سيماي جنگ در چشمانداز آينده
پيشبيني تحولات، همواره از مهمترين و سودمندترين دغدغه انديشمندان، محققان و سياستمداران بوده است. اما با نگاهي به تاريخ، بهسادگي متوجه ميشويم كه بسياري از تحولات سرنوشتساز، پيشبيني نشده بودند و بسياري از تحولاتي هم كه پيشبيني شدند، برآوردهاي غلطي بودند. جنگ جهاني اول، جنگ جهاني دوم، فروپاشي شوروي، وقوع انقلاب اسلامي ايران، حادثه ١١ سپتامبر، شكست امنيتي امريكا در افغانستان، قدرت گرفتن مجدد طالبان و موارد بسياري ديگر، رويدادهاي شگفتيساز و پيشبينينشده براي سياستمداران و تحليلگران غربي بودند. اين شگفتيها فقط مختص سياستمداران نبوده بلكه نظريهپردازان را نيز شامل ميشوند. جريان اصلي نظريهپردازي در روابط بينالملل در برابر انتقادهاي ساختاري نظريههاي انتقادي پاسخ دادند و ميدهند كه با وجود همه نقدهاي وارده، ما نظريهپردازان جريان اصلي شامل رئاليستها، ليبرالها و ماركسيستها كارايي داريم. ما مسئلههاي نظام بينالملل را بهسادگي حل ميكنيم و باقدرت تبيين و پيشبيني كه مهارت ماست، به سياستمداران نسخههاي كاربردي ارائه ميدهيم. اما با وجود اين ادعا، رئاليستها و ليبرالها در اوج روندها و رويدادهاي منجر به فروپاشي شوروي در دهه ١٩٨٠ ، در عرش نظري خود مشغول تئوريزه كردن مناظره نئوليبرال _ نئورئاليسم بودند تا از اين طريق، جغرافياي مشترك نظري ترسيم كنند اما هيچكدام نتوانستند فروپاشي شوروي را پيشبيني كنند. پس از فروپاشي شوروي نيز نظم روابط بينالملل مملو از مقالات و كتابهاي ناظر بر مفاهيمي مانند جهاني شدن، چندجانبه گرايي، افول دولتها و صعود بازيگران غيردولتي، پايان تاريخ، گسترش محتوم ليبرال دموكراسي و ... پر شده بود كه ناگهان حادثه يازدهم سپتامبر، اكثر آن ادبيات توليدشده را به حاشيه راند.
سؤال اساسي اينجاست كه چرا نظريهپردازان، تحليلگران و سياستمداران از پيشبيني اين تحولات ناتوان بودند؟ تاريخ اين تحولات اكنون نشان ميدهد اين تحولات سالها پيش از وقوع نشانهها يا به تعبير آيندهپژوهان پيشرانهايي داشتهاند. مراكز فكري و انديشكدهها نيز بهدقت تحولات روز را رصد ميكردند؛ اما چرا نتوانستند وقوع چنين رويدادهاي سرنوشتسازي را پيشبيني كنند؟ چرا روندهاي منجر به آن تحولات به شكل راهبردي برونيابي نشدند؟
هرمن كان، انديشه سيستماتيك يا نظاممند را در كنار تخيل آگاهانه و تصميمگيري، سه ركن اصلي سناريونويسي براي آينده ميداند. وقتي به آينده ميانديشيم حتي اگر اين آينده همين فردا باشد، از فضاي قطعيت وارد فضاي عدم قطعيت شدهايم. فضاي عدم قطعيت، محل وقوع امكانهاي بيشمار است و تفكيك حوزهها و سطوح تحليل در آن ممكن نيست. پديدههاي اجتماعي به شكلي سيستماتيك و نظاممند با همديگر مرتبط هستند و در يك رابطه سازا با يكديگر تكامل پيدا ميكنند؛ بنابراين، به شكلي منفرد حيات ندارند. تفكيك پديدههاي اجتماعي و سياسي در ساحت تحليل انجام ميشود. پژوهشگران پديدههاي اجتماعي و سياسي را به منظور واكاوي و تحليل دقيق، سطحبندي و حوزهبندي ميكنند اما در عالم واقع آنها غير قابل تفكيك بوده و بهصورت نظاممند و مرتبط با هم عمل ميكنند.
