گزارش نشست ماه

تحولات ليبي و پيامدهاي منطقه‌اي آن براي ج.ا.ايران


مقدمه

ورود بازيگران رقيب و متخاصم با ايران به صحنه ليبي، گمانه‌هاي مختلفي را پيشِ روي جمهوري اسلامي ايران قرار مي‌دهد؛ بازيگراني كه سال‌هاست در ليبي حاضرند و زيربناي مستحكمي را براي منافعشان ايجاد كرده‌اند. در نگاه نخست، حضور اين بازيگران در ليبي قابل درك و پيش‌بيني است؛ اما آنچه نيازمند توجه است پاسخ به اين پرسش‌هاست كه آيا تثبيت حضور و نفوذ بازيگر «الف» در ليبي معادلات و سطح قدرت بازيگران را در غرب آسيا تحت تأثير خود قرار خواهد داد و آيا امكان حضور جمهوري اسلامي را در اين منطقه، در آينده با چالش مواجه خواهد ساخت. سؤالاتي از اين دست موجب مي‌شوند كه جمهوري اسلامي باآنكه منافع مشخص و اولويت‌داري در صحنه ليبي ندارد، تحولات ميداني را به‌طور مستمر رصد نمايد.

درحال‌حاضر، نبض تحولات ليبي در اختيار دوگانه ژنرال خليفه حفتر (ارتش ملي) و فائز سراج (دولت وفاق ملي) قرار دارد. عربستان سعودي و محور ائتلاف عربي در كنار ژنرال حفتر، و تركيه و قطر و سازمان ملل در كنار سراج ايستاده‌اند كه اين امر سبب شده است توازن قدرت اين دو بازيگر و سوگيري سران قبايل در داخل تا اندازه زيادي وابسته به حمايت‌هاي خارجي باشد. نقش عربستان سعودي در تحولات موسوم به بهار عربي نگاهي توأم با نگراني را به حضور و نفوذ رياض در منطقه ايجاد كرده است، به‌طوري‌كه بسياري بر اين باورند كه رياض آفريقا را به عرصه بازنمايي قدرت خويش در دوران پساسوريه و پسايمن تبديل خواهد كرد. اين گمانه موجب سوگيري لايه‌هاي ليبرال‌تر جامعه به سمت محور اخواني شده، اگرچه دلايل ايدئولوژيك و هراس از قدرت‌گيري نظاميان نيز بي‌تأثير نبوده است.

براي ارزيابي دقيق اين موضوع، كرسي خليج فارس و شمال آفريقاي مؤسسه مطالعاتي ابرار معاصر تهران نشستي را با عنوان «تحولات ليبي و پيامدهاي منطقه‌اي آن براي جمهوري اسلامي ايران» در روز يكشنبه 15 ارديبهشت 1398 برگزار كرد. اين نشست با حضور كارشناسان ميهمان و مقيم، آقايان: صبري انوشه، مرتضي مشهدي، جعفر قنادباشي، داود فياضي، عابد اكبري، كامران كرمي، حسين آجورلو و خانم سميه مروتي برگزار گرديد و در آن، محورهاي زير مورد بررسي قرار گرفت: 1. بررسي آخرين تحولات ميداني و آرايش نيروها در ليبي، 2. ارزيابي ديدگاه‌ها، اهداف و منافع بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي درقبال تحولات اخير، 3. پيامدهاي احتمالي براي ج.ا.ايران و منطقه، و 4. توصيه‌ براي سياست‌گذار ايراني.

براين‌اساس، در گام نخست، آخرين تحولات ميداني و آرايش نيروها در ليبي؛ در گام بعدي، ديدگاه‌ها، اهداف و منافع بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي اين تحولات، و سپس پيامدهاي احتمالي اين تحولات براي جمهوري اسلامي ايران بررسي خواهد شد و درنهايت، پايان‌بخش گزارش، توصيه‌هاي راهبردي براي ج.ا.ايران و طرح مسائلي چند براي تحقيق و پژوهش‌هاي آتي خواهد بود.

