آمريكا، سياست كاهش حضور نظامي در افغانستان و مذاكره با طالبان


مقدمه

در ادامه تحولات پرشتاب در سياست آمريكا در غرب آسيا، ازجمله اعلام خروج نيروهاي نظامي از شرق سوريه و تأكيد بر لزوم يافتن راه‌حل سياسي براي بحران يمن، سياست اين كشور در افغانستان نيز شاهد دو تحول مهم و به‌هم‌پيوسته است: نخست، سرعت يافتن مذاكرات صلح با طالبان، اعلام رضايت طرفين از نتايج گفتگو و اميدواري به حصول توافقي بنيادين و دوم، اعلام خروج دست‌كم نيمي از نظاميان آمريكايي توسط دونالد ترامپ در آغازين روزهاي سال نوِ ميلادي.

در نوشتار حاضر، با اشاره به اين دو تحول، سياست خارجي آمريكا در افغانستان و پيامدهاي آن در سطوح داخلي و منطقه‌اي و نيز رابطه ميان اين دو رويداد مهم به‌هم‌پيوسته با ساير اقدامات و رفتارهاي اين كشور در منطقه غرب آسيا تحليل و بررسي مي‌شود.

 

فراز و فرود سياست آمريكا: از ستيز با طالبان و حضور انبوه تا مذاكره و كاهش شمار نظاميان

چرخش در سياست آمريكا درقبال افغانستان امر بديعي نيست. در سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم، سياست اوليه آمريكا از بي‌توجهي و كم‌توجهي، جاي خود را به واگذاري پذيرش تلويحي حضور و نفوذ اتحاد جماهير شوروي در دهه 1970 داد. اين سياست پس از اشغال نظامي اين كشور توسط ارتش سرخ، به‌سرعت با سياست مهار گسترش‌طلبي اتحاد شوروي ازطريق پيشبرد جنگ‌هاي نيابتي و حمايت از طيفي از نيروهاي جهاديِ مرتبط با پاكستان و عربستان جايگزين شد.

حمايت از نيروهاي جهادي موسوم به انقلاب هفت‌گانه يا ائتلاف پيشاور، تا پايان دهه 1980 و خروج ارتش سرخ و نهايتاً فروپاشي شوروي ادامه يافت؛ اما پس از فروپاشي بلوك شرق و استقرار حكومت مجاهدين در آغاز دهه 1990 ـ كه به‌سرعت با آغاز جنگ‌هاي داخلي و نهايتاً سيطره طالبان و تداوم حكمراني آن در نيمه دوم اين دهه همراه شد ـ دولت آمريكا بار ديگر سياست كناره‌گيري و بي‌توجهي را درپيش گرفت.

اما نقطه ‌عطف در سياست ايالات متحده را ‌بايد پس از 11 سپتامبر 2002 جستجو كرد كه به بهانه مبارزه با القاعدۀ مورد حمايت طالبان، قشون‌كشي بي‌سابقه‌اي را با حمايت سازمان ملل و متحدانش راهبري نمود. حملات سنگين نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا به فاصله دو ماه به فروپاشي سيطره گروه تماميت‌خواه و قبيله‌اي طالبان و متعاقباً شكل‌گيري توافقات سرنوشت‌ساز كنفرانس بُن ميان اغلب كنشگران ذي‌نفع (منهاي طالبان و پاكستان) براي شكل‌دهي به نظام سياسي جديد انجاميد؛ توافقات و ترتيباتي كه تشكيل دولت موقت، تدوين قانون اساسي و ايجاد نظام سياسي جمهوري رياستي و استقرار يك حكومت شكننده، غرب‌گرا و متحد و مورد حمايت آمريكا را درپي آورده و در تمام سال‌هاي گذشته، حمايت گسترده غرب و آمريكا را با خود داشته است.