در مطالعات اجتماعي و سياسي، وقتي گذشته و حال را مطالعه ميكنيم و بهدنبال توضيح يا تبيين يك پديده سياسي يا اجتماعي هستيم، ميتوانيم سطح تحليل خاصي را انتخاب كنيم و يا اينكه حوزههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... را از يكديگر تفكيك كنيم. موضوعي را در سطح ملي تبيين نماييم و يا آنكه عوامل تأثيرگذار خارجي بر يك پديده داخلي را احصاء نماييم. اين تفكيك به لحاظ تحليلي صورت ميگيرد اما در مطالعات آينده اين تفكيك آيندهپژوه را گمراه ميكند و او را از پيشبيني يا ساخت آينده مطلوب دور ميكند چراكه پديدههاي اجتماعي آنگونه كه استدلال كرديم در رابطه با ساير پديدهها به پيش ميروند. بر اساس همين استدلال است كه گويگان در تعريف استانداردي كه از آيندهپژوهي ارائه ميكند، آيندهپژوهي را پديدهاي نظاممند معرفي ميكند. نويسندگان اين كتاب نيز مهمترين دليل ناتواني مقامات و انديشكدههاي آمريكايي در پيشبيني جنگها و تحولات آتي را فقدان مطالعه سيستماتيك معرفي ميكنند و مدعياند در اين كتاب به شكلي نظاممند آينده را ترسيم كردهاند و با در نظر گرفتن سطوح مختلف و روابط قوامبخش تمام حوزهها، منازعههاي احتمالي آمريكا تا پايان سال ٢٠٣٠ پيشبيني كردهاند. در اين كتاب و بر اساس برونيابي روندهاي متداخل ملي، منطقهاي و جهاني، بهترتيب تروريسم، جنگ در منطقه خاكستري، جنگهاي نامتقارن و جنگ تمامعيار، منازعههاي احتمالي هستند كه آمريكا تا پايان ٢٠٣٠ با آنها مواجه خواهد بود. از آنجا كه در اين كتاب به جنگ مستقيم يا غير مستقيم آمريكا با ايران اشاره شده است و خاورميانه بهعنوان محتملترين مكاني شناساييشده كه تا پايان ٢٠٣٠ آمريكا در آن به منازعه خواهد پرداخت، ترجمه كتاب در دستور كار مترجمان قرار گرفت.
نويسندگان اين كتاب دليل اصلي عدم پيشبيني و يا پيشبينيهاي غلط تحولات كليدي گذشته را در عدم شناخت نظاممند پديدههاي اجتماعي و سياسي ميدانند و نقطه قوت كار خود را در پيشبيني جنگها تا پايان ٢٠٣٠، روندپژوهي نظاممند تحولات متداخل معرفي كردند. حال اين سؤال مطرح ميشود كه آيا پيشبينيهاي اين كتاب محقق ميشود؟
ضياءالدين سردار، آيندهپژوه پاكستاني، در نقد مطالعات آيندهپژوهي رايج (مانند پيشبينيهايي كه در اين كتاب صورت گرفته است) مفهوم «امتداد حال» را بهعنوان الگوي رايج مطالعات آيندهپژوهي عنوان ميكند. او ميگويد مطالعات آيندهپژوهي، امتداد حال به آينده است. در امتداد حال به آينده، ناانديشيدهها، آيندههاي آشنا و بينشهاي فوقالعاده سهيم نيستند؛ حال آنكه هركدام از آنها منشأ ساخت آينده و برهم زننده روندها و رويدادهاي كنوني هستند. با بهره از مفهوم امتداد حال سردار، كتاب كنوني نيز جنگهاي محتمل تا سال ٢٠٣٠ را بر اساس امتداد يا برونيابي روندهاي سياسي، نظامي، اقتصادي و زيستمحيطي كنوني ترسيم كرده است و رويدادهاي روندشكن و يا رويدادهاي شگفتيساز يا فاجعهآميز ممكن در آينده را ناديده گرفته است.
علاوهبر اين، در مطالعات آينده انبوهي از علائم ضعيف، نوپديدها و بينشهاي فوقالعاده رهبران در بزنگاهها وجود دارند و احتمالاً در آينده نيز بهوجود ميآيند كه روندهاي احصاءشده را شكسته و يا تغيير جهت ميدهند. پس اگر در مطالعات آينده علائم نوپديد، بينش فوقالعاده، نا انديشيده، آيندههاي آشنا و ... را ناديده بگيريم (كه منطقاً نميتوان ناديده گرفت) روندهاي برونيابيشده در اين كتاب منجر به جنگهاي چهارگانهاي ميشود كه در كتاب اشاره شده است. اما آينده، محل وقوع امكانهاي بيشمار و نيز عرصه تصميمگيري و ساخت آينده است و پيشبينيهاي اين كتاب نيز لزوماً محقق نميشود. اما برونيابي نظاممند روندهاي امنيتي در اين كتاب و قرار داشتن ايران در كانون منازعات ترسيمشده براي تصميمگيران سياسي در ايران قابل توجه و استفاده است. اميد كه ترجمه اين كتاب بتواند در فرايند تصميمگيري سياست خارجي ايران مفيد باشد و براي محققان سياست خارجي و روابط بينالملل قابل استفاده باشد. در اينجا بر خود لازم ميدانيم تا از انتشارات موسسه مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران براي چاپ اين اثر تقدير و تشكر نماييم.
التعليقات