دكتر عبدالله مي‌تواند محل توافق كشورهاي بيشتري از جمله ايران در مورد آينده افغانستان باشد


دكتر عبدالله مي‌تواند محل توافق كشورهاي بيشتري از جمله ايران در مورد آينده افغانستان باشد

مصاحبه سايت ايران ريويو با آقاي دكتر جعفر حق‌پناه پيرامون دور دوم انتخابات رياست جمهوري افغانستان و روابط اين كشور با جمهوري اسلامي ايران

سه‌شنبه 20 خرداد 1393
 



مقدمه
انتخابات رياست جمهوري افغانستان همانگونه كه انتظار مي‌رفت به دور دوم كشيده شد. براساس نتايج دور نخست و شواهد و نظرسنجي‌هاي به عمل‌آمده دكتر عبدالله عبدالله وزير امور خارجه پيشين و يكي از چهره‌هاي خوشنام جهادي كه به گروه قومي تاجيك تعلق دارد از شانس بيشتري نسبت به رقيب خود اشرف غني‌احمدزي براي پيروزي در دو دوم انتخابات در روز ۲۴ خرداد ماه برخوردار است. در همين حال، برپايه برنامه از پيش اعلام شده پيمان آتلانتيك شمالي، تمامي نيروهاي نظامي ناتو مستقر در افغانستان مي‌بايد تا پايان سال ۲۰۱۴ ميلادي خاك اين كشور را ترك گويند. اما نگراني‌هاي امنيتي موجود بر سر آماده نبودن واحدهاي ارتش ملي و پليس افغانستان براي حفظ و برقراري ثبات و امنيت پس از خروج نيروهاي ناتو، كاخ سفيد را ناچار كرد تا ۹۸۰۰ سرباز خود را تا سال ۲۰۱۶ در اين كشور باقي گذارد. در حالي‌كه حامد كرزاي رئيس‌جمهور فعلي افغانستان هنوز حاضر به امضاي پيمان امنيتي با ايالات متحده نشده است، دولت واشينگتن از امضاي نهايي آن به دست رئيس‌جمهور آينده مطمئن به نظر مي‌رسد. مصاحبه پيش‌رو سعي مي‌كند علاوه‌بر روشن‌سازي شرايط كلي حاكم بر صحنه رقابت‌هاي سياسي در انتخابات افغانستان به چشم‌انداز همكاري و انتظارات كلي جمهوري اسلامي ايران از دولت آينده همسايه شرقي خود پرداخته و آنها را براي خواننده روشن‌تر كند.
آقاي دكتر جعفر حق‌پناه استاد مدعو دانشگاه تهران و دانشكده روابط بين‌المل وزارت امورخارجه در رشته مطالعات منطقه‌اي و از كارشناسان برجسته مسائل منطقه در مصاحبه حاضر براي ارائه تصويري روشن از وضعيت افغانستان در آستانه دور دوم انتخابات رياست جمهوري، آينده پيمان امنيتي با آمريكا و روابط ميان افغانستان و ايران در دولت بعدي اين كشور، به‌صورت اختصاصي با تارنماي ايران ريويو مصاحبه‌اي نموده كه در ذيل مي‌آيد: 

سؤال اول: موعد برگزاري دور دوم انتخابات رياست‌جمهوري افغانستان نزديك است و به زودي دولتي جديد در اين كشور بر سر كار خواهد آمد. اهميت اين تحول براي ايران را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ و با روي كار آمدن دولت جديد كابل، چشم‌انداز همكاري ايران و افغانستان را چگونه مي‌بينيد؟
پاسخ سؤال اول: تصور مي‌كنم پاسخ به اين سؤال منوط به اين است كه در ابتدا ببينيم آرايش نيروهاي سياسي در اين كشور چگونه است و برآيند رقابت‌هاي سياسي در اين انتخابات در نهايت چه نسبتي با روابط افغانستان و ايران خواهد داشت. به عنوان مقدمه اشاره مي‌كنم كه برخلاف دوره‌هاي پيشين و به‌طور كلي، تاريخ سياسي معاصر افغانستان كه در آن جناح‌بندي‌هاي قدرت و رقابت‌هاي سياسي بيشتر تابع مناسبات سنتي قدرت بود و حول محور مسائل قومي خاصي مي‌چرخيد، و درواقع بيشتر نيروهاي سنتي مانند سران طوايف، ريش‌سفيدان و جنگ‌سالاران بودند كه حرف اول را مي‌زدند، اكنون