همكاري‌هاي ايران، تركيه، مصر مي‌تواند در بازگردادن ثبات منطقه‌اي مثبت باشد


مصاحبه از رامين نديمي- كارشناس امور دفاعي و نظامي 
 
متن حاضر مصاحبه اي با دكتر رئوف شيباني سفير سابق ايران در سوريه در زمينه تحولات منطقه اي و چگونگي ايجاد ثبات در منطقه مي باشد.
س. پيشروي‌هاي اخير محور مقاومت (دمشق ـ تهران ـ حزب‌الله) در سوريه موجب افزايش احتمال پايان جنگ داخلي سوريه با پيروزي دولت بشار اسد شده است. آيا قدرت گرفتن اين محور مي‌تواند باعث نگراني‌هاي جدي امنيتي براي رژيم صهيونيستي شود؟ واكنش‌هاي تل‌آويو به اين موقعيت جديد چه مي‌تواند باشد؟
ج. موفقيت‌هاي ميداني در سطح منطقه به‌ويژه در سوريه و عراق و به‌ويژه شكست و ناكامي تروريسم در تحقق اهدافش با آزادي شهر ابوكمال موجب شد تا حضور و ساختار نظامي و حكومتي داعش متلاشي شود. اين تحول يك نقطه عطف در صحنه رويدادهاي سوريه به شمار مي‌آيد. هم‌زمان، ما شاهد نشست سران سه كشور ايران، روسيه و تركيه در بندر سوچي هستيم كه به اعتقاد من اين نشست نيز نقطه عطفي از ديدگاه تحولات سياسي محسوب مي‌شود. البته همكاري مشترك ايران، روسيه و تركيه در مديريت تحولات ميداني و نظامي سوريه يك همكاري مؤثر و مفيد بوده و دستاوردهاي خوبي به همراه داشته است كه از جمله آنها مبارزه جدي با تروريسم و بازگرداندن آرامش به سوريه و منطقه بوده كه ضرورت هرگونه گفتمان و راه‌حل سياسي براي مناقشه سوريه است. در مجموع، با نگاه به روند حاضر متوجه مي‌شويم كه به‌طور طبيعي در اردوگاه رژيم صهيونيستي نگراني‌هايي نسبت به اين روند پديد خواهد آمد. به‌ويژه آنكه شرايط سوريه به‌سوي آرامش و ثبات در حال حركت است و بيشترين موفقيت‌ها در اين روند متوجه محوري است كه عنوان و اعتبار مبارزه با تروريسم را حمل مي‌كند و مسئوليت بازگرداندن ثبات و آرامش به منطقه را برعهده دارد. اغلب كارشناسان اعتقاد دارند كه رژيم صهيونيستي مايل است كه در محيط پيراموني خود، بحران‌هاي مديريت‌شده‌اي را داشته باشد. بالطبع، اين نوع تحولات در حال شكل‌گيري با رويكرد رژيم صهيونيستي نسبت به كشورهاي همسايه خود انطباق دارد. به سخن ديگر، حركت كنوني در سوريه به سمت بازگرداندن ثبات و آرامش است، ولي رژيم صهيونيستي تمايل و موافقتي با ثبات و آرامشي كه خود در طراحي و مديريت آن نقش نداشته باشد، ندارد و چنين ثباتي را يك تهديد براي خود قلمداد مي‌كند. بعيد نيست كه با از ميان رفتن شكل قديمي داعش، ما شاهد تلاش رژيم صهيونيستي و آمريكا براي تغيير كاربري داعش و يا در كنار آن، اقداماتي در راه استمرار بي‌ثباتي و ناآرامي در سوريه باشيم تا به دو هدف دست يابند: نخست، مانع از پيشرفت پروژه مشترك محور مقاومت و روسيه در منطقه شوند. و دوم، براي خود زمان بخرند تا بتوانند تحولات را با اهداف و نگرش خود طراحي نمايند. رژيم صهيونيستي و آمريكا در قبال بحران سوريه دچار فقدان استراتژي هستند، به‌ دليل آنكه طراحي‌هاي اوليه آنها براي بحران‌سازي و به‌دست آوردن نتايج مطلوب از اين