راهبرد هرج و مرج سازنده آمریکا در خاورمیانه و مناطق پیرامونی


راهبرد هرج و مرج سازنده آمریکا در خاورمیانه و مناطق پیرامونی

 
یکشنبه 12 شهریور 1391
 

 نزدیک به چند دهه از تئوریزه و عملیاتی‌شدن استراتژی هرج و مرج سازنده آمریکا در سپهر روابط بین‌الملل می‌گذارد. به دلیل نقش فزاینده این راهبرد در ارتقای قدرت آمریکا به ابرقدرت یکتا در پی فروپاشی شوروی سابق، همواره این استراتژی در مقاطع حساس برای این کشور راهگشا بوده است. اساس این نظریه، اصل ساده غرق کردن توده‌های مردم در بحران و هرج و مرج برای تضمین ثبات وضع برگزیدگان جامعه است که با جرح و تعدیلاتی راه خود را توسط برژینسکی در دوره نیکسون به سیاست خارجی آمریکا باز کرد و به عنوان سیاست امنیت ملی آمریکا مورد تاکید قرار گرفت. این طرح همچنین شامل تجزیه کشورهای باثبات به چند کشور کوچک یک‌ملیتی و ایجاد درگیری‌های پایدار است. به عبارت ساده‌تر، این طرح متضمن نابودی کشورهای باثبات کنونی با هدف تشکیل کشورهای کوچک و ضعیف می‌باشد که توان تهدید برای قدرت آمریکا را نداشته باشد.

اهمیت خاورمیانه به عنوان هارتلند عصر جدید که می‌تواند نقش مهمی در تعیین ابرقدرت آینده داشته باشد آمریکا را برای آن داشته تا به کرات از این راهبرد در این منطقه بهره جوید. بخصوص با توجه به تحولات خاورمیانه که امکان خارج شدن دولت‌های وابسته به آمریکا را از مدار سیاسی این کشور ایجاد نموده است قوت گرفتن این سیاست در این مقطع بیشتر به چشم می‌خورد. بخصوص که در همه کشورهای درگیر تحولات، ظرفیت اختلافات قومی، گروهی، مذهبی و در یک کلام طائفه‌ای بسیار به چشم می‌خورد. این امر، چارچوب‌های تعاملات میان کشورهای اسلامی را دستخوش تغییر و تحول نموده است. در حال حاضر، مشکلات ترکیه با ایران، ترکیه با سوریه، سوریه با همه و عرب‌ها هم با خود و هم با کشورهای غیرعرب از پیامدهای مثبت این راهبرد برای آمریکاست چرا که در این شرایط، امکان پیگیری سیاست حل مشکلات منطقه‌ای توسط دولت‌های منطقه وجود ندارد و لاجرم تکیه بر آمریکا و سازمان‌های دست‌ساز این کشور گریزناپذیر است.


در همین چارچوب، می‌توان شاهد طرح‌های دیگری از این کشور در این منطقه و مناطق پیرامونی با هدف تاثیرگذاری سینوسی مناطق پیرامونی بر این منطقه و برعکس بود. از جمله این مناطق افغانستان است که تاثیر بحران‌زایی آن همواره بر مناطق خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا قابل توجه است. مطالعات در این خصوص نشان می‌دهد که آمریکا برای تجزیه افغانستان طرح ژئوپلیتیکی تقسیم افغانستان به دو بخش پشتونستان و ترکستان را در نظر گرفته است. در ظاهر توجیه واشنگتن برای ایجاد پشتونستان این است که آمریکا و ناتو برای حضور کامل در جنوب افغانستان امکان و ظرفیت لازم را در اختیار ندارند و احتمالا فرماندهان نیروهای غربی با بخشی از نخبگان پشتون بر سر نحوه تعاملاتشان به توافق برسند تا فضای اختلاف قابل ‌مدیریت تداوم پیدا کند؛ اما پایگاه‌های مهم در شندند و بگرام باقی خواهند ماند و همزمان نیروهای اصلی ائتلاف به شمال افغانستان (مزار شریف) و بخشی نیز به کشورهای آسیای مرکزی منتقل خواهند شد. سطح پائین حراست از مرز تاجیکستان با افغانستان و تاجیکستان با قرقیزستان این امر را بیشتر تائید می‌کند که البته همجواری با این منطقه اختلاف، کشورهای دیگر این حوزه از جمله ازبکستان و قزاقستان را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد و این وضع به طور قطع پای روسیه و حتی چین را نیز در قالب سازمان پیمان امنیت جمعی به میدان خواهد کشید که به معنای افزایش گستره اختلافات خواهد بود.