و به تدريج شاهد تغييرات مهم در مناسبات قدرت در اين كشور هستيم. علاوه‌بر اين، ورود نيروهاي جديد در صحنه اين كشور و روابط قدرت در عرصه جديد كاملاً معنادار است. درخصوص نيروهاي جديد بايد اشاره كنم كه در افغانستان ما شاهد پيدايش تدريجي يك طبقه متوسط جديد اما بسيار نحيف و يك جامعه مدني كوچك اما رو به رشد هستيم كه پديد آمدن آنها ظرف دهه گذشته كاملاً محسوس است و اين نيروها توانسته‌اند به تدريج به خودآگاهي دست يابند. نقش زنان و جوانان و فن‌سالاران نسبت به گذشته خيلي مهم‌تر شده، اگرچه هنوز نمي‌توانند نيروي تمام‌كننده‌اي باشند و در نهايت در نقش يك جامعه در حال گذار تعريف مي‌شوند، اما به هر حال اين وضعيت را بايد مدنظر قرار دهيم. در همين حال، ماهيت قدرت نيز به تدريج عوض شده است. برخلاف گذشته شاهد هستيم كه براي اولين بار مسئله ائتلاف و گريز از تك‌روي و سكتاريزم (فرقه‌گرايي) در افغانستان محسوس است و به جاي آنكه يك گروه قومي و مذهبي خاص تلاش كند كه به تنهايي قدرت را در دست بگيرد، به روندهاي ائتلافي روي آورده و اين ترتيبات به تدريج نهادينه مي‌شود. كمابيش شاهد هستيم كه تمامي كانديداهاي مطرح در دور اول انتخابات، معاونان اول و دوم خودشان را از ميان گروه قومي ديگري برگزيده‌اند تا به اين ترتيب مشروعيت و مقبوليت مضاعفي براي خود پديد آورند. اين موارد تنها در افغانستان جديد به چشم مي‌خورند و ناشي از ورود و پيدايش نيروهاي اجتماعي جديد و ابزارهاي نوين به عرصه سياست است. علاوه‌بر اين، ما شاهد بوديم كه رسانه‌هاي جديد، اينترنت، ماهواره، فضاي مجازي و شكل‌هاي نوين تبليغاتي بر قالب‌هاي سنتي يارگيري براساس زدوبندهاي پشت صحنه غلبه يافت. من تصور مي‌كنم كه به هر حال اين متغيرهاي نوظهور نهايتاً بر روابط خارجي افغانستان نيز خيلي مؤثر خواهند بود، از جمله با جمهوري اسلامي ايران.

سؤال دوم: به نظر مي‌رسد دكتر عبدالله از شانس بيشتري براي انتخاب شدن به‌عنوان رئيس‌جمهور آينده افغانستان برخوردار باشد. ارزيابي شما از شرايطي كه با برگزيده شدن دكتر عبدالله در روابط دو كشور مي‌تواند ايجاد شود چيست؟
پاسخ سؤال دوم: البته بر روي كاغذ آقاي عبدالله داراي شانس بيشتري است، صرف‌نظر از اينكه ايشان در دور اول انتخابات نيز تقريباً نزديك بود تا اكثريت آراء را با فاصله در حدود يك‌سوم آراء با آقاي اشرف غني به دست‌ آورد، موضوع حمايت آقاي زالماي رسول به عنوان كانديداي نزديك به دولتي كرزي نيز بايد در اين ميان مهم تلقي شود. ايشان يازده درصد آراء را در دوره قبل داشت و به هر حال اگر تمامي اين آراء به نفع آقاي عبدالله به صندوق ريخته شوند، ايشان طبيعتاً به اكثريت مطلق، يعني نصف به علاوه يك دست خواهد يافت. حمايت آقاي عبدالرسول سياف، از رهبران جهادي پشتون و معاون تاجيك او يعني آقاي اسماعيل‌خان هم مؤثر خواهد بود. اما در همين حال بايد براي اين پيش‌بيني احتياطهايي نيز داشته باشيم، به اين صورت كه به هر حال رقيب آقاي عبدالله، يعني آقاي اشرف غني نيز دست به يادگيري‌هايي در دور دوم و در ميان گروه‌هاي قومي مذهبي ديگر زده است و به موفقيت‌هايي در اين راستا دست يافته است. به عنوان مثال، تمامي گروه قومي مذهبي هزاره از دكتر عبدالله حمايت نمي‌كنند، بلكه برخي از آنها مانند حزب