بحران‌ها به بن‌بست رسيد و عملاً امكان نيافتند تا فوراًَ استراتژي جايگزيني را تدوين كنند. از اين‌رو، آنها صرفاً در پي خريد زمان بيشتر هستند. البته به دليل نوع تعاملي كه روسيه با بازيگران و شركاي بين‌المللي خود دارد، روس‌ها تلاش زيادي مي‌كنند تا آمريكايي‌ها و اسرائيلي‌ها را در اداره تحولات منطقه شريك نمايند و سعي كنند آنها را از طرف متنازع به يك طرف شريك تبديل نمايند. روس‌ها در اين تلاش تا حدودي درمورد آمريكايي‌ها موفق بوده‌اند و توانسته‌اند گفتمان مشتركي را با آنها آغاز كنند، اما هنوز از آن شرايط مطلوب مورد نظر مسكو كه عملاً آمريكا را از يك موضع متضاد به يك همراه در ايجاد ثبات و امنيت در منطقه تبديل كنند، فاصله دارند. اما رژيم صهيونيستي به دليل ماهيت خود خيلي با روند جاري منطبق و موافق نيست، و تلاش براي گام برداشتن اين رژيم در مسير ثبات منطقه ثمري نخواهد داشت. يكي از دلايل وجود رژيم صهيونيستي، حاكم بودن رژيم‌هاي ضعيف و ناكارآمد در منطقه بدون برخوردار بودن از توان دفاعي و نظامي، و نيز درگير بودن چنين حكومت‌هايي در بحران‌هاي پي‌درپي براي منحرف شدن از اصل مسئله منطقه يعني مسئله فلسطين و تجاوزات و اشغالگري‌هاي رژيم صهيونيستي، بوده است. رويكرد ديگر مسئله‌ساز رژيم صهيونيستي در رابطه با ايجاد قوميت‌ها و كشورهاي كوچك با عناوين قوميتي و نژادي است كه اين رژيم در كنار ايجاد ناآرامي و بي‌ثباتي در منطقه پيگيري مي‌كند.
س. ظرف ماه‌ها و هفته‌هاي اخير شاهد افزايش اظهارنظرها پيرامون آنچه «كريدور زميني ايران» از عراق و سوريه به جنوب لبنان و نيز افزايش حضور نظامي ايران و حزب‌الله در مرز جولان اشغالي بوده‌ايم، تصور مي‌كنيد چنين موضوعاتي مي‌تواند چه واكنشي را از سوي رژيم صهيونيستي به دنبال داشته باشد؟
ج. موضوع كريدور زميني يا ارتباط جمهوري اسلامي ايران با حلقه‌هاي ديگر مقاومت از طريق زميني از منطق بالايي برخوردار نيست و من آن را تنها يك بهانه قلمداد مي‌كنم. درواقع، آنچه اكنون در منطقه روي مي‌دهد يك سلسله تغييرات ژئوپليتيك است كه همين موضوع عامل اصلي نگراني رژيم صهيونيستي را تشكيل مي‌دهد. اكنون در دنيا دسترسي به سلاح‌ امري ساده محسوب مي‌شود، نمونه اين ادعا سادگي مسلح شدن گروهي مانند داعش و يا در عين حال، گروه‌هاي مقاومت در برابر تروريست‌ها و تكفيري‌ها است. وقتي به شرايط حوثي‌هاي يمن مي‌نگريم، درمي‌يابيم كه آنها در محاصره كامل هستند و حتي امكان ارسال دارو و غذا براي اين مردم وجود ندارد، اما حوثي‌ها با حداقل امكانات در برابر سخت‌ترين حملات وحشيانه ائتلاف تحت رهبري سعودي‌ها عليه ملت پابرهنه و مظلوم ايستادگي مي‌كنند. مسئله‌اي كه مهم به نظر مي‌رسد، هويت‌ يافتن و شكل گرفتن حلقه‌هاي مقاومت است. براي جمهوري اسلامي ايران حضور فيزيكي در اين جبهه‌ها اهميت و ضرورت ندارد. ايران به دنبال حضور فيزيكي در اين كشورها نيست و اصولاً اين نوع حضور هيچ جايگاهي در دكترين نظامي و دفاعي جمهوري اسلامي ايران ندارد. ايران