پيامدهاي جهاني جنگ سرد چين و آمريكا:

فرصت‌ها براي ج.ا.ايران


مقدمه 

از زماني كه دونالد ترامپ در انتخابات رياست‌جمهوري ايالات متحده پيروز شد و به قدرت رسيد، سياست تجديدنظر در روابط تجاري با چين در صدر دستور كار سياست خارجي اين كشور قرار گرفته و دنبال شده و درواقع، به‌عنوان يكي از سياست‌هاي محقق‌كننده شعار «نخست آمريكا»ي ترامپ تلقي گرديده و البته برخلاف بسياري از سياست‌هاي دولت ترامپ، با واكنش مثبت بسياري از تحليل‌گران آمريكايي نيز روبه‌رو شده است. اكنون اين پرسش‌ها مطرح مي‌شود كه آيا اين تضاد منافع ميان آمريكا و چين در حوزه تجارت را بايد به‌مثابه جنگ سرد ميان اين دو كشور تلقي كرد و نيز اين جنگ سرد چه پيامدهايي براي منافع ملي جمهوري اسلامي ايران دارد.

در اين مورد كه چين به چه دلايلي درمعرض جنگ تجاري دولت ترامپ قرار گرفته بايد به روندي اشاره نمود كه چين و تضاد با اين كشور ازسوي واشينگتن در شرق آسيا را به هدف بلندمدت آمريكا تبديل كرده است. درواقع، بيش از آنكه اين سياست را تحولي نوين در مناسبات ميان دو قدرت اول و دوم جهان تلقي كنيم بايد آن را مكمل سياست دولت باراك اوباما در چرخش به سمت شرق آسيا[1] دانست، با اين تفاوت كه به‌جاي تأكيد بر يك رويكرد عمدتاً ژئوپليتيك، رويكردي ژئواكونوميك‌محور در برابر چين درپيش گرفته است و مي‌كوشد در سياست تعامل[2] با چين، با چند دهه سابقه تجديدنظر كند. بنابراين، چين را بايد مهم‌ترين اولويت سياست خارجي ايالات متحده در ميان‌مدت و بلندمدت دانست؛ زيرا اساساً مهم‌ترين تهديد براي آمريكا، ازدست رفتن استيلاي اين كشور بر نظام بين‌الملل و وارد شدن به دوره گذاري است كه چين بازيگر اصلي آن خواهد بود.

دلايل تغيير رويكرد دولت آمريكا در دادوستد با چين

در تبيين چرايي روي آوردن آمريكا به سياست تعامل با چين و سپس تلاش براي پايان دادن به آن بايد به اين نكته اشاره كرد كه سياست موسوم به تعامل از حدود سه دهه پيش برمبناي دو مفروض، به سياست راهبردي واشينگتن در برابر پكن تبديل شد. مفروض نخست اين بود كه اقدام به تعامل با چين با هدف كمك به جذب اين كشور در اقتصاد جهاني نه‌تنها تهديدي براي منافع بلندمدت آمريكا ايجاد نخواهد كرد، بلكه به گسترش حوزه نفوذ غرب كمك خواهد كرد. بنابراين، «تعامل» نمي‌تواند چين را به قدرتي تهديدكننده تبديل كند و به‌عبارت‌ديگر، راهبردي بي‌خطر براي ساختار نظام بين‌الملل است. مفروض دوم اين بود كه درنتيجه سياست تعامل و روي آوردن چين به آزادسازي اقتصادي مي‌توان انتظار داشت اصلاحات سياسي نيز در مراحل بعد به‌اجرا درآيد و چين به‌ناچار بايد به آزادسازي سياسي در داخل كشور نيز بپردازد و براساس نظريه صلح دموكراتيك مي‌توان انتظار داشت كه كشورهاي برخوردار از نظام‌هاي دموكراتيك وارد منازعه و جنگ با يكديگر نشوند. اكنون نادرستي هر دو مفروض كه زيربناي سياست تعامل بوده است، براي نظام سياسي آمريكا به اثبات رسيده است و به‌همين‌دليل تجديدنظر در آن در دستور كار قرار گرفته و از پايان تعامل با چين سخن به ميان مي‌آيد. درواقع، از نگاه آمريكا، چين به بزرگ‌ترين تهديد در ميان‌مدت و بلندمدت براي منافع ملي‌اش تبديل شده است. بنابراين، بايد به اين نكته توجه كرد كه جنگ سرد نوين در نظام بين‌الملل برخلاف جنگ سرد ميان اتحاد شوروي و آمريكا، به‌لحاظ ايدئولوژيك بسيار كمرنگ است و داراي ابعاد ژئوپليتيك و ژئواكونوميك پررنگي است.