ملت افغانستان كه گرايش‌هاي فكري نزديك‌تري به آقاي خليلي دارد از اشرف غني حمايت كرده است. همين‌طور گروه قومي ازبك با توجه به اينكه عبدالرشيد دوستم به عنوان معاون اول آقاي غني برگزيده شده از وي پشتيباني خواهند كرد. در همين حال، بايد در نظر داشته باشيم كه در دور دوم جنبه قومي انتخابات به دليل انتصاب آقاي عبدالله به گروه قومي تاجيك و در برابر انتصاب آقاي غني به پشتون‌ها پررنگ‌تر خواهد شد. اين را بايد در نظر داشته باشيم كه پشتون‌ها از نظر عددي داراي اكثريت هستند، هرچند داراي اكثريت مطلق نيستند. لذا بايد اين احتياط را در پيش‌بيني به خرج داد، ضمن اينكه بايد در نظر بگيريم كه به هر حال ساير عوامل منطقه‌اي و بين‌المللي نيز در اين ميان بي‌تأثير نيستند. با اين وجود، همان‌طور كه گفتم آقاي عبدالله شانس بالايي دارد و در اين صورت مي‌توانيم روابط ايران و افغانستان را براساس مؤلفه‌هاي زير مورد بازبيني قرار دهيم. آقاي عبدالله تقريباً داراي مناسبات دوستانه بسيار خوبي از زمان جهاد برضد نيروهاي شوروي با ايران داشته است. همچنين وي از اعضاي ائتلاف پنجشيري‌ها، جمعيت اسلامي و از ياران نزديك احمد شاه مسعود بود كه از همان هنگام داراي روابط دوستانه بسيار خوبي با ايران بودند، و به نوعي حيات سياسي خود را وام‌دار ايران مي‌دانند. اما به هر حال به ياد داشته باشيم كه افغانستان داراي حافظه تاريخي خيلي طولاني نيست و بسياري از مسائل زود به بوته فراموشي سپرده مي‌شوند. به نظر مي‌رسد آقاي عبدالله در يارگيري بعدي خود، بخشي از دوستان سابق ايران را گردهم آورده، به اين معني كه طيفي از نيروهاي جهادي سابق اكنون به ايشان پيوسته‌اند كه ارتباط خوبي با ايران دارند، مانند آقاي محقق كه از استوانه‌هاي حزب وحدت اسلامي و چهره‌اي بانفوذ در ميان شيعيان افغانستان به شمار مي‌آيد و با ايران نيز روابط خوبي دارد. همين‌طور گروه‌هاي ديگري از نيروهاي جهادي مانند اسماعيل‌خان كه داراي نفوذ زيادي در ولايت هرات و مناطق هم‌مرز با ايران است. اين نخبگان، مي‌توانند به تقويت روابط با ايران به لحاظ شخصي بسيار كمك نمايند. اما وجه مهم‌تر اين است كه آقاي عبدالله در طيفي قرار مي‌گيرد كه به لحاظ منطقه‌اي هم همواره به ايران نزديك بوده‌اند. فراموش نكنيم كه در تمامي اين سال‌ها، وي با كشورهايي مانند هند رابطه‌ دوستانه‌اي داشته كه آنها هم در ارتباط با سياست افغانستان روابط خوبي با ايران دارند و نگاه آنها كمابيش به نگاه ايران نزديك است. اين موضوع حتي درمورد كشورهاي اروپايي نيز صدق مي‌كند كه دكتر عبدالله با آنها مناسبات دوستانه‌اي دارد. به‌طوركلي، اين كشورها اگر داراي تأثيرگذاري بر رويكردها و نگاه‌هاي عبدالله باشند به اين معني است كه به نوعي همراهي ايران را نيز با مسائل افغانستان در پي خواهد داشت. درواقع آقاي عبدالله به‌طور استثنايي مي‌تواند محل توافق كشورهاي بيشتري از جمله ايران در مورد آينده افغانستان باشد، و از اين‌رو فكر مي‌كنم كه ايشان مانع عمده‌اي بر سر راه برقراري روابط خوب با ايران نمي‌بيند. البته به هر حال مي‌دانيم كه چالش‌هايي نيز در اين راستا و از ناحيه مطالبات هر دو طرف وجود خواهد داشت، اما به طور كلي فكر مي‌كنم كه اين عامل منطقه‌اي و بين‌المللي داراي تأثير بسزايي است.