خواهان رويكردهاي مشابه قدرت‌هاي استعماري نيست كه نفوذ خود در ديگر كشورها را با استفاده از حضور نظامي به دست مي‌آورند. نفوذ جمهوري اسلامي ايران از نوع معنوي است. صرف اينكه حاكميت‌هاي مبتني‌بر اراده ملت‌ها در اين كشورها شكل بگيرد، به مفهوم تأمين منافع و مصالح مشترك جمهوري اسلامي با اين كشورها است، و اين موضوع منافع رژيم صهيونيستي را تهديد خواهد كرد. با شكست خوردن پروژه‌هاي اسقاط نظام حكومتي و تغيير رژيم در سوريه، و ابقاء حاكميت برپايه اراده مردم سوريه كه ما از ديرباز و ابتداي بحران سوريه خواستار آن در چهارچوب يك راه‌حل سياسي بوديم، منافع جمهوري اسلامي ايران نيز تأمين مي‌شود. بودن يا نبودن چند سرباز ايراني در سوريه تغيير جدي را ايجاد نخواهد كرد. از اين‌رو است كه رژيم صهيونيستي از بهانه‌هايي مانند حضور فيزيكي و ارتباط زميني جمهوري اسلامي با محور مقاومت استفاده مي‌كنند تا نگراني خود را از موضوع اصلي كه همان تغيير ژئوپليتيكي جاري در منطقه كه از يمن شروع مي‌شود و به بحرين، جمهوري اسلامي ايران، عراق، سوريه و درنهايت به فلسطين خواهد رسيد، نشان دهند.
تصور من بر اين است كه با رفتن داعش، همچنان ما شاهد استمرار سياست‌هاي خصمانه رژيم صهيونيستي خواهيم بود. نشانه‌هاي چنين سياست‌هايي برضد ايران با روي كار آمدن دولت ترامپ و با تلاش براي برهم زدن برجام و كليد خوردن برنامه ايران‌هراسي آشكار شد، و با آغاز پروژه «امنيت‌سازي» در منطقه به ابتكار دولت ترامپ و رژيم صهيونيستي و كارگذاري متحدان و دنباله‌روهاي آمريكا در منطقه ادامه يافته است. 
 
س. به نظر مي‌رسد يك طرح مشترك با حضور آمريكا، عربستان سعودي و ائتلاف تحت رهبري رياض و نيز رژيم صهيونيستي برضد حزب‌الله لبنان در حال تكوين و اجراست. با پذيرفتن اين پيش‌فرض، آينده اوضاع امنيتي در لبنان و منطقه را چگونه مي‌بينيد؟
ج. از ديدگاه من، اينگونه طرح‌ها از ناحيه مثلث آمريكا، عربستان سعودي، رژيم صهيونيستي، به منزله واكنش انفعالي به پيروزي‌هاي محور مقاومت ازجمله حزب‌الله در تحولات منطقه به‌ويژه ريشه‌كن كردن گروه تروريستي داعش است. بر اين اساس، اين مثلث، در حال نشان دادن واكنش به اين موفقيت‌ها است و سعي مي‌كند فشارها را بر حزب‌الله و محور مقاومت و جمهوري اسلامي ايران افزايش دهند. هدف آنها از اين كار، پوشاندن ضعف‌هاي خود، و نيز درگير كردن محور مقاومت در مسائل جانبي است. در دوره‌اي، سعودي‌ها تلاش كردند تا صفت «مقاومت» محور را مورد حمله قرار دهند و اين عنوان را از اين حركت سلب كنند، اما اكنون بخش عمده‌اي از مردم لبنان بر ضرورت مقاومت تأكيد دارند. اكنون و برخلاف گذشته، معادله مقاومت ـ مردم ـ ارتش ازسوي دولت لبنان به‌عنوان يك ضرورت در دستور كار قرار گرفته است و در آينده نيز مي‌بايد چنين باشد. دولت‌هاي لبنان مشاهده كردند كه حزب‌الله در رأس جبهه‌اي توانست خطرات بالفعلي كه در مرزهاي لبنان در حال شكل‌گيري و ريشه دواني بود را از ميان بردارد. در همين حال، شاهد هستند كه