تحليلي بر هويت ملي تركيه


 
 
براي سال‌هاي طولاني عثماني كوشيد تا با عناويني چون تورانيسم، اسلام‌گرايي، عثمانيسم مرهمي بر زخم‌هاي گشوده هويتي خود باشد، اما به گواه تاريخ چنانچه بايد اين زخم‌ها التيام نيافت. همين تجربه تاريخي بود كه باعث شد مصطفي كمال و يارانش به فكر خلق ملتي جديد و نه ترميم زخم‌هاي كهنه باشند. مؤسسان جمهوري تركيه كوشيدند تا با خلق ملتي با هويتي جديد و به‌جاي آوردن بايسته‌هاي اين آفرينش و تثبيت آن، ضمن گام نهادن در مسير نوسازي با اقتدار ظهور كنند. نخبه‌گرايان جمهوري جديد تركيه، اروپا را به‌عنوان منبع روشنگري و مدرن‌سازي مي‌ديدند. ازاين‌رو، با هدف خلق اروپايي ديگر در خود، ويژگي‌هاي نخستين هويت خود را ناسيوناليسم و سكولاريسم معرفي كردند، اما تلاش براي حذف صورت مسائل، به حاشيه راندن‌ها، فرافكني‌ها و ديگري‌سازي در بستر تجربه‌هاي تلخ تنظيمات و قرارداد سور، تركيه را همچنان در يك فضاي هابزي و با هويتي تكه‌پاره به‌دنيا آورد.

برخي از صاحب‌نظران معتقدند فرايند همگرايي تركيه با اتحاديه اروپا ازطريق تحليل مقايسه‌اي فرايند دويست‌ساله غربي‌سازي تركيه قابل درك است. مي‌توان گفت كه فرايند غربي‌سازي تركيه مبتني‌بر كشاكش براي بقا در برابر تهديدي به نام غرب درطول قرن نوزدهم بوده است. سه گروه عمده هويتي فرهنگي و سياسي كه در آن دوره ظهور كردند عثماني‌گرايان، اسلام‌گرايان و ترك‌گرايان بودند. پيرو تحولات مختلفي كه در اين دوره به‌وجود آمد نخبگان عثماني به تميز دو مفهوم مختلف غربي يعني «غرب به‌عنوان دشمن نظامي ـ سياسي» و غرب به‌عنوان «تمدن» پرداختند. به‌اين‌ترتيب، در اين دوره با شعارهايي چون «غرب‌گرايي ضمن ضديت با غرب» در كانون گفتمان پيشرفت و توسعه اين دوره قرار گرفت. باوجوداين، هويت‌هاي فرهنگي و سياسي مختلف، بينش‌هاي متفاوتي نسبت به فرايند عضويت تركيه در اتحاديه اروپا داشتند.

حس تعلق يا عدم تعلق به اتحاديه اروپا يك عنصر اصلي در تعريف هويت جمعي تركيه در بستر تمدن‌سازي به‌شمار مي‌رود. ازاين‌روست كه اروپا به يك مرجع اصلي در بسياري از بخش‌هاي مختلف جامعه تركيه حتي در هزاره سوم تبديل شده است. برخي از متخصصان معتقدند مي‌توان هويت‌هاي اجتماعي ـ فرهنگي و سياسي تركيه را مبتني‌بر تضادشان با اروپا دسته‌بندي كرد. براي نمونه برخي‌ها سه گروه هويتي مختلف را شناسايي مي‌كنند: گروه نخست، فرايند اروپايي شدن تركيه را يك فرايند ضروري و مفيد و سكويي براي پرش اقتصاد تركيه به سمت جهاني شدن آن و تأمين امنيت منطقه‌اي اين كشور مي‌دانند. گروه دوم طرحي از اروپا با تكيه بر ملاحظات اقتصادي و ژئوپليتيكي ارائه مي‌كنند. گروه سوم نيز از اتحاديه اروپا به‌عنوان مرجع سياسي و تمدني ياد مي‌كنند. شكاف‌هاي ايدئولوژيك و هويتي گسترده‌اي بين اين سه گروه وجود دارد.