نكته ديگري كه اهميت دارد، شعارها و رويكردهايي است كه به‌وسيله آقاي عبدالله مطرح شده است كه درواقع تحقق اين شعارهاي اعتدال‌گرايانه و توسعه‌گرايانه منوط به ارتباط خوب افغانستان در حوزه‌هاي مختلف با كشورهايي نظير ايران است و اين موضوع نيز كمك خواهد كرد كه ايشان روند نزديكي به ايران را ادامه دهد و حداقل شاهد حفظ مناسبات فعلي باشيم.
سؤال سوم: آقاي دكتر، حال تصور كنيم كه اشرف غني پيروز ميدان انتخابات باشد، چه تفاوت‌هاي احتمالي مي‌تواند وجود داشته باشد؟ آيا آقاي غني نيز همين روش را در پي خواهد گرفت و يا ممكن است بنا به دلايلي مانند مسائل قومي يا سياسي روش متفاوتي را در ارتباط با ايران شاهد باشيم؟
پاسخ سؤال سوم: بار ديگر در همين بخش ابتدا ميان كاراكتر فردي و سوابق افراد با محيطي كه در آن قرار خواهند گرفت تفكيك قائل مي‌شوم. به لحاظ فردي بايد بپذيريم كه آقاي اشرف غني فردي است داراي گرايشات قومي پشتوني پررنگ كه آن را در تمامي سال‌هايي كه داراي مسئوليت بوده (سال ۲۰۰۲ تاكنون) بروز و ظهور داده است. اين گرايشات در حوزه‌هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي وجود داشته‌اند. ايشان وزير ماليه، رئيس دانشگاه كابل و مسئول تحويل گرفتن افغانستان از نيروهاي خارجي بوده است. در تمامي اين زمينه‌ها ما شاهد گرايشات نسبي براي فاصله‌گيري از ايران بوده‌ايم. آقاي غني در اين زمينه‌ها داراي مشاوران و اطرافياني است كه به افزايش اين فاصله كمك مي‌كنند. وي تنها كسي در ميان كانديداهاي انتخابات رياست‌جمهوري اخير بود كه چهره‌اي از ميان تاجيك‌هاي فارسي‌زبان را به عنوان معاون برنگزيد. معاون اول غني، رشيد دوستم ازبك و معاون دوم او خانم حبيبه سرايي از قوم هزاره است كه البته ايشان نيز مقبوليت چنداني در ميان هزاره‌ها برخوردار نيست. اين موضوع بسيار مهم است كه در تيم ايشان برخلاف تيم آقاي عبدالله ما كمتر شاهد چهره‌هايي هستيم كه اشتهار به همراهي با ايران داشته باشند، و اين در رابطه با جمهوري اسلامي بي‌تأثير نخواهد بود. اما به هر حال آقاي غني نيز با واقعياتي روبه‌رو است و اين نكته مهم مي‌باشد كه پشتون بودن ايشان به معني همراه بودن وي با رقيب سنتي كشورش يعني پاكستان نيست، هرچند مي‌توانيم بگوييم كه اين نكته يعني نگاه منفي به پاكستان درمورد آقاي عبدالله پررنگ‌ است. آقاي اشرف غني بيشتر داراي نگاه به غرب است. او تكنوكراتي تحصيل‌كرده غرب محسوب مي‌شود و داراي ارتباطات خوبي با كشورهاي اروپايي و آمريكا بوده است. در واقع اين نگاه از سوي وي كه بخواهد همچنان به دنبال يك راه‌حل غربي براي مسائل افغانستان باشد، مي‌تواند در درجه نخست براي خود افغانستان و مردم آن مشكل‌ساز باشد و در ادامه در روابط خارجي اين كشور مشكل ايجاد ‌نمايد كه طبيعتاً مي‌تواند موجب سردي رابطه با تهران و عدم بهره‌گيري از ظرفيت‌ها در روابط خارجي با ايران نيز بيانجامد. اگرچه كه من تصور مي‌كنم كه مشكلات و مسائل افغانستان با ديگر كشورهاي همسايه نيز همچنان وجود خواهند داشت. در صورت روي كار آمدن آقاي اشرف غني اگرچه من ارتقاء روابطي با ايران را تصور نمي‌كنم، اما شاهد يخ زدن و توقف روابط دو كشور نيز نخواهيم بود. ايشان در شعارهاي انتخاباتي خود همواره خواستار يك روابط خارجي متعادل با اغلب همسايگان از جمله جمهوري اسلامي ايران بود.