ارتش لبنان با همكاري مقاومت موفق شد تا بسياري از خطراتي كه هويت و موجوديت طوائف لبناني را مورد تهديد قرار مي‌داد را برطرف كنند. اين شواهد نشان مي‌دهند كه روند حاضر به سود مقاومت در حركت است، و عربستان سعودي به همين دليل آقاي سعد حريري به‌عنوان يك شخصيت تأثيرگذار در تحولات لبنان را به رياض فراخواندند تا ايشان در اين موفقيت‌ها شريك نباشد. آقاي سعد حريري با همراه شدن با حزب‌الله و جريانات همسو با مقاومت موجب شدند تا نخست‌وزير و رئيس‌جمهور در لبنان تعيين شوند و لبنان روي آرامش به خود ببيند، و از اين رهگذر، حزب‌الله و مقاومت بتوانند با آرامش خاطر از داخل كشور به مسائل خارج از لبنان بپردازد و خطرات جدي‌تر متوجه لبنان را در آن عرصه‌ها از ميان ببرند. حزب‌الله نيز آقاي سعد حريري و دولت وي را در اين موفقيت‌ها شريك مي‌داند، اما اين موضوع مطلوب عربستان سعودي نبود. عربستان با فراخواني حريري به ايشان گوشزد كرد كه حركت وي در راستاي اهداف رياض نيست، و اصولاً به‌وجود آوردن يك محيط آرام براي حزب‌الله در لبنان هدف سعودي‌ها نبوده است. بدين سبب بود كه آنها آقاي سعد حريري را به استعفا مجبور كردند.
به عقيده من، در رابطه با آينده وضعيت لبنان اگر فرض را بر اين بگذاريم كه عربستان سعودي، رژيم صهيونيستي و آمريكا به دنبال مبارزه و مقابله با محور مقاومت باشند، بايد انتظار بروز دروه جديدي از تنش را در لبنان داشته باشيم. اين احتمال وجود دارد كه يا آقاي سعد حريري بپذيرد تا كابينه جديدي تشكيل دهد، اما در اين راه كارشكني‌هاي جدي توسط سعودي‌ها ايجاد خواهد شد و سقف خواسته‌هاي آنها نامطلوب و نامناسب خواهد بود كه عملاً مانع تشكيل دولت مي‌شود، و اين خود به يك خلأ مؤسساتي در لبنان منجر خواهد شد. و يا اينكه آقاي سعد حريري اساساً تشكيل دولت را نخواهد پذيرفت و روندي كه از رياض كليد خورده را به همان نحو و با متهم كردن حزب‌الله، و مطرح كردن درخواست خلع‌سلاح اين جنبش ادامه خواهد داد، و فضاي سياسي لبنان را از داخل يا خارج از كشور متشنج نگه خواهد داشت. اينكه آيا تمامي بازيگران سياست لبنان آمادگي وارد شدن به مرحله تشنج را دارند، و يا اينكه يكطرفه مي‌توان در فضاي كنوني لبنان سناريوهاي تنش‌آفرين را به ديگر بازيگران كه خواهان ثبات و آرامش هستند، تحميل نمود، روشن نيست. در مجموع به‌عنوان يك كارشناس حاضر در صحنه لبنان و آشنا با اين كشور، احساس مي‌كنم كه شرايط كنوني لبنان بسيار متفاوت با گذشته است و شرايط داخلي اين كشور مهيا براي اجراي چنين سناريوهاي يكطرفه‌اي نيست. برخلاف گذشته‌ها، اكنون امكان مقاومت و ايستادگي و نيز مديريت هوشمندانه بحران‌ها در لبنان وجود دارد، و رژيم صهيونيستي ديگر نمي‌تواند تا سناريوهاي طراحي شده متعدد خود را به‌صورت يكطرفه در اين كشور پياده كند. امروزه وضعيت موازنه‌ قوا، شرايط سياسي و برآيند نيروهاي سياسي در لبنان به گونه‌اي است كه شرايط را بسيار پيچيده كرده و امكان اجراي سناريوهاي يكطرفه ديگر وجود ندارد.
