جليقه زردهاي فرانسه و پيامدهاي آن بر سياست بينالمللي و خاورميانهاي اين كشور
بيش از يك دهه از جدال فرانسه با مشكلات داخلي ميگذرد. دراينزمان، اين كشور با بحرانهايي كوتاهمدت رويارو بوده و دلهرۀ تروريسم بينالمللي را بيش از ديگر كشورهاي اروپايي، چه ازلحاظ شمار افرادي كه به گروههاي افراطگرا پيوستند و چه ازنظر شمار قربانيان حوادث تروريستي تجربه كرده است. بنبست سياست داخلياي كه طيف وسيعي از مشكلات اقتصادي، از آيندۀ مبهم نيروي كار اين كشور، بياعتمادي به نظام سياسي، و دشواري تعريف هويت مشترك را شامل ميشود، به مرحلۀ مشروعيتزدايي از حكمراني رسيده است. دراينبحبوحه، قماش سياست خارجي فرانسه نيز از جهات مختلف با نخنمايي و فرسودگي مواجه شده است. در دورۀ كوتاه رياست مكرون، تمركز او روي سياست خارجي با سوداي رهبري اروپايي بهنتيجه نرسيد و طرحهاي اروپايي او در نطفه خفه شد. اگرچه مكرون رياستِ دولتي غرق در مشكلات را برعهده گرفت، خود نيز در تعريض حاشيۀ نگرانيهاي داخلي دست داشت و همين امر مشروعيت او را ترديدآميز كرد. نوشتار حاضر با توجه به بحران داخلي كنوني فرانسه، درصدد بررسي سياست بينالمللي و خاورميانهاي اين كشور است و ميكوشد جايگاه جهاني آن را در آيندۀ نزديك تبيين كند.
وضعيت داخلي فرانسه و پيشران ظهور جنبش جليقه زردها
بيشك، جمهوري پنجم از مردمسالاري آرماني مدنظر خود فاصله گرفته و حضور رؤسايجمهور اين كشور در كاخهاي پرشكوه پادشاهي، آنها را از مردم عادي، كارگران، و متروسواران اجتماع جدا كرده است. اين غفلت ديرينه كه مشروعيت جمهوري پنجم و رؤسايجمهور آن را زير سؤال برده است، با توجه به تأكيد مكرون كه با سوداي اروپاگرايي در رأس قدرت ظاهر شد، خواستههاي مردمي را بيدار كرد. بااينحال، ممكن بود سخنان مكرون براي «الحاق متمايزِ» كشورهاي اروپايي با شتاب و سرعتي متفاوت به اتحاديۀ اروپا بتواند نقشۀ راهي براي كشورهاي اروپايي باشد، اما براي مردم فرانسه كه درمقابل حلقۀ نخبگان حكومتي در موطن خود احساس غربت دارند و نميدانند براي الحاق خود به ملت و مليت فرانسوي، بايد چه سرعتي را اتخاذ كنند، طرحي مشابه براي حفظ انسجام دروني كه توان عملياتي شدن داشته باشد تعريف نشد.
نبودِ انسجام دروني در فرانسه يكي از بزرگترين معضلات جامعۀ اين كشور در مرحلۀ تبيين يكپارچۀ خواستههاست و برايناساس، انديشيدن پاسخي درخور را دشوار ميكند. روند بررسي مشكلاتي مانند كار و نبود قدرت خريد، در مرحلۀ عمل با ناتواني عمومي در انتخاب راهحلي واحد و تلاش براي تحقق آن رويارو بوده است. در روندي كلي، هر نوع ابتكار عمل در فرانسه با اعتراضات و انتقادات شديدي مواجه شده است، تاآنجاكه مجريان آن راهحل نيز دچار ترديد از عواقب تصميمگيري خود بودهاند. بنابراين، جنبش جليقهزردها اگر بتواند مطالبات مردمي را يكپارچه كند، بايد فينفسه مثبت تلقي شود. بااينحال، بسياري اين جريان را نهفقط راه بيان مطالبات، بلكه مسير فروپاشي حكومت دانستهاند، غافل از اينكه در نبودِ مجري، ارائۀ راهحل نيز بيهوده است.