در اين مدت، حضور نظاميان آمريكايي انبوه بود و در آغاز زمامداري باراك اوباما، شمار آنها به يكصد هزار نفر مي‌رسيد. اين نيروها در لواي مبارزه با تروريسم كه القاعده و طالبان مصداق آن معرفي مي‌شدند، در همه نقاط افغانستان حضور داشتند و علاوه‌بر آموزش، تجهيز و سازماندهي نيروهاي امنيتي، پليس، ارتش يا اردوي ملي مستقيماً عهده‌دار عمليات نظامي عليه مخالفان مسلح نيز بودند. درعين‌حال، احداث پايگاه‌هاي بزرگ نظامي در مناطق مرزي و انعقاد پيمان همكاري‌هاي استراتژيك در سال 2014 براي حضور بلندمدت اين نيروها، حكايت از وجوه منطقه‌اي حضور نظامي آمريكا در افغانستان داشت.

اما خوش‌بيني‌هاي اوليه مبني‌بر امكان توفيق با استفاده از نيروي نظامي براي مقابله با مخالفان و تكميل پروژه دولت ـ ملت‌سازي از سال 2006 به‌تدريج رنگ باخت. با احياء دوباره طالبانِ مورد حمايت پاكستان و افزايش حملات و عمليات ايذايي آنها، شمار تلفات زياد شد و هزينه‌هاي انساني، مالي و سياسي آمريكا در افغانستان، حضور انبوه اين نيروها و اساساً هزينه‌هاي گزاف جنگي كه به‌تدريج به طولاني‌ترين جنگ آمريكا تبديل مي‌شد زير سؤال رفت، به‌ويژه كه براي اين جنگ بي‌دستاورد، اساساً هيچ‌گونه فرجامي قابل تصور نبود.

به‌همين‌دليل، از اواخر دوران رياست‌جمهوري اوباما، مسئله نرمش و مذاكره با طالبان و ساير مخالفان مسلح براي جذب به پروژه صلح و پيوستن به دولت در دستور كار قرار گرفت و اقداماتي نيز صورت پذيرفت. به موازات آن، شمار زيادي از نظاميان آمريكايي از افغانستان به‌تدريج خارج شدند و تعداد آنها به شمول نيروهاي ناتو به حدود هفده هزار نفر كاهش يافت.

مسئله خروج اين نيروها يكي از شعارهاي اصلي انتخاباتي ترامپ بود كه پس از ورود به كاخ سفيد به‌سرعت درپي تحقق آن برآمد. اما مشاوران و تيم سياسي ـ امنيتي او كه پنتاگون و شوراي امنيت ملي را تحت كنترل داشتند، وي را از اجراي سريع اين تصميم منصرف ساختند و در چرخشي موردي، او را قانع كردند كه حتي نيروي نظامي بيشتري با اختيارات بيشتر عملياتي و نيز مشاركت در آموزش و سازماندهي ارتش افغانستان گسيل نمايد. افرادي مانند ژنرال متيز، ژنرال مك مستر و ژنرال كلي عموماً داراي سابقه فرماندهي نظامي در امور افغانستان بودند و علاوه‌بر آشنايي زياد با مسائل اين كشور، با مقامات كابل نيز ارتباط وثيقي داشتند و نزد آنان از دوستداران افغانستان به‌شمار مي‌رفتند. البته همين گروه نيز به‌دليل شناخت و تجربه قبلي مي‌دانستند كه مسئله افغانستان راه‌حل نظامي ندارد و لذا به‌دنبال مذاكره با طالبان و سپس كاهش حضور نيروها بودند و به داشتن پايگاه‌هاي نظامي در قالب پيمان همكاري‌هاي امنيتي ميان دو دولت اكتفا مي‌كردند.

ازاين‌رو، مذاكرات صلح با طالبان به‌صورت مستقيم و نيز با ميانجي‌گري پاكستان از همان آغاز كار ترامپ پيگيري شد. روند گفتگوها پس از انتخاب عمران‌ خان به نخست‌وزيري سرعت بيشتري يافت. ازسوي‌ديگر، در سال 2018 ترامپ با برگزيدن زلمي خليل‌زاد، سياستمدار سرشناس و سفير سابق افغانستاني‌‌الاصل آمريكا در افغانستان، عراق و سازمان ملل كه علاوه‌بر آشنايي با مسائل منطقه، رابطه خوبي با اغلب سياستمداران افغانستان، پاكستان و ساير دولت‌هاي عرب حامي طالبان داشت، عزم خود را براي پيشبرد پروژه صلح و از آن طريق، كاهش نياز به حفظ نيروهاي نظامي و تحقق شعار انتخاباتي خود مبني‌بر بازگرداندن اين نيروها به خانه نشان داد.

