رقابت نظم هاي منطقه اي در غرب آسيا
نظم مطلوب ايران، عربستان و تركيه
كتاب رقابت نظمهاي منطقهاي در غرب آسيا نوشته دكتر پژوهشگر ارشد مسائل غرب آسيا در موسسه مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران منتشر شد. اين كتاب كه در 9 فصل و 135 صفحه در قطع رقعي منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار دارد.
مهمترين سوالات و سرفصلهاي تشكيل دهنده كتاب به شكل ذيل طرح شده است:
تحولات نظم منطقهاي و تلاش برخي قدرتهاي منطقهاي نظير ايران، عربستان و تركيه براي تغيير نظم منطقهاي يا تأسيس نظم منطقهاي مطلوب را بايد در بستر تعامل بازيگران با روندها مورد مطالعه و بررسي قرار داد؛ ضمن اينكه نبايد فراموش كرد از گذشته هم روندهايي در منطقه حاكم بودهاند كه هنوز هم اهميت دارند؛ روندهايي نظير: مسئله فلسطين، منازعات قومي و مسئله كردها، مشروعيت رژيم صهيونيستي، نبودِ يك قدرت هژمون در منطقه، اهميت وحدت عربي، شكاف شيعه سني، نفوذ قدرتهاي بزرگ در منطقه و شكاف ميان دولتهاي طرفدار و مخالف وضع موجود.
اكنون سؤالات جدياي درباره آينده غرب آسيا مطرح ميشود؛ ازجمله اينكه: غرب آسيا به چه سمتي درحال حركت است؟ آيا بازهم امكان بروز جنگ ديگري وجود دارد؟ آيا منطقه بهسوي نظم يا بينظمي بيشتر حركت ميكند؟ و اين وضعيت به سود كدام بازيگران و به زيان كدام بازيگران است؟ آيا غرب آسيا اهميت خود را براي آمريكا ازدست داده است؟ يا آمريكا دغدغههاي مهمتري مثل مهار چين دارد كه باعث ميشود فرصت و منابع كافي براي افزايش حضور در غرب آسيا نداشته باشد؟ آيا حضور روسيه در سوريه به معناي حضور بلندمدت اين كشور در غرب آسياست؟ سياست آمريكا درقبال اين وضعيت چه خواهد بود؟ آيا روسيه توان مالي براي تأمين هزينه حضور طولانيمدت در منطقه را دارد؟ اروپا ميخواهد چه سياستي را در منطقه درپيش بگيرد؟ آيا چين همزمان با تلاش براي تبديل شدن به بزرگترين اقتصاد جهان برنامهاي براي حضور در غرب آسيا دارد؟ آيا توان و تمايل رقابت با آمريكا يا روسيه را دارد؟ حضور چين به نفع و زيان كدام دولتهاي منطقه است؟ آينده منطقه درصورت خروج آمريكا از آن يا كاهش حضور در اين منطقه چگونه خواهد بود؟ خلأ ناشي از حضور يك قدرت هژمون خارجي در منطقۀ آسيبپذيري مثل غرب آسيا چگونه خواهد شد؟ آيا چند قدرت منطقهاي ظهور خواهند يافت يا اينكه يك قدرت هژمون بهتنهايي امكان ظهور خواهد داشت؟ آيا آمريكا متحدان راهبردي و ديرين خود در منطقه يعني رژيم صهيونيستي و عربستان را تنها خواهد گذاشت؟ يا حضور خود در منطقه را به حمايت از امنيت اين دو محدود خواهد كرد؟ آيا كاهش حضور آمريكا در منطقه زمينهساز تشديد درگيري بين دولتهاي منطقه خواهد شد يا اختلافات آنها را كاهش خواهد داد؟
طبيعي است هر كشوري بكوشد از منظر منافع خود، پاسخي را براي اين پرسشها پيدا كند. براي ما ايرانيها پاسخ دادن به اين سؤالات ضروري و مهم است؛ زيرا ايران همواره يكي از بازيگران اصلي در منطقه بوده و هست كه بالقوه توان تبديل شدن به هژمون منطقهاي را داشته و دارد؛ اما قدرتهاي خارجي در اغلب موارد مانع اين اتفاق شدهاند. تقابل جمهوري اسلامي ايران با نظم ليبرال حاكم بر نظام بينالملل و آمريكا اهميت اين مسئله را دوچندان ميكند. آمريكا و متحدان منطقهاي آن نگران پيامدهاي تبديل شدن ايران به يك هژمون منطقهاي هستند.