در دوران كوتاه رياست مكرون، پاسخ مطالبات مردم، پيشطرحهايي ازسوي دولت بود كه اگر اين طرحها خود ميتوانستند محقق شوند، تازه نوبت به اجراي طرحها و راهحلهاي اصلي مشكلات ميرسيد. شايد سخنان مكرون درمورد پيوستن به جامعۀ مدني اروپايي براي بسياري از اروپاگرايان فريبنده باشد، اما براي مردمي كه ديرزماني منتظر پايان سخنرانيهاي خوابآور رؤسايجمهور بودند، بالاخره اين پرسش را مطرح كرد كه مكرون از چه سخن ميگويد و چه در چنتۀ خود دارد؛ و نيز اينكه چه زماني «دورۀ گذار ارائۀ طرحهاي مدام» پايان ميپذيرد، شكاف اجتماعي مرتفع ميشود، و آيندۀ كار، رفاه و اقتصاد بهسامان خواهد شد. همانگونه كه مكرون در سخنان اخير خود معترف شد، جنبش بيسر و بيرهبر جليقه زردها خشمي فراگير است. از ديد او، دولت توان رهبري اين جنبش خشمگين را دارد و ميتواند آن را جهتدهي كند. بديهي است درطرف مقابل، جليقه زردها حاضر نيستند فرصت ديگري در اختيار مكرون و دولت او بگذارند.
با توجه به آنچه در فرانسه در جريان است، نبايد و نميتوان انتظار چنداني از اين كشور در عرصۀ بينالمللي و منطقهاي داشت. دولت بهعنوان بازيگر اصلي صحنۀ بينالمللي، امروز در فرانسه جايگاهي متزلزل دارد و بيشازهمه، ارزشهايي كه از آنها در عرصۀ بينالملل و سياست خارجي بهعنوان حربهاي عليه بسياري از كشورها استفاده كرده زيرسؤال رفته و موجي از انتقادات را بهراه انداخته است.
سياست بينالمللي فرانسهي مكرون
اگرچه با توجه به بحران داخلي كنوني فرانسه، در سخن گفتن از سياست بينالمللي آن بايد حداقل دهۀ گذشته، پديدۀ رؤسايجمهورِ تكدورهاي، و اقدامات آنها در مقابله با مشكلات داخلي را درنظر آورد، ازآنجاكه مكرون عصارۀ دهۀ گذشته است، تمركز روي انديشه و عملكرد او تا اندازهاي ميتواند گذشته، حال و آيندۀ اين كشور را مشخص كند. مكرون بهعنوان چهارمين رئيسجمهور فرانسه كه قرار بود صداي بينالمللي فرانسه را به گوش جهان برساند و سياست خارجي را مسير پيشرفت اين كشور قرار دهد، در سخنرانياش در كاخ اليزه در اوت 2018، سه اصل اروپاگرايي، حمايت از ارزشهاي ليبرال دموكراسي، و حقوق بشر را در سياست خارجي بيان كرد. اين اصول در ذيل مورد بررسي قرار خواهد گرفت و پيامد اعتراضات جليقهزردها براي هريك از آنها تبيين خواهد شد.
1. اروپاگرايي
يكي از اصول مهم سياست بينالمللي مكرون، اروپاگرايي است. او در انديشۀ فيلسوفانۀ خود، اتحاديۀ اروپا را مدينۀ فاضلهاي تجسم كرده است كه ميتواند در آيندهاي نهچندان دور، قدرتي متحد عليه چين و آمريكا باشد و خواهد توانست ملتهاي مختلف اروپايي را چه ازحيث اقتصادي، نظامي يا اجتماعي بر پكن و واشينگتن برتري ببخشد. بسياري از كارشناسان اتحاديۀ اروپا و اروپاگرايان بينالملل نيز در مطالعاتي گسترده به ياري او آمده بودند تا يافتههايي مبنيبر پيشي گرفتن حجم توليد ناخالص داخلي اتحاديۀ اروپا بر توليد ناخالص داخلي آمريكا را بيان كنند يا طرحهايي ارائه دهند كه به كمك آنها بتوان آيندۀ دفاعي منسجم در اروپا، حتي با وجود خروج بريتانيا از اتحاديه را تضمين كرد.
