سياست خاورميانه‌اي روسيه


مقدمه

با توجه به گرايش‌هاي اقتصادي و ديپلماتيك روسيه پس از بهار عربي و حضور نظامي اين كشور در سوريه، اين سؤال مطرح شده كه آيا روسيه داراي سياست بلندمدت مشخصي در خاورميانه است. دراين‌زمينه، برخي از تحليلگران بر اين نظرند كه روسيه داراي سياست خاورميانه‌اي بلندمدت مشخصي است كه البته در ميان معتقدان به اين ديدگاه موفق يا ناموفق بودن اين استراتژي محل مناقشه است؛ اما ديدگاه ديگر اينكه روسيه فاقد سياست خاورميانه‌اي بلندمدت مشخص است. از منظر اين تحليل‌گران، روسيه هيچ‌گاه داراي سياست بلندمدت در خاورميانه نبوده است. عمل‌گرايي، حركت برمبناي الزامات كوتاه‌مدت در راستاي ايجاد ثبات و فرصت اقتصادي، حركت برمبناي مجموعه‌اي از رفتارهاي متقابل و نه جمعي، ازجمله دلايلي است كه مانع توجه به اهداف استراتژيك بلندمدت براي روسيه شده است. بااين‌حال، مي‌توان گفت در دوران پس از بهار عربي، مسير براي ورود گسترده روسيه به منطقه باز شده و اين كشور ديگر حاضر به ايفاي نقش حداقلي در خاورميانه نيست. روس‌ها خود را قدرت بزرگ تعريف كرده و بر اين ‌باورند كه ظرفيت و توان سياسي براي اعمال نفوذ فراتر از مناطق همسايگي خود را دارند. دراين‌ميان، احترام به حاكميت دولت‌ها و عدم مداخله، ازسوي روسيه به‌عنوان آلترناتيوي براي دخالت‌گرايي غربي مطرح شده است. در اين متن، روسيه خواهان نفوذ و تأثير بيشتر بر وقايع و تحولات در خاورميانه است. در متن حاضر، سياست خاورميانه‌اي روسيه با تأكيد بر تغييرات در اين سياست از سال 2012، همزمان با دوره سوم رياست‌جمهوري پوتين و براين‌اساس، جايگاه خاورميانه در سياست خارجي روسيه و تغييرات در سياست خاورميانه‌اي اين كشور و دلايل آن، استراتژي روسيه در خاورميانه و درنهايت، جايگاه ايران در سياست خاورميانه‌اي اين كشور بررسي شده است.

 

جايگاه خاورميانه در سياست خارجي روسيه

تا دهه اول قرن 21، در استراتژي امنيت ملي روسيه، خاورميانه در مقايسه با اروپا و آسيا از اهميت استراتژيك كمتري برخوردار بوده و درواقع، روسيه فرصت‌هاي محدودي را در اين منطقه براي پيشبرد منافع حياتي خود مي‌ديده است. محرك‌هاي اصلي سياست خارجي اين كشور در خاورميانه عبارت بودند از: پرستيژ بين‌المللي، تجارت و ثبات منطقه‌اي.

اوج نفوذ مسكو در خاورميانه دهه‌هاي 1950 و 1960 بود. در اين زمان، اين كشور متحداني مثل: مصر، سوريه، عراق و ليبي در اين منطقه داشت. بااين‌حال، تمايلي به پذيرش خطر مواجهه با آمريكا ازطريق تدارك حمايت نظامي از متحدان عرب خود در برابر رژيم صهيونيستي نداشت و فاقد منابع براي رقابت با غرب ازنظر اقتصادي بود كه اين عوامل باعث تضعيف نفوذ اين كشور شد. تلاش پوتين براي احياء جايگاه روسيه در خاورميانه و به‌چالش كشيدن تسلط آمريكا فقط به محكوم كردن تهاجم آ‌مريكا به عراق، كه روابط نسبتاً دوستانه‌اي با روسيه داشت محدود شد؛ اين درحالي بود كه هيچ اقدامي براي متوقف ساختن چنين حمله‌اي صورت نداد.

با شروع بهار عربي در سال 2011، روسيه در ابتدا توجه اندكي به اين موضوع نشان داد. بااين‌حال، به‌‌زودي آشكار شد كه بهار عربي تهديدي عليه نفوذ مستهلك‌شده روسيه ازطريق سرنگوني تعداد اندك متحدان اين كشور در منطقه است. مسكو قراردادهاي تسليحاتي و سرمايه‌گذاري‌هاي زيرساختي خود به ارزش ميلياردها دلار در ليبي را با سرنگوني قذافي بربادرفته ديد. با شروع اعتراضات سياسي در دسامبر 2011 در روسيه و سرنگوني رژيم‌هاي متحد اين كشور در گرجستان و اوكراين، تحت آنچه انقلاب‌هاي رنگين ناميده شد، روس‌ها درباره پيامدهاي داخلي موج چالش‌هاي عليه حكومت‌هاي مستقر دچار نگراني شدند.

براين‌اساس، ماهيت تعامل روسيه با منطقه خاورميانه از سال 2012، بعد از بازانتخاب پوتين براي دور سوم رياست‌جمهوري تغيير كرده و مسكو حضور خود را در منطقه افزايش داده است. اين كشور در 30 سپتامبر 2015، با انجام حملات هوايي عليه گروه‌هاي مخالف رژيم بشار اسد به‌طور جدي‌تر درگير مسائل خاورميانه شد؛ اما تا قبل از اين تاريخ، از دخالت مستقيم در منازعات نظامي در اين منطقه اجتناب مي‌كرد.

به‌طور كلي مي‌توان گفت از سال 2012، روسيه سه دسته‌بندي از اهداف خود را براي اين منطقه تعريف كرده است: 1. اهداف اقتصادي شامل: مقابله و جبران فشار تحريم‌ها بر اقتصاد خود، حفظ منابع درآمدي و حفاظت از منافع كمپاني‌هاي انرژي و سهم آنها در بازارهاي مختلف، 2. اهداف سياسي شامل: تلاش براي مقابله با انزواي كامل بين‌المللي، ايجاد اهرم‌هاي فشار مؤثر بر رفتار آمريكا و اتحاديه اروپا، ارتقاء مفهوم روسي نظم جهاني و شكل دادن به افكار عمومي در روسيه، 3. اهداف امنيتي شامل: كاهش تهديدات ناشي از تحولات در خاورميانه، عليه روسيه و فضاي به‌جامانده از شوروي سابق.

از مهم‌ترين دلايل مؤثر بر تغيير سياست خاورميانه‌اي روسيه نيز مي‌توانيم به نگاه اين كشور به خاورميانه در متن گسترده‌تر رقابت ژئوپليتيكي جهاني با آمريكا و متحدان غربي اين كشور، نتايج حاصل از بهار عربي، و شخصيت پوتين و تجربه ناكام او در نزديكي به غرب در دهه 1990 اشاره نماييم؛ ضمن اينكه از منظري گسترده‌تر، از همه ابزارهاي قدرت ازجمله ديپلماسي، اطلاعات، فروش تسليحات، توافقات انرژي، دخالت نظامي مستقيم و بهره‌برداري پيوسته از هرگونه شكاف‌ قومي _ مذهبي‌اي كه در خاورميانه بتوان يافت، در راستاي هدف تحكيم داخلي روسيه استفاده مي‌شود؛ زيرا به هر اندازه كه پوتين بتواند روسيه را در مقام قدرتي بزرگ در امور جهاني به روس‌ها بنماياند، جايگاه وي در داخل تحكيم خواهد شد. اين امر در راستاي استراتژي بين‌المللي گسترده‌تر روسيه عمل مي‌كند كه براساس آن، از بحران‌هاي منطقه‌اي بهره‌برداري، و يا حتي بحران‌هاي منطقه‌اي را ايجاد، و خود را در نقش قدرت بزرگ جهاني كه بايد بخشي از راه‌حل آن باشد مطرح مي‌كند.

تغييرات در سياست خاورميانه‌اي روسيه

از سال 2012، روسيه نه‌تنها از ديدن خاورميانه در نقش منطقه‌ايِ حاشيه‌اي و ثانويه، بلكه از نگاه به اين منطقه به‌عنوان منطقه‌اي صرفاً دستاويز براي تحريك غرب نيز دست برداشت و به‌جاي آن، منافع خود را در اين منطقه گسترش داد؛ درنتيجه، شاهد تغييرات ديپلماتيك قابل توجهي بوده‌ايم كه مي‌توانيم اين دگرديسي‌ها را در سه مرحله يا دوره مشاهده كنيم:

1. از 2012 تا 2013: روسيه در اين دوره، زمينه‌هاي دخالت گسترده‌تر در امور منطقه‌اي و گسترش روابطش با قدرت‌هاي منطقه‌اي را درپيش گرفت. اگرچه اين دوره به‌واسطه تشديد تلا‌ش‌هاي ديپلماتيك با بازيگران منطقه‌اي مشخص مي‌شود، روسيه در آن زمان كوشيد كه از دخالت مستقيم در امور داخلي منطقه اجتناب كند و به‌جاي آن، خود را همچون قدرت طبيعي در منازعات پيشِ رو ترسيم نمايد. در اين دوره، روابط ايران و روسيه به سطح جديدي رسيد و بنياني براي گفتگوي سياسي با مصر فراهم شد. در ابتدا روسيه بر گفتگو با كشورهايي كه ازقبل روابط قديمي با آنها داشت (مثل: ايران، سوريه، مصر، و رژيم صهيونيستي) متمركز شد؛ اما به‌زودي تلاش‌هاي خود را به كشورهايي معطوف نمود كه پيش‌تر مشكلاتي با آنها در ايجاد گفتگوهاي سازنده داشت؛ براي مثال، در نوامبر 2013، روسيه سفير جديدي را علي‌رغم اختلافات قبلي به قطر اعزام كرد و از آن زمان، قطر يكي از بزرگ‌ترين سرمايه‌گذاران خارجي در اقتصاد روسيه شد.

در طي اين دوره، مقامات روس از گفتگو با همه بازيگران منطقه‌اي استقبال كردند و كوشيدند كه با قدرت‌هاي خاورميانه‌اي در طيف گسترده‌اي از مسائل تعامل نمايند؛ راهبردي كه تا به امروز ادامه داشته است. بنابراين، مسكو به كار با كشورهاي عربي حوزه خليج ‌فارس در چهارچوب ديالوگ استراتژيك روسيه ـ شوراي همكاري خليج ‌فارس ادامه داد. در فوريه 2013، دولت همچنين مجمع همكاري اعراب ـ روسيه را تشكيل داد كه در آن، مشكلات سياسي و اقتصادي موجود ميان مقامات روسيه و نمايندگان بلندپايه كشورهاي عربي مورد بررسي قرار مي‌گيرد. همچنين روسيه توجه ويژه خود را به افزايش تماس‌ها با سازمان‌هاي منطقه‌اي مثل سازمان همكاري اسلامي (OIC) و اتحاديه عرب (IAS) معطوف نمود. محرك‌هاي اين كشور در اين زمينه عبارت بودند از: 1. اجتناب از انزواي بين‌المللي به‌سبب تنش‌هاي فزاينده با غرب؛ 2. نگراني روسيه از تلاش برخي نيروها در خاورميانه براي ترسيم چهره روسيه در نقش دشمن اسلام و تحريك گروه‌هاي سياسي محافظه‌كار در OIC و LAS براي حمايت از اسلام‌گرايان افراطي در قفقاز و آسياي مركزي. در همين راستا، مسكو به ابراز حمايتش از ايده راه‌حل دو دولت براي منازعه رژيم صهيونيستي ـ فلسطين و تأكيد بر منافعش در حل‌وفصل مسالمت‌آميز همه تخاصم‌هاي منطقه‌اي ادامه داد؛ و 3. نشان دادن به آمريكا و اتحاديه اروپا كه اين كشور نقش قاطعي در حل‌وفصل مسائل موجود بين‌المللي دارد كه دراين‌ميان، منازعات در خاورميانه فرصت‌هايي را براي روسيه در اين زمينه ايجاد كرده است. دراين‌زمينه، روسيه فعالانه براي حفظ گفتگوي مؤثر ميان ايران و غرب در زمينه مسائل هسته‌اي تلاش نمود.

2. از 2013 تا 2015: اين دوره به‌واسطه دخالت روبه‌رشد روسيه در امور داخلي خاورميانه مشخص مي‌شود كه اين دخالت به فراتر از امور ديپلماتيك، و اوج آن به دخالت نظامي در سوريه در سپتامبر 2015 مي‌رسد. بااين‌حال، سياست روسيه در اين دوره تاحدي واكنشي است. در طي سال‌هاي 2014 – 2015، اقدامات اصلي روسيه در خاورميانه هنوز در واكنش به چالش‌هاي نوظهور، تلاش براي شكل دادن به تحولات در منطقه است. در ابتدا، مواجهه فزاينده با غرب و برنامه پوتين براي بازاحياء به‌عنوان قدرت بانفوذ جهاني، محرك اصلي تصميم پوتين براي حمايت از رژيم اسد بود. روسيه خود را در مقام قدرت دفاعي مي‌ديد و مي‌خواست به آمريكا نشان دهد كه توان دامن زدن به ناآرامي را دارد، اگر مورد بي‌توجهي قرار بگيرد. با استمرار منازعه سوريه، روسيه دخالت‌هاي خود را تشديد كرد. اين امر تا حد بسياري مربوط به نگراني‌هاي روبه‌رشد ناشي از مشاركت ستيزه‌جويان روسي‌زبان در ضديت با اسد مي‌شد. از نوامبر 2013، شمار جهادگرايان اعزامي از روسيه و ديگر كشورهاي به‌جامانده از شوروي سابق به منازعه در سوريه و عراق شدت يافت. متعاقباً اينكه تصميم روسيه براي اعزام نيرو به سوريه نه‌فقط به‌خاطر قصد اين كشور براي خنثي‌سازي تلاش‌هاي غرب براي سقوط دولت اسد، بلكه به‌سبب نگراني از اينكه سقوط اين نظام منجربه گسترش بي‌ثباتي و اسلام‌گرايي افراطي در فضاي به‌جامانده از شوروي سابق شود بوده است؛ درنتيجه، استقرار نيروهاي نظامي در سوريه در اواخر سال 2015 به‌سبب انتخاب ميان گزينه بد و بدتر، به‌خصوص با تجربه تحولات عراق و ليبي براي روسيه بوده است.

3. از 2016 تاكنون: دخالت نظامي روسيه در سوريه، به اين كشور اعتمادبه‌نفس داد كه مي‌تواند بر رفتار غرب و قدرت‌هاي منطقه‌اي در خاورميانه و فراتر از آن اثر بگذارد. روسيه بر اين باور است كه به تشديد تلاش‌هاي نظامي در سوريه نياز دارد تا آمريكا را به پذيرش ديدگاه خود در اين بحران مجبور سازد. تاكتيك‌هاي نظامي روسيه از اين ايده سرچشمه مي‌گرفت كه حفظ نظام اسد از فروپاشي كامل، تنها راه براي ممانعت از وقوع اتفاقاتي است كه در عراق و ليبي پيش آمد. حداقل در طي مراحل ابتدايي حضور نظامي روسيه در سوريه، نيروي هوايي اين كشور داعش را به‌عنوان هدف اصلي مورد حمله قرار نمي‌داد، بلكه به جاي آن، بر گروه‌هاي مخالف اسد كه بزرگ‌ترين تهديد نظام سوريه بودند متمركز شده بود تا اسد را در قدرت نگه دارد. سقوط حلب در دسامبر 2016 بر اعتمادبه‌نفس روسيه درمورد توان خود براي شكل‌دهي به تحولات در اين منطقه افزود؛ درنتيجه، سياست روسيه در خاورميانه با تغييراتي روبه‌رو شد: از سال 2016، سياست روسيه از سياستي انفعالي به سياستي كنشي و فعال تغيير رويه داد و درصدد مديريت وقايع برآمد. اولين آزمون بزرگ براي اين كشور در ليبي بود؛ جايي‌كه حمايت سياسي و كمك نظامي خود را به ژنرال خليفه حفتر، يكي از بانفوذترين جنگ‌سالاران در ليبي ارائه نمود. كرملين به او در ايجاد اخلال در اجراي توافقنامه سال 2015 ليبي تحت هدايت سازمان ملل متحد با هدف اجراي فرايندهاي آشتي كمك كرد. حفتر كنترل بخش شرقي ليبي را در اختيار دارد و عليه دولت وفاق ملي ليبي (GNA) در جنگ است. حمايت مسكو از حفتر با فعاليت‌هاي اين كشور در سوريه همراه بود و آشكارا خطوط قرمز روسيه را براي اثرگذاري بر پويايي‌هاي سياسي داخلي در كشورهاي خاورميانه، به‌خصوص كشورهايي كه از نظر سياسي و جغرافيايي نزديكي بيشتري با فضاي به‌جامانده از شوروي سابق دارند نشان داد.

نمونه ديگر، روابط با تركيه است. تركيه براي سياست پوتين در خاورميانه بسيار مهم است. براي سال‌ها، رئيس‌جمهور روسيه براي ترميم روابط دو كشور تلاش كرده است. روسيه ازطريق فروش انرژي و اخيراً توافقات تسليحاتي، نفوذ اقتصادي زيادي در تركيه به‌دست آورده است. علي‌رغم وجود تنش‌ها به‌سبب سرنگوني هواپيماي روسي ازسوي تركيه، پوتين روابط شخصي محكمي با اردوغان دارد و از تلاش اردوغان براي ايجاد نظام سياسي جديد در اين كشور حمايت كرده است. تركيه نمونه‌اي از سياست گسترده‌تر روسيه است؛ زيرا انرژي با توافقاتي پيوند دارد كه به روسيه اجازه مي‌دهد به بنادر، پايگاه‌هاي هوايي و دريايي و ديگر تأسيسات مرتبط با پايگاه‌هايش دسترسي داشته باشد. مسكو جدا از طرطوس در سوريه، حالا درصدد كسب پايگاه‌هايي در مصر، ليبي، سودان، يمن است.

اين پايگاه‌ها، جدا از قدرت‌افكني در خاورميانه، به مسكو اجازه مي‌دهند كه قدرت نظامي‌اش را در خاور نزديك و مديترانه تحكيم بخشد، درعين‌اينكه دسترسي ناتو به درياي سياه را قطع مي‌كند و از توان ناتو براي انجام عمليات در خاورميانه، مديترانه و بالكان عليه روسيه مي‌كاهد.

 

استراتژي روسيه در خاورميانه

استراتژي روسيه براي پيشبرد سياست خود در خاورميانه شامل چندين عنصر مي‌شود: اول، روسيه عملگرايي را در منطقه پي گرفته و قصد خود را براي گفتگو با همه نيروهاي مشروع در منطقه ابراز كرده است. با توجه به پيچيدگي واقعيات در خاورميانه، اين استراتژي باعث ايجاد توازن ميان همه بازيگران مهمي شده است كه در ابتدا تصور نمي‌شد دسترس‌پذير باشد. روسيه شركاي سياسي‌اش را به تمركز بر موضوعاتي در اين منطقه ترغيب مي‌كند كه منجربه همكاري و نه كشاندن آن به اختلافات منطقه‌اي مي‌شود. براين‌اساس، اين كشور با توجه به روابط همزمان مثبتش با ايران، تركيه، سوريه، عربستان، مصر، و رژيم صهيونيستي كانديداي مناسبي براي ميانجي‌گري در اين منطقه است.

دوم، روسيه درعين انعطاف‌پذيري در گفتگويش با اين منطقه، اصرار بر حفظ خطوط قرمزش دارد؛ لذا مخالف هرگونه دخالت نظامي بدون تصويب شوراي امنيت سازمان ملل متحد (جايي‌كه مي‌تواند از حق وتوي خود استفاده كند) يا قوانين سازمان ملل متحد است؛ براين‌اساس، مخالف تغيير رژيم به‌گونه‌اي است كه منجربه تخريب هر كشوري شود. اين كشور همچنين نگران هرگونه تغيير در مرزهاي خاورميانه و هرگونه گفتگو با اسلام‌گرايان افراطي است. اصرار مسكو بر دفاع از خطوط قرمز ازسوي مخالفان منطقه‌اي سوريه مثل عربستان و قطر مورد احترام قرار گرفته است.

سوم اينكه، روسيه سعي دارد نقش جنگ سردي خود را به‌عنوان وزنه تقابل آمريكا در منطقه پس بگيرد. از اين منظر، خاطره قوي حضور شوروي كه هنوز در ذهن سياست‌گذاران و مردم خاورميانه موجود است مي‌تواند مفيد باشد. روسيه بادقت با اين كارت بازي مي‌كند؛ برعكس شوروي، آنها مي‌فهمند كه نمي‌توانند از نظر اقتصادي و سياسي با‌ آمريكا مقابله كنند. از اين منظر، سياست روسيه بهره‌برداري از كاستي‌هاي سياست‌هاي غرب در خاورميانه است. در اين متن، بي‌ميلي آمريكا براي حمايت از حسني مبارك در مقايسه با حمايت روسيه از بشار اسد، قدرت‌هاي منطقه‌اي را به نگاه به روسيه در نقش شريكي قابل اعتمادتر تشويق مي‌كند.

چهارم اينكه، روسيه از لفاظي‌هاي ايدئولوژيك در گفتگوهاي رسمي‌اش با كشورهاي منطقه، و نيز _ برخلاف سياستش درقبال فضاي به‌جامانده از شوروي _ از تحميل ديدگاه‌هايش ازطريق زور يا اجبار اقتصادي اجتناب مي‌كند. مسكو در گفتگو با كشورها و گروه‌هاي سياسي منطقه مي‌كوشد كه بر اشتراكات و نه اختلافات و تناقضات تمركز نمايد. در بيشتر مواقع، روسيه همچنان عمگرايي سخت را برگزيده است؛ براي مثال، روسيه به موضوع آزادي‌هاي سياسي در اين منطقه كار ندارد يا از سياست‌هاي رژيم صهيونيستي در فلسطين و غزه انتقاد نمي‌كند. اين كشور مي‌كوشد گفتگو با همه كشورها در منطقه را بدون بيان حمايت آشكار از يك كشور يا ائتلاف خاص تشويق نمايد، به‌طوري‌كه تاكنون روابط خوبش با ايران، رژيم صهيونيستي، قطر و عربستان را حفظ كرده است.

درنهايت اينكه، روسيه در تلا‌ش‌هاي اقتصادي‌اش بر حوزه‌هايي متمركز شده است كه در آنها مزاياي بازار را دارد: انرژي هسته‌اي، نفت و گاز، پتروشيمي، فضا، تسليحات و غلات. درهمين‌حال، تجارت روس‌ها در خاورميانه برمبناي اين شعار «قيمت چيني براي كيفيت اروپايي» قرار گرفته است. قيمت اندك و اعتبار دلايل اصلي علاقه كشورهاي خاورميانه به فناوري هسته‌اي روسيه است.

بااين‌حال، نبايد در توانمندي‌هاي روسيه در خاورميانه اغراق نمود زيرا با توجه به توان محدود مالي قادر به تنوع بخشي در اقتصاد نيست و از شكاف تكنولوژيك با غرب برخوردار است ضمن اينكه اين كشور براي حفظ توازن ميان قدرت‌هاي مختلف شكننده و در زمان فراتر رفتن از تعاملات از ابعاد سطحي با مشكل مواجه است لذا مي‌توان برخي از موفقيت‌هاي اين كشور در منطقه را ناشي ‌از اشتباهات سياسي آمريكا و اروپا تلقي كرد. ضمن اينكه برخي از شركاي روسيه در منطقه از اين بازيگر به عنوان اهرم فشار در روابط خود با آمريكا استفاده كرده‌اند و قابل اعتماد نيستند  بنابراين تغييرات در روابط روسيه و آمريكا مي‌تواند بر مواضع خاورميانه‌اي روسيه آثار جدي بگذارد.

 

جايگاه ايران در سياست خاورميانه‌اي روسيه

روسيه در خاورميانه به‌دنبال ايجاد توازن است. پوتين از روزي كه به قدرت رسيد، چهارچوب را براي سياست خارجي خود تعيين كرد و آن اينكه در مناقشه يا رقابت ميان دو كشور نه بي‌طرف باشد نه جانب يكي را بگيرد، بلكه همزمان با هر دو تعامل داشته باشد. سياست تعامل همزمان روسيه يك هدف را دنبال مي‌كند: تحصيل منافع بيشتر. در اين متن، ايران در سياست خاورميانه‌اي روسي داراي اهميت است. روسيه درصدد مشاركت با ايران براي مقابله با خودنمايي‌هاي آمريكا در خاورميانه است. روسيه كاملاً به توان ايران براي ايجاد امنيت در آسياي ميانه و قفقاز آگاه است. ارزيابي‌هاي اقتصادي نيز بر حفظ بازار تسليحاتي ايران براي صنعت دفاعي روسيه تعيين‌كننده است. فروش سلاح به ايران بخشي از استراتژي اين كشور در عقب راندن نفوذ آمريكا و اروپا در ايران است؛ زيرا روسيه باور دارد كه اگر به ايران سلاح نفروشد، ايران به‌سوي رقباي او مي‌رود. بنابراين، فروش تسليحات به ايران هميشه ابزار روسيه بر ممانعت از به‌چالش كشيدن قدرتش ازسوي ايران بوده و از منظر مسكو اين استراتژي نسبتاً موفق بوده است.

درمجموع، روسيه ايران را دشمن بالقوه نمي‌داند. ايران يك مشتري خوب براي تسليحات روسيه يك شريك مهم ژئوپليتيك و يك قدرت منطقه‌اي روبه‌ظهور است كه به حضور سياسي و نظامي ‌آمريكا در منطقه خزر و درياي سياه و خاورميانه توازن بخشيده و همزمان افراط‌گرايي سني در قفقاز شمالي و آسياي مركزي را مهار كرده است. روسيه همچنين ايران را قدرت مسلط منطقه‌اي در همسايگي مي‌بيند كه مي‌تواند در منطقه قفقاز، آسياي مركزي و خليج ‌فارس قدر‌ت‌افكني كند. درمجموع، دلايل روسيه براي برقراري رابطه‌اي جذاب با ايران عبارت‌اند از: متحد قوي در برابر مخالفت با آمريكا، شريك اقتصادي در برابر تحريم‌هاي غرب، و شريك در برابر مقابله با افراط‌گرايي سني و تجزيه‌طلبي.

در همين زمان، تعامل روسيه با عربستان، امارات و رژيم صهيونيستي به چند دليل مهم است. مسكو بايد با عربستان براي تضمين قيمت انرژي بالاتر كار كند؛ زيرا قيمت انرژي براي اقتصاد و پيشبرد برنامه‌هاي اين كشور حياتي است. تعامل روسيه با كشورهاي عرب خليج‌ فارس از اين نظر نيز مهم است كه مسكو بايد مانع برخورد ميان شركاي خود، ازجمله ايران با اين كشورهاي سني و رژيم صهيونيستي شود. هرگونه منازعه‌اي مي‌تواند فرصتي را براي آمريكا ايجاد كند كه روسيه را در اين منطقه به حاشيه براند. عامل ديگر براي حفظ روابط پايدار روسيه با كشورهاي عرب خليج ‌فارس حمايت، سرمايه‌گذاري و تجارت است. مسكو مي‌تواند تحت تحريم‌هاي غرب از اين كشورها سرمايه جذب نمايد. قيمت انرژي بالاتر درحالي‌كه به اقتصاد اين كشور كمك مي‌كند مي‌تواند اهرم فشار را به اين كشور در برابر اروپا بدهد.

همان‌گونه كه گفته شد، روسيه در خاورميانه به‌دنبال ايجاد توازن است. برهمين‌اساس، تلاش دارد كه رابطه متوازن خود را با توجه به اهميت ايران و عربستان براي خود با اين دو كشور حفظ نمايد. البته خطر چنين سياستي اين است كه در بلندمدت مي‌تواند ايران و عربستان را به روسيه بي‌اعتماد كند؛ اما آنچه پوتين روي آن سرمايه‌گذاري مي‌كند ترس دو طرف از عدم همكاري با روسيه و گرايش روسيه به سمت ديگري است. با چنين منطقي هركدام از دو رقيب براي حفظ روسيه در كنار خود بيشتر خرج مي‌كند. دراين‌ميان، هرچه پيش مي‌رود، كار روسيه سخت‌تر مي‌شود. اگر ايران و عربستان و رژيم صهيونيستي از رقابت نيابتي به‌سوي درگيري مستقيم بروند، روسيه بايد بين ايران و عربستان يكي را انتخاب كند؛ اگر روسيه كنار ايران بيايد، عربستان، آمريكا و متحدانش در منطقه را ازدست خواهد داد؛ اگر طرف عربستان برود، اعتماد ايران و ساير كشورهايي كه مسكو را جايگزين آمريكا مي‌دانند ازدست خواهد داد؛ به‌همين‌سبب، تلاش مي‌كند تنش ميان ايران و عربستان و رژيم صهيونيستي را در سطح فعلي نگه دارد. شايد به همين علت باشد كه وقتي حملات رژيم صهيونيستي عليه برخي مواضع نيروهاي ايراني در سوريه شدت يافت و خطر درگيري ميان ايران با اين رژيم بالا گرفت، روسيه وارد شد و سامانه موشكي اس 300 را در اختيار سوريه قرار داد، به‌طوري‌كه از شدت حملات رژيم صهيونيستي كاسته شد. در ادامه، به‌طور مديريت‌شده اجازه برخي حملات رژيم صهيونيستي به مواضع ايران در سوريه را داده است.

 

نتيجه‌گيري و توصيه‌ها

در گذشته، نفوذ منطقه‌اي روسيه محدود به توان اين كشور براي حفاظت از متحدانش مي‌شد. چنانكه گفته شد، در دوران جنگ سرد، مسكو كمتر از كشورهاي عرب در برابر رژيم صهيونيستي حمايت مي‌كرد. در سال‌هاي 2003 و 2011، مسكو فقط نظاره‌گر دخالت نظامي به رهبري آمريكا در سرنگوني صدام حسين و معمر قذافي بود؛ دو كشوري كه روابط دوستانه با مسكو داشتند. بااين‌حال، روس‌ها در سوريه نشان دادند كه قدرت نظامي و اراده سياسي براي حفظ بشار اسد را در اختيار دارند. برخي متخصصان بر اين باورند كه روسيه از آمريكا در تبديل شدن به بازيگري برجسته در اين منطقه سبقت گرفته و يا حداقل نيرويي است كه بايد روي آن حساب باز كرد. اين درحالي است كه روس‌ها در اين منطقه، دارايي‌هاي قدرت نرم مثل مشابهت‌هاي فرهنگي و روابط تاريخي ندارند؛ اما بايد گفت كه نااميدي كشورهاي خاورميانه از نتايج دخالت‌هاي غرب، به كمكشان آمده است. به اعتبار آمريكا در منطقه به‌خاطر ميراث ناگوار حمله به عراق و ناكامي آنها در جنگ داخلي سوريه آسيب رسيده است. تحريم مسافرت شهروندان پنج كشور با اكثريت مسلمان و همچنين تصميم آمريكا به انتقال سفارتخانه خود به بيت‌المقدس و قطع كمك به فلسطينيان فضا را براي گسترش نفوذ روسيه فراهم نموده است. براين‌اساس، نفوذ روبه‌رشد روسيه در منطقه بازتاب ضعف آمريكا و همچنين قدرت خود اين كشور است. به‌هرحال، جدا از موفقيت نسبي روسيه در خاورميانه، مشكل روسيه تداوم توازن ميان روابط خود با ايران و ديگر بازيگران منطقه به‌خصوص عربستان و رژيم صهيونيستي است.