 
س. احتمال وقوع جنگ ديگري ميان رژيم صهيونيستي و حزب‌الله را تا چه حد محتمل مي‌دانيد و پيامدهاي چنين درگيري را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ حاميان ائتلافي اين جنگ چه كساني خواهند بود؟
ج. اكنون اوضاع به گونه‌اي است كه رژيم صهيونيستي به شدت در تنگنا قرار گرفته است، و اكنون جنبش مقاومت از نظر جغرافيايي پهنه بسيار وسيعي را به كنترل خود درآورده است. جغرافياي مقاومت زماني به چند كيلومتر در مرزهاي جنوب لبنان محدود بود، ولي اكنون عملاً به دليل اشتباهات استراتژيك رژيم صهيونيستي و آمريكا درقبال بحران سوريه، تمامي پهنه اين كشور را نيز دربرگرفته است. علاوه‌بر اين، كسب تجربه بي‌نظير حزب‌الله و مقاومت در جنگ داخلي سوريه كه شامل نبردهايي مركب (تركيبي از جنگ‌هاي كلاسيك و چريكي) مي‌شد، گذشته از هزينه‌هاي آن، موجب شده تا مقاومت و نقش‌آفريني حزب‌الله بسيار با شرايط جنگ 33 روزه متفاوت باشد. اكنون ديگر منحصر فعاليت حزب‌الله تنها محدود به لبنان نمي‌شود، و بنا به درخواست‌ها و دعوت‌هايي كه از حزب‌الله شده، اين گروه به‌عنوان يك بازيگر فرالبناني مطرح شده و حتي بسياري از ناظران معتقدند حزب‌الله اكنون به شكل يكي از فاكتورهاي تأثيرگذار و مسئوليت‌پذير در آرايش سياسي خاورميانه درآمده است. امروزه حزب‌الله به عنوان بازيگري مسئوليت‌پذير در مقابل خطر تروريسم كه دنيا را تهديد مي‌كند، به نيابت از دنيا و در دفاع از دنيا از جمله اروپا و جهان عرب در برابر اين تروريسم ايستادگي مي‌كند.
البته كه رژيم صهيونيستي خواهان محو پديده حزب‌الله و مقاومت است، ولي واقعيت تحميل شده به اين رژيم اين است كه تل‌آويو قادر به از ميان بردن اين پديده نيست. در پاسخ به اينكه آيا رژيم صهيونيستي توانايي و امكان شروع ماجراجويي ديگري را براي مقابله با حزب‌الله دارد، مي‌توانم بگويم كه تصميم‌گيري براي انجام چنين اقدامي براي رژيم صهيونيستي بسيار سخت و دشوار است. اكنون مي‌توان صداهايي را در داخل رژيم صهيونيستي شنيد كه با چنين ماجراجويي‌هايي مخالفت دارند. با توجه به شكست سنگين و بي‌نظير سال 2006 ارتش رژيم صهيونيستي در برابر حزب‌الله، اين سؤال مطرح مي‌شود كه تل‌آويو چگونه مي‌تواند جنگي را آغاز كند كه به همان نتايج شكست‌بار منجر نشود. اگر مسئولان رژيم صهيونيستي بخواهند تصميمي عاقلانه بگيرند، هرگز دوباره به چنين جنگي وارد نخواهند شد. 