باوجوداين، پيروزي مكرون در فرانسه با پيروزي فراگير افراطگرايان احزاب راست مليگرا در اروپا همزمان شد. اين تقارن راه را بر هماهنگي و همافزايي ضروري براي نزديكي مكرون به ديگر رهبران اتحاديۀ اروپا بست. ديگر رهبران اروپايي ترجيح ميدادند قدرت خود را در سوداي ايجاد «اروپايي قدرتمند و مستقل» بهخطر نيندازند. بنابراين، به شعارهاي پوپوليستي و مليگرايانهاي كه چشمانداز اولويت سياسي را در داخل و نه در خارج ميديد بسنده كردند. دراينميان، اين افق بههيچوجه دلخواه مكرون نبود كه لازم ميدانست مشكل از اساس رفع شود و اين اساس را اتحاد كشورهاي ضعيف اروپايي با يكديگر درنظر ميگرفت.
اگرچه رئيسجمهور فرانسه در انتخابات بهعنوان چهرهاي جوان و اروپاگرا توانست از حمايت خارجي، اعتباري مؤثر براي پيروزياش بسازد و در داخل، احزاب سُنتي اصيل را پشتسر بگذارد، نهفقط پشتيباني اروپايي از او بهسبب تضعيف ديگر رهبرانِ اروپاگرا ديري نپاييد، بلكه در داخل نيز همۀ امور با تكراري شدن چهرۀ جوان او و بازگشت تودهها به احزاب اصيل، به روال پيشين بازگشت. درحاليكه اميد به رهبري اروپايي فرانسه و آلمان با تضعيف مركل نقش برآب شد، فشار متحد فراآتلانتيكي نيز اروپاگرايي را بيشتر در مرداب خود فرو برد. سياستهاي غافگير كننده و اغلب مخالف اصول ليبرال دموكراسيِ ترامپ نهفقط به نگراني واگرايي اروپايي دامن ميزد، بلكه آشكارا از بريتانيا درخواست ميكرد جدايي كاملي از اتحاديۀ اروپا داشته باشد و ارتباط خود را با آن قطع كند.
دراينفضا، جنبش جليقه زردها با نگراني ازطرف رهبران اروپاگرا دنبال شده و رهبران مليگرا و پوپوليست از آن براي مخالفخواني بيشتر در برابر مكرون استفاده كردهاند. بهويژه ايتالياييها كه به احزاب راست مليگرا رأي دادهاند توانستهاند در اعتراضات داخلي فرانسه دليلي براي توجيه سياستهاي خود بيابند. با توجه به آنچه گفته شد، آيندۀ اروپاگرايي مكرون بسيار وابسته به توان مهار بحران داخلي است، اگرچه بايد پرسيد مكرون چگونه خواهد توانست بحران را مهار كند بدون اينكه به وعدههاي پوپوليستي و مليگرايانه آلوده شود. آنچه در سخنراني و اظهارات او رو به جليقه زردها ديده شده، لغزش بهسوي اين وعدههاست. بنابراين، روشن است جدايي مكرون از اصل اروپاگرايي در مرحلۀ تكوين است و او حتي اگر مايل نباشد، بايد در اروپاگرايي تجديدنظر كند.
2. حمايت از ارزشهاي ليبرال دموكراسي
يكي ديگر از اصول سياست خارجي فرانسۀ مكرون، حمايت از ارزشهاي ليبرال دموكراسي در مقياس جهاني و اشاعۀ آن است. مكرون انترناسيوناليسم ليبرال را مدنظر قرار داده بود و تلاش داشت در پرگار اروپاگرايي بر محور خروج بريتانيا از اتحاديۀ اروپا، جايگاهي كانوني به فرانسه دهد و فرصتي براي كشورش بسازد. با اين راهبرد، فرانسه كه به قدرتي ميانه تبديل شده بود ميتوانست در چهارچوب بينالمللي بار ديگر اعتبار خود را بازيابد و در ميز مذاكرات و تصميمگيريهاي بينالمللي جايگاهي ويژه داشته باشد. با توجه به احوال جهان، و احتمال تلاش برخي ابرقدرتها براي تغيير نظم بينالملل، اين مسئله ميتوانست متضمن آيندۀ فرانسه باشد.