 

نگاهي به تحولات ليبي

تحولات ليبي با سقوط معمر قذافي آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد. ليبي بدون قذافي مؤلفه اتحادساز براي گروه‌هاي مختلف بود؛ اما فرداي سرنگوني قذافي روز تقسيم قدرت و جنگ برسر تصاحب آن بود و به تعبير بهتر، روز ورود ليبي به دوران بي‌ثباتي. از زمان سقوط قذافي در اكتبر 2011 تاكنون ليبي شاهد دو كودتاي ناموفق بوده، دو جنگ داخلي بوده كه درحال حاضر نيز در آستانه ورود به سومين جنگ داخلي قرار دارد.

رؤياي ليبي بدون قذافي و روي‌كار آمدن دولتي دموكراتيك ازطريق برگزاري انتخاباتي سال 2012 محقق شد. در اين انتخابات، مردم نمايندگان «كنگره ملي ليبي» را برگزيدند. نمايندگان اين نهاد به گروه سياسي خاصي وابستگي نداشتند؛ اما اكثر نمايندگان به اسلام‌گرايان متمايل بودند. كنگره ملي با هدف برقراري صلح و ثبات و تشكيل دولت دموكراتيك نضج يافته بود؛ اما به‌سبب تغيير رويه نمايندگان به سمت فساد و گروه‌هاي نظامي و تبهكار، تحقق اين هدف با اما و اگرهاي جدي مواجه شد، به‌طوري‌كه براي انتخاب رئيس مجلس هيچ توافقي صورت نگرفت. ازسوي‌ديگر، ورود اسلام‌گرايان به حوزه عمومي و تعيين قوانيني نظير: جداسازي زنان و مردان در محيط‌هاي آموزشي و اجباري كردن حجاب موجب شدت گرفتن اختلافات در كنگره ملي و افكار عمومي ليبي شد. اين شرايط زمينه‌ساز وقوع «نخستين كودتاي ناكام» در دوران پساقذافي (2013) بود كه در آن، برخي از نمايندگان كنگره با همكاري شبه‌نظاميان درصدد عزل نخست‌وزير وقت برآمدند.

نبود ثبات و امنيت، خاطره دوران قذافي را براي مردم تداعي كرد و نارضايتي از شرايط كنوني را افزايش داد كه اين امر ناكارآمدي‌هاي كنگره ملي و رويگرداني مردم از آن را بيش‌ازپيش به‌نمايش گذاشت. در چنين شرايطي، ژنرال خليفه حفتر و فائز سراج، چهره‌هاي شاخص سياسي ليبي، وارد ميدان شدند و كوشيدند قدرت خويش را تثبيت كنند. رقابت اين‌ دو براي كسب حداكثر ميزان قدرت و تفوق بر ساير نيروها جنگ و آشوب را به حداعلاي خود رساند.

ژنرال حفتر كه در كنار معمر قذافي به‌قدرت رسيده بود، در دهه هشتاد ميلادي با ايده صدور انقلاب قذافي مخالفت كرد و درنهايت، در جنگ ليبي و چاد نيرويي خودسر معرفي، و سپس دستگير و زنداني شد. او پس از آزادي از ليبي خارج شد و تا زمان تحولات موسوم به بهار عربي به اين كشور بازنگشت. پس از كنار رفتن قذافي، پيش‌بيني‌ها حاكي از آن بود كه وي فرماندهي ارتش ليبي را به‌دست خواهد آورد كه اين امر محقق نشد؛ اما وي به‌سبب فعاليت‌هايش عليه قذافي، در سال‌هاي تبعيدِ خودخواسته در آمريكا، به يكي از مهم‌ترين چهره‌هاي ارتش در ميان گروه‌هاي مختلف مردم تبديل شد؛ ازاين‌رو، موضع‌گيري وي در مقابل قدرت گرفتن اسلام‌گرايان در بنغازي و ضعف كنگره ملي در سال 2014 منجربه اعلام كودتا عليه دولت مستقر گرديد. در اين اثنا، وي با حمايت بدنه سابق ارتش ليبي «عمليات كرامت» را عليه اسلام‌گرايان آغاز كرد. اين نخستين گام جدي وي براي ايجاد ارتش و نيروهاي تحت فرمانش بود. شرايط فوق دور دوم انتخابات مجلس را متأثر، و موجبات شكست گروه‌هاي اسلام‌گرا در انتخابات را فراهم كرد. اسلام‌گرايان نيز در پاسخ، مجلس جديد را به‌رسميت نشناختند و با كمك گروه‌هاي شبه‌نظامي، كنترل طرابلس را دردست گرفتند. مجلس جديد براي مقابله با گروه‌هاي اسلام‌گرا، دست دوستي به ژنرال حفتر داد و اين پيوند موجب مشروعيت يافتن نظاميان مورد حمايت حفتر و درعين‌حال، قدرتمند شدن گروه‌هاي ليبرال مجلس گرديد.

