داعش در افپاك:

وجوه اهميت و جذابيت منطقه براي نوافراط گرايان


داعش در بهمن 1394 با اعلام حضور در افغانستان و پاكستان اين دو كشور را ذيل عنوان «شاخه خراسان» خود اعلام نمود؛ با اين حال تحركات حاميان داعش در افغانستان و پاكستان ماه‌ها پيش از آن آغاز شده بود و تاكنون در قالب فعاليت‌هاي متعدد تروريستي در اين كشورها استمرار يافته است. در شرايط كنوني داعش با توجه به تحولات ماه‌هاي اخير در عراق و سوريه كه منجر به فروپاشي سازمان نظامي و اداري آن، از دست دادن سرزمين، تخريب زيرساخت‌ها و تخليه مالي در اين كشورها شده است، در واقع ناگزير از كوچ تاكتيكي از شامات شده و بر اساس شواهد و ظرفيت‌هاي ولايت خراسان و به ويژه افغانستان و پاكستان، اين دو كشور به عنوان مقاصد اصلي و ساير كشورها از جمله ليبي به عنوان مقاصد فرعي اين گروه پذيراي نيروهاي داعش شده‌اند.
داعش در سال‌هاي اخير توانسته است در مناطق مختلف افغانستان به ويژه در شرق اين كشور و نيز در جنوب غرب پاكستان هسته‌هاي اوليه نيروهاي خود را ايجاد و تحكيم نمايد. تقويت نيروي نظامي در اين مناطق از طريق ائتلاف‌سازي با جهاديون قديمي، سربازان افغانستاني و پاكستاني حاضر در جبهه‌هاي سوريه، جريان‌هاي اسلام‌گراي افراطي در كشورهاي آسياي مركزي، كشمير و هند صورت گرفته است. در كنار بهره گيري از نيروهاي موجود، برخي جريان‌هاي كوچك اما متفاوت نيز ذيل داعش خراسان ايجاد شده است كه در مجموع استعداد اين گروه در افغانستان و پاكستان را به سطحي رسانده كه توانايي به سرانجام رساندن عمليات تروريستي در اين كشورها را يافته و توانسته‌است حملات مرگبار و كوري را در شهرهاي جلال آباد و كابل در افغانستان و همچنين شهرهاي كويته و لاهور در پاكستان انجام دهد.
پرسشي كه مي‌تواند در اينجا مطرح شود آن است كه چرا اين منطقه براي افراط گرايان مسلمان از جمله داعش اهميت دارد؟ در پاسخ به اين پرسش دلايلي مختلفي قابل طرح است. نخست، منظر ايدئولوژيكي اهميت آن است. اين منطقه به لحاظ ايدئولوژيك جايگاه مهمي در منظومه تفكر اسلامي دارد. خراسان به عنوان مشرق اسلامي ـ شامل افغانستان، پاكستان، بخش‌هايي از آسياي مركزي و ايران، مفهومي است كه در ديدگاه‌هاي آخرالزماني ـ كه داعش به قرائتي از آن معتقد است، جايگاه برجسته‌اي دارد. بر اين اساس بسياري از گروه‌هاي سني راديكال در سراسر جهان بر اساس حديثي كه ظاهراً توسط «ابن ماجه» نقل شده است، بر اين باور هستند كه با آغاز تحولات مرتبط با آخرالزمان، لشگر مجاهدين از خراسان پرچم‌هاي سياهي برخواهند افراشت و قيام خواهند كرد.