نتيجه رايزني‌هاي فشرده و سفرهاي متعدد و طولاني‌مدت خليل‌زاد به منطقه، اقناع مقامات اسلام‌آباد به ترغيب طالبان به مذاكره و آزادسازي برخي رهبران اين گروه از زندان، همراه‌سازي هرچه بيشتر مقامات كابل با مذاكرات و قناعت دادن طالبان به مذاكره بود. هرچند از محتواي مذاكرات اخبار چنداني به بيرون درز نمي‌كند، پس از سه دور مذاكره فشرده با رهبران اين گروه در امارات و قطر، ابراز خوش‌بيني‌هاي دو طرف به ثمربخش بودن آن بيشتر شده است. حضور ملا عبدالغني برادر، از رهبران ‌طالبان، در مذاكرات نيز قابل تأمل به‌نظر مي‌رسد. البته بايد به اين نكته نيز توجه كرد كه با وجود تداوم مذاكرات و ابراز خوش‌بيني‌هاي اوليه، طالبان همچنان به انجام عمليات و حمله به نيروهاي دولتي و اماكن عمومي در افغانستان ادامه داده است.

علاوه‌براين، طالبان با ابراز مخالفت و نفي مذاكره با دولت اشرف غني و نامشروع دانستن آن، مانع مهم ديگري در رسيدن به توافقات ايجاد، و هرگونه راه‌حل سياسي را به خروج نظاميان آمريكايي موكول كرده است؛ امري كه تاكنون مقامات واشينگتن و كابل با آن مخالفت ورزيده‌اند و بعيد هم هست كه با آن به‌عنوان تنها دستاورد حضور پرتلفات و پرهزينه هفده‌ساله آمريكا موافقت كنند، به‌ويژه كه دولت و ساختار كنوني افغانستان از پذيرش و مشروعيت، هم در سطح داخلي و هم در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي برخوردار بوده و حذف آن از مذاكرات، ازسوي هر دو طرف به معناي بازگشت اين كشور به وضعيت قبل از 2002 و بي‌ثباتي و هرج‌ومرج كامل خواهد بود.

كارنامه منفي طالبان در طول سال‌هاي حكمراني خود از 1996 تا 2002 در عرصه‌هاي مختلف، ترديد درمورد ماهيت و مباني فكري اين گروه وابسته به خارج، و مبهم باقي نگه داشتن الگو و طرح پيشنهادي آنان براي برون‌رفت از وضعيت موجود بر دامنه ترديدها و نگراني‌ها دراين‌باره افزوده و بخش عمده نيروهاي سياسي ـ اجتماعي و افغانستان و دولت غرب‌گراي اشرف غني را نيز به مخالفت با روند فعلي مذاكرات با طالبان يا نقد آن سوق داده است. آنها عموماً به لزوم يافتن راه‌حل از خلال مذاكرات بين‌الافغان‌ها و گفتگوي مستقيم ميان طالبان و دولت مركزي، با جلب‌نظر و همراهي همه دولت‌هاي ذي‌نفوذ و ذي‌ربط تأكيد دارند.

اين درحالي است كه مذاكرات آمريكا با طالبان به‌گونه‌اي بحث‌برانگيز جنبه يك‌طرفه دارد و صرفاً دولت‌هاي حامي طالبان در آن نقش دارند. حتي دولت چين كه در سال‌هاي قبل تاحدودي در گفتگوها مشاركت داشت، در روند جديد مداخله مؤثري ندارد.

