آيا قدرت جهاني آمريكا رو به افول است؟


 الف- طرح موضوع

از زمان بحران مالي 2008 تاكنون بصورتي وقفه ناپذير شاهد توليد حجم انبوهي از انواع محتوا پيرامون هشدار درباره سقوط، فروپاشي ، افول قدرت و كاهش نفوذ جهاني آمريكا ، پايان نظام ليبرال دموكراسي  همچنين ايجاد وقفه در تجارت آزاد  هستيم. جو بايدن 10 سال قبل گفت: « بسياري بر روي افول ما قمار كرده اند و اين باعث مي شود من ديوانه شوم». جالب آنجاست كه اولا تقريبا تمامي اين محتويات كه بصورت كتاب، فيلم، سريال، مقاله، نظريه و حتي بازيهاي رايانه اي مي باشند غالبا در داخل آمريكا و بعضا در اروپا توليد شده اند؛ منظور آنست كه دشمنان شناخته شده آمريكا نه تنها نقشي در توليدات چنين محتوياتي نداشته اند بلكه قدرتهائي مثل چين و روسيه با نگراني نظاره گر چنين تحليل هائي هستند زيرا هر چند دو كشور ياد شده رقيب آمريكا هستند ولي بنا به دلائل اقتصادي و امنيتي مايل به فروپاشي كامل آمريكا هم نيستند. ثانيا چنين آثاري معمولا توسط شخصيت ها و چهره هاي شناخته شده و تراز اول در حوزه هاي گوناگون سياست، روشنفكري، اقتصاد و دانشمندان در آمريكا و اروپا يا حتي توسط موسسات معتبر و سرشناس مطالعاتي در اين كشورها توليد شده اند. از ميان چنين شخصيت هائي مي توان به اينها اشاره كرد:

 نوآم چامسكي، كريستوفر نولان، ماركوكلانوويچ( تحليلگر ارشد بانك جي پي مورگان)، جيمز ريكاردوز ( از اعضاي اصلي وال استريت و مشاور ارشد تهديدات مالي در سازمان سيا و پنتاگون) ، ديويد وسل (از تحليلگران برجسته موسسه بروكينگز)، چارلز ماير( استاد تاريخ در دانشگاه هاروارد)، پروفسور اندرو باسوويچ ( استاد تاريخ روابط بين الملل دانشگاه پرينستون)، نظريه پردازان شناخته شده روابط بين الملل مثل فريد زكريا، جوزف ناي، امانوئل والرشتاين، جان ايكنبري، كريستوفر لاينه، استفان كوهن، استفان والت، ميشل كاكس، گيدئون راچمن، مايكل هرش( معاون سردبير فارين پاليسي) ، اساتيد جامعه شناسي نظير استانلي ميلگرام و روبرت مرتون همچنين سياستمداران سرشناس اروپائي مثل يوشكا فيشر وزير خارجه اسبق آلمان و نويسنده كتاب « افول غرب؛ اروپا در نظم جهاني قرن 21» و بالاخره امانوئل ماكرون ( رئيس جمهور فعلي فرانسه) كه صراحتا از پايان هژموني غرب و مرگ مغزي ناتو سخن گفت!

از مهمترين موسسات معتبر و شناخته شده اي كه پيرامون موضوع ياد شده اقدام به توليد محتوا كرده اند مي توان به نشنال جئوگرافيك، موسسه بروكينگز و دانشكده تجارت هاروارد اشاره نمود. برخي فيلمها و سريالهاي تلويزيوني همچنين بازيهاي رايانه اي در آمريكا سبب شده است تا ژانر افول و فروپاشي بصورتي گسترده به ميان مردم عادي كشيده شود مانند فيلم «شواليه تاريكي بر مي خيزد » اثر كريستوفر نولان كه با الهام از جنبش وال استريت ساخته شده است. هر چند اتحاد جماهير شوروي بصورتي سريع و در روندي غافلگيرانه و غير قابل پيش بيني براي دنيا فروپاشيد اكنون اين سوال مطرح مي‌شود كه طرح موضوع فروپاشي احتمالي آمريكا آنهم براي سالهاي نسبتا طولاني اساسا چه خطري دارد؟ مخصوصا كه فعلا بصورت ظاهر اثر چنداني از بحران و فروپاشي در آمريكا ديده نمي شود. برخي در مخالفت با تصور امكان فروپاشي آمريكا معتقدند اين قبيل حرفها اصلا تازگي ندارد. فرضا مارتين لوتركينگ بارها در سخنراني هاي خود سقوط و فروپاشي قريب الوقوع آمريكا ( بخاطر نژاد پرستي) را امري محتوم مي دانست. ساموئل هانتينگتون سالها قبل در فارين افرز نوشت: « ايالات متحده آمريكا داراي ظرفيت غير معمولي براي خود اصلاحي است و افول باوران هم به شكل كنايه آميزي نقشي اساسي در جلوگيري از همان چيزي دارند كه خودشان در حال پيشگوئي آن هستند».

