اروپا و افغانستانِ طالبان


شايد بتوان اين توئيت نخست وزير اسلووني را كه سقوط افغانستان به دست طالبان "بزرگترين شكست تاريخ ناتو است"، به عنوان شاه بيت احساس امروز اروپا از موقعيت افغانستان در نظر بگيريم. در چند سال اخير شاهد تغييري مهم در راهبردهاي اروپا و آمريكا در مواجهه با مسئله افغانستان بوده ايم كه شاه بيت آن "دربرگيري  بوده طالبان" است. تلاش براي دربرگيري و درون گذاري طالبان منطبق با درك چند واقعيت چه در سطح داخلي و چه در سطح نظام بين الملل بوده است. نخست آنكه طالبان از منظر پايگاه اجتماعي اش در افغانستان حذف شدني نيست ضمن آنكه تسلطش بر افغانستان نيز پر مخاطره است. در نتيجه تنها گزينه باقي مانده، مهار طالبان از مسير به شراكت فراخوانده شدنش در سپهر سياسي افغانستان است.

 واقعيت دوم آنكه عمليات ضد شورش و حتي عمليات دولت سازي غرب و ناتو در افغانستان از جمله به عللي چون ژنوم ژئوليتيك افغانستان و برخي اشتباهات غرب پرهزينه و ناكام بوده است. واقعيت ديگر به تحولات ژئوپليتيكي جهان باز مي گردد. در واقع آمريكا و اروپا از افغانستان در جهاني كاملاً متحول شده از زمان ورودشان خارج شدند.

 ناتو در اوج  تفوق  نظام تك قطبي آمريكا و در اوج تسلط غرب بر نظام بين المللي، عمليات خود را در افغانستان آغاز كرد. حال آنكه امروز غرب در موقعيتي قرار دارد كه در داخل محدود شده است و از خارج توسط چين و روسيه به چالش كشيده شده است. در اين متن،  در بستر نياز به ايجاد تمركز بر رقابت ژئوپليتيك با چين، حضور پر هزينه در افغانستان موجه نبود. گرچه  اين راهبرد به صورت پارادوكسيكال مي تواند سناريوي نفوذ بيشتر چين در افغانستان و آسياي مركزي را نيز متحقق كند.

 با وجود وقوف اروپا به نكات مورد اشاره، بهتي كه كشورها عضو اتحاديه اروپا و ناتو را در برگرفته، به سرعت زوال سامانه امنيتي و حكمراني افغانستان باز مي گردد. سامانه اي كه اروپا و غرب بر روي آن كه بيست سال سرمايه گذاري كرده بود. بزرگ ترين نقد و شكايت اروپا از آمريكا نيز نه خروج از افغانستان كه از منظر نكات مورد اشاره گريز ناپذير بود، بلكه شيوه مديريت و كنترل خروج آمريكا به گونه اي بود كه عملا اعتبار سياسي و اخلاقي غرب را با آسيب اساسي مواجه كرد.

بزرگ ترين تهديدهايي كه اروپا از جانب افغانستانِ طالبان با آن مواجه خواهد بود در مرحله نخست امواج پناه جويي و در مرحله بعدي صدور تروريسم و مواد مخدر است. بزرگ ترين نگراني كوتاه مدت اروپا باز توليد موج پناه جويي از جانب افغانستان به سمت اروپا است. در اين چارچوب احتمالا راهبرد كوتاه مدت اروپا، ارائه كمك هاي بشردوستانه در محل به كشورهاي ميزبان و ترانزيت يعني ايران، تركيه و پاكستان خواهد بود. گرچه اروپا در خصوص نحوه مواجهه تركيه با امواج پناه جويي از جانب افغانستان اطمينان ندارد و همكاري با ايران نيز در متن تحريم هاي بين المللي ايران دشوار خواهد بود.

راهبرد ميان مدت و بلند مدت اروپا نيز احتمالا جلوگيري از تبديل افغانستان به كانون صدور تروريسم و مواد مخدر خواهد بود. در اروپا عدم قطعيت هايي پيرامون ميزان تغييرات هويتي طالبان و ميزان چسبندگي اين گروه به گروه هايي چون القاعده وجود دارد. با اين وجود يكي ديگر از نگراني هاي اروپا تبديل كشور افغانستان به كانون انتقال تروريسم به قاره سبز است. در اين چارچوب احتمالا اروپا در سطح سياسي و ديپلماتيك به ابزارهاي محدودي كه در اختيار دارد متوسل خواهد شد تا از همكاري طالبان با اين گروه ها جلوگيري كند. ابزارهايي چون به رسميت نشناختن و تهديد به انزوا و يا تهديد به قطع استمرار كمك هاي اروپا و غرب  به افغانستان. كمك هايي كه در سال هاي اخير براي اين كشور اهميت زيادي يافته است. در سطح امنيتي نيز در صورت عدم توفيق كنش سياسي، اروپا با همراهي آمريكا از طريق عمليات از راه دور و با استفاده از حملات هوايي، عمليات پهپادي و خرابكاري و ... به كنترل وضعيت امنيتي افغانستان خواهد پرداخت.

به نظر مي رسد در بافتار مورد اشاره، سياست كوتاه مدت كشورمان بايد بر مطالبه كمك هاي قابل توجه و موثر از جانب اروپا براي اسكان و ياري به آوارگان افغاني و جلوگيري از انتقال مواد مخدر به اروپا قرار گيرد. پديده هايي كه متاسفانه ايران  دهه هاست در آنها تنها گذاشته شده است.