تنش ميان اسلام‌گرايان و ليبرال‌ها موجب آغاز جنگ دوم داخلي در اين كشور شد. شرايط پرآشوب ليبي عرصه را براي قدرت گرفتن گروه‌هاي افراطي نظير داعش در اين كشور هموار كرد كه اين امر بحران ليبي را وارد مرحله جديدي نمود. در اين برهه زماني، شمال‌غربي ليبي در اختيار كنگره ملي، شمال‌شرقي در اختيار مجلس نمايندگان و نيروهاي ژنرال حفتر، بخش‌هاي بياباني در اختيار قبيله طوارق، و سواحل شمالي اطراف شهر سرت در دست گروه‌هاي سلفي قرار گرفته بود. در چنين شرايطي، هراس از نضج گرفتن اسلام افراطي در ليبي توجه بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي را بار ديگر به اين كشور جلب كرد. همين امر موجب شد با دخالت بين‌المللي، مذاكرات ميان مجلس نمايندگان و كنگره ملي و براساس آن، شوراي رياست‌جمهوري (2016) شكل بگيرد و فائز سراج به رياست‌جمهوري انتخاب گردد. با حمايت بين‌المللي از رياست‌جمهوري فائز، او مبارزه عليه داعش در شهر سرت را پي گرفت و به يكي از چهره‌هاي جدي در تحولات بعدي ليبي تبديل شد.

دوگانه حفتر _ سراج و تركيب متفاوت حاميان خارجي صحنه ليبي را بار ديگر پرآشوب كرد. حفتر با حمايت مصر، امارات و عربستان سعودي بر شرق كشور مسلط شد و فائز نيز سرت و مصراته را از دست اسلام‌گرايان خارج كرد و كنترل آن را به‌دست گرفت. جامعه بين‌المللي در سال 2017 به اين نتيجه رسيد كه ليبي تا زماني كه حفتر و سراج مقابل هم نايستند روي آرامش را نخواهد ديد؛ ازاين‌رو، تلاش‌ها براي آشتي حفتر و سراج منجربه ملاقات آن دو در امارات (2018) و توافق براي برگزاري انتخابات جديد شد. درهمين‌اثنا، نيروهاي حفتر ازطريق جلب رضايت سران قبايل به سمت مناطق جنوبي پيشروي كردند و كنترل مناطق نفت‌خيز را دردست گرفتند. اين امر سبب شد در زمان انتخابات (2019) حفتر دست بالا را داشته باشد؛ اما از منظر عرفي، هر گروهي كه كنترل طرابلس را دراختيار داشته باشد حرف نخست را در صحنه ليبي خواهد زد.

تحولات ليبي در دوران پساقذافي سبب ايجاد نگاهي توأم با نارضايتي در ميان مردم اين كشور شده است. در طي هفت سال، بيش از 250 هزار نفر در ليبي كشته شده‌اند و اين كشور هنوز روي آرامش را به خود نديده و چشم‌انداز روشني نيز از آينده براي آن متصور نيست. مردم در شرايط كنوني با يادآوري آرامش و امنيت دوران قذافي دورنمايي را ترسيم مي‌كنند كه در آن، هرگروهي كه توان برقراري امنيت و ثبات را در ليبي داشته باشد، همراهي عمومي را نيز با خود خواهد داشت. بي‌تفاوتي مردم در مقابل جريان‌هاي سياسي مي‌تواند آينده‌اي مبهم را براي ليبي و منطقه رقم بزند.

