دكتر روحاني و تمركزي حسابشده بر فرو ريزاندن پروژه ايرانهراسي
1. باربارا تاكمن (Barbara Tuchman) در كتاب زيبا و خواندني «تاريخ بيخردي» (The March of Folly: From Troy to Vietnam)، از هزاران سال پيش تا دهه هفتاد قرن گذشته را در تاريخ روابط بينالملل ميكاود و چندين نمونه برجسته از بيخرديها و بيمنطقيهاي بشر را در فرصتسوزي و تبديل صلح به جنگ و ويراني به تصوير ميكشد: بيخردي و غرور حافظان تروا، كله شقي آلمانها در حمله به ناوگان بريتانياييها در جنگ جهاني اول، استدلالهاي غريب و بيمنطق فرماندهان ژاپني براي حمله به پرل هاربر، و بسياري ديگر، نمونههايي هستند كه در اين كتاب آورده شده و خواننده را با پايان هر فصل، به افسوس وا ميدارند.
چارلز هرمان (Charles F. Hermann) نيز در كتاب ارزشمند «پافشاري بر خطا: تصميمگيريهاي سياست خارجي با وجود دريافت نشانههاي شكست» (When Things Go Wrong: Foreign Policy Decision Making under Adverse Feedback) زمانهايي را برميشمرد كه عليرغم كسب بازخوردهاي منفي از تصميمات اشتباه در سياست خارجي، سياستمداران لجوجانه بر ديدگاههاي خود پا ميفشارند و برخي از آنها حتي با مشاهده مستقيم تبعات هولناك، مخرب و فرصتسوز تصميمهاي خود، هنوز نيز در ديدگاهها و تصميمات خود تجديد نظر نكرده و سبب هزينههاي سنگين براي كشور خود شدهاند. اين كتاب مملو از مثالهاي مرتبط با شرايط خاص تصميمگيري براي سياستمداران آمريكايي و شيوه برخورد آنان با اين موقعيتها است. با خواندن اين كتاب اين حس به انسان دست ميدهد كه گاهي انگار سياستمداران مسخ ميشوند و كوچكترين امكاني براي مشاهده آينده و حتي تهديدات موجود در زمان حال را از دست ميدهند.
2. در دو ماهي كه از امضاي توافقنامه ژنو ميگذرد، فضايي از سوي مجموعه اجرايي و تقنيني آمريكا به افكار عمومي جهانيان و بهويژه ايرانيان ساخته و نشان داده شده كه انسان را به ياد فصول اين دو كتاب مياندازد. هرچند كاخ سفيد تمامي تلاش خود را به خرج ميدهد تا مانع از تصويب تحريمهاي جديد از سوي كنگره شود، اما نبايد فراموش كرد كه نوع تفسيري كه قوه مجريه آمريكا بلافاصله از توافقنامه ژنو ارائه كرد، نخستين بذرهاي بياعتمادي را ميان ايران و آمريكا افشاند. يقينا هيچكس، چه در ايران و چه در ميان كشورهاي 1+5 تصور مذاكرات و توافقهاي ساده و سهلالوصول را نداشته و ندارد؛ اما هر مذاكرهاي به حداقلهايي از حسن نيت و پرهيز از روحيه غرور و تكبر نياز دارد. در حال حاضر چند مفهوم در مذاكرات كدر شده است: حسن نيت؛ اعتماد؛ تعهد. اينها پايههاي هر مذاكره مهمي هستند. در يك مذاكره، يقينا هر دو طرف ميدانند كه ميز مذاكره، كم از جبهه جنگ ندارد و بايد براي رسيدن به اهداف و منافع ملي خود، تمام تلاششان را بهكار بندند و به لبخندها و وعدههاي طرف مقابل نيز دل خوش نكنند؛ اما به هرحال، فرق مذاكره با منازعه، در آن است كه حداقلي از تعهد، اعتماد و حسن نيت بايد براي آغاز و تداوم مذاكره فراهم باشد. واقعا دولتمردان آمريكايي تصور ميكنند اگر اين رفتار دوگانه را ادامه دهند، افكار عمومي ميتواند باور كند كه ايران عامل به بنبست رسيدن مذاكرات بوده است؟ اينجاست كه ارزشمندي ديپلماسي عمومي فعال و هدفمند تيم سياست خارجي ايران، بهويژه شخص رييسجمهور و وزير امورخارجه، در فروريزاندن ديوارهاي ايرانهراسيِ برساخته شده و غيرواقعي، خود را نشان ميدهد.