حزب‌الله نيز تا حد زيادي به اهداف خود كه همانا دستيابي به قدرت بازدارندگي است، دست يافته و ديگر رژيم صهيونيستي نمي‌تواند با آزادي عمل دست به حمله و تجاوز به هر نقطه‌اي در لبنان كه مي‌خواهد بزند. همچنين در اشاره به بخشي از پرسش شما بايد بگويم كه مسلماً عربستان سعودي و كشورهاي عربي خليج‌فارس از حمله نظامي رژيم صهيونيستي به حزب‌الله استقبال مي‌كنند و حتي از آن حمايت سياسي و مالي نيز خواهند كرد و درصورت بروز چنين جنگي، ما حتماً شاهد صفي از كشورهاي عربي خواهيم بود كه پررنگ‌تر از سال 2006 از عمليات نظامي رژيم صهيونيستي عليه حزب‌الله پشتيباني خواهند كرد. در همين راستا، تعجب‌آور نيست كه چندي پيش، يكي از وزراي دولت نتانياهو اظهار كرده بود كه عجيب نيست بشنويم آنچه ما به زبان عبري مي‌گوييم، مقامات عربستان سعودي به زبان عربي مي‌گويند.
 
س. موضع روسيه را در اين ميان و با افزايش احتمالي تنش چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
ج. تصور مي‌كنم كه موضع روس‌ها در وحله نخست در برابر هرگونه تنش در منطقه يك عامل بازدارنده خواهد بود. طرح روس‌ها در منطقه با موفقيت در حال پيشرفت است و اين موفقيت نيز مرهون همكاري استراتژيك آنها با جمهوري اسلامي ايران بوده است. اين همكاري تأمين‌كننده يك نياز استراتژيك متقابل ميان دو كشور بود كه با موفقيت نيز همراه بود. اين همياري توانست بار ديگر روس‌ها را به عنوان يك قدرت جهاني به صحنه بين‌المللي و خاورميانه بازگرداند. روس‌ها موفق شدند پروژه‌هايي كه برعهده گرفتند از جمله مبارزه با تروريسم را با همكاري حزب‌الله با موفقيت به سرانجام برسانند. به همين دلايل، روسيه از هر تنشي كه خارج از برنامه خود ‌باشد و آن را به چالش بكشد، جلوگيري مي‌كند. مسلماً درگيري نظامي ميان رژيم صهيونيستي و حزب‌الله برخلاف اين برنامه است و روس‌ها حتماً مانع بروز آن مي‌شوند. اما چنانچه اين جنگ ناميمون رخ دهد، روس‌ها حتماً با مسئوليت بالايي با اين پديده برخورد خواهند كرد و مانع از برهم خوردن موازنه‌اي مي‌شوند كه در منطقه شكل گرفته و مسكو نيز از آن سود مي‌برد. 
 
س. تصور مي‌كنيد درصورت رخ دادن چنين جنگي، ايران نيز به‌طور مستقيم در آن درگير مي‌شود؟
ج. جمهوري اسلامي ايران به‌طور مسلم از جنبش حزب‌الله پشتيباني خواهد كرد. اصولاً دليل شكل‌گيري مقاومت مبارزه با اشغالگري رژيم صهيونيستي است و چنانچه تل‌آويو مرتكب چنين خطاي محاسبه‌اي شود، بهترين فرصت براي مقاومت در جهت تحقق اهدافش به دست خواهد آمد. چنانچه وضعيت جنگي جديدي به حزب‌الله تحميل شود، مقاومت جنگ را از جايي كه در نبرد 33 روزه پايان داد، از سر خواهد گرفت. اسرائيلي‌ها مفهوم چنين سخني را درك مي‌كنند. قطعاً به همين خاطر يكي از مسئوليت‌هاي جمهوري اسلامي ايران حمايت از ملت‌هاي مظلوم و جريان‌هاي حق‌طلبانه‌اي است كه به دنبال احقاق حقوق خود هستند. اين سخن با صدايي بلند و ازسوي بالاترين مقام نظام، مقام معظم رهبري بيان شده است. 