 آمريكا همچنان در شاخص هائي مثل توليد ناخالص ملي، برتري قدرت نظامي، جذب نخبگان خارجي، نهادهاي مدني قوي و مستحكم، جمعيت جوان، منابع فراوان طبيعي و خدادادي، نوآوري و خلاقيت در اقتصاد، مرزهاي صلح آميز، شبكه هاي قدرتمند متحدين در سرتاسر دنيا، فرهنگ فردگرائي و پديد آوردن اعجوبه هائي مثل استيو جابز و بيل گيتس همچنين بسياري ديگر از شاخص هاي قدرت در حوزه علوم و فناوري ( مثل هوش مصنوعي، هوافضا و دستاوردهاي علمي و فناوري دره سيليكون ) و تاب آوري در مقابل انواع و اقسام مشكلات سهمگين طي بيست سال اخير همچنان در دنيا حرف اول را مي زند ؛ هنوز بهترين دانشگاههاي دنيا در آمريكا قرار دارد و اين كشور بالاترين رقم كمي و كيفي دانشمندان دنيا را از آن خود كرده است و ضمن عبور كردن از بحران مالي 2008 همچنين در سالهاي اخير بخوبي توانسته است بحرانهاي سخت زيست محيطي و حوادث سخت طبيعي نظير طوفان، سيل، آتش سوزي جنگلها و اين اواخر كرونا را از سر بگذراند. علاوه بر اينها حدود 62% ذخائر ارزي جهان به دلار است و بيشتر از 85% از معاملات دنيا به دلار انجام مي پذيرد. آمريكا در اعمال تحريمهاي يكجانبه و ظالمانه عليه برخي كشورها از جمله ايران نشان داد كه در حوزه اقتصادي همچنان در دنيا حرف اول را مي زند.  پس مشكل آمريكا چيست كه اين چنين نخبگان فكري آمريكائي و اروپائي نسبت به خطر فروپاشي هشدار مي دهند؟ و چگونه  از زمان بحران مالي 2008 تاكنون آمريكا از به اصطلاح خطر فروپاشي نجات يافته است؟ بالاخره ارزيابي درباره سرانجام روند جاري در آمريكا چيست؟

طبيعتا طرح چنين مباحثي و طي مدتي طولاني از يكطرف مي تواند فرصت مغتنمي براي آمريكا در جهت يافتن راه حل براي مشكلات و بحرانهاي اقتصادي اش باشد ولي از سوي ديگر تداوم چنين مباحثي پيرامون سقوط و فروپاشي در آمريكا و البته در شرايط فقدان راه حل براي اين مشكلات طبق ايده « پيشگوئي آينده ساز» در جامعه شناسي مي تواند مخاطره آميز باشد. طبق نظريه مزبور در جامعه شناسي اگر گزاره و انگاره اي طي مدت زماني دائما تكرار شود و آن انگاره درست فرض شود حتي اگر آن گزاره و انگاره از ابتدا غلط بوده باشد ولي پس از مدتي همين گزاره و انگاره غلط بصورت واقعي جا خواهد افتاد و نهايتا مبناي رفتارهاي بعدي مردم در جامعه خواهد شد. بنابراين اگر براي مدتي طولاني نخبگان درباره خطر فروپاشي و افول صحبت نمايند طبق ايده « پيشگوئي آينده ساز» طبيعتا دامن زدن به چنين مباحثي خطرناك خواهد بود. در فرهنگ و ادبيات فارسي گفته مي شود نفوس بد زدن ممكن است واقعا منتهي به اتفاقات بدي بشود.

آنچه سبب نگراني گسترده نخبگان و مردم در آمريكا و اروپا شده است بطور بسيار خلاصه شامل محورهاي زير است:

نگراني در شاخص هاي اقتصادي، نگراني بابت رويدادهاي غيرقابل پيش بيني و نگراني بخاطر تضعيف شاخص هاي قدرت نرم آمريكا.

 

ب- رئوس نگراني ها در شاخص هاي اقتصادي آمريكا عبارتند از:

  • انتظار تكرار و وقوع دوباره بحران مالي نظير سال 2008 يا حتي بدتر از آن.
  •  وجود انواع حبابهاي اقتصادي در آمريكا و شبيه شدن اقتصاد آمريكا به اقتصاد كازينوئي ( يعني ريسك و قمار بالا در اقتصاد آمريكا).
  • بدهي 26 تريليون دلاري فدرال رزرو.
  • بدهي 73 تريليون دلاري آمريكا يعني اينكه هر خانواده آمريكائي دو برابر درآمدش بدهي دارد. لارنس جيكوب كاتليكوف استاد اقتصاد دانشگاه بوستون بدهي واقعي آمريكا را 200 تريليون دلار دانسته و معتقد است آمريكا از نظر اقتصادي ورشكسته شده است!
  • كسري تجارت خارجي به ميزان 891 ميليارد دلار در سال 2019 و كسري بودجه 4 تريليون دلاري.
  • تبديل شدن اقتصاد آمريكا از اقتصاد توليد محور به اقتصاد مصرفي و وارد كننده بر اثر تمايل بنگاههاي توليدي به سودخواري بيشتر. ورشكسته شدن بنگاههاي بزرگ توليدي نظير جنرال موتورز و مجتمع صنعتي فورد. ديترويت كه در دهه 60 ميلادي بالاترين درآمد سرانه در آمريكا را داشت و بزرگترين منطقه صنعتي دنيا بود اينك تقريبا متروكه شده است.
  •     افزايش فقر و بيكاري بخاطر انتقال مشاغل توليدي به خارج از آمريكا.( گفته مي شود هم اكنون 40 ميليون نفر در آمريكا فقير شمرده مي شوند يعني معادل جمعيت كشور لهستان)!
  • نابرابري هاي شديد اقتصادي در جامعه آمريكا.
  • فرسوده شدن تاسيسات زير بنائي در آمريكا در حوزه هاي حمل و نقل، بنادر، فرودگاهها، سد سازي، آبرساني، توليد برق و غيره و نياز به 10 تريليون دلار براي نوسازي و نگهداري تاسيسات ياد شده طبق برآورد جامعه مهندسين آمريكا. ترامپ رئيس جمهور آمريكا ، فرودگاههاي اين كشور را مشابه فرودگاهها در جهان سوم دانسته است.
  • تاثيرات غير قابل پيش بيني ويروس كرونا بر اقتصاد آمريكا.
  • كاهش استاندارد زندگي در آمريكا.
  • صرف 7 تريليون دلار در جنگهاي بي حاصل عراق و افغانستان يعني معادل پول مورد نياز براي ترميم و نگهداري تاسيسات زير بنائي آمريكا.