 

نقدها و نگرش‌ها بر حضور آمريكا در افغانستان

در تحليل چشم‌انداز حضور آمريكا در افغانستان و پديده مرتبط با آن يعني مذاكره و صلح با طالبان، ملاحظات زير قابل تأمل به‌نظر مي‌رسد:

1. دست‌كم در كوتاه‌مدت مسئله مذاكره با طالبان جنبه تاكتيكي دارد و بعيد است كه مقوله كلي حضور و نفوذ ايالات متحده در نقش قدرت جهاني در افغانستان، با فرايند گفتگو با يك گروه فروملي و نتايج مترتب بر آن گره بخورد و اين متغير ـ خواه به شكست بينجامد، خواه به تقويت روند صلح و مشاركت طالبان در فرايندهاي سياسي ـ در سياست كلي آمريكا تغييري بنيادين ايجاد كند.

2. سياليت و نوسان مواضع مقامات كاخ سفيد درباره آينده حضور نيروهاي آمريكايي كم نيست. در آخرين اعلام نظر در 14 بهمن 1397، دونالد ترامپ در موضع‌گيري جديدي اظهار داشت كه بخشي از اين نيروها براي انجام اقدامات اطلاعاتي، در افغانستان باقي خواهند ماند.

3. مواضع و منافع متحدان و دولت‌هاي دوست آمريكا در منطقه حائز اهميت و درعين‌حال، متعارض به‌نظر مي‌رسند. از نظر موافق پاكستان كه بگذريم، برخي از اين متحدان مانند عربستان و امارات متحد عربي از مذاكره با اين گروه استقبال كرده و در تسهيل‌گري آن مؤثر بوده‌اند؛ اما درضمن، اين دولت‌ها به‌طور كلي از خروج آمريكا از منطقه ـ از سوريه و عراق گرفته تا افغانستان ـ رضايت ندارند و بنابر تجارب پيشين، نگران بهره‌گيري ايران از خلأ قدرت ايجادشده به‌دنبال كاهش حضور آمريكا هستند. دولت قطر نيز با وجود همراهي كلي با سياست‌هاي آمريكا، موضعي رقابت‌آ‌ميز با عربستان و امارات در موضوع مذاكره با طالبان دارد و مي‌كوشد ازطريق دفتر اين گروه در قطر، توان قدرت‌افكني‌اش در سطح منطقه را به رخ رقيبان همسايه بكشد. هند در نقش ديگر متحد آمريكا هم غافلگيرانه با نگراني و ناخرسندي، مذاكرات با طالبانِ مورد حمايت رقيب خود (پاكستان) را نظاره مي‌كند.

4. دولت اشرف غني و ساير گروه‌ها و نخبگان در قدرت يا پيرامون قدرت هم از مذاكرات آمريكا با طالبان و هم از كنار گذاشته شدن خود نگران و سرخورده‌اند و درمورد نيات و اهداف آمريكا دچار ابهام و ترديد هستند؛ نگراني‌هاي آنها درخصوص نقش‌آفريني پاكستان و به‌حاشيه رفتن هند نيز بر نگراني‌هاي آنان مي‌افزايد. سخنان اشرف غني و درخواست وي از ترامپ براي به‌تعويق انداختن خروج نيروها و حفظ بخشي از آنها را مي‌توان در همين چهارچوب تعبير كرد. وي و ساير مقامات بلندپايه دولتي و نيز مطبوعات و رسانه‌ها بارها درخصوص حذف دولت‌ از چرخه مذاكرات و تأكيد طالبان بر تغييرات ساختاري در كشور موضع منفي اتخاذ كرده‌اند و ابايي از انتقاد مستقيم از رويكرد آمريكا ندارند. ازسوي‌ديگر، پيشنهادهاي آنها به طالبان مبني‌بر راه‌اندازي دفتر در كابل نيز با مخالفت رهبران اين گروه مواجه شده است.