سؤال چهارم: به موضوع امنيت بپردازيم. آقاي حامد كرزاي از امضاي توافقنامه امنيتي با ايالات متحده سرباز زده و آن را به دولت جانشين خود سپرده است. ارزيابي شما از اين توافقنامه چيست و آيا امضاي آن مي‌تواند بر روابط ايران و افغانستان تأثير ويژه‌اي داشته باشد؟
پاسخ سؤال چهارم: آقاي كرزاي براي آنكه چهره يك قهرمان ملي را به خود بگيرد از امضاي اين پيمان سرباز زد و يك الزام قومي نيز پشتوانه اين تصميم او بود. مي‌دانيم از آنجايي كه پشتون‌ها همواره زمامداران افغانستان طي سده‌هاي گذشته بوده‌اند، تصميم‌گيري‌هاي مهم در سياست خارجي نيز همواره با آنها بوده است. تصميم‌هايي كه لزوماً خاطرات خوشي در اذهان نسل‌هاي بعدي افغانستان بر جاي نگذاشته‌اند. پيمان معروف «گندمك» كه به نوعي از ديدگاه بسياري از پشتون‌ها و ديگر مردم اين كشور به تجزيه و جدايي‌ بخش‌هايي از «پشتونستان» از افغانستان انجاميد، به دست خود پشتون‌ها امضا شده بود، و پشتون‌ها و آقاي كرزاي نمي‌خواهند كه دوباره چنين «بدنامي» را به‌زعم خودشان بر جان بخرند و لذا امضاي اين توافقنامه را به كانديدايي سپرده‌اند كه احتمالاً پشتون نخواهد بود. اگرچه آقاي اشرف غني هم اعلام كرده كه اين توافقنامه را مي‌پذيرد، اما از آنجايي كه احتمال پيروزي آقاي عبدالله بيشتر است، امضاي اين پيمان به احتمال زياد به نام گروه قومي تاجيك تمام خواهد شد. اين مسئله در عين حال گوياي آن است كه اين پيمان داراي ابعاد و پيامدهايي است كه حتي نخبگان افغان نيز بر آن وقوف كامل ندارند، يعني به نوعي فكر مي‌كنند كه اين پيمان درصورت اجراي تمامي بندهاي آن به تبديل افغانستان به پايگا اجاره‌اي آمريكا منجر خواهد شد، به‌ويژه ماده‌اي كه مربوط به كاپيتاليسيون اتباع آمريكايي مي‌شود. اين مسئله بسيار براي افغان‌ها به لحاظ حيثيتي مهم است و من فكر مي‌كنم كه از اين ديدگاه، موضوع مذكور را مي‌بايد جدي گرفت. به موجب اين پيمان، تمامي حوزه‌هاي بازسازي بخش نظامي و امنيتي افغانستان بر عهده نيروهاي خارجي گذاشته مي‌شود و اين موضوع براي تثبيت و نهادينه كردن حضور غرب در اين كشور تعيين‌كننده است. به عنوان مثال مي‌دانيم كه ساختار ارتش و پليس در افغانستان شرقي و به عبارتي روسي است و فرايندي كه براي تغيير ساختار، نوع آموزش‌ها، تجهيزات و سلاح‌ها از سال ۲۰۰۲ تاكنون دنبال شده هنوز نهايي نشده است. در مقابل، اين پيمان كمك مي‌كند كه ارتش ملي و پليس افغانستان كاملاً وابسته به غرب و به طور مشخص آمريكا شوند و پيامدهاي اين موضوع تنها تا سال ۲۰۱۶ ادامه نخواهد داشت، بلكه درازمدت و ديرپا خواهد بود. همچنين مسئله وجود پايگاه‌هاي خارجي در اين كشور نيز