همانطور كه دونالد ترامپ در رقابتهاي انتخاباتي سال 2016 بيان داشت نتايج بحرانهاي اقتصادي ياد شده بصورت كابوس « مرگ روياي آمريكائي»پديدار شده است؛ رويائي كه قبلا بوش پسر در سال 2002 به مردم داده بود و خود اين رويا عامل اصلي بحران مالي 2008 گرديد.

ج- نگراني بابت رويدادهاي غير قابل پيش بيني

در حاليكه هنوز زخم حادثه 11 سپتامبر التيام نيافته است تهديد آمريكا از ناحيه تروريسم حتي بصورت حمله غيرمتعارف تروريستي بدتر از سال 2001 شده است. مهمتر از آن طبق «تئوري پيچيدگي» در مكتب هاي نوين اقتصادي پديدار شدن بحرانهاي سخت و غير قابل پيش بيني حتي در سطح و اندازه حوادث طبيعي مي تواند براي آمريكا بسيار پرهزينه بشود. طبق «تئوري پيچيدگي»در يك سيستم پيچيده در حد و اندازه اقتصاد و جامعه آمريكا وقتي اندازه سيستم فرضا ده برابر بشود آنگاه به انرژي هزار برابر براي حفظ اين سيستم پرحجم نياز است. به اين قاعده در «تئوري پيچيدگي» اصطلاحا « رشد نمائي» مي گويند.  طبق «تئوري پيچيدگي» سيستمهاي پيچيده آمادگي سقوطي فاجعه بار بر اثر رويدادي بسيار طبيعي (رويدادي روزمره يا رويدادي غير قابل پيش بيني ) دارند. درست مانند تجربه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991. به عبارت ديگر طبق «رابطه نمائي» وقتي حجم و اندازه سيستم پيچيده فرضا دو برابر شود آنگاه ريسك فروپاشي آن ده برابر خواهد شد. در همين رابطه Tainter جامعه شناس در نظريه سقوط تمدنها اينطور مثال زده است كه فروپاشي ناگهاني يك جامعه يا تمدن طبق «رابطه نمائي»  درست شبيه يك آتش سوزي بزرگ بر اثر صرفا يك جرقه كوچك است زيرا هر چه پيچيدگي جامعه اي بيشتر باشد انرژي مورد نياز براي حفظ آن هم بصورت «رابطه نمائي»افزايش مي يابد.

 

د- تضعيف قدرت نرم آمريكا

قدرت سخت يعني توان و اعتبار نظامي آمريكا پس از دو ماجراجوئي بي حاصل نظامي در افغانستان و عراق بطور جدي مخدوش شده است. دونالد ترامپ رئيس جمهور آمريكا بارها گفته است 7 تريليون دلار در غرب آسيا هزينه كرديم ولي هيچ چيزي بدست نياورديم! ترامپ و اوباما ( هر دو) بارها از ماجراجوئي هاي نظامي پيش گفته به عنوان بزرگترين خطا و اشتباه راهبردي آمريكا ياد كرده اند.

يكي از عوامل اصلي تقويت و حفظ نظم ليبرال در سال هاي گذشته برتري قدرت نرم آمريكا در عرصه بين المللي بوده است كه به اين كشور كمك كرد تا هژموني مطلق خود را ايجاد و حفظ نمايد. امروز پس از گذشت حدود 30 سال از پايان نظام دو قطبي صاحب نظران معتقدند نظم ليبرال روندي فرسايشي داشته و با تهديدات جدي مواجه است. در همين حال بسياري از دولت ها در تلاشند نظم ليبرال را بدون حضور جدي ايالات متحده و از طريق تقويت قدرت نرم خود و نقش آفريني مثبت در عرصه جهاني حفظ نمايند.