 

الگوي روابط ايران و چين و موقعيت ايران در جنگ تجاري چين و آمريكا

ازسوي‌ديگر، دولت ترامپ از همان ابتداي كار، رسيدگي به آنچه چالش ايران و كره شمالي مي‌خواند را در دستور كار و در اولويت‌هاي فوري خود قرار داد و دراين‌ميان، چين و نوع تعامل با آن در رسيدگي به هر دو چالش نقشي محوري داشته است. اكنون با توجه به آنچه درمورد كره شمالي رخ داده است به‌نظر مي‌رسد كه ايران به فوري‌ترين اولويت در سياست خارجي آمريكا تبديل شده است و از‌اين‌رو، سياست فشار حداكثري در برابر ايران درپيش گرفته شد. با درنظر گرفتن اين نكته كه چين بزرگ‌ترين شريك تجاري و بزرگ‌ترين خريدار نفت ايران محسوب مي‌شود، به‌خوبي قابل درك است كه در دستور كار آمريكا در برابر چين، مسئله ايران نيز روي ميز مذاكره قرار داشته باشد و موفقيت يا شكست مذاكرات چين و آمريكا بر روي نوع سياست چين درقبال ايران اثرگذار باشد.

نكته جالب توجه اين است كه در تاريخ معاصرِ روابط چين و ايران، از سال 1971 كه سال برقراري روابط رسمي با جمهوري خلق چين است، همواره آمريكا در نقش عامل سوم اثرگذار مطرح بوده است، خواه در كمك به برقراري و توسعه روابط در دوره قبل از انقلاب، و خواه در محدود و مشروط كردن اين روابط در دوره پس از انقلاب. بنابراين، در روابط ايران و چين همواره عامل آمريكا و فشار اين كشور به‌عنوان عامل سوم اثرگذار وجود داشته است و با توجه به آنكه حجم روابط تجاري چين و آمريكا با حدود ششصد ميليارد دلار در سال بسيار فراتر از حجم تجارت ايران و چين با بيش از سي ميليارد در سال است مي‌توان انتظار داشت كه براي پكن، حفظ سطح تجارت با آمريكا در مقايسه با ايران بسيار مهم‌تر باشد. بااين‌همه، الگوي روابط ايران و چين در دوره پس از انقلاب، با وجود افت‌وخيزهايي كه وجود داشته تقريباً ثابت باقي مانده است. مهم‌ترين عناصر اين رابطه عبارت‌اند از: توسعه حجم روابط تجاري دوجانبه و تبديل شدن چين به شريك اصلي تجاري ايران؛ تبديل شدن عامل انرژي (نفت) به مهم‌ترين ركن اين روابط؛ مواضع اعلامي مشترك دو كشور در سطح بين‌الملل در مخالفت با يكجانبه‌گرايي آمريكا؛ تأكيد مشترك دو كشور بر پيشيه تاريخي و تمدني دو كشور و مشاركت تاريخي در راه ابريشم؛ محدود و مقيد ماندن روابط نظامي و امنيتي دو كشور و بيشترين اثرگذاري آمريكا در اين حوزه؛ راهبردي بودن يك‌سويه روابط، به اين معنا كه نوع روابط دو كشور در نگاه ايران همواره راهبردي بوده است؛ اما در نگاه چين چنين نبوده است. چين نيز همچون بسياري از كشورهاي ديگر، هرازگاهي از كارت ايران در تعامل با غرب بهره گرفته است. اين عناصر را مي‌توان مؤلفه‌هاي تشكيل‌دهنده الگوي نسبتاً ثابت روابط ايران و چين دانست كه حداقل در كوتاه‌مدت و ميان‌مدت تغيير نكرده و بسيار بعيد است كه مذاكرات جاري تجاري ميان آمريكا و چين نيز بتواند تغيير اساسي در اين الگو ايجاد كند.

با درنظر گرفتن الگوي فوق بايد اين نكته را نيز مورد توجه قرار داد كه با تغيير نسبي موازنه قدرت ميان چين و آمريكا، به‌تدريج شاهد جسارت بيشتر چين خواهيم بود كه اين امر در روابط با ايران نيز نمود خواهد داشت. بااين‌حال، ازآنجاكه چين براساس برنامه زماني تعيين‌شده براي خود جهت تبديل شدن به يك كشور توسعه‌يافته، بازه زماني خود را تا نيمه قرن حاضر تعيين كرده است، نمي‌توان انتظار تغيير ناگهاني و اساسي در راهبرد سياست خارجي چين را داشت و همين امر موجب مي‌شود كه الگوي روابط دوجانبه با ايران، درصورت عدم تغيير اساسي در سياست خارجي ايران، تقريباً ثابت باقي بماند، با اين تفاوت كه چين نبايد در شرايطي قرار گيرد كه به‌دليل پاسداري از روابط خود با ايران ناچار شود هزينه سنگيني بپردازد و يا در انزوا قرار بگيرد.

پيامدهاي جنگ تجاري چين و آمريكا بر روابط تهران ـ پكن

درنتيجه، نمي‌توان انتظار داشت كه جنگ تجاري چين و آمريكا درحال‌حاضر موجب تغيير اساسي سياست چين درقبال ايران شود؛ زيرا ازيك‌سو، حجم تجارت دو كشور به اندازه‌اي است كه هر دو طرف را به‌شدت در برخورد با يكديگر محتاط مي‌سازد و ازسوي‌ديگر، موازنه تجاري اين دو قدرت به‌طور چشمگيري به نفع چين است و درواقع، چين بيش از دو برابر واردات از آمريكا به اين كشور صادرات دارد. سرمايه‌گذاري چين در آمريكا روند فزاينده‌اي داشته و در برخي حوزه‌ها همچون صادرات عناصر كمياب زمين به آمريكا، وابستگي يك‌سويه به خود ايجاد كرده است.