به نوبه خود مؤثر خواهد بود و براي افغان‌ها و همسايگان آنها از اهميت برخوردار است. علاوه‌بر اين، بايد در نظر داشته باشيم كه كميت و كيفيت حضور نيروهاي خارجي بر معادلات و رقابت‌هاي سياسي اين كشور و فرآيند صلح آن مؤثر خواهد بود. همچنين اين مسئله بر اينكه طالبان به‌عنوان يك نيروي گريز از مركز و يك اپوزيسيون برنده عمل كند يا خير تأثيرگذار خواهد بود. جايگاه نيروهاي جهادي و جنگ‌سالاران سابق و همچنين ميزان جذب سرمايه خارجي و فرايند توسعه و بازسازي افغانستان از ديگر مسائلي هستند كه از حضور نيروهاي خارجي تأثير خواهند گرفت. از اين‌رو من فكر مي‌كنم كه نه‌تنها افغان‌ها بلكه كشورهاي ديگر به درستي داراي دغدغه خاطر درمورد اين پيمان و پيامدهاي آن هستند. البته من فكر مي‌كنم كه به هر حال، حضور نيروهاي خارجي در افغانستان كه از سال ۲۰۰۲ شروع شده، گريزناپذير و لازمه تعهداتي است كه جامعه جهاني به دولت كابل سپرده، اما اينكه فرايند اين حضور چگونه باشد و تا چه حد به تثبيت حضور بلامنازع آ‌مريكا انجامد، موضوعي مورد مناقشه است. ايران بر سر اين موضوع با آمريكا دچار اختلاف‌نظر است. ايران به صراحت اعلام كرده كه خواهان برقراري ثبات و امنيت در افغانستان است و حضور نيروهاي خارجي را به شكلي كه تاكنون وجود داشته، نه‌تنها ثبات‌آفرين نديده، بلكه موجب تشديد بي‌ثباتي و ناآرامي دانسته است. اما اين بدان معنا نيست كه ايران تصور مي‌كند مسائل افغانستان بدون مشاركت طرف‌هاي بين‌المللي حل مي‌شود، مي‌بايد ميان اين دو موضوع تفاوت قائل شد. ايران در تمامي ترتيبات بين‌المللي كه به تثبيت شرايط يك دولت مقتدر در كابل و ايجاد ثبات سياسي كمك مي‌كرده حضور فعالي داشته است. در اجلاس‌هاي موسوم به بن يك و بن دو، نشست‌هاي لندن و توكيو و تمامي ترتيبات بين‌المللي كه به بازسازي افغانستان و ايجاد دولت پاسخگو و مسئول در اين كشور كمك مي‌كرده است، ايران حضور داشت. اما اين موضوع با ايجاد پايگاه‌هاي خارجي خاص در خاك افغانستان كاملاً متفاوت است.

سؤال پنجم: پس پارادوكس علاقه ايران به رياست جمهوري دكتر عبدالله و تمايل وي به امضاي پيمان امنيتي با آمريكا چگونه براي تهران قابل حل است؟
پاسخ سؤال پنجم: تصور مي‌كنم كه اين موضوع به هر حال بايد از سوي ايران پذيرفته شود و پذيرفته نيز شده كه افغان‌ها در امور داخلي خود حق حاكميت دارند و ايران با اين موضوع دچار چالش نيست. دولت تهران مي‌پذيرد كه رئيس‌جمهور آينده افغانستان در عين حفظ منافع همسايگان اين كشور از جمله ايران، در روابط خارجي خود مستقل عمل كند و ايران مي‌داند كه آ‌قاي عبدالله اين پيمان را خواهد پذيرفت، اما حتماً نكات مورد نظر