رفتارهاي ترامپ طي 4 سال رياست جمهوري وي و به ويژه رفتارهاي اخيرش در انتخابات رياست جمهوري 2020 باز هم بيشتر از گذشته به اعتبار و قدرت نرم آمريكا آسيب وارد كرده است. كيشور محبوباني ديپلمات سنگاپوري و استاد مدعو در دانشگاههاي آمريكا، اروپا و شرق آسيا در كتاب جديد خود با عنوان « آيا چين برنده شده است»؟ بهترين تعابير به شرح ذيل پيرامون تضعيف قدرت نرم آمريكا ارائه كرده است:

  • دولت آمريكا در يك تناقض بين وظائفي كه براي ايفاي مسئوليت هاي روزمره تامين رفاه و توسعه زندگي مردم خود نياز دارد و هزينه هاي حفظ برتري جهاني خود گرفتار شده است.
  • به چالش كشيده شدن قدرت سخت آمريكا خود به خود سبب مخدوش شدن قدرت نرم آمريكا به عنوان يك كشور آزاد و مدافع ارزشهاي دموكراتيك شده است. شكست نظامي در عراق و افغانستان رفتارهاي عقلاني ( rationalism) بلكه اعتماد به نفس آمريكا به عنوان يك ابرقدرت را به چالش كشيده است.

شايد بشود بهترين تعبير درباره وضعيت فعلي آمريكا را متعلق به جان راولز فيلسوف آمريكائي طرفدار ليبرال دموكراسي دانست. راولز صراحتا مي گويد :« آمريكاي فعلي بسيار متفاوت از آمريكاي پس از جنگ جهاني است. ...اينك بسياري از ارزشهاي بنيادين سياسي و اجتماعي كه در گذشته مبناي شكل گيري قدرت آمريكا بوده به فراموشي سپرده شده است...... رفتار آمريكا در حوزه هاي اقتصادي مشابه رفتار ايدئدولوژيك و غير منعطف شوروي در زمان جنگ سرد شده است»!

رفتارهاي يكجانبه گرايانه ترامپ در دوران رياست جمهوري وي تا حدودي مشابه رفتارهاي شوروي در سال 1991 يعني اصرار مسكو به عنوان مركز براي رها كردن تعهداتش در قبال پيرامون يعني جمهوريهاي شوروي سابق و اروپاي شرقي بوده است! وضعيتي كه پيرامون يعني جمهوريهاي شوروي سابق مايل به حفظ همبستگي با مسكو بعنوان مركز بودند ولي مركز اصرار به رها كردن تمامي تعهدات گذشته خود نسبت به آنها را داشته است. رفتارهاي ترامپ در قلدري و يكجانبه گرائي همچنين راه انداختن جنگهاي تجاري عليه چين و حتي متحدين آمريكا درست مثل رفتارهاي بوش پسر در زمان زمامداري اش سبب تضعيف ارزشهاي ليبرال دمكراسي، چند جانبه گرائي و تجارت آزاد جهاني شده است بگونه ايكه بسياري معتقدند در شرايط فعلي بازگشت به ذهنيت اقتصاد نئوليبراليستي دهه 90 ميلادي بسيار سخت بلكه غير ممكن شده است.

تضاد شديد طبقاتي در آمريكا از ديگر عوامل تضعيف قدرت نرم آمريكا بوده است. ضريب جيني در آمريكا مثل مكزيك است و اين يعني اينكه يك اوليگارشي قدرتمند تمامي قدرت و ثروت در آمريكا را تصاحب كرده است. در آمريكا دارائي هاي 53 نفر به اندازه 165 ميليون نفر مردم اين كشور است! 70% ثروت آمريكا نزد 10% از مردم اين كشور است و دارائي 400 نفر ثروتمند اول آمريكا بيشتر از دارائي 64% دهكهاي پائين جامعه و ثروت 3 نفر اول آمريكا بيشتر از دارائي 50% دهكهاي پائين جامعه است. طبق برآورد موسسه مطالعات سياسي آمريكا ، اكثريت قاطع مردم آمريكا معتقدند نظام آمريكا تبديل به نظامي موروثي شده است كه در ميان زرمداران و زورمداران در حال گردش است. ريشه شكل گيري جنبش اشغال وال استريت همين احساس نامطلوب نابرابري بوده است. بنا به تعبير اكونوميست مردم آمريكا وادار به شورش عليه ليبراليسم شده اند زيرا مردم شاهد هستند كه مسئولان مملكت در لواي ليبراليسم اصلا تمايلي براي حل مشكلات كشور و مردم ندارند. مردم امريكا همچنين شاهد هستند كه شايسته سالاري در آمريكا زير پا گذارده شده است و شيوه گزينش افراد براي مسئوليتهاي مختلف صرفا بر اساس روابط قدرت، ثروت و موقعيت اجتماعي گذارده شده است. كار در آمريكا به جائي رسيده است كه ثروتمندان و پولدارها به راحتي با پرداخت پول و بدون كنكور ورودي، فرزندان خود را در بهترين رشته هاي تحصيلي پولساز و در بهترين دانشگاههاي آمريكا ثبت نام مي كنند. اكونوميست هشدار مي دهد كه نابرابري و تضاد طبقاتي، جامعه و سياست در آمريكا را تهديد مي كند.    

 

ه- زنگهاي خطر واقعي براي آمريكا

آمريكا طي تاريخ كوتاه مدت خود برخي توانائي ها براي ايجاد ابتكار در حل مشكلات و بحرانها را نشان داده است به همين دليل بسياري در دنيا اميدوارند كه آمريكا باز هم بتواند راه حلهائي براي مشكلات بسيار بزرگ خود پيدا كند. شاخصهاي اقتصادي پيش گفته همچنين به چالش كشيده شدن قدرتهاي سخت و نرم آمريكا به خودي خود نمي تواند تهديدي عليه آينده آمريكا باشد؛ مشكلات اصلي فراروي آمريكا عبارتند از:

- اولا فقدان راه حل موثر براي حل اين معضلات بخاطر رويكرد غير منعطف و غير ابتكاري مسئولان سياسي و اقتصادي طي 60 سال گذشه.