بااينحال، اين مهم با چالش آمريكاي ترامپ در درجۀ نخست مواجه شد. رئيسجمهور نومحافظهكار آمريكايي سياستهايي را مدنظر قرار داد كه فاصلۀ معناداري با ارزشهاي ليبرال و حتي محافظهكاري مرسوم آمريكايي داشتند. ترامپ بهكلي چندجانبهگرايي را نفي كرد، معاهدات بينالمللي را زيرسؤال برد و حتي از آنها خارج شد؛ تعرفههايي توهينآميز براي همپيمان اروپايي وضع كرد و دست دوستي روسيه، رقيب شمارۀ يك اروپا را فشرد. اين رفتار براي مكرون و حاميانش كه با اقتدا به فوكوياما، ليبراليسم و ارزشهاي آن را تنها نسخۀ محتوم جوامع و تنها راه تحقق آزادي و رفاه مادي ميدانستند، بسيار سنگين بود.
با ظهور پديدۀ ترامپيسم، نهفقط ساختار قديمي و چرخدندههاي روغن نخوردۀ اتحاديۀ اروپا در نوسازي طرحهاي خود با مشكل مواجه بود و بايد با مسئلۀ چگونگي خروج بريتانيا دستوپنجه نرم ميكرد، بلكه بايد در زير فشار جنگ تجاري چين و آمريكا نيز تمام تلاش خود را براي ممانعت از متلاشي شدن بهكار ميبست. بارها رهبران اروپايي مجبور شدند به روشهاي مختلف ترامپ را به حمايت از ارزشهاي ليبرال دعوت كنند، اما حتي توهينهاي مستقيم مقامات نخست اروپايي سبب تجديدنظر او نشد. اكنون ديگر مقامات اروپاگرا در قارۀ سبز پذيرفتهاند كه آمريكا راهبرد خود را تغيير داده و همپيمان قديمي درصدد بازتعريف نظم جهاني براي افزايش هرچهبيشتر سهم خود در سطح بينالمللي، خواه در قدرت و خواه در اقتصاد يا امور نظامي است.
مكرون بهعنوان رهبري جوان و بلندپرواز بيشترين جبههگيري و مقاومت اروپايي را در برابر ترامپ داشت، اما ضربهاي كه جليقه زردهاي فرانسه بر حيثيت او وارد آوردند، راه هرگونه انتقاد از ترامپ و حتي اقتدارگراترين رهبران جهان را بر او بسته است. بهنظر جليقه زردها، مكرون پادشاهي قرون وسطايي و خونخوار است كه وضعيت جامعه را نميبيند. از ديد اين جنبش، فقر و اختلاف طبقاتي، نابرابري، تبعيض در اشكال مختلف، وضعيت نامطلوب آموزش و پرورش، سطح نازل خدمات بهداشتي و درماني، نبودِ امنيت حتي در ابتداييترين شكل آن، نگراني اشتغال و افزايش بيكاري، و دردناكتر از تمامي اين موضوعات، و فساد فراگير دولتمردان همگي نشان از بودن «هيچ ارزشي» در جامعۀ فرانسه دارند و اگر نتيجۀ ارزشهايي كه مكرون مبلغ آن است، چنين وضعيتي است، ترجيح ميدهند آنها را ارزش ندانند.
بيشك، اين اعتراضات بهمعناي مخالفتي اساسي با ارزشهاي ليبرال دموكراسي غربي نيست. درحالحاضر، جليقه زردها به «مجريان» اين ارزشها معترضاند و يا اين روش اجرايي براي تحقق اين ارزشها را قبول ندارند. بنابراين، يك نسخۀ ملي بستهتر يا شخصيتر از ارزشهاي ليبرال دموكراسي براي جليقه زردها مطلوب است. آنها خواهان حذف بخشهايي هستند كه كليتي بينالمللي را تبيين ميكند و از مردم ميخواهند هزينۀ فراگير شدن ارزشهاي ليبرال را بدهند. جليقه زردها، رفع بحران فعلي را بر رفع بحرانهاي جهاني آتي، مانند: بحران محيطزيستي يا دردهاي بشري، مانند: نبودِ آزاديهاي نخستين در جاي ديگري از جهان ترجيح ميدهند. بهنظر نميرسد اين گرفتاري خانگي جايي براي آيندۀ بلندپروازيهاي خارجي مكرون باقي بگذارد.
3. تلاش براي ارتقاء حقوق بشر
براي فرانسه «آزادي، برابري، و برادري» شعاري ديرين است كه اگرچه به باور بسياري از مورخان هرگز در هيچ دورۀ تاريخي فرانسه محقق نشده، تا اندازهاي متضمن عدالت، قانونگرايي، تفكيك قوا، رعايت حقوق برابر، و برخي ديگر از اصول بنيادين بوده است. فرانسه به اعلاميۀ حقوق بشر خود مفتخر است، اما تاكنون اين ارزش دموكراسي ليبرال غربي به اين اندازه در داخل فرانسه مورد ترديد قرار نگرفته بود.