5. در درون هيئت حاكمه آمريكا، اجماع و نگرش يكپارچه‌اي دراين‌باره به چشم نمي‌خورد. از مخالفت يا موافقت جمهوري‌خواهان هم‌حزبي ترامپ با لزوم حفظ نيروها و حمايت از متحدان آمريكا كه بگذريم، مقامات نظامي ـ امنيتي اين كشور نيز دراين‌باره نگرشي مخالف ترامپ داشته‌اند. هم‌زماني استعفاي ژنرال جيمز متيز از وزارت دفاع، با اعلام كاهش نيروها توسط ترامپ معنادار به‌نظر مي‌رسد. وي از حاميان حفظ نيرو در سوريه و افغانستان بود و با خروجش از تيم سياسي ‍ـ امنيتي مستقر در كاخ سفيد، رئيس‌جمهور آمريكا با فراغ بال بيشتري مي‌تواند اين سياست را اجرا كند.

 

چشم‌اندازها و پيامدها

هرچند نمي‌توان آمريكا را تنها متغير اثرگذار بر روند صلح، ثبات و بازسازي افغانستان دانست و چشم‌انداز آينده اين كشور را صرفاً به حضور يا خروج نيروهاي آمريكايي و يا تغيير سياست ايالات متحده تقليل داد، مي‌توان ملاحظات زير را در چشم‌انداز آينده افغانستان درنظر گرفت:

1. همان‌گونه كه مخالفان خروج اين نيروها در محافل سياسي آمريكايي ابراز كرده‌اند، رويكرد جديد دولت ترامپ بر ابهام و سردرگمي و بي‌اعتمادي كنشگران در منطقه، به‌ويژه دوستان و متحدان آمريكا در مقابل سياست‌هاي دولت ترامپ مي‌افزايد. اين نگراني به‌ويژه در موضع‌گيري‌هاي اخير آقاي اشرف غني مشهود است؛ به‌همين‌ترتيب، بروز مشكلاتي در مناسبات دهلي نو ـ واشينگتن در موضوع افغانستان نيز قابل پيش‌بيني است.

2. دولت‌هاي عربي متحد آمريكا مانند قطر، عربستان سعودي و امارات به‌دليل رقابت‌هاي جدي با يكديگر، سياست‌هاي ناهماهنگ و جداگانه‌اي را درپيش مي‌گيرند كه اين امر مي‌تواند پيشبرد سياست‌هاي آمريكا در افغانستان را دچار اخلال كند. دولت قطر با احزاب اخواني مانند حزب جمعيت اسلامي كه مخالف اصلي مذاكره با طالبان است، اما عربستان و امارات از گذشته با طالبان تندرو ارتباط نزديكي داشته‌اند.

3. به‌علت تكثر و پراكندگي موجود در طالبان، براي آمريكا و حتي پاكستان بسيار دشوار خواهد بود كه همه عناصر پرنفوذ و رهبران محلي منتسب به اين گروه را به‌صورت يكپارچه در راستاي پيوستن به روند صلح متحد نمايد. در ميان‌مدت، چشم‌انداز روشني بيش از آنچه در قالب پيوستن حزب اسلامي حكمتيار به روند صلح محقق گرديد متصور نيست.

4. اعلام كاهش يا حتي خروج نيروهاي آمريكايي به معناي كاهش نفوذ اين كشور نيست و چنين تلقي‌اي نزد مقامات كاخ سفيد وجود ندارد. بي‌شك، سياست حفظ و گسترش نفوذ در افغانستان به شيوه‌هاي روزآمدتر دنبال مي‌شود. بايد درنظر داشت كه آمريكا از حضور در اين كشور، اهداف و سياست‌هاي پايداري را در منطقه دنبال مي‌كند كه ازجمله آنها مي‌توان به موازنه‌سازي و مهار قدرت‌هاي منطقه‌اي مانند چين، روسيه، ايران و پاكستان اشاره كرد.

5. هرچند به‌طور كلي كاهش يا خروج نيروهاي آمريكايي از منطقه غرب آسيا بر ضريب امنيت ايران مي‌افزايد، تجربه عراق نشان مي‌دهد كه آمريكا تمايلي به بهره‌گيري ايران از خلأ ناشي از خروج يا كاهش اين نيروها ندارد و به اشكال ديگري درصدد موازنه‌سازي با ايران برخواهد آمد. اين به معناي ايجاد منابع جديد ناامني در افغانستان و افزايش احتمالي چالش‌هاي امنيتي براي كشورمان خواهد بود.