- ثانيا قطعي بودن تكرار مشكلات گذشته نظير بحران مالي است.

واقعيت آنستكه ريشه اصلي بحرانهاي مالي در تاريخ آمريكا از جمله بحرانهاي مالي دهه هاي 30 و 70 همچنين بحران مالي 2008 يكي بوده است بطوريكه علل و عوامل آنها دائما بازتوليد و تكرار شده است. همانطور كه هزينه هاي سرسام آور جنگ ويتنام عامل اصلي انحراف آمريكا از سياستهاي اقتصادي موفق پس از جنگ جهاني دوم بود به همين ترتيب دو جنگ بي حاصل عراق و افغانستان نيز سهم موثري در بروز بحران مالي 2008 داشته است. نتيجه طبيعي چنين قضايائي حتمي بودن تكرار چنين بحرانهائي در آينده است. برآورد مي شود كه در بحران مالي 2008 تقريبا 60 تريليون دلار دود شد و هوا رفت!

قبلا آدام اسميت درباره نشانه هاي فروپاشي اقتصادي و ورشكستگي بخاطر طمع دريافت سود بيشتر هشدار داده بود و اينك موسسات بزرگ اقتصادي آمريكا در حرص و طمع دريافت سود بيشتر، در واقع هم مجبور به توقف توليد شده اند و هم بدهكار بلكه ورشكسته شده اند. امروزه افزايش ثروت در آمريكا از طريق برخورداري از رانتهاي اقتصادي و نه توليد ميسر شده است. وضعيت اقتصادي آمريكا طوري است كه فعلا هيچ راه حلي براي مشكلات اقتصادي فراروي اين كشور ديده نمي شود چون مسئولان سياسي و اقتصادي مملكت كمترين آمادگي براي پيگيري راه حلهاي ابتكاري جهت حل مشكلات ندارند. تقريبا تمامي اقتصاد دانان در آمريكا و اروپا درباره تكرار دوباره وقوع بحران مالي اجماع نظر دارند. در اين رابطه برخي نظير ماركو كلانوويچ تحليلگر ارشد اقتصادي بانك جي پي مورگان حتي باور دارند بحران مالي بعدي سبب ناآرامي هاي گسترده اجتماعي در آمريكا خواهد شد. كلانوويچ گزارش خود را با همكاري 48 كارشناس و تحليلگر اقتصادي تهيه كرده است. ريشه هاي اصلي مشكلات مالي و اقتصادي آمريكا كه دائما منجر به چرخه و دور باطل ركود و بحران مالي شده عبارتست از اقتصاد مصرف محور آمريكا ، فساد ريشه دار و ناكارآمدي نظام مالي و بانكي در آمريكا.

ه-1- اقتصاد مصرف محور در آمريكا: در اقتصاد آمريكا مصرف 71% از توليد ناخالص داخلي اين كشور را تشكيل مي دهد بنابراين افزايش مصرف همواره به عنوان كليد اصلي بهبود شرائط در نظر گرفته شده است و فدرال رزرو براي افزايش مصرف همواره اقدام به اعطاي نرخ بهره پائين، تسهيل در اعطاي انواع وامها و رشد مداوم بازار سهام كرده است. فدرال رزرو يكي از راهكارهاي افزايش مصرف را كمك به افزايش سرعت گردش پول مخصوصا از طريق اعطاي انواع وامها دانسته است.راه ديگر افزايش دادن ارزش دارائي ها مثل سهام يا املاك بوده است. علت اصلي شروع بحران در سال 2008 اين بود كه مصرف كننده آسيب ديد. فدرال رزرو يك راه ديگر افزايش مصرف را افزايش مخارج عمومي دولت، چاپ پول و ايجاد تورم مي داند. نتيجه اوليه چنين رهيافتي افزايش كسري بودجه دولت و افزايش بدهي ها بوده است( درست مانند تجربه دوره اوباما). خلق بي حد و حصر پول كه هدفش بي ارزش كردن بدهي آمريكا به خارج بوده است خود تبديل به يكي از عوامل بروز بحران مالي 2008 گرديد. از آنجا كه 20% سهم توليد ناخالص داخلي آمريكا هزينه هاي دولتي است بنابراين اگر خواسته شود كه اين بخش افزايش يابد بدون ترديد نتيجه آن افزايش ميزان بدهي آمريكا و كسري بودجه خواهد شد. طبق نظريه پولگرائي ميلتون فريدمن ، افزايش نقدينگي از طريق چاپ پول هر چند سبب افزايش توليد ناخالص داخلي در كوتاه مدت مي شود ولي در بلند مدت بخاطر تورم ايجاد شده تمامي دستاوردها از بين خواهد رفت.