دوم، به لحاظ ژئوپليتيكي، پاكستان و افغانستان داراي اهميت بالايي هستند. پاكستان داراي جمعيت بالا بوده و اكثريت قريب به اتفاق جمعيت آن مسلمان هستند. اين كشور تنها كشور مسلمان داراي سلاح هسته‌اي است  كه به آب‌هاي آزاد نيز دسترسي دارد. علاوه بر اين پاكستان توانايي اعمال حاكميت بر تمامي سرزمين خود را نداشته يا ظاهراً چنين وضعيتي وجود دارد؛ شرايطي كه براي فعاليت گروه‌هاي افراط گرا ارزنده و غيرقابل چشم پوشي است. بر اين اساس، داعش خراسان نگاه استراتژيك خود در افغانستان را در سه محور تدوين كرده است: نخستين منطقه شمال شرق افغانستان است كه با دره فرغانه در آسياي مركزي و سين كيانگ چين هم مرز است. دره فرغانه منطقه‌اي است كه در سه كشور قرقيزستان، ازبكستان و تاجيكستان امتداد دارد و در جنوب شرق به تركستان چين مي‌رسد. دره فرغانه طي دوره پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي كانون فعاليت اسلام گرايان در آسياي مركزي بوده است و از اين جهت براي جهاديون اهميت دارد. منطقه دوم، فراه و هلمند است. فراه با استان خراسان جنوبي و سيستان و بلوچستان ايران و هلمند با ايالت بلوچستان پاكستان هم جوار است. علاوه بر اين، هلمند بخش اعظمي از ترياك افغانستان را توليد مي‌كند و از اين جهت مي‌تواند به منبع درآمد خوبي براي هر گروهي كه بر اين مناطق تسلط داشته باشد، تبديل شود. منطقه سوم، منطقه شرق در محدوده منطقه مرزي پاكستان و ولايات خوست و نورستان افغانستان، يك منطقه كوهستاني كه با ايالت سرحدي و مناطق قبايلي پاكستان هم مرز هستند و تقريباً تمام گروه‌هاي تروريستي حاضر در افغانستان در اين منطقه حضور داشته يا دارند. اين راهبرد در هسته گزيني داعش نشان دهنده نگاه ابزاري اين گروه به افغانستان است. به ديگر سخن، داعش به واسطه آنكه به دلايل مختلف نمي‌تواند جايگاه برجسته‌اي در ميان مردم افغانستان بيابد، تلاش مي‌كند تا از موقعيت استراتژيك اين كشور براي گسترش فعاليت‌هاي خود يا تهاجم احتمالي به كشورهاي مجاور استفاده نمايد. طي سال‌هاي اخير گروه موسوم به دولت اسلامي تلاش كرده است تا ايران، روسيه و تاحدودي چين را به عنوان دشمنان خويش در ميان نيروهاي جهادي معرفي نمايد. در اين راستا افغانستان مي‌تواند محملي براي گسترش حوزه نفوذ به آسياي مركزي به عنوان حياط خلوت روسيه، مناطق شرقي ايران و مناطق مسلمان نشين چين باشد.
سوم، براي بسياري از نسل نخست جهادي‌ها، پاكستان و افغانستان يك نوستالژي شيرين است. آن‌ها در دوره اشغال افغانستان توسط شوروي، در پاكستان آموزش ديده و در افغانستان جنگيده‌اند و برخلاف همه ناكامي‌هاي اين چند دهه جريان‌هاي جهادي، خاطره پيروزي در افغانستان و بيرون راندن ارتش سرخ شوروي ثمره مجاهدت‌هاي آن دوران است. ارتش سرخ، نيروي نظامي يكي از دو ابرقدرت جنگ سرد بود كه در مقابل جهاديون راهي جز پايان دادن به اشغالگري و ترك افغانستان نيافت. اين پيروزي بي ترديد طي اين دهه‌ها هنوز براي جهادگرايان مسلمان تكرار نشده است. علاوه بر اين القاعده به عنوان مهمترين يا دست كم يكي از مهم‌ترين جريان‌هاي ستيزه گر كه بسياري از گروه‌هاي جهادي در