3. آنچه آقاي روحاني در چند ماه گذشته در صحن مجمع عمومي، سخنرانيهاي خود و اخيرا نيز در صحن اجلاس داووس به زبان راند، خواست حل مشكلات با آمريكا و اروپا، با احترام كامل به حق حاكميت و شان طرفين بوده است. اكنون اين با دولتمردان و اعضاي كنگره آمريكاست كه به اين دعوت پاسخ مناسب دهند يا باز هم اين فرصت را از دست بدهند. به نظر ميرسد همينكه تنها صداي مخالف رسا در برابر هرگونه نزديكي ايران با غرب يا كشورهاي منطقه، اسرائيل است، يعني نظامي كه بيشترين تعداد قطعنامه محكوميت در نهادهاي حقوق بشري بينالمللي را داراست و بيشترين تعداد اعمال حق وتو از سوي آمريكا براي حمايت نامعقول از آن صرف شده، خود گوياي واقعيتهاي روشني است كه نياز به توصيف بيشتر ندارد.
4. شايد داخل آمريكا اين ديدگاه وجود داشته باشد كه تحريمها بود كه ايران را بر سر ميز مذاكره آورد، اما گزاره بعدي آن، مبني بر اينكه «تحريمها و تشديد آن، ايران را بر سر ميز مذاكره نگاه خواهد داشت»، به هيچ عنوان با واقعيت همخواني ندارد. در حال حاضر گرچه مردم ايران از تحريمها رنج ميبرند، اما كمتر ايرانياي را ميتوان پيدا كرد كه معتقد باشد در مقابل رفتار تعدادي از سناتورها و نمايندگان تندروي آمريكايي، و درصورت طرح تحريمهاي تازه، بايد بازهم به ديپلماسي فرصت داد. اگر نظرسنجيهاي موسسات امريكايي از داخل ايران را معتبر بدانيم، آخرين نظرسنجي زاگبي كه ششم دسامبر 2013 منتشر شد، عنوان ميكند 96 درصد ايرانيان، تاحدي يا كاملاً، با اين گزاره موافقند كه «حفظ حق پيشبرد برنامة هستهاي به هزينههاي ناشي از تحريم اقتصادي و انزواي بينالمللي ميارزد». جالب آنجاست كه بر اساس يافتههاي همين نظرسنجي، حمايت از حق داشتن سلاح هستهاي براي ايران در ميان حاميان آقاي روحاني (76 درصد) بيشتر از حمايت از اين حق در ميان مخالفانش (61 درصد) بوده است.
5. همانگونه كه آقاي روحاني در سخنان اخيرشان در اجلاس داووس گفتند، «دنيا كاملا تغيير كرده». حال تصور اينكه آمريكا با فرايند چماق و هويج ميتواند بصورتي پايدار سياستهاي خود را در منطقهاي همچون خاورميانه با اين درجه از پيچيدگي و ظرفيتهاي بالاي تنش اعمال كند ديگر صحيح نيست. نمايش اين شيوه از رفتار كه «ما ايران را به زانو درخواهيم آورد»، صرفا ايجادكننده احساسي ناخوشايند در طرف ايراني، و «تمام شدن حجتي است كه در داخل كشور براي يك اتحاد بيخلل به آن نياز بوده است». اينكه دولتي با رويكرد متعادل و مصالحهجوي دكتر روحاني نيز نتواند به مذاكراتي مرضيالطرفين با آمريكا دست يابد، ظرفيت هرگونه بهبود رابطه ميان دو كشور را از ميان خواهد برد. اگر دولتمردان آمريكا، با توجه به آنچه در مذاكرات هستهاي جزيان دارد و آنچه در كنفرانس ژنو 2 درخصوص سوريه ميگذرد، واقعا اين حس را دارند كه فضاي خاورميانه پيش از توافقنامه و گفتگوها با ايران، فضاي مناسبتري براي مديريت و حضور بوده، ميتوانند با همين نگاه به سياستهاي خود تداوم بخشد. يقينا با كمك محافظهكاراني كه معتقد به ارتقاي جايگاه اسرائيل و مدعي تخليه ظرفيتهاي ژئوپليتيكي و ژئواستراتژيكي ايران هستند، نويسندگان دو كتابي كه در ابتداي اين مقاله به آنها اشاره شد، ناچار خواهند بود در نخستين تجديد چاپ كتاب خود در آيندهاي نزديك، فصل جديدي در انتهاي كتابهايشان اضافه كنند. فصلي با اين مضمون: «تكرار چندباره بيخردي آمريكا در مواجهه با ايران».
التعليقات