در حوزۀ سياست خارجي، فرانسه اغلب از مسئلۀ حقوق بشر بهعنوان حربهاي سياسي بهرهگيري كرده و اين مهم توجيهي براي انتقادات و مداخلات خارجي فرانسه بوده است. مكرون در برخورد با مسئلۀ سوريه اظهار كرد كه مانند ديگر رهبران غربي نميگويد موضوع نخست، مبارزه و حذف داعش است، بلكه بركناري و محاكمۀ رئيسجمهور اين كشور كه به ادعاي او ناقض حقوق بشر تشخيص داده شده، بهعنوان يكي از اهداف اصلي فرانسه در سوريه دنبال ميشود. او همين رويكرد تندوتيز را درمورد ساير رهبران منطقۀ غرب آسيا و شمال آفريقا در جريان انواع مختلف اعتراضات داخلي نيز داشته است.
با ظهور جليقه زردها، بسياري از رهبران غرب آسيا و شمال آفريقا به سخنان پيشين مكرون درمورد نقض حقوق بشر اعتراض كردند. به گفتۀ اردوغان، رئيسجمهور تركيه، مكرون ديگر اعتباري براي حمايت از حقوق بشر ندارد. اين رويكرد در داخل اتحاديۀ اروپا نيز دنبال شده است و مقامات ايتاليايي كه بر سر كشور ليبي، موضوعات حقوق بشري، و نيز اختلافات در ديدگاههاي اروپايي و ملي از مكرون دلخور بودهاند، فرصت را براي انتقاد از او غنيمت شمردهاند. با زيرسؤال رفتن مكرون در مقام خدمتگزار صادق حقوق بشر، بايد درنظر گرفت كه حلقههاي فكري و تشكلهاي حقوق بشري هنوز در فرانسه هستند و اين جريان را همچنان دنبال خواهند كرد؛ فقط درحالحاضر مكرون نميتواند عنوان كند از حقوق بشر حمايت ميكند.
سياست خاورميانهاي فرانسه
پيش از هرچيز، سياست فرانسه در دوران مكرون در منطقۀ غرب آسيا و شمال آفريقا محصول امتزاج سُنت ديرين اين كشور بهعنوان ميانجي، مقاصد نوپيداي سياست اقتصادي تسليحاتي، و بهرهمندي از پايتختهاي واردكننده و رانيتۀ منطقه بوده است. بااينحال، بهسبب توان اندك فرانسه، كارشناسان اين كشور توصيه كردهاند بر مجموعۀ مشخصي از كشورهاي منطقه متمركز شود و ساير كشورها را در حلقههاي بَعدي راهبردي خود درنظر بگيرد؛ ضمنآنكه در دوران مكرون، بنا به اهميت و مزيت هر كشور تصميم گرفته شد هزينۀ مشخصي براي آن درنظر گرفته شود. فرض بر اين بوده است كه فرانسه در بسياري از موارد ميتواند فقط با بهره از قدرت نرم و پرستيژ خود براي تغيير رفتار كشور هدف بر آن فشار وارد آورد و در ديگر موارد فقط حفظ روابط تجاري كافي است.
كارشناسان فرانسويِ اغلب عربتبار و آفريقاي شمالي، بهويژه برخي از چهرههاي تأثيرگذاري كه در انديشكدههاي نزديك به حكومت فعاليت داشتند، با قائل شدن نقشي اساسي براي كشورهاي آفريقاي شمالغربي، مانند مراكش، به پاريس توصيه كردهاند بر اين منطقه متمركز شود و مجادلههاي بيپايان خليج فارس را به ديگر كشورها نظير بريتانيا واگذار كند. بااينحال، بنا به اصل ميانجيگري، فرانسه در تنشهاي مختلفي براي ايجاد صلح پيشقدم شد كه از آن جمله ميتوان به درگيري لبنان و عربستان اشاره كرد. البته بايد گفت شخص مكرون مايل بوده است نقش بينالمللي مهمي داشته باشد. مورد ايران نيز براي فرانسه نقطۀ عطف مهمي است و اين كشور تلاش خود را براي همكاري با ايران در منطقۀ غرب آسيا، حفظ برجام، و حفظ ابعاد اقتصادي برجام انجام داد.