از طرفی، وجود ترکستان در شمال افغانستان و در بخش مسلمان‌نشین چین، ایغورهای چین و همچنین سایر اقوام ترک ساکن را در آسیای مرکزی را درگیر مطالبات جدایی‌طلبانه خواهد کرد.

 
در رابطه با افغانستان همچنین باید به پروژه آمریکایی «بلوچستان آزاد» اشاره کرد که هدف آن ایجاد بلوچستان به عنوان یک کشور مستقل از راه تجزیه‌ بخشی از قلمرو افغانستان، پاکستان و ایران است.


بنابر اظهارات الکساندر کنیازف پژوهشگر ارشد انستیتوی شرق‌شناسی آکادمی علوم روسیه، در استان‌ سیستان و بلوچستان ایران حدود یک میلیون نفر بلوچ به سر می‌برند. و در این استان اقدامات زیادی برای بازسازی اقتصادی و اجتماعی مناطق دنبال می‌شود و برخلاف تلاش‌های بسیار فعال گروه‌های ضدایرانی منافقین در مناطق مورد اسکان بلوچ‌ها، جمهوری اسلامی ایران بحثی با مشکل بلوچ‌ها ندارد. اما در مورد تمایل تجزیه‌طلبی فعلی در شرق پاکستان که حدود چهار میلیون نفر بلوچ در این منطقه به سر می‌برند، چنانچه به فعالیت سازمان‌های سیاسی و اجتماعی بلوچ‌ها در خارج توجه کنیم خواهیم دید که به‌طور عمده این سازمان‌ها از ترکیب بلوچ‌های پاکستانی تشکیل شده‌اند و دقیقا توسط آنان به روحیات قوم‌گرایی در بلوچستان ایران دامن زده می‌شود.
 

از طرفی، تشکیل بلوچستان آزاد زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار می‌شود که بدانیم در آینده نزدیک خط لوله نفت و گاز از قلمرو بلوچستان عبور می‌کند و به بندرگوادر می‌رسد. چینی‌ها به این منطقه که شاهراه ارتباطی محسوب می‌شود و با قراقروم مرتبط است، بسیار علاقمند هستند. این بندر مسیر دست‌یابی چین به اقیانوس هند است و برای آنها حفظ این خطوط ارتباطی اهمیت حیاتی دارد. با این حساب اگر بلوچستان بی‌ثبات شود در وضعیت چین نیز تاثیر می‌گذارد.
 
بدین ترتیب، پیگیری استراتژی هرج و مرج سازنده توسط آمریکا در خاورمیانه و مناطق پیرامونی اثر دومینوواری را به دنبال خواهد داشت که نه‌تنها موجب هم‌افزایی بحران در این مناطق می‌شود بلکه بازیگرانی همچون روسیه، چین و ایران را که رقبای آمریکا در منطقه هستند را نیز تحت تأثیر مستقیم قرار خواهد داد.


سه کشور روسیه، چین و ایران به عنوان اهداف اصلی این راهبرد هوشیارانه باید تحرکات جدید آمریکا در منطقه در این قالب را در نظر داشته باشند. راه درست مبارزه با این پدیده دامن نزدن به اختلافات، تقویت مکانیزم‌های ثبات، تشویق همه گروه‌ها به سازش و توافق در چارچوب مرزهای ملی همان کشور و همچنین تشکیل و تجهیز سازمان‌های منطقه‌ای فعال برای مقابله با این راهبرد پیچیده است.