسم و ساختار نامتمرکز قدرت با احیای مقام نخستوزیری، تبدیل نظام ریاستی به نظام پارلمانی است که مشروعیت خود را از صندوقهای رأی طلب میکند و مجلس شورای ملی در محور منابع مشروعیتدهنده قدرت قرار میگیرد. این دو نگاه دولت ترکیبی وحدت ملی کنونی را با مشکل روبهرو کرده و فقط در شرایط دخالت مؤثر آمریکا با پشتوانه حضور نظامی است که میتواند در حالت شکنندهای حفظ شود.
در سطح منطقهای، جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی و ترکیه، مدعیان اصلی الگوی قدرت اسلامی قدرت در افغانستان، به حضور رقابتآمیز خود ادامه خواهند داد. پایان مأموریت رزمی ناتو حتی ممکن است دامن اینگونه رقابتهای ایدئولوژیک را گسترش دهد. توافق افغانستان و عربستان سعودی برای احداث یک مرکز اسلامی که هزینه ادامه آن یکصد میلیون ریال برآورد شده و تا ده هزار محصل و دانشجو بهصورت شبانهروزی برای آن پیشبینی شده است، مؤید تشدید رقابتها بین مکاتب فکری و دو گفتمان انقلاب اسلامی ایران و مکتب سلفی ـ عربی بهنظر میرسد. وضعیت کموبیش مشابهی برای تشدید رقابتهای سیاسی ـ سرزمینی هندوستان و پاکستان در افغانستان قابل تصور است. حمایت هندوستان از جداییطلبان بلوچ و تحریک طالبان پاکستان و همکاری با افغانستان، در نوعی مقابله به مثل با سیاست جهادی ارتش پاکستان با هدف تضعیف پاکستان ادامه خواهد داشت و انعکاس خود را در تشدید رقابتهای هندوستان و پاکستان در افغانستان به نمایش خواهد گذاشت.
در سطح بینالمللی، پایان مأموریت رزمی ناتو در افغانستان به احتمال زیاد موجب تشدید رقابتها به سر نفوذ سیاسی، اقتصادی و دسترسی به ذخایر و معادن فنی افغانستان و بهرهگیری از موقعیت ژئواستراتژیک ـ ژئواکونومیک این کشور بین چین، روسیه و آمریکا میشود و تا خط امنیتی چین و روسیه در آسیای مرکزی قابلیت گسترش دارد. در چنین نگاهی، میتوان گفت که «بازی بزرگ» گذشته که از نیمه قرن نوزدهم در افغانستان و آسیای مرکزی بین منابع جهانی قدرت شکل گرفته و تداوم یافته است، در قالبهای نوینی متناسب با شرایط جدید جهانی امکان تداوم خواهد یافت. در نگاهی کلیتر، قابل تصور است که چین از طریق نفوذ در افغانستان و پاکستان میتواند خود را به خاورمیانه و حوزه انرژی خلیج فارس برساند و از همین طریق به آسیای مرکزی و حوزه انرژی دریای خزر دسترسی یابد. روسیه نیز از طریق افغانستان میتواند نگاه سنتیاش به آبهای گرم اقیانوس هند را حفظ کند و هدف استراتژیک آمریکا بهطور طبیعی جلوگیری از نفوذ چین و روسیه در افغانستان و دور نگاه داشتن آنها از حوزه امنیتیشان در آسیای مرکزی خواهد بود. بنابراین، پایان مأموریت رزمی ناتو در افغانستان نمیتواند به رقابتها خاتمه دهد، بلکه در ابعادی آنها را تقویت خواهد کرد. با توجه به اینگونه واقعیتها، اکنون پرسش اصلی این است که آینده افغانستان در چه مسیری میتواند قرار گیرد و در آیندهای قابل پیشبینی با چه نوع از تحولات احتمالی روبهرو خواهد بود. محور اصلی در چنین نگاهی، چالش قدرت و نفوذ میباشد که بهلحاظ نظری چند احتمال قابل طرح است:
۱. ادامه وضع موجود، حفظ دولت شکننده وحدت ملی در درون حاکمیت؛
۲. پیشبرد روند مصالحه ملی با طالبان، پس از یک دوره موقت تشدید جنگ و شریکسازی آنها در قدرت واگذاری مناطق پشتوننشین به طالبان و اختصاص سهمی از قدرت در کابل به طالبان؛
۳. فدرالی کردن و توزیع قدرت قومی در افغانستان بر خطوط قومی (پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک)؛ و
۴. تجزیه افغانستان به دو کشور پشتونستان خاص قومیت پشتون، و خراسان ویژه هویتهای غیرپشتون بر مدار جغرافیایی شرق، جنوب، غرب، و شمال.
شکی نیست که تجزیه افغانستان مطلوب هیچ جریان داخلی و منطقهای نیست و میتواند کل منطقه را درگیر بحران تجزیهطلبی کند. بنابراین، باید آن را آخرین راهحل در شرایط بنبست و شکست تمامی گزینههای دیگر و از روی اجبار در نظر گرفت، ولی بهطور کلی نباید منفی تلقی شود. قومیتهای غیرپشتون و احتمالاً روسیة نگران از رشد رادیکالیسم و تفکر سلفی ـ جهادی و همچنین چینِ درگیر با نیروهای رادیکال در ایالت سینکیانگ، برای امنیت ملی خودشان ایجاد نوعی حائل بین آسیای مرکزی و مناطق مسلماننشین خود با جریان رادیکال سلفی ـ جهادی را در آخرین محاسبات ترجیح خواهند داد تا اینکه با جهادیها هممرز شوند؛ بهویژه آنکه تردید استفاده ابزاری از جریان سلفی ـ جهادی از سوی آمریکا از نظر چین و روسیه منتفی نیست.
در چنین فضایی واقعی از تحولات افغانستان، بهنظر میرسد مناسبترین راهحل تغییر ساختار متمرکز قدرت و تعدیل ذهنیت حق تاریخی قدرت در قومیت پشتون و توزیع قدرت بین مناطق قومی و جغرافیایی قومیتها و تصمیمگیری مناسب هر کدام از قومیتها در سطح راضیکنندهای در دولت مرکزی باشد، ولی در نهایت صلح و ثبات در افغانستان، توسعه پایدار این کشور در تمامی ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیازمند کاهش رقابت در هر سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی و قرار گرفتن افغانستان بر مدار دولتسازی ـ ملتسازی و سازگار کردن سنت و مدرنیته در این کشور و ترکیب مؤثر نهادهای مشروعیتدهنده قدرت، نظم لویه جرگه و مجلس ملی خواهد بود. بازسازی موقعیت افغانستان بیطرف، پایان دخالت خارجی و پذیرش این وضعیت برای افغانستان از سوی رقبای منطقهای و بینالمللی، یگانه راهحل در بلندمدتتر است؛ امری که بهنظر نمیرسد بهسادگی قابل حصول باشد. در غیاب چنین راهحلهایی آخرین گزینه تجزیه قومی باقی میماند که علیالقاعده نباید کسی خواهان آن باشد.
نظر شما