براي گروه‌هاي كمتر سياسي و طبقه‌هاي متوسط در تركيه نيز، اتحاديه اروپا نماد اجتماعي مدرن‌تر و مرفه‌تر است كه در آن انتظارات زندگي به‌شكل مطلوب‌تري تأمين مي‌شود. درعين‌حال كه دموكراتيك‌تر بوده و محيط سياسي ليبرال‌تري دارد. براي طبقات پايين‌تر اتحاديه اروپا تأمين‌كننده نيازهاي زندگي و نجات‌دهنده آنها از فقر است. خوانش گروه‌هاي مختلف تركيه از عضويت در اتحاديه اروپا يك واقعيت تراژيك بيناذهني ميان بيشتر مردم جهان سوم است: همگي شرايط بهتر زندگي را تنها در سايه حضور مؤلفه‌هاي خارجي مي‌دانند. با وجود اينكه تمامي اين انتظارات بسترهاي مشروعيت اجتماعي ـ سياسي براي عضويت در اتحاديه اروپا را براي دولت فراهم مي‌كند، اما برخي صاحب‌نظران معتقدند اراده كنشگران ملي تركيه به اندازه‌اي كه آرزوي تغيير و بازصورت‌بندي در اين كشور را محقق كند، قوي نيست.

به نظر نگارنده، در تركيه سه گروه‌بندي مختلف درباره تغيير، مدرنيسم و فرايند همگرايي با اتحاديه وجود دارد. گروه نخست، كساني هستند كه به نقد نخبگان فكري و سياسي‌اي مي‌پردازند كه اتحاديه اروپا را به‌عنوان اهرم فشار و سازوكار كاركردي براي تغيير تركيه با توجه به ناكفايتي پويايي‌هاي داخلي اين كشور ضروري مي‌دانند، اينها از حاميان اتحاديه اروپا به‌عنوان ترك‌هاي سفيد و يا ترك‌هاي اروپايي ياد مي‌كنند.

گروه دوم كساني هستند كه معتقدند فرايند ملت‌سازي در تركيه كامل نشده، ازاين‌رو، پويايي‌هاي بيروني مي‌توانند عامل انحراف اين پروسه شوند. پس تا استقلال كامل بايد مانع اين امر شد. اين گروه كساني هستند كه اشتياقي به تقسيم يا واگذاري قدرت سياسي و اقتصادي خود به افراد يا سازمان‌هاي فراملي ندارد.

گروه سوم كساني هستند كه معتقدند اصول، دلالت‌ها و فلسفه‌هاي اتحاديه اروپا ابزار مناسبي براي فراهم كردن آزادي، رفاه و امنيت جامعه و افراد تركيه فراهم مي‌كند. باوجوداين، از اتحاديه اروپا به‌عنوان ابزار ضروري براي تغيير در تركيه ياد نمي‌كنند هرچند كه مردم ترك خواسته‌هاي مشابهي با اروپاييان داشته باشند.

واقعيتي كه براي قرن‌ها در اذهان مردم تركيه و اروپا نهادينه شده، اين است كه ترك‌ها و اروپايي‌ها بخشي از هويت يكديگر را مي‌سازند؛ به‌اين‌معنا كه هريك «ديگري» ديگري هستند. حوادث تاريخي مستوجب اين امر شده است، اما نكته‌اي كه دراين‌ميان فراموش خودخواسته دو طرف شده خدمات متقابلي بوده كه هر دو براي يكديگر انجام داده‌اند.