پس از حوادث مربوط به جليقه زردها در فرانسه، سياست خاورميانهاي فرانسه بهچالش كشيده شده است. فرانسۀ مكرون نميتواند منادي حقوق بشر باشد، اما بهمحض كنارهگيري او از قدرت، اين اصل براي فرانسه همچنان محفوظ است. صداي مستقل فرانسه نيز ديگر به گوش نخواهد رسيد و خاورميانه با خلوت فرانسوي مواجه خواهد شد. بيشك، اين كشور پايگاهها و همكاريهاي نظامي خود را ترك نخواهد گفت و در سطح قراردادهاي دولتي و چهارچوبهاي منطقهاي و سازماني فرانسه همچنان متعهد خواهد بود. بااينحال، آن صداي مستقل كه ميتوانست گهگاه مخالفخوان آمريكاي ترامپ باشد به رسايي گذشته شنيده نخواهد شد.
جمعبندي و توصيههاي راهبردي
انديشۀ مكرون كه تحول در وضعيت سياست داخلي را منوط به ايجاد تغييراتي در سياست خارجي درنظر ميگرفت، پاشنۀ آشيل سياست داخلي، و سپس منطقهاي و بينالمللي او شد. اگر امروز رئيسجمهور جوان فرانسه مدعي است تمام تلاش خود را براي اجراي برنامههايي در راستاي رفاه عمومي و ملي انجام داده، شايد نبايد در قول او ترديد داشت. باوجوداين، راهي كه او براي اين هدف درنظر داشت، بسيار طولاني بود و مردم بيتاب فرانسه خواستار راهحل عاجل دولتي بوده و هستند. از ديد مكرون، ارتقاء جايگاه فرانسه در اشل جهاني، به كمك سياست خارجيِ واقعگرايانه و تهاجمي كه بهشكل نرم در ميانجيگريهاي او و بهشكل سخت در حملۀ مثلث نظامي آمريكا ـ فرانسه ـ بريتانيا محقق شد، ميتوانست شرايط اقتصادي داخلي اين كشور را نيز بهبود ببخشد.
وقوع جنبش جليقه زردها كه پيشرانهاي آن از سالها قبل بهوجود آمده و مدتهاي مديدي ذهن نخبگان سياسي اين كشور را درگير خود كرده بود، با متمركز كردن توجه مكرون به سياست داخلي، او را از سياست خارجي جدا خواهد كرد. تمامي تحركات مكرون درحالحاضر زير ذرهبين نكتهسنجي مردم اين كشور است و او يكتنه مجبور است فشار تمام ناكارآمديهاي دولتهاي پيشين و شكستهاي مفتضحانۀ جمهوري پنجم را بهدوش بكشد.
بيشك بايد توجه كرد خدشهاي كه به چهرۀ مقامات دولتي فرانسه وارد آمده، جرياني است كه پيشينهاي طولاني دارد. قدرت سياسي بينالمللي فرانسه مبتنيبر اصولي است كه همچنان پايدار هستند. مردم اين كشور اميدوارند ققنوس فرانسوي بار ديگر از آتشي كه بهراه انداختهاند زاده شود. اين اميد بر سياست خارجي آتي اين كشور اثر بسياري خواهد داشت. حتي در اين شرايط، قدرت نرم فرانسه اندازهاي بوده كه درگيري داخلي آن به ديگر نقاط جهان تسري پيدا كرده است.
اگرچه فرانسه از اقتدارگرايي، پوپوليسم، و مليگرايي فاشيستي ميگريخت، در بنبست اقتصادي تا اندازهاي تسليم آن خواهد شد. اين مسئله در كنار ديگر افراطگراييهاي اروپايي براي سطح بينالمللي نگرانكننده و منفي خواهد بود. تشكيل دولتي امنيتي با رويكرد بسته و عملكردي تهاجمي ميتواند روي ديگر مكرون باشد. درصورت تحقق چنين امري، تنش نهفته در روابط اروپايي بهتدريج بيدار خواهد شد و پس از سقوط سازمانهاي بينالمللي، شاهد تسري درگيري و بيثباتي به ديگر نقاط جهان خواهيم بود، اگرچه اميد است تا آن زمان فاصلۀ زماني بسياري باشد و رويدادي مثبت بهوقوع بپيوندد.
التعليقات