اقصي نقاط جهان در بيعت آن هستند، افغانستان را به عنوان خانه و سنگر خود تلقي كرده است. رهبر كنوني القاعده ـ ايمن الظواهري ـ هنوز به حفظ اقامتگاه گروه در مناطق قبايلي افغانستان ـ پاكستان فكر مي‌كند. بر اساس گزارش نيوزويك، ظواهري به زيركي از حمله پهپادهاي آمريكايي در ژانويه 2016 در دره شوال در نزديكي منطقه مرزي افغانستان ـ پاكستان گريخت و اين نشان مي‌دهد كه او هنوز هم در اين مناطق حضور دارد. همچنين طالبان مهمترين جريان جهادي است كه موفق‌ترين تجربه دولت داري در ميان جريان‌هاي جهادي را در كارنامه دارد. القاعده و طالبان نيز روابط خوبي در اين سرزمين داشته و دارند. يك نشانه آن، تجديد بيعت ظواهري با دو رهبر جديد طالبان در سال‌هاي 2015 و 2016 بود. در مورد اول، ظواهري وفاداري خود به جانشين ملاعمر يعني اختر محمدمنصور را در اوت 2015 تجديد كرد. منصور از بيعت القاعده براي تقويت مشروعيت و جايگاه خود در جنبش طالبان در كشاكش يك انتقال قدرت خونين استقبال كرد. پيمان وفاداري دوم در سال 2016 و در پي كشته شدن منصور طي يك حمله پهپادي در نزديكي بلوچستان بسته شد. به دنبال اين حادثه، ملاهبت الله آخوندزاده به رهبري طالبان افغانستان انتخاب گرديد.
چهارم، افغانستان ـ پاكستان محيط مناسبي براي رشد ايدئولوژي‌هاي افراط گراست. دسترسي آسان به مناطق خارج از نظارت حكومت، نهادهاي حكومتي ضعيف، جمعيت حاشيه‌اي مستضعف و احساسات ضدغربي و ضدآمريكايي رايج، اين دو كشور را به مكان‌هايي مناسب براي رشد و گسترش ايدئولوژي‌هاي افراط گرا تبديل كرده است به طوري كه پيام ايجاد يك خلافت مسلمان سني توسط داعش در كنار جبهه‌هاي منفرد در قالب افراد خودراديكال ساز (گرگ‌هاي تنها)، موفق به كسب همراهي و پشتيباني دست كم شش گروه همفكر جهادي در منطقه آفپاك در مدتي كوتاه شده است. اين افراد طرفدار داعش در حملات تروريستي، استخدام نيرو، جمع آوري اعانه و توزيع تبليغات افراط گرايانه داعش در مناطق مختلف دو كشور درگير بوده‌اند. به عنوان نمونه در سال 2015، گروهي از زنان شبه نظامي حامي داعش در كراچي به اتهام جمع آوري اعانه و توزيع نشريات و سي دي‌هايي حاوي مواد تبليغاتي داعش دستگير شدند. همچنين، به دنبال بازداشت كامران گوجار  ـ يك فرمانده مهم داعش، شاخه ديگري از زنان شبه نظامي داعش در ژانويه 2016 در كراچي كشف شد. همسر و خواهر همسر وي در جذب نيرو و عمليات تبليغي براي داعش نقش داشتند.
 
جمع بندي
حضور داعش در افغانستان و پاكستان و عمليات تروريستي اين گروه در اين كشورها جايي براي انكار حضور آنها باقي نگذاشته است. جايگاه افپاك در روايت هاي آخرالزماني و منظومه فكري داعش، جايگاه ژئوپليتيكي دو كشور مزبور و بسترهاي مشوقي كه در منطقه براي گروه هاي ستيزه جو وجود دارد از جمله ضعف حاكميت سياسي در افغانستان و پاكستان مهمترين دلايلي است كه مي توان براي گسترش حضور داعش در اين منطقه بر شمرد. به نظر مي رسد كه موقعيت ژئوپليتيكي افپاك مهمترين و جذاب ترين خصيصه منطقه باشد كه ضرورت توجه بيش از پيش به روندهاي امنيتي را براي دستگاه هاي تصميم ساز و مجري در جمهوري اسلامي ايران ضروري مي نمايد.