در رابطه با آسيب‌شناسي فرايند غربي‌سازي و هويت تركيه نظرات مختلفي وجود دارد. برخي معتقدند ترك‌ها از ديدن واقعيت تكثرگرايي ايدئولوژيك، منفعتي، قومي، فرهنگي، ديني جوامع غربي عاجزند. همين امر باعث طرح راهكارهايي غيرعملي و يا ناقص مي‌شود. برخي نيز برون‌گذاري جامعه و افراد تركيه از فرايند غربي‌سازي و نيز ملت‌سازي را اصلي‌ترين دليل مشكلات هويتي در تركيه مي‌دانند. دراين‌صورت، نيز عدم مشاركت و درگيري سوژه‌هاي يادشده در فرايند خاصي منجربه عدم نهادينه شدن كدهاي خاص، هم‌ذات‌پنداري و درنتيجه ديگري‌سازي مي‌شود. به‌عبارت‌ديگر، در شرايطي كه افراد در ساخت هويت جمعي خودانگاره‌هاي مشتركي را در اذهانشان نداشته باشند تصويري متفاوت از تصوير نخبگاني كه درحال القا يا ايجاد تصويري جديد هستند خواهند داشت. در چنين فضايي مي‌توان به گروه‌بندي‌هاي مختلف هويتي در يك جامعه اشاره كرد. چنانچه مي‌دانيم هر سوژه هويت‌هاي مختلف فردي و اجتماعي دارد. در اينجا نيز چنانچه اشاره شد منظور هويت ملي است. هويت ملي به‌معناي احساس تعلق و وفاداري به عناصر و نمادهاي مشترك در اجتماع ملي (جامعه كل) و در ميان مرزهاي مشخص سياسي است كه مهم‌ترين مؤلفه‌هاي سازنده آنها عبارتند از: سرزمين، دين و آيين، آداب، تاريخ، زبان و ادبيات و مردم و دولت. اين نوع هويت يكي از چهار نوع هويتي است كه به قول مكنزي از قرن نوزدهم برجاي مانده است. ازسوي‌ديگر، در اين دوره با مفهومي به نام نوعثمان‌گرايي روبه‌رو مي شويم كه البته مفهومي جديد نيست. طرفداران اين رويكرد اوراسيا و جهان اسلام را به‌عنوان دو بديل اصلي اروپايي شدن مي‌دانستند.

ريشه اين مفهوم در عثماني‌گرايي است كه آن نيز به‌نوبه‌خود پاسخي به بحران هويتي بود كه كشور در آن دوره با آن مواجه شده بود و به‌عنوان راهي مطرح شده بود براي اينكه امپراتوري گروه‌هاي هويتي مختلف را پيرامون هويت واحد ملت عثماني گرد آورد. ملتي كه در آن افراد صرف‌نظر از قوميت، دين يا زبانشان شهرونداني با حقوق يكسان در دولتي واحد بودند. پس از نزديك به يك قرن اين ايده بار ديگر توسط تورگوت اوزال در دوران رياست‌جمهوري وي مطرح شد. در دوره وي و در دوره حزب عدالت و توسعه همان عثماني‌گرايي كه از آن به‌عنوان نوعثمان‌گرايي ياد شد ضمن تلاش براي بهبود علقه‌هاي اقتصادي و فرهنگي با سرزمين‌هاي پيشين عثماني و ايجاد حوزه‌هاي جديد نفوذ درصدد ايجاد هويتي جديدي بود كه هويت‌هاي مختلف ديني و قومي را دربرگيرد و در اين دوره به‌طور خاص شامل كردها و علوي‌ها شود و به‌اين‌ترتيب هويت ملي تركيه دربرگيرنده همگان باشد. به‌همين‌دليل، داوود اوغلو و ديگران از اينكه خود را نوعثمان‌گرا نامند پرهيز مي‌كنند تا جنبه‌هاي منفي اصطلاح نوعثمان‌گرايي گريبانگير آنها نشود.

بااين‌وجود، به‌نظر نگارنده، در تركيه نكته‌اي كه بايد به آن توجه شود اين است كه در دوره حزب عدالت و توسعه با حذف تدريجي تمامي گروه‌ها و به‌عبارت صحيح‌تر آسيميلاسيون و در بهترين حالت هضم اين گروه‌ها در خود، حزب حاكم در تركيه به‌عنوان تنها كارگزار مؤثر عمل كند. بار ديگر اشاره مي‌كنم كه در دوره حزب عدالت و توسعه به‌تدريج كه بر سال‌هاي اقتدار حزب حاكم عدالت و توسعه افزوده مي‌شود و حكومت نيز بعد از سال‌ها حالت تك‌حزبي مي‌يابد از اقتدار، حضور و طرح مسئله توسط گروه‌هاي ديگر كاسته مي‌شود و اينها بيشتر به‌عنوان واكنشگراني در برابر طرح‌ها و نظرات مختلف حكومتي عمل مي‌كنند. ازاين‌رو، با وجود ارائه گروه‌بندي‌هاي مختلف به‌نظر مي‌رسد تقسيم جامعه هويتي سياسي تركيه به دو گروه حزب حاكم و اپوزيسيون با واقعيت موجود در تركيه بيشتر سازگار است.