درنهايت، جز مواردي كه گفته شد، سناريوهاي ديگري نيز درباره چرايي تحولات ليبي مطرح مي‌شوند: 1. فروكش كردن بحران در سوريه و يمن، صنعت تسليحاتي را در دنيا با چالش مواجه ساخته است؛ ازاين‌رو، بحران‌هاي بي‌پايان در كشوري نفت‌خيز كه توان هزينه‌كرد براي خريد مهمات و سلاح را دارد مي‌تواند نجات‌بخش باشد؛ 2. تجربه غرب در منطقه گواه آن است كه منافع اين كشورها در نظام‌هاي مبتني‌بر رأي مردم تأمين نخواهد شد؛ ازاين‌رو، آشكارا به‌دنبال قدرت رساندن نظاميان و روي‌كار آوردن ديكتاتورهاي مصلح در منطقه‌اند؛ 3. غربي‌ها با روي‌كار آوردن دولت ضعيفي كه به حمايت بازيگر خارجي نياز داشته باشد درصدد تجزيه ليبي و چنبره زدن بر درآمدهاي نفتي آن هستند.

 

ديدگاه و منافع بازيگران منطقه‌اي

در كنار عوامل داخلي‌اي كه سبب‌ساز تحولات كنوني در ليبي بوده‌اند، نمي‌توان نقش و اثر پيشران‌هاي خارجي به‌خصوص در دوران پساقذافي را كتمان كرد. مقوم منازعه بي‌پايان دوگانه حفتر - سراج بازيگراني هستند كه هريك به ظن خويش از يكي از طرفين حمايت مالي، معنوي و سياسي كرده‌اند. مصر، عربستان، امارات، روسيه، تركيه، قطر، كشورهاي اروپايي و آمريكا از اين گروه هستند. حفتر به‌شدت تحت تأثير آمريكا و تاحدودي روسيه است و درمقابل، فائز سراج را مي‌توان بريتانياگرا دانست. در سطح منطقه‌اي، محور اخواني (تركيه و قطر) از سراج و محور ائتلاف عربي (عربستان، مصر، امارات و بحرين) از حفتر حمايت مي‌كنند. در سطح فرامنطقه‌اي نيز ايتاليا حامي سراج، و فرانسه و آمريكا و روسيه حامي حفتر هستند. اگرچه مرزبندي در ميان بازيگران فرامنطقه‌اي بسيار دشوار است و مي‌توان تغيير موضع آنها در تحولاتي نظير مخالفت با قطعنامه سازمان ملل براي آتش‌بس در طرابلس را از آن زمره دانست، نگاه بريتانيا به اين تحولات با نگاه سايرين متفاوت است؛ زيرا بخش عمده ذخيره ارزي (بيش از صد ميليارد دلار) دولت ليبي در بانك‌هاي انگليسي است كه اين مهم اجتناب لندن از موضع‌گيري خاص و حمايت از يكي از طرفين را توجيه مي‌كند.

دراين‌ميان، نگاه عربستان و آمريكا به تحولات منطقه به‌خصوص ليبي براي جمهوري اسلامي ايران حائز اهميت است؛ ازاين‌رو، بسياري از تحليل‌هايي كه در فضاي پژوهشي و رسانه‌اي براي ارزيابي اين تحولات ارائه مي‌شوند، بر نقش عربستان، آمريكا و گاه رژيم صهيونيستي تكيه دارند كه اين امر موجب بي‌اثر شدن و از اهميت افتادن اين گزاره در ذهن بسياري از سياست‌گذاران شده است؛ اما واقع امر آن است كه رويكرد عربستان سعودي درقبال تحولات ليبي، سودان و الجزاير بسيار قابل تأمل است.