پرسش اصلي كتاب حاضر معطوف به وضعيت خود ما در منطقه است و اينكه جمهوري اسلامي ايران در ايجاد نظم منطقهاي موردنظر خود در غرب آسيا با چه فرصتها و چالشهايي مواجه است و چگونه ميتواند بر آنها فايق آيد. در پاسخ به اين پرسش، اين فرضيه مطرح ميشود كه جمهوري اسلامي ايران در قياس با عربستان و تركيه، در شرايط نسبتاً بهتري براي ايجاد نظم منطقهاي قرار دارد؛ اما شرايط سياسي داخلي، شرايط منطقهاي و فشارهاي آمريكا سه مانع بزرگ در برابر تلاش ايران براي ايجاد نظم منطقهاي موردنظر خود هستند.
در توضيح اهميت اين موضوع بايد گفت كه در داخل ايران، دو نگاه مهم به سياست خارجي و بهتبع آن، نظم منطقهاي وجود دارد: نگاه تعاملگرا ميگويد: برقراري چنين نظمي در تضاد و مقابله با نظم بينالمللي مسلط يعني نظم ليبرال ممكن نيست و آمريكا و غرب اجازه نخواهند داد ايران نظمي در منطقه ايجاد كند كه تهديدكننده منافع بنيادين آنها باشد. بهطريق اولي، توسعه اقتصادي در شرايط عدم همراهي با نظم موجود بينالمللي بسيار دشوار و حتي ناممكن است. پس اين راهبرد در شرايطي كه جمهوري اسلامي ايران با نظم مسلط سرِ ستيز دارد، ممكن و مقرونبهصرفه نيست. درمقابل، گروهي ديگر معتقدند كه مقابله با نظام سلطه و نظم بينالمللي به رهبري آمريكا باعث ايجاد عقبه راهبردي براي جمهوري اسلامي ايران در منطقه و حتي جهان اسلام شده است و تجلي آن را ميتوان در محور مقاومت ديد. از نظر اين عده، آمريكا و بهطور كلي، غرب، تضاد بنيادين هويتي با جمهوري اسلامي دارند و دنبال بهرسميت شناختن آن نيستند و لذا هرگونه مماشات با غرب و كنار آمدن با آن نهتنها به عقبه راهبردي جمهوري اسلامي ايران در منطقه و جهان اسلام ضربه خواهد زد، بلكه راه را براي نفوذ غرب در ايران و استحاله نظام سياسي هموار خواهد كرد. لذا مقابله با نظام سلطه به رهبري آمريكا مطلوبترين راهبرد پيشِ روي ايران است. ايران بهجاي طلب بهرسميت شناخته شدن ازسوي غرب، بايد خود و خواستههايش را بر غرب تحميل كند. توسعه درونزا و تكيه بر توان داخلي ميتواند ما را به توسعه اقتصادي، حتي در شرايط مقاومت در برابر نظام سلطه برساند. توافق هستهاي موسوم به برجام، تجلي رويكرد نخست، و محور مقاومت نماد رويكرد دوم است.
در پاسخ به اين پرسش، ابتدا مفهوم نظم در روابط منطقهاي و بينالمللي، و سپس شاخصهاي اصلي ايجاد نظم بيان ميشود و در ادامه، با تشريح شرايط منطقه غرب آسيا، وضعيت سه بازيگر مستعد نظمسازي يعني عربستان، ايران و تركيه در نسبت با اين شاخصها تشريح ميگردد تا معلوم شود كه فرصتها و چالشهاي هريك از اين سه بازيگر كداماند.
فرض اصلي ما اين است كه در شرايط كنوني منطقهاي، يعني پس از بيداري اسلامي و تحولات سوريه و ظهور داعش، ايران، عربستان و تركيه سه قدرت منطقهاي هستند كه بالقوه توان تأسيس نظم منطقهاي را دارند؛ اما رژيم صهيونيستي بهدليل نداشتنِ مشروعيت منطقهاي و مواجهه با بحرانهاي داخلي و همچنين مصر بهسبب درگيري با بحران داخلي بعد از كودتا عليه مرسي، توان ايجاد چنين نظمي را ندارند.
پرسشهاي فرعي نوشتار حاضر عبارتاند از اينكه: ايران، تركيه و عربستان دنبال ايجاد چه نوع نظمي در منطقه هستند و بهتعبيري، نظم مطلوب آنها در منطقه چيست؟ ازطرفديگر، اين نظم مطلوب را چگونه و با چه ابزارهايي ميتوانند ايجاد و حفظ كنند؟ آيا اين سه نظم در تعارض و رقابت كامل با يكديگرند يا امكان همكاري بين آنها وجود دارد؟ رويكرد آمريكا در مقابل برقراري نظم منطقهاي ازسوي بازيگران منطقهاي چيست؟ آيا آن را به نفع خود ميداند يا به ضرر خود؟ آيا با برقراري نظم ازسوي ايران مخالف است يا با هر نوع نظمي كه خارج از اراده آمريكا برقرار شود سرِ ناسازگاري دارد؟
التعليقات