روسیه بهدنبال منطقه نفوذ در سرزمین فراعنه
روسیه بهدنبال منطقه نفوذ در سرزمین فراعنه
دوشنبه 5 اسفند 1392
قدرتیابی و توسعه منطقه نفوذ همواره مدنظر قدرتهای بزرگ در رقابتهای مختلف بوده است. بطوریکه فردای شکست نیروهای محور در جنگ جهانی دوم و ظهور دو ابرقدرت جهانی تحت لوای بلوک غرب بهرهبری آمریکا و شرق بهرهبری شوروی سابق، شاهد تنشهای بسیاری بر سر گسترش نفوذ سیاسی و نظامی در مناطق استراتژیک و راهبردی دنیا بودیم.
ایندرحالی بود که پس از ضعف اروپا بدلیل ویرانیهای جنگ و بدهی کلان به آمریکا و به دنبال آن نزول قدرتهای استعماری نظیر انگلستان و فرانسه؛ این آمریکا بود که با تشکیل بلوک نظامی ناتو تلاش کرد خود را بهعنوان قدرت هژمون و نیز مدعی رهبری جهان آزاد معرفی نماید. دستیابی آمریکا به سلاح اتمی و بکارگیری این سلاح مخرب علیه ژاپن در پذیرش سلطه آن از سوی قدرتهای اروپایی تاثیرگذاربود. ازدیگرسو؛ شوروی سابق نیز بهرغم تحمل خسارات هنگفت مالی و تلفات انسانی بیشمار در جنگ، با تمرکز بر ایدئولوژی کمونیستی بهدنبال احیای قدرت فائقه خود در شرق اروپا و نیز خاورمیانه و شمال آفریقا برآمد.
لذا دستیابی روسها به بمب اتم توازن وحشتی را بین دوقدرت نوظهور بوجود آورد. روسها برای همراهی با آمریکا با تشکیل پیمان نظامی ورشو تلاش نمودند که موازنه قدرتی را در قاره سبز و خاورمیانه بوجود آورند. دراین مسیر قبل از بروز اختلافات ایدئولوژیکی با چین، رهبران شوروی سابق با پشتیبانی از کرهشمالی در جنگ با همسایه جنوبی خود نشان دادند که حاضر به سازش و کوتاه آمدن از اهداف بلندمدت و تامین منافع ملی خویش نیستند. درجنگ ویتنام نیز روسها باپشتیبانی نظامی از ویت کنگها شرایط سختی را برای نیروهای مشترک فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی فراهم آوردند.
جسارت روسها در به چالش کشیدن هژمونی آمریکا محدود به آسیا و اروپا نشد؛ بلکه ضعف واشنگتن در رهبری دنیای غرب بهدلیل بروز تضاد میان بازیگران اصلی و پیشرفت روسها در حوزه نظامی باعث شد که در دوره خروشچف بدلیل میل برتریجویانه کرملین و دستیابی به منطقه نفوذ در نزدیکی مرزهای آبی یانکیها؛ جهان در آستانه یک جنگ تمام عیار اتمی قرارگیرد. نصب موشکهای اتمی در کوبا زنگ خطر را برای امنیت آمریکا به صدا درآورد. اگرچه هشدار مقامات کاخ سفید مبنیبر لزوم برچیدن این موشکها روسها را وادار به عقبنشینی نمود؛ بااینوجود، برنده واقعی نبرد استراتژیک کاخ کرملین بود؛ چراکه واشنگتن درنهایت منطقه نفوذ شوروی را در آمریکای لاتین قبول کرد.