بسياري بر اين باورند كه مي‌توان عربستان و امارات را به‌واسطه حمايت همه‌جانبه از حفتر در طبقه بازيگران بازنده در ليبي گنجاند. ازجمله دلايل حمايت عربستان از حفتر مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: 1. عربستان با تكيه بر توان نظامي حفتر و حمايت روسيه از آن به اين نتيجه رسيد كه حفتر بازيگري است كه مي‌تواند بر طرابلس مسلط شود و نظم را در ليبي برقرار كند؛ 2. عربستان با حمايت از نظاميان سعي دارد مدل سيسي را در ليبي اجرا كند و مانع از قدرت‌گيري اسلام‌گرايان اخواني در اين كشور شود؛ 3. تحولات كنوني آفريقاي شمالي اين امكان را در اختيار سعودي قرار مي‌دهد كه موقعيت خود را در جهان عرب تثبيت نمايد. تحولات آفريقاي عربي فرصت مناسبي است تا از آن طريق، شكست‌هاي رياض در سوريه، عراق و يمن كمرنگ، و بار ديگر در نقش بازيگر اتحادساز در دنياي عرب و فراتر از آن مطرح شود؛ 4. هراس عربستان از سرايت موج دوم بهار عربي، موجب شده است كه اين كشور پدافند را در خارج از مرزهاي خود ايجاد كند و درعين‌حال، در قامت بازيگر امنيت‌سازِوارد معرفي شود. همچنين، حمايت عربستان سعودي از حفتر براي فتح طرابلس، ممانعت از تشكيل مجلس سوم در ليبي و شكست ايده پارلمانتاريسم در جهان عرب است؛ 5. حمايت از حفتر به‌معناي تضعيف سراج و محور اخواني (قطر و تركيه) است. درواقع، مي‌توان اين‌گونه بيان كرد كه منازعات دروني شوراي همكاري خليج فارس در صحنه آفريقا خود را نمايان كرده است؛ 6. حمايت از سلفي‌هاي ليبي[1] از ديگر اهداف عربستان سعودي است. حمايت سعودي از حفتر جايگاه نيروهاي سلفي در ليبي نظير اشرف ميار، فرمانده نيروهاي كرامه را نيز ارتقا خواهد داد؛ 7. تفاوت رويكرد ليبي، سودان و الجزاير با فرايند صلحي كه عربستان مدافع و مروج آن در منطقه است. محور اخواني همواره مخالف سازش با تل‌آويو و در مقابل محور ائتلاف عربي خواهان پذيرش رژيم صهيونيستي در منطقه و پايان دادن به منازعه با اين رژيم است.

به‌جز عربستان سعودي، ديگر بازيگراني كه ياد شد، از منظر منافع خويش تحولات ليبي را نگريستند و بدان واكنش نشان دادند. مصر در نقش كشور همسايه‌اي كه در سال‌هاي گذشته درگير تحولات ناشي از بهار عربي بود، موج جديد تحولات را باجديت دنبال مي‌كند و سعي در ممانعت از سرايت آن به درون مرزهايش دارد؛ ازسوي‌ديگر، تلاش مصر براي روي‌كار آمدن جريان همراه با سياست‌هاي منطقه‌اي‌اش در كشورهايي نظير: سودان و ليبي است. محور اخواني نيز با پشتوانه همراهي سازمان ملل، خود را در موضع قدرت، و فائز سراج را پيروز ميدان مي‌دانند. تثبيت قدرت سراج براي تركيه و قطر به معناي عقب راندن اسلام سلفي و عربستان از شمال آفريقا و تضعيف قدرت منطقه‌اي رياض است. روسيه نيز نشان داده است كه به‌تدريج در مسير كاهش حمايت همه‌جانبه خويش از حفتر گام برمي‌دارد و برخي عقب‌نشيني روسيه را به‌ معناي ايستادن مسكو در كنار گروه برنده يعني سراج تعبير مي‌كنند. موضع آمريكا درقبال تحولات ليبي از خط مشخصي پيروي نمي‌كند و به‌نظر مي‌رسد اختلاف نظر جدي ميان جان بولتون و ترامپ علت اصلي آن باشد. به‌طور كلي مي‌توان گفت حمايت‌هاي كشورهاي غربي از حفتر برمبناي پذيرش وضع موجود و ممانعت از تسري بحران است. نبودِ استراتژي مشخص درقبال آينده ليبي سبب شده است كه اين كشورها با همراهي تلويحي با حفتر مانع از خطاي استراتژيك شوند و درواقع، به‌منظور تصميم‌گيري درست، براي خود زمان بخرند.

 

پيامدهاي احتمالي براي منطقه، با تمركز بر ايران

تحولات ليبي حائز آثار جدي‌اي بر امنيت و معادلات قدرت در غرب آسياست. حضور بازيگراني نظير: عربستان، روسيه، تركيه و رژيم صهيونيستي در كنار بازيگران اصلي داخلي گواه آن است كه آنچه در ليبي رخ مي‌دهد مي‌تواند منطقه و معادلات قدرت را در آن سوي مرزهاي آفريقايي نيز دگرگون سازد. ذخاير نفتي ليبي و حضور صدها گروه شبه‌نظامي تحولات اين كشور را براي برخي ديگر از بازيگران جذاب مي‌نمايد. روي‌كار آمدن جريان‌هاي اسلامي و يا مردم‌گرا مسير متفاوتي را پيشِ روي ليبي قرار خواهد داد كه اين امر حائز پيامدهاي جدي براي جمهوري اسلامي ايران، عربستان سعودي، تركيه، مصر، رژيم صهيونيستي و آمريكا خواهد بود.