مسلماً پيش آمدن شرايط جنگي مطلوب جمهوري اسلامي ايران نيست. ايران در شرايط خوبي در منطقه به سر مي‌برد. محور مقاومت نيز از موقعيت برتري در مبارزه با تروريسم برخوردار است. در نتيجه ايران نيز از بروز تنش بيشتر در منطقه استقبال نمي‌كند. همان‌طور كه بروز برخوردهاي بيشتر براي برنامه‌ها و اهداف روسيه در منطقه مطلوب نيست. 
 
س. گزينه‌هاي پيش‌رو جمهوري اسلامي براي خنثي‌ كردن طرح‌هاي مثلث آمريكا، رژيم صهيونيستي، و عربستان سعودي چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ موضع اروپا را در اين ميان چگونه مي‌بينيد؟
ج. اولويت جمهوري اسلامي ايران برقراري ثبات و آرامش در منطقه است. ايران خواهان آن است كه هر طرح و برنامه‌اي كه در منطقه اجرا مي‌شود در راستاي ثبات و امنيت منطقه‌اي باشد. حفظ منافع ايران در گرو ثبات و آرامش منطقه است. هر نوع بي‌ثباتي نخست به ما لطمه مي‌زند و اين ايران است كه بايد هزينه آن را بپردازد. بدين سبب، امنيت ما در گرو ثبات و امنيت در منطقه است و بالعكس. بر اين اساس، مسلماً رويكرد ايران همانا مانع شدن از هر نوع تنش جديد و حل‌وفصل تنش‌هاي قديمي در منطقه ازطريق راه‌حل سياسي است تا بتوان به يك مرحله از ثبات و آرامش در منطقه برسيم. منافع اروپايي‌ها نيز به طور قطع با بحران در منطقه تأمين نمي‌شود. آنها نيز در مذاكرات خود با ما بر اين نكته تأكيد كرده‌اند. موضع‌گيري و رويكرد جديد اروپايي‌ها پس از اعلام استراتژي ترامپ در قبال برجام و پشتيباني قوي آنها از توافق هسته‌اي ايران بي‌نظير است و شايد ظرف سال‌هاي گذشته تاكنون شاهد چنين فاصله‌اي ميان رويكردهاي آمريكايي و اروپايي نبوده‌ايم. اين بدان دليل است كه اروپايي‌ها متوجه هستند ثبات منطقه به سود آنها است و از اين‌رو ما يك تطابق نظر، و ديدگاه استراتژيكي دوجانبه را با اروپايي‌ها پيدا كرده‌ايم و شايد بتوان آن را تجربه مراحل اوليه‌ يك ديدگاه استراتژيك مشترك با اروپايي‌ها ناميد. اگر بشود اين زمينه استراتژيك مشترك را به درستي مديريت كرد، شايد بتوان نتايج سازنده و خوبي را از آن كسب كرد. اروپا مي‌تواند شريك خوبي براي ما در ايجاد ثبات و امنيت در منطقه باشد. نقش‌آفريني روسيه نيز اثبات كرده كه مي‌توان بر روي رويكرد اين كشور در ايجاد ثبات در منطقه حساب كرد و جمهوري اسلامي ايران نيز مي‌تواند حلقه واسطه بين روسيه و اتحاديه اروپا باشد. همچنين، همكاري‌هاي منطقه‌اي از جمله ميان ايران، تركيه، مصر مي‌تواند در بازگردادن ثبات و مديريت بحران‌هاي منطقه‌اي نقش مثبتي ايفا كند. من معتقدم كه در حال حاضر، منطقه در يك حالت سيال و يا گذار و يا به تعبير ديگر در يك پوست‌اندازي استراتژيك به سر مي‌برد.