بااين‌حال، براساس پيشينه روابط ايران و چين در موقعيت‌هاي مشابه مي‌توان تحولاتي را به قرار زير در روابط ايران و چين برشمرد: هرچه انزواي بين‌المللي كشور افزايش يابد، چين نيز به‌تبع آن خواهد كوشيد روابط با ايران را بي‌سروصدا اداره كند و ضمن كمك محدود به ايران، از قرار گرفتن درمعرض انتقادهاي غرب بپرهيزد. چين بسيار مراقب اين مسئله خواهد بود كه روابط بلندمدت خود را با ايران به مخاطره نيندازد و به‌اين‌منظور، همواره سطح محدودي از همكاري با ايران را حفظ خواهد كرد. هدف اصلي و بلندمدت چين تبديل شدن به كشور پيشرفته اقتصادي و قدرت نخست اقتصادي جهان است و به‌همين‌منظور خواهد كوشيد روابط خود را با ايالات متحده به‌نحوي اداره كند كه به تقابل مستقيم با آن تبديل نشود. هرچه روابط اقتصادي و خارجي كشور از تنوع بيشتري برخوردار باشد و شركاي بين‌المللي متنوعي وجود داشته باشد، چين خواهد كوشيد سطح روابط با ايران را بهبود بخشد و درمقابل، هرچه انزواي كشور بيشتر باشد چين حاضر نخواهد شد كه سطح روابط با كشور را از سطح معيني فراتر ببرد. درنهايت آنكه، چين مايل نيست جنگ تجاري با آمريكا را به‌عنوان راهبرد نظام سياسي آمريكا بپذيرد؛ زيرا آن را موقت و محدود به دولت ترامپ مي‌داند و به‌همين‌دليل، سعي دارد آن را مديريت كند. چين مايل است با ارتقاء جايگاه خود در زنجيره ارزش اقتصاد جهاني، به كشوري پيشرفته تبديل شود و بنابراين، از جنگ تجاري تمام‌عيار با ايالات متحده مي‌پرهيزد. اين امر نشان مي‌دهد كه پيامدهاي اين جنگ بر روابط با ايران محدود و موقت خواهد بود.

 

نتيجه‌گيري و توصيه‌هاي كاربردي

ازآنجايي‌كه ايالات متحده در دوره دونالد ترامپ، جمهوري اسلامي ايران را فوري‌ترين تهديد پيشِ روي خود قرار داده و كوشيده است با فرونشاندن بحران‌هاي ديگري همچون بحران كره شمالي، تمركز راهبردي خود را بر روي ايران بگذارد، هرآنچه اين تمركز را برهم بزند، درجهت منافع كشور خواهد بود. بنابراين، هرچه دو قدرت نخست جهان در جنگ تجاري خود درگيرتر شوند، به نفع كشور خواهد بود؛ به‌اين‌ترتيب، به‌نظر مي‌رسد اقدامات زير به تأمين منافع كشور كمك خواهد كرد: افزايش مبادلات اقتصادي ايران با كشورهاي منطقه و تنوع‌سازي در مراودات تجاري. بايد توجه داشت كه سهم ايران در مراودات تجاري كشورهاي همسايه فقط دو درصد است كه به معناي كمرنگ بودن نقش ايران در تجارت منطقه است. همان‌گونه كه چين از بحراني شدن كنترل‌شده وضعيت غرب آسيا به‌دليل منحرف شدن توجه آمريكا استقبال مي‌كند، تلاش براي گذار ايمن از بحران كنوني مي‌تواند فرصت بحران‌آفريني را بزدايد. جمهوري اسلامي ايران بايد بر پيوندهاي سياسي و اقتصادي خود با كشورهاي شرق آسيا بيفزايد و به‌اين‌ترتيب، سرنوشت دو منطقه غرب و شرق آسيا را به يكديگر پيوند بزند. دراين‌زمينه، استفاده از فرصتي كه ابتكار «يك كمربند ـ يك جاده» چين فراهم آورده است اقدامي سودمند خواهد بود. سرانجام آنكه، بايد به‌جد كوشيد از بازگشت تحريم‌هاي تحت فصل هفت منشور سازمان ملل متحد پرهيز نمود؛ زيرا به انزواي بين‌المللي كشور منجر خواهد شد و در مناسبات با قدرت‌هايي همچون چين، روسيه و هند خللي جدي ايجاد خواهد كرد. 


[1]. Pivot to Asia

[2]. سياست تعامل (Engagement) سياستي ليبرلي با هدف كمك به چين براي اجراي اصلاحات اقتصادي و بازگشت به بازارهاي جهاني با هدف تغيير جهت اساسي در سياست خارجي اين كشور و نيز تغيير در سياست­هاي داخلي چين بوده است.