ه-2- فساد نهادينه شده و ناكارآمدي فدرال رزرو:

سابقه بروز مشكلات مالي پس از جنگ جهاني دوم مربوط به برنامه اقتصادي نيكسون معروف به شوك نيكسون است. بر اثر برنامه اقتصادي نيكسون نظام برتون وودز در سال 1971 بطور كامل فروپاشيد و از آن پس اختيار تبديل دلار به طلا صرفا در اختيار فدرال رزرو قرار گرفت. آمريكاي نيكسون نتوانست با كاهش ارزش دلار به رشد اقتصادي برسد و نتيجه برنامه اقتصادي نيكسون دوره ركود اقتصادي 81-1973 بود. سياستهاي اوباما تا حدود زيادي مشابه برنامه هاي نيكسون بود بنابراين بار ديگر همان مشكلات و معضلات اقتصادي دهه 70 يعني ركود توام با تورم و افزايش بدهي هاي آمريكا گريبانگير اقتصاد آمريكا در زمان اوباما شد بنابراين بيهوده نبود كه ترامپ در رقابتهاي انتخاباتي 2016 بر افزايش بدهي هاي آمريكا در دوره اوباما تاكيد مي كرد. طبيعتا پيشگيري از وقوع و تكرار اين مشكلات بر عهده فدرال رزرو و وزارت خزانه داري آمريكا است.

فدرال رزرو در هنگامه بحران مالي جهاني در سال 2008 نه تنها به وظايف ذاتي خود عمل نكرد بلكه خود از موجدان ايجاد كننده اين بحران بود. فدرال رزرو طبق شاخصها و اصول بانكداري ورشكسته تلقي مي شود هر چند اين بانك مجبور نيست دارائي هاي خود را طبق قيمت روز بازار، ارزش گذاري مجدد نمايد و قيمت دارائي هاي خود را طبق قيمتهاي ثبت شده در زمان خريد حساب مي كند كه البته به مراتب بيشتر از قيمت روز است. بر اين مبنا فدرال رزرو چون نسبت بدهي هايش بيشتر از دارائي هاي آن است مشكل ترازنامه دارد. از جمله وظايف حرفه اي تعيين شده براي فدرال رزرو مي توان به اين موارد اشاره كرد: مهار بيكاري، تثبيت قيمت ها، ارائه خدمات بانكداري بعنوان بانك مرجع مخصوصا ايفاي نقش به عنوان آخرين منجي وام دهنده به بانكهاي شكست خورده. وظائفي كه فدرال رزرو در بحران مالي 2008 نتوانست به هيچيك از آنها رسيدگي نمايد. 

از جمله عوامل شروع بحران مالي 2008 سياست فدرال رزرو از سال 2000 به بعد در اعطاي وامهاي با بهره پائين به منظور افزايش مصرف بوده است. فدرال رزرو همچنين چشم خود را بر روي انعقاد قراردادهاي مبهم با ريسك بالا بست و بانكها در آمريكا بصورتي افسار گسيخته اقدام به اعطاي انواع وام از جمله وام مسكن نمودند. فدرال رزرو همچنين براي كمك به شركتهاي ورشكسته اقدام به چاپ بي حد و حصر اسكناس كرد. يكي از كارهاي عجيب بانكهاي آمريكائي قبل از بحران مالي 2008 كه قطعا با نظارت و اطلاع فدرل رزرو انجام شده است عبارت بود از فروش وامهاي مسكن با ريسك بالا بصورت درجه بندي دروغين و ساختگي داراي بهترين رتبه اعتباري به بانكهاي اروپائي از جمله آلمان. چون در آمريكا اين فدرال رزرو است كه دست برنده و يا بازنده را بالا مي برد و به كسي هم پاسخگو نيست در نتيجه به راحتي آثار انواع و اقسام فساد و زد و بند غير حرفه اي و غير اقتصادي در فدرال رزرو ديده مي شود.      

و- اقتصاد آمريكا چگونه نجات يافته است؟

درآمريكا تمامي فشارها وكشمكش هاي ميان فرار از تورم منفي و تورم مثبت روي دلار وارد مي شود و دلار هم تمامي اين فشارها را به ديگر نقاط دنيا صادر كرده است.در .واقع سياستهاي فدرال رزرو عملا دست اندازي به تمامي سهام ها، اوراق قرضه، انواع كالاها و ذخائر ارزي دنيا بوده است. هر گاه فدرال رزرو اقدام به كاهش ارزش دلار كرده است اين اقدام به هزينه افت رشد اقتصادي شركاي آمريكاي تمام شده است. در زمان شوك اقتصادي نيكسون هم شركاي اقتصادي آمريكا در اردوگاه غرب دچار ضرر اقتصادي شدند زيرا در آنزمان نيكسون و وزير خزانه داري اش كونالي در صدد برآمدند مشكل كسري تجاري آمريكا به ميزان 5 ميليارد دلار به اضافه هدف بلند پروازانه دستيابي به 8 ميليارد دلار مازاد تجاري آمريكا ( يعني مجموعا 13 ميليارد دلار) را به شركاي اقتصادي خود تحميل نمايند. جنگهاي ارزي در تاريخ معاصر آمريكا تماما از طريق راهبرد فقير كردن ديگر كشورها و صدور مشكلات مالي آمريكا به خارج حل و فصل شده اند. بطور بسيار خلاصه چون تمامي بانكهاي مركزي دنيا ذخائر ارزي خود را به دلار نگهداري مي كردند بلكه چون ثروتمندان در سرتاسر دنيا دارائي هاي خود را با دلار تضمين كرده اند در نتيجه تاكنون بانكهاي مركزي دنيا بلكه اغنياء با دادن هزينه مانع از سقوط دلار شده اند چون در غير اينصورت تمامي ثروت و دارائي هاي خود را از دست مي دادند. مشكل فقدان لنگر ثبات از جمله دلائل تداوم سلطه و اعتبار دلار و با وجود تمامي مشكلات آن بوده است بدين ترتيب دلار عامل كليدي سرپا نگه داشته شدن آمريكا بوده است. به همين دليل است كه تمامي بانكهاي مركزي در دنيا از سياست تحريم دلاري ايران از جانب فدرال رزرو تبعيت مي كنند چون بانكهاي مركزي فعلا تا اطلاع ثانوي جايگزيني براي دلار ندارند. چين به عنوان رقيب اصلي آمريكا در حوزه تجارت و اقتصاد مالك دست كم يك تريليون دلار اوراق بهادار آمريكائي است به طوريكه حلقه وصل چين با نظام مالي جهاني همين اوراق بهادار به اضافه ذخائر ارزي بصورت دلار بوده است در اين صورت بديهي است كه چين هم راضي به سقوط و فروپاشي مالي آمريكا نباشد.  روسيه و چين از اغلب جنبه هاي نظم ليبرال بهره مند شده اند و تا كنون قوانين بنيادين آن را به چالش نكشيده اند. چين از نظم جاري فوق العاده منتفع شده است. اين نظم منجر به توسعه صادرات چين، مدرن سازي اين كشور و ارتقاي ميليون ها نفر به بالاي خط فقر شده است. رئيس جمهور چين در اجلاس اقتصاد جهاني 2017 اعلام كرد كه اين كشور به دنبال حمايت از نظم موجود است. اگرچه از  روسيه نيز در كنار چين به عنوان قدرت به چالش كشاننده نظم ليبرال موجود نام برده مي شود اما بايد گفت كه روسيه ابزار لازم براي اين كار را ندارد.