6. حذف ايران از روند مذاكرات صلح و بالعكس، مشاركت دادن قدرت‌هاي رقيب مانند عربستان و امارات بيانگر تداوم سياست آمريكا براي حذف يا به‌حداقل رساندن نقش ايران در ترتيبات سياسي و امنيتي افغانستان است.

 

جمع‌بندي و توصيه‌هاي راهبردي

همان‌گونه كه پيشتر اشاره شد، تحول و تغيير در سياست‌هاي آمريكا در افغانستان امر نوپديدي نيست. مذاكره با طالبان و اهتمام براي صلح و سازش در اين كشور نيز ازسوي ‌آمريكا و ساير كنشگران بين‌المللي و منطقه‌اي از گذشته جريان داشته و ادامه نيز خواهد داشت.

اما نكته مهم اين است كه سياست آمريكا درقبال افغانستان با وجود ظاهر جديد آن، تفاوتي با رويكرد گذشته ندارد و همچون روال پيشين در قالب يكجانبه‌‌گرايانه‌اي دنبال مي‌شود. ناديده گرفتن نقش قدرت‌هاي پرنفوذ ديگر ازجمله ايران، روسيه و حتي چين و هند و از همه مهم‌تر، مردم افغانستان وجه غالب رويكرد كنوني آمريكا به‌شمار مي‌آيد؛ ازاين‌رو، مي‌توان درمورد فرجامِ اين‌گونه اقدامات يكجانبه‌گرايانه گمانه‌زني و پيش‌بيني كرد كه همانند ساير طرح‌ها و سياست‌هايي كه رهبران كاخ سفيد، صرفاً برمبناي منافع و ملاحظات امنيتي خود اجرا كرده‌اند شكست خواهد خورد و دستاوردي براي ايجاد صلح و ثبات در افغانستان درپي نخواهد داشت.

اصولاً يكي از عوامل اصلي نافرجام ماندن چنين تلاش‌هاي يك‌سويه‌اي براي حل‌وفصل مسائل افغانستان، ناتواني در ادغام سطوح بين‌المللي و منطقه‌اي و درنظر داشتن توأمان منافع و ملاحظات امنيتي همه كنش‌گران ذي‌نفع در پرونده افغانستان در دو سطح يادشده است؛ به‌همين‌دليل، اقداماتي كه صرفاً در يك سطح صورت پذيرفته، بلافاصله مورد كارشكني و مقاومت ساير بازيگران قرار گرفته و ناگزير به شكست انجاميده است. به‌نظر مي‌رسد رويكرد كنوني آمريكا نيز دچار همين نقصان و كاستي بوده و طبعاً نمي‌توان انتظار داشت دستاورد ملموسي داشته باشد. انجام اقدامات هم‌زمان و موازي براي ايجاد صلح ازطريق مذاكره با طالبان (ازجمله ابتكار روسيه براي گردهم آوردن نخبگان و رهبران گروه‌هاي سياسي افغان در مسكو در اواسط بهمن 1397) مثال روشني در اين زمينه است.

دراين‌ميان، جمهوري اسلامي ايران از معدود كنشگران يا شايد تنها دولتي باشد كه توان تعامل هم‌زمان و توأمان آشكار و رسمي با دولت اشرف غني در كابل، گروه‌هاي جهادي و طالبان را دارد و برخلاف ساير دولت‌ها، ارتباطات و مذاكرات با طالبان را با اطلاع و تأييد دولت افغانستان انجام مي‌دهد. علاوه‌براين، اشتراك‌نظر قابل توجهي ميان مقامات تهران و كابل درمورد لزوم يافتن راه‌حل مسالمت‌آميز ازطريق گفتگوهاي مستقيم ميان دولت، گروه‌هاي جهادي و طالبان وجود دارد. بنابراين، ناديده گرفتن نقش و نفوذ جمهوري اسلامي ايران ازسوي آمريكا و متحدانش، ازپيش، محكوم به شكست خواهد بود.