گمانه‌هايي براي سياست‌گذار ايراني درقبال تحولات ليبي مطرح مي‌گردد كه در تمامي آنها، ميزان تفوق عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي در ليبي مبناي ارزيابي قرار گرفته‌اند. اقتدار و نفوذ عربستان سعودي و امارات در مغرب عربي از منظري به‌ معناي پذيرش تلويحي قدرت سعودي در آفريقاي عربي و بازگشت عربستان به منطقه و فراتر از آن، پس از حضيض يمن است. تثبيت نفوذ عربستان در آفريقاي شمالي، اگر در كنار سازش با رژيم صهيونيستي قرار گيرد، نماي بهتري از سناريوي فوق را ارائه مي‌دهد. تثبيت حضور و نفوذ دو بازيگر رقيب و متخاصم با ايران در شمال آفريقا به معناي به‌حداقل رسيدن و يا ازميان رفتن حضور و نفوذ ايران در آن منطقه خواهد بود.

تفوق گروه‌هاي نزديك به عربستان در ليبي حضور اين كشور را در صف‌بندي‌ها و ائتلاف منطقه عليه ايران تثبيت خواهد كرد؛ درعين‌حال، پيروزي گروه‌هاي مردم‌گرا اگرچه منافع ايران را به‌طور كامل تأمين نخواهد كرد، مانع از تفوق گروه‌هاي مخالف ايران در منطقه خواهد شد. به‌عبارت‌بهتر، از منظر جمهوري اسلامي ايران، بدترين سناريو تثبيت قدرت حفتر در ليبي است. توان نظامي و وعده بازگشت امنيت ازسوي او با اقبال جدي عمومي روبه‌روست و بخشي از قبايل طرفدار قذافي نيز همراه او شده‌اند. تسلط وي بر چاه‌هاي نفتي امكان هزينه‌كرد براي تأمين سلاح و نيز تطميع سران قبايل را فراهم آورده و حمايت‌هاي خارجي (مصر، عربستان، امارات و روسيه) نيز اين امكان را قوت بخشيده است. دلايل متعددي براي اولويت‌مند نبودن ليبي و ناتواني در نفوذ در اين كشور براي ايران وجود دارد: 1. دسترسي ميداني محدود، و 2. تغيير سطح قدرت، بازي بازيگران داخلي و پيش‌بيني‌ناپذيري تحولات.

همان‌گونه كه گفته شد، جمهوري اسلامي در موضوع ليبي امكان اثرگذاري حداقلي را داراست و ميان گزينه بد و بدتر يعني قدرت گرفتن دو بازيگر منطقه‌اي تركيه و عربستان، ناگزير تفوق گروه‌هاي نزديك به تركيه هزينه كمتري براي ايران دربرخواهد داشت؛ اما باتوجه به پيشران‌هاي متعدد در موضوع ليبي و ناممكن بودن پيش‌بيني درست تحولات ايران، ناگزير از خويشتنداري و اتخاذ سياست بي‌طرفي مثبت است.

 