 

ز- سناريوهاي احتمالي براي اقتصاد آمريكا

فعلا مهمترين مشكلات اقتصاد جهاني عبارت است از: مشكلات اقتصادي آمريكا به عنوان موتور محركه اقتصاد جهان، معضل بدهي هاي سهمگين حل نشده و غير قابل پرداخت مخصوصا بدهي هاي آمريكا و اروپا و بالاخره حباب دارائي ها در چين.

اين روزها بتدريج اين درك در اروپا و آمريكا در حال جا افتادن است كه ديگر ميان جهاني شدن و رفاه عمومي الزاما ارتباطي وجود ندارد بنابراين بسياري اين آمادگي را دارند كه نظم ليبرال را كنار گذارده و بجاي آن رويكردهاي ديگري مثل ملي گرائي را جايگزين كنند. يوشكا فيشر وزير خارجه اسبق آلمان در كتاب خود با عنوان « افول غرب؛ اروپا در نظم جهاني قرن 21» معتقد است كه اروپا براي چندين سال شاهد كشمكش ميان ليبرال دموكراسي و ملي گرائي خواهد بود. فيشر همچنين بر اين عقيده است كه بر خلاف اتحاد جماهير شوروي كه به يكباره فروپاشيد ولي غرب و ليبرال دموكراسي به آرامي و گام به گام افول خواهد كرد. توصيه فيشر براي اروپا عدم فرمانبرداري از آمريكا است. ظاهرا پيشنهاد امانوئل ماكرون رئيس جمهور فرانسه در ايجاد منظومه دفاعي و امنيتي مستقل اروپائي در همين چارچوب استقلال نسبي اروپا از آمريكا مطرح شده است چون تصور عمومي بر اين است كه حفظ ابرقدرتي آمريكا با چالشهاي جدي مواجه است در نتيجه حفظ نظام تك قطبي به رهبري امريكا بعيد مي نمايد.     

خروجي وضعيت اقتصادي آمريكا فعلا بصورت تمايل آمريكا براي اتخاذ رهيافت انزواگرائي و كاهش تعهدات خارجي اش همچنين جنگ تجاري با تمامي شركاي بازرگاني اين كشور پديدار شده است. هر چند آمريكا از اواخر حكومت بوش پسر بتدريج شروع به اعلام تمايلش براي كاستن از تعهدات جهاني خود كرده بود ولي غالبا سخنراني عمومي اوباما در تاريخ 23 جولاي 2011 يعني زمان اعلام خروج شماري از سربازان آمريكائي از افغانستان را به عنوان مهمترين پيش درآمد رهيافت انزواگرائي در سياست خارجي آمريكا در نظر مي گيرند؛ رهيافتي كه در سرتاسر دوره رياست جمهوري اوباما و سپس با شعار انتخاباتي ترامپ يعني « اولويت با آمريكا» ادامه يافت. اوباما در سخنراني ياد شده صراحتا اعلام كرد كه « اكنون زمان آن رسيده است تا آمريكا به جاي افغانستان به ملت سازي در داخل خود بپردازد». تصور بر اين است كه راهبرد انزواگرائي در زمان جانشين ترامپ نيز ادامه پيدا كند.  