در خارج از این دوحوزه، منطقه استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا همواره شاهد نزاع و کشمکش قدرتهای جهانی برسر توسعه نفوذ بوده است. بروز جنگهای متعدد و ویرانگر میان اسرائیل و اعراب در دوران بعد از جنگ جهانی دوم بر سر فلسطین فرصت مناسبی را برای شوروی بوجود آورد که تحت عنوان کمکهای نظامی و اقتصادی و پشتیبانی سیاسی در سازمانهای بینالمللی، ضمن برخوداری از موقعیت مناسب نزد اعراب و کشورهای جهان سوم به توسعه و نفوذ نظامی خود در منطقه عمق بخشد. روسها دراینراستا پیمانهای نظامی و استراتژیکی را با برخی از کشورهای عربی نظیر مصر؛ سوریه و عراق منعقد کردند. حضور مستشاران نظامی روس و ارسال تجهیزات جنگ گسترده برای رویارویی با طرحهای نظامی غرب نشانگر عزم جدی روسها برای تثبیت مشروعیت و امنیت ملی و قدرت منطقهای خود بود.
اوج روابط نزدیک و استراتژیک شوروی با مصر در زمان ناصر بود. حضور سنگین نظامی و پشتیانی لجستیکی از ارتش مصر در نبرد با اسرائیل و شرکای غربیاش مصر را عملا به منطقه نفوذ روسها در خاورمیانه بدل ساخته بود. ولی شکست در جنگ 1967 تجربه بسیار تلخی برای کرملین و نزول قدرت نظامی آن محسوب میگشت. جمال عبدالناصر عملا روسها را بهعدم ارسال بهموقع تجهیزات جنگی پیشرفته و ناتوانی درقبال بلوک غرب متهم ساخت. گرچه بهرغم شکست در جنگ، ناصر همچنان بهعنوان چهره ملی نزد مردم مصر و دنیای عرب باقی ماند؛ ولی بعدازاین تیرهبختی روسها درحفظ مناطق نفوذ ادامه یافت. بطوریکه شکست در لشکرکشی به افغانستان و بروز ناآرامیها در اروپای شرقی بهشدت روسها را در تنگای سیاسی و نظامی قرارداد.
از جهت دیگر؛ جانشین ناصر (انورسادات) با چرخشی که از شرق به غرب انجام داد؛ تلاش نمود که ناکامی در جبهه جنگ با اسرائیل را از طریق نزدیکی به آمریکا جبران نماید. در بهت و حیرت جهانیان مصر بهعنوان مدعی ناسیونالیسم عربی و دشمن شماره یک غرب به نزدیکترین متحد تلاویو تبدیل گشت. سفر تاریخی انورسادات به سرزمینهای اشغالی و سخنرانی در کنست اسرائیل توازن قوا را در منطقه بهنفع آمریکا برهم زد. البته مصر از جهان عرب طرد شد و پاداش صلح با اسرئیل سالیانه دومیلیارد دلار کمک نظامی بود که آمریکا این کمکهارا بیشتر برای تجهیز ارتش ارسال میکرد. در هرصورت در دوره مبارک نیز روابط قاهره و مصر در حالت متحد نزدیک واستراتژیک باقی ماند. بطوریکه قبل از وقوع ناآرامیهای گسترده در مصر، دولتمردان آمریکایی برای حفظ منافع راهبردی خویش و تضمین امنیت رژیم اسرائیل حاضر به حمایت از مطالبات مدنی و قیام ژانویه 2011 نشدند و بالاخره بعد از سردرگمی در امر تصمیمگیری و روشنشدن پیروزی قیام خود را با وضعیت پیشآمده و تحولات جدید هماهنگ کردند. در دوران حکومت ناکام یکساله اسلامگرایان به رهبری مرسی بهرغم سیاستهای کجدارومریز واشنگتن بدلیل حفظ ساختار گذشته رژیم مبارک و تعهد علنی اخوانیها به تعهدات قبلی از جمله حفظ قرارداد کمپدیوید و تضمین امنیت رژیم اسرائیل، روابط قبلی با اسلامگرایان حفظ شد. طبیعی است که سیاست واشنگتن در خاورمیانه همچنان حفظ مصر بهعنوان یک متحد نزدیک در دنیا و استفاده از ظرفیتهای آن در برقراری صلح پایدار میان اعراب و اسرائیل و حلوفصل منازعه قدیمی شکل گرفته است. لذا بروز مجدد آشوب و حاکمیت بحران بدلیل تضاد منافع ارتش و اخوان المسلمین در مصر به ضرر منافع غرب و متحدان منطقه قلمداد میشود. امتناع رهبران نظامی مبنیبر پذیرش اخوانیها در مشارکت دادن ساختار قدرت سیاسی مصر موجبات تیرگی روابط را فراهمساخته؛ از سوی دیگر ارتش و شخص السیسی واشنگتن را به دخالت در امور داخلی مصر و حمایت از اخوان متهم میسازد. البته قطع بخشی از کمکهای سالیانه نظامی آمریکا در بحرانی شدن اوضاع نقش داشته است. بنابراین اگرچه السیسی به پشتوانه حمایتهای عربستان سعودی و امارات متحده نیازی به پذیرش خواستههای آمریکا نمیبیند؛ بااینوجود، وی برای امتیازگیری و کاستن از فشارهای سیاسی واشنگتن نزدیکی به مسکو را راه مطمئنی یافته است.