توصيه و جمع‌بندي

با توجه به اهميت تحولات شمال آفريقا و موج جديدي از خيزش‌ها در اين منطقه و به‌خصوص در ليبي كه عرصه رقابت بازيگران منطقه‌اي و بين‌المللي است، شناخت و درك فعل و انفعالات داخلي و خارجي در اين حوزه براي تصميم‌سازان ايراني از اهميت فراواني برخوردار است. هنگامي‌كه برخي از بازيگران منطقه‌اي به همراه عربستان سعودي درصدد تغيير نظم منطقه‌اي و صورت‌بندي جديدي در آن هستند، اهميت توجه و ارزيابي دقيق اين تحولات دوصدچندان مي‌شود. غفلت از اين حوزه به‌دليل نبودِ حوزه منافع و بازيگران همراه و يا درگيري و مشغله سياست خارجي در موضوعات اولويت‌دار ديگر، دليل موجهي براي چشم‌پوشي و غفلت از تحولاتي نخواهد بود كه حائز آثار جدي ميان‌مدت يا بلندمدت بر منافع راهبردي جمهوري اسلامي هستند. قدرت گرفتن گروه‌ها و بازيگران رقيب جمهوري اسلامي در مناطق ديگر، حتي اگر منافع ايران را تهديد نكند، به معناي تثبيت و افزايش سطح قدرت آن بازيگران خواهد بود. در قياس با عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي، بازيگراني نظير: قطر و تركيه همراه تلقي مي‌شوند؛ اما در سپهر سياسي منطقه و حين مرزبندي منافع سياسي، اقتصادي و نظامي هريك از اين بازيگران ظرفيت تبديل شدن به بازيگر رقيب براي ايران را دارند؛ ازاين‌رو، در نوشتار حاضر پيشنهاد شد كه حمايت جمهوري اسلامي از سراج فقط به‌دليل مخالفت عربستان با دولت وفاق ملي نباشد؛ زيرا جانبداري ايران مي‌تواند در شرايط حساس كنوني، ديگر بازيگران نظير: تركيه، قطر، روسيه، و ايتاليا را به نيات ايران حساس كند و آنها را به سمت واگرايي از ايران سوق دهد.

با توجه به مطالب فوق مي‌توان توصيه‌هاي زير را بيان كرد:

حمايت از رويكرد بين‌المللي در ليبي: ازآنجاكه مشروعيت دولت وفاق ملي برآمده از سازمان ملل است، تقويت و حمايت از اين رويكرد مي‌تواند به نفع جمهوري اسلامي ايران باشد. درواقع، با حمايت از روند مورد حمايت سازمان ملل، جايگاه ايران در نقش بازيگري كه در چهارچوب ساختار بين‌المللي حركت مي‌كند بازنمايي خواهد شد. تأكيد جمهوري اسلامي بر حمايت از هنجارهاي بين‌المللي مانع از تقويت روايتي مي‌شود كه براساس آن، تمامي سياست‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي تهران در قالب رقابت با سعودي است. در اين چهارچوب، ارتباط با بدنه نخبگي و دولت وفاق ملي كه مورد حمايت بين‌المللي است، ابزار مناسبي براي پيشبرد اهداف جمهوري اسلامي در شرايط كنوني خواهد بود.

انعطاف‌پذيري در فرازوفرودهاي عرصه ميداني: مصاف نيروهاي طرفدار سراج و حفتر تحت تأثير مستقيم حمايت همه‌جانبه و يا مقطعي بازيگران خارجي است و ارائه توصيه‌هاي قابل اتكا براي سياست‌گذاران كاري دشوار و گاه نشدني است؛ لذا با عنايت به فرازوفرودهاي تحولات داخلي و خارجي ليبي، پافشاري بر موضعي مشخص پرهزينه خواهد بود. رصد دقيق تحولات، جابه‌جايي نيروها و تعاملات في‌مابين مي‌تواند در اين مسير كارگشا افتد. به تعبير بهتر، با اتكا به اطلاعات ميداني دقيق بايد با ارائه سناريوهاي مختلف و دستور كارهاي مشخص درقبال هريك از آن سناريوها، آمادگي را وقت تصميم و اتخاذ سياست به حداعلي رساند. اولين نتيجۀ رصد دقيق و مستمرتحولات، اثبات عدم قطعيت خط سير تحولات است؛ ازاين‌رو، رويكرد نهايي بازيگران درقبال تحولات ليبي نيز نبايد حائز قطعيت باشد و بايد زمينه براي چرخش و همراهي با تحولات در جريان ازميان نرود.