بسياري از اقتصاد دانان سقوط دلار و مآلا سقوط اقتصاد جهاني را امري حتمي و قطعي مي دانند ولي اضافه مي كنند كه اين سقوط ابتدا تدريجي و سپس ناگهاني و يكباره خواهد بود. اين افراد نظير جيمز ريكاردوز بر اين باورند كه در يك سيستم پيچيده در حد و اندازه اقتصاد آمريكا و اقتصاد جهاني گاهي حتي يك اتفاق ساده و معمولي وتصادفي يا يك رويداد غير منتظره براي سقوط كافي خواهد بود. بنظر جيمز ريكاردوز تنها افت اندكي در اعتماد به دلار مي تواند سبب ريزش بهمني بزرگ ، گسترده و غير قابل مهار بشود. ريكاردوز مي گويد اگر دلار دچار بحران شود قاعدتا خريد هماهنگ مقدار زيادي دلار و اوراق قرضه آمريكا توسط ديگر دولتها و بانكهاي مركزي در دنيا در دستور كار قرار خواهد گرفت چون حتما تمامي بانكهاي مركزي براي نجات دلار تلاش خواهند كرد ولي اين احتمال هم وجود دارد كه در يك نقطه بسيار بحراني فروش اوراق قرضه مانند ريختن بنزين بر آتش عمل كند و آن در شرايطي است كه فدرال رزرو مجبور شود براي فروش اوراق بهادار اقدام به چاپ پول نمايد.

آلفرد مك كوي استاد تاريخ دانشگاه ويسكانسين با بررسي روند فروپاشي قدرتهاي جهاني طي 200 سال اخير ادعا كرده است كه زان فروپاشي آمريكا تقريبا 27 سال پس از شروع ماجراجوئي نظامي در عراق خواهد بود. به نظر اين استاد تاريخ در آمريكا وضعيت فعلي آمريكا بخاطر جنگ افروزي صرفا به هدف نمايش قدرت، يكجانبه گرائي و كنار گذاردن سياست ورزي شباهت زيادي با قدرتهاي در حال زوال پيدا كرده است. اگر ديدگاه آلفرد مك كوي را خيال پردازانه تصور كنيم ولي كسي نمي تواند منكر اين واقعيت تلخ اريخي بشود كه زماني در سال 1933 روزولت رئيس جمهور وقت آمريكا در يكي از غير عادي ترين دستورات اجرائي تاريخ آمريكا و به منظور فائق آمدن بر بحران اقتصادي دهه 30 اقدام به مصادره تمامي طلاهاي مردم آمريكا بلكه ملي كردن تمامي معان طلا در آمريكا و وضع قانون ممنوعيت خروج طلا از آمريكا كرد. اقدامي كه بعيد است در قرن 21 امكان تكرار كردن آن وجود داشته باشد چون تا بر خلاف دهه 30 ميلادي اين روزها تا حد زيادي از اعتماد مردم آمريكا به دولتمردان اين كشور كاسته شده است.

در حاليكه آمريكا ناگزير به تلاش براي نجات از مشكلات اقتصادي خود است ولي برخي نشانه ها و روند هاي تازه در اقتصاد بين الملل خودبخود گوياي آماده شدن تدريجي اقتصاد جهاني براي مواجهه با سقوط دلار است. از جمله اين نشانه ها مي توان به موارد ذيل استناد نمود:

  • اقدام بانكهاي مركزي دنيا در تنوع سازي ذخائر ارزي خود در كنار حفظ دلار.
  • اقدام چين در تنوع سازي ذخائر ارزي و ملي خود از طريق تصاحب مقادير زيادي ارزهاي ملي كشورهاي قدرتمند اقتصادي ( غير از آمريكا) همچنين تصاحب طلا، مس، نفت، سهام شركتهاي معدني، خريد زمينهاي مرغوب براي كشاورزي و باغداري در نقاط مختلف دنيا بعنوان پشتوانه اقتصادي خود از جمله اقدام به خريد حجم زياد و پنهاني طلا.
  • اقدام چين در ايجاد ارز ديجيتالي و ارز بدون تابعيت ( بلاك چين)

ح- فهرست منابع:

  • Bllomberg news,23/6/2011
  • « آمريكا؛ انزواگرائي جديد و آينده افغانستان»، عقيله نرگس رحمان، انتشارات تميري، كابل، چاپ اول بهار 1396
  • « جنگهاي ارزي»، جيمز ريكاردوز، ترجمه حسين راهداري، انتشارات دنياي اقتصاد، چاپ چهارم 1397.
  • « بيشتر ليبرال و كمتر هژمونيك باش»، فريد زكريا، ترجمه محمد معماريان، ترجمان ، تير 1398.
  • فيلم مستند با عنوان « پايان بازي روياي آمريكائي»، گروه مستند بسيج صدا و سيما، زمستان 1398
  • « ثروت 26 نفر به اندازه دارائي هاي نيمي از مردم جهان است»، راديو فردا، 2/11/1397
  • « فعلا كه در مسابقه تسليحاتي پيروز شديم»، گفتگوي سرگئي كارانوف با نشريه روسي «آرگومنتي اي فاكتي» ، وبگاه فارسي زبان ايراس، 20/11/1397
  • « نگاهي به كتاب يوشكا فيشر با عنوان افول غرب»، حسن عسگري، ماهنامه رويدادها و  تحليل ها ، شماره 330، وزارت امور خارجه.
  • « آيا چين برنده شده است»؟، علي باقر نعمتي زرگران، ماهنامه رويدادها و تحليل ها، شماره 336، وزارت امور خارجه
  • « افسانه شايسته سالاري در آمريكا»، مولود پاكروان، وبگاه نشريه تجارت فردا.