از طرف دیگر؛ با دور شدن از دوران نظام تکقطبی که ویژگی بارز سالهای پس از فروپاشی شوروی سابق بود، شاهد توسعه مجدد نفوذ سنتی روسها در مناطق مختلف هستیم. روسیه جدید تحت رهبری پوتین منافع و اهداف خویش را طوری طراحی و مدیریت کرده که بتواند از میراث امپراطوری سابق شوروی حداکثر منفعت را ببرد. زمامداران کرملین به بازتعریفی از نقش ممتاز خویش در قرن بیستویکم پرداخته و حاضر نیستند بهعنوان قدرت درجه دو شاهد افول و امتیازدهی بیشتر درمناطق استراتژیک جهان قلمداد گردند. اولین تجربه این سیاست جدید شاید جنگ گرجستان در 2008 بود. این جنگ نشان داد که روسیه جدید با محور ژئوپلیتیکی در سیاست خارجی و حفظ منافع اقلیت روس در جمهوری مستقل حاضر به مداخله نظامی هم هستند.
احیای مناطق نفوذ گذشته از سوی روسها محدود به اروپا نشده بلکه در جنگ گسترده داخلی سوریه شاهد بازتعریف ملایمتری از منافع ملی و حفظ حلقههای گذشته امنیت محور دوران شوروی سابق هستیم. روسها در برابر فشارهای فزاینده محور عربی و غربی برای تحمیل ساختار جدید در سوریه پایداری کردند و حاضر به مصالحه هم نیستند؛ ازاینرو تضاد دیدگاه دو قدرت جهانی موجبات شکست ژنو2 را فراهم ساخت.
تحت لوای گسترش منطقه نفوذ و احیای قدرت سنتی روسها، پوتین به گرمی از السیسی در کاخ کرملین استقبال نمود و بازگشت آرامش و امنیت به مصر را در گرو حضور سازنده وی در قدرت دانست. در هر صورت گرچه گسستن از آمریکا بهدلیل 40 سال روابط نزدیک و حضور مستشاران نظامی و حلقههای ارتباطی امنیتی بههمین سادگی نیست؛ ولی شاید السیسی نزدیکی به مسکو را راهی برای متوازنسازی قدرت یافته است. مسکو هم برای فروش تسلیحات نظامی به قاهره و حمایت از تغییرات پس از 13ژوئیه2013 اعلام آمادگی کرده است. بههرحال گرمی مجدد روابط مسکو – قاهره با محوریت مسایل ایدئولوژیکی صورت نمیگیرد و بیشتر نیازهای اقتصادی امنیتی است که دو کشور را بههم پیوند میدهد. باتوجه به سیال بودن تحولات داخلی و احتمال واکنش جدی آمریکا درصورت عزم مصر برای خروج از منطقه نفوذ غرب شاهد رقابتهای بیشتر دراین حوزه هستیم. بهنظر میرسد درحالحاضر روسها با خروج از مسایل ایدئولوژیکی و محاسبات امنیتی؛ و بکارگیری اهرم دیپلماسی؛ منتظر لرزشهای بیشتر آمریکا در خاورمیانه بهویژه مصر و تاثیرگذاری بیشتر برمعادلات منطقهای خواهند بود.
نظر شما