احتراز از تقويت روايت ضد ايراني در آفريقاي عربي: جمهوري اسلامي ايران نقش و جايگاه قابل اتكايي در طي دهه‌هاي گذشته در ليبي و درپي آن، در سراسر آفريقاي عربي نداشته است. ليبي صحنه رقابت بازيگران فرامنطقه‌اي و منطقه‌اي است؛ لذا نگاه ايران به تحولات اين كشور نيز از دريچه تغيير سطح قدرت و بازي منطقه‌اي بازيگران رقيب و متخاصم خود در آن است. تحليلگران بر اين باورند كه اگر جمهوري اسلامي ناچار به گزينش ميان محور اخواني و عربي گردد، به‌طور قطع، سمت اخواني‌ها قرار خواهد گرفت. اين امر مي‌تواند روايتي ضد ايراني را ازسوي محور عربي در آفريقاي عربي رواج دهد و آن اين است كه ايران رقابت منطقه‌اي خويش را با عربستان، به صحنه ليبي مي‌كشاند و مسبب مذاكرات بي‌سرانجام، تهران است؛ ازاين‌رو، اگرچه به وقت تصميم، ايران محور اخواني را انتخاب خواهد كرد، جمهوري اسلامي بايد تأكيد خود را بر ساختارهاي بين‌المللي قرار دهد و حمايت خود از سراج را در راستاي حمايت سازمان ملل از او آشكار سازد.

رصد دقيق تحركات و تعاملات بازيگران خارجي در ليبي: ترسيم و تعيين دستور كار براي سياست‌گذار جمهوري اسلامي درقبال بازيگراني نظير ليبي، بايد با اتكا بر جايگاه آن بازيگر در دستگاه سياست خارجي تهران باشد. همچنين زيربناي روابط دو كشور مؤلفه‌اي غيرقابل چشم‌پوشي است. بررسي روندهاي سياست خارجي جمهوري اسلامي نشان مي‌دهد كه ليبي هيچ‌گاه در مركز توجه تهران نبوده و هيچ‌يك از طرف‎هاي درگير در اين كشور نيز ايران را بازيگر اولويت‌دار براي خود درنظر نگرفته‌اند؛ ازاين‌رو، صرف حضور عربستان سعودي، تركيه، قطر و روسيه در ليبي دليل موجهي براي حضور پررنگ ايران در تحولات آتي آن نيست. كشورهاي اشاره‌شده سال‌هاست زيربناي روابط خويش را در ليبي ساخته‌اند و حال براي حفاظت از منافع و گسترش احتمالي آن در روندهاي آتي ليبي تلاش‌ مي‌كنند؛ ازاين‌رو، شايسته است سياست‌گذاران جمهوري اسلامي با اتكا بر اطلاعات ميداني دقيق، اين بازيگران را رصد و تغيير سطح تعاملات آنها را اندازه‌گيري نمايند و دريابند كه آيا زمينه و فضايي براي حضور ايران و تعريف منافع وجود دارد يا خير.

ايجاد و خلق روايت: اگرچه ليبي صحنه حضور و نفوذ جمهوري اسلامي نيست، عرصه‌اي براي قدرت‌نمايي عربستان سعودي و محور ائتلاف عربي هست؛ لذا ايران مي‌تواند روايتي را ترويج دهد كه برمبناي آن، عربستان سعودي مانع اصلي فروريزش تنش در اين كشور است و حمايت همه‌جانبه اين كشور از ژنرال حفتر امكان سازش و روند مذاكرات صلح را با شكست مواجه كرده است. نقش مخرب عربستان سعودي و امارات متحده عربي در تحولات آفريقاي عربي، يمن، سوريه و عراق را بايد مطرح، و اين كشورها را ناگزير ساخت كه به افكار عمومي جهاني و از آن مهم‌تر، جامعه عربي پاسخ گويند. اين سخن نبايد كلام ايراني تلقي گردد، بلكه با استفاده از لايه‌هاي نخبگي در كشورهاي عربي بايد مطرح و بازنمايي شود؛ زيرا در شرايط كنوني، هرآنچه از زبان ايران له يا عليه سعودي مطرح شود، اثرگذاري آن را با چالش مواجه خواهد ساخت.

 

[1]. نكته قابل تأمل ديگر، ارتباطات سعودي‌ها با سلفي‌هاي ليبي است. سلفي‌هاي ليبي پيرو شيخ ربيع بن‌هادي المدخلي‌اند كه در دهه هفتاد ميلادي مدرس دانشگاه مدينه بود. اين جريان به هيئت كبار العلما در عربستان نزديك و درواقع، مروج آن در ليبي است. محور اصلي انديشه مدخلي مخالفت با اخوان المسلمين و هرگونه جريانات حزبي است.