دراين‌ميان، آن چيزي كه مي‌تواند براي ايران نگران‌كننده باشد حركت تدريجي روسيه به سمت عربستان و رژيم صهيونيستي است. اگرچه «بحران سوريه» عربستان و روسيه را در دو جبهه قرار داد، هيچ‌كدام گامي براي تشديد شكاف برنداشتند. با پيروزي روسيه در سوريه، عربستان ترجيح داد با روسيه درباره وضعيت سياسي سوريه گفتگو كند. حال، اگر سوريه عامل نزديكي ايران و روسيه شد، نفت عامل نزديكي عربستان به روسيه شده است. در سال 2016، توافق نفتي روسيه و عربستان براي كاهش توليد را شاهد بوديم. از آن زمان، عربستان از ابزار نفت براي ايجاد وقفه در همكاري‌هاي تهران و مسكو استفاه كرده است. درواقع، نفت شيل، روسيه و عربستان را به سمت هم سوق داده است. ازطرف‌ديگر، سياست آمريكا در منطقه خاورميانه و برنامه خروج آنها از بحران‌هاي عراق و افغانستان خلئي را ايجاد كرده كه روسيه درپي پر كردن آن است. در اين متن، عربستان مي‌خواهد به روسيه نشان دهد كه رفيق بهتري از ايران است؛ احتمالاً روابط نفتي عربستان و روسيه به ديگر حوزه‌ها مي‌كشد. عربستان مي‌خواهد براساس طرح 2030 خود را به كشوري با تنوع اقتصادي و نظامي تبديل كند.

با توجه به اختلافات آمريكا و روسيه، عربستان تلاش دارد درعين حفظ آمريكا، كنار خود از روسيه به‌عنوان وزنه تعادل استفاده كند. اختلافات محتمل پيشِ روي روابط روسيه و ايران در دوران سوريۀ پساداعش بر سر جايگاه اسد در قدرت و سهم دو كشور در بازسازي سوريه نيز مي‌تواند بر تصميم روسيه براي تغيير تدريجي توازن اثرگذار باشد. دراين‌بين، روس‌ها مي‌دانند كه با توجه به روابط پرتنش ايران با كشورهاي منطقه و سياست فشار حداكثري دولت ترامپ، ايران چاره‌اي جز سكوت در برابر سياست‌هاي روسيه ندارد. براين‌اساس، به‌نظر مي‌رسد اين دو در تلاش مضاعف براي آن هستند كه به‌تدريج طرح يكپارچه‌اي را براي نزديكي بيشتر بدون تنش‌زايي (عربستان براي آمريكا و روسيه براي ايران) طراحي كنند.

با توجه به مطالب ذكرشده لازم است توصيه‌هاي زير مورد توجه قرار گيرد:

- ايجاد اجماع ميان نخبگان در سمت‌گيري سياست خارجي درقبال روسيه. در حوزه سياست خارجي ايران، اجماع جدي‌اي ميان نخبگان آن وجود ندارد؛ لذا در ابتدا بايد ديالوگي در اين زمينه شكل گيرد.

- نگاه واقع‌بينانه به روسيه. واقعيات روسيه را درنظر بگيريم و از روس‌ها انتظارات معقول داشته باشيم؛ بدانيم كه روسيه قدرتي جهاني با الزامات خاص خود است.

- استفاده از جايگاه خود در اوپك براي ايجاد فشار به ائتلاف عربستان و روسيه.

- تأكيد و شناسايي اهداف مشترك، موازي و متعارض و همكاري در زمينه‌هاي مشترك و موازي با روسيه.

- عدم ورود به حوزه‌هاي اختلاف‌زا. تمركز ايران در روابط با روسيه بايد بر همكاري در سطح بين‌المللي (تلاش براي كاهش نقش قدرت‌هاي غربي) و منطقه‌اي (مسائل سوريه وافغانستان) قرار گيرد و از ورود به حوزه‌هاي اختلاف‌زا ميان دو كشور پرهيز شود.

- احتياط در روابط با روسيه. در تعاملات با روسيه، به‌صورت كلي بايد احتياط لازم را داشت و هميشه بدانيم كه روسيه فاقد ايدئولوژي است. آنها عملگرايانه رفتار مي‌كنند و ممكن است در هر تحولي، مسير خود را درپيش گيرند.