ترامپ و سناريوي حملۀ نظامي به كره شمالي


از زماني كه عملاً جنگ سرد پايان يافت، تاكنون هيچ كشوري در مقام بازيگري دولتي، آشكارا و به‌طور جدي كشور (سرزمين) آمريكا را به حمله نظامي تهديد نكرده است؛ چه رسد به اينكه اين حمله از نوع اتمي باشد. دراين‌ميان، كره شمالي تنها كشوري قلمداد مي‌شود كه از اين قاعده مستثني شده و طي همين مدت، ابعاد روانيِ و رسانه‌ايِ اين ادعا، براي مقامات آمريكايي گران تمام شده است؛ زيرا به اعتقاد آنها، طرحِ اين موضوع، به پرستيژ ملي و هيمنۀ جهاني ايالات متحده برمي‌گردد كه اين كشور از پايان جنگ جهاني دوم درجهت تثبيتِ هنجارها و رويه‌هاي مرتبط با آن گام برداشته است. از اين منظر، برخي از مقامات در واشينگتن معتقدند ايالات متحده بايد با كره شمالي برخورد نظامي كند و اين اقدام اجتناب‌ناپذير است.
تنش‌هاي بين كاخ سفيد و پنتاگون درمورد چگونگي برخورد با كره شمالي كه ظرف ماه‌هاي اخير به صحنه عمومي آمريكا منتقل شده است؛ خود مؤيد چنين فضايي در بين افراد قدرتمند در كاخ سفيد و شوراي امنيت ملي است كه البته با مقاومت برخي از چهره‌هاي واقع‌گرا در پنتاگون مواجه است. ازجمله افرادي كه خواهان برخورد شديد با كره شمالي است مي‌توان به ژنرال مك‌مستر، مشاور امنيت ملي كاخ سفيد اشاره كرد كه معتقد است نوع حملۀ آمريكا بايد پيشدستانه و براساس «استراتژي بيني خونين» باشد. براساس اين سناريو، آمريكا مايل و قادر خواهد بود با يك حملۀ گيج‌كننده در ابعاد كوچك، محدود و دقيق عليه سايت‌هاي هسته‌اي و تأسيسات موشكي كره شمالي، به‌نحوي‌كه نهايتاً به تحريك كره شمالي براي پاسخ دادن منجر نشود، تهديد رژيم كيم جونگ‌اون را خنثي كرده و جلوي جنگ تمام‌عيار را بگيرد. موضوعي كه اين گمانه‌زني‌ها را بيش‌ازپيش تقويت كرد، تصميم رئيس‌جمهور آمريكا براي كنار گذاشتن ويكتور دي. چا، كانديداي اعزام به سئول به‌عنوان سفير پيشنهادي آمريكا در كره جنوبي بود كه نسبت به اين استراتژي شديداً اعتراض داشت. 
در قالب چنين فضا و شرايطي، دونالد ترامپ برخلاف سنت معمولِ رؤساي‌جمهور آمريكا، در 18 ژانويه‌ سال جاري، در جلسه‌اي محرمانه در مقر پنتاگون، با صدور فرماني اجرايي، خواستار برگزاري رژه‌اي نظامي (به سبك فرانسه) در واشينگتن دي‌سي شده است. فارغ از استفاده ترامپ از «مادر بمب‌ها» در افغانستان و شليك 59 موشك تام‌هاوك به پايگاه نظامي الشعيراتِ سوريه در آوريل 2017، ظرف كمتر از سه ماه اخير نيز، انتشار و بررسيِ سه «استراتژي امنيت ملي» (NSS)، «استراتژي دفاع ملي» (NDS) و «بازبيني وضعيت هسته‏‌ايِ» (NPR) اين كشور در كنار «گزارش ارزيابي جامعه اطلاعاتي آمريكا»، به وضوح سير صعودي روندِ نظامي‌گري دولت ترامپ را نشان مي‌دهد. به‌عنوان نمونه، برخلاف استراتژي امنيت ملي اوباما در سال 2015 كه تنها سه بار و آن هم به‌صورت كلي به مسئله كره شمالي توجه نشان داده بود، سند استراتژي امنيت مليِ ترامپ، شانزده مرتبه كره شمالي را خطاب قرار داده و با تمركز بر جزئيات خطر توان اتمي و موشكيِ كره شمالي و همچنين اشاره به ضرورت ايجاد اتحاد ميان كشورهاي شرق آسيا عليه پيونگ‌يانگ، آورده است: «رژيم كره شمالي به‌سرعت درحال شتاب بخشيدن به برنامه‌هاي سايبري، هسته‌اي و موشك‌هاي بالستيك خود است؛ لذا تلاش كره شمالي براي دستيابي به اين تسليحات، تهديدي جهاني است و به پاسخي جهاني نياز دارد». 
از اين منظر و با توجه به اولويت و شانس وقوع درگيري ميان دو كشور، در نگاهي حداقلي، مي‌توان ماه‌هاي سپتامبر يا اكتبر 2018 را زمان حملۀ آمريكا به كره شمالي درنظر گرفت. منطقِ اين ارزيابي بدبينانه را شايد بتوان به خبر 9 فوريه 2018 روزنامه وال‌استريت ژورنال مبني‌بر «اعزام نيروهاي واكنش سريع آمريكا («يگان تفنگداران دريايي MEU) به شرق اقيانوس آرام براي كنترل تهديدات چين» ارتباط داد كه ممكن است آمادگي تداركاتي براي برخورد با كره شمالي در آن مستتر باشد.
مي‌دانيم كه هر يگان تفنگداران دريايي، متشكل از 2200 نيرو و تجهيزات سنگين شامل هواپيما، تانك و ديگر جنگ‌افزارهاي ويژه است. بااين‌حال، فرماندهان ارتش آمريكا از ارائه جزئيات بيشتر دراين‌خصوص و اينكه چه تعداد از اين يگان‌هاي دريايي به نزديكيِ چين اعزام خواهند شد امتناع كرده‌اند. حال با توجه به اينكه آمريكا درحال‌حاضر پنجاه هزار نيرو در ژاپن، 29 هزار و پانصد نيرو در كره جنوبي و هفت هزار نيرو در جزيره گوام دارد و گفته شده است كه روند اعزم اين يگان‌ها به شرق آسيا و تكميلِ فرايند آن قرار است هفت ماه به طول بينجامد، اين ذهنيت ايجاد مي‌شود كه تصميم به اعزام و استقرار اين نيروها كمتر مي‌تواند مرتبط با تهديد فزايندۀ چين تعريف گردد و درواقع، اين جابه‌جايي گستردۀ نظامي در كوتاه‌مدت، ممكن است با بحران كره شمالي مرتبط باشد و نه چين. بنابراين اگر ترامپ مطابق استراتژي بيني خونين قصد حمله به كره شمالي را داشته باشد، اين جابه‌جايي نيرو و جدول زمان‌بندي آن طي هفت ماه آينده، ماه‌هاي «سپتامبر» و «اكتبر» را نشان مي‌دهد. اهميتِ اين تاريخ از اين جهت است كه ماه «نوامبر»، انتخابات مهمِ ميان دوره‌اي كنگره برگزار خواهد شد و ترامپ به زعم خويش دو ماه فرصت خواهد داشت تا با حملۀ محدود به كره شمالي، شرايط خود و هم‌حزبي‌هايش را در اين اوضاع آشفته داخلي با توسل به يك «دستاورد خارجي» بهبود ببخشد. درواقع رسوايي پرونده روسيه (راشاگيت) براي ترامپ و خانواده‌اش، اين احتمال و گمانه‌زني را افزايش داده است كه ترامپ نه‌تنها براي انتخاب مجدد، مسير سختي پيشِ رو دارد؛ بلكه حتي ممكن است درپي واگذاري نتايج انتخابات كنگره به دموكرات‌ها، استيضاح شود. بنابراين بسته به اينكه فضاي حاكم بر افكار عمومي آمريكا درمورد ايشان قبل از انتخابات ميان دوره‌اي نوامبر چه باشد، ترامپ ممكن است خود را در وضعيتي بي‌اختيار بيابد. اين مسئله سؤال نگران‌كننده را به‌وجود مي‌آورد كه نكند او براي خروج از بحران سياسي داخلي‌اش، درحال بررسي حمله به كره شمالي است. تاريخ روابط بين‌الملل به اين شيوه نزديك‌ترين موردي را كه به ياد مي‌آورد «رجب طيب اردوغان» است كه پس از ناكامي در انتخابات ژوئن 2015، با سوار شدن بر موج ناامني داخلي و بمب‌گذاري‌هاي منتسب به داعش، پيروزي خود و حزب متبوعش را در انتخابات نوامبر همان سال تضمين كرد.
البته راهي وجود ندارد كه بتوان فهميد اين راهبرد چقدر جدي در كاخ سفيد و پنتاگون مورد بحث قرار گرفته است. اين تصور كه كره شمالي «جرئت نخواهد كرد» پاسخ دهد، هم خطرناك و هم نگران‌كننده است. اين ارزيابي براساسِ يك طرز تفكر آمريكامحور شكل‌ گرفته كه خيال مي‌كند پاسخ متقابل كره شمالي به پايان رژيم پيونگ‌يانگ منتهي مي‌شود. مشخص نيست مقاماتِ دولت ترامپ كه كيم جونگ‌اون را «فريبكار، غيرمنطقي و غيرقابل پيش‌بيني» توصيف مي‌كنند، چطور مي‌توانند ارزيابي كنند كه او هم به همان جمع‌بندي نظامي‌اي مي‌رسد كه آنها رسيده‌اند. اما بزرگ‌ترين معماي اين سناريو اين است كه كره شمالي درصورت حمله آمريكا، هيچ چيزي براي از دست دادن نخواهد داشت و رهبر جوان اين كشور درنهايت همانند معمر قذافي در ليبي يا صدام حسين در عراق از خود واكنش نشان مي‌دهد. با اين تفاوت كه برخلاف قذافي و صدام، كيم واقعاً به سلاح‌هاي هسته‌اي مجهز است و ارادۀ استفاده از آن را به نمايش گذاشته است. 
شكي نيست كه برنامه‌ريزان پنتاگون از عواقب و پيامدهاي مرگبار خروج از موازنۀ وحشتِ كنوني و همچنين تمايل مقامات كاخ سفيد براي تعيين اهداف سياسي داخلي در حمله به كره شمالي آگاهند؛ اما ترامپ و همفكران او، ظاهراً به اين نكته توجه ندارد كه تاريخ، «وينستون چرچيل» را نيز به خود ديده است كه با وجود نقشي كه وي در پيروزي انگلستان عليه آلمان نازي ايفا كرد، نخستين انتخابات عمومي پس از جنگ جهاني دوم را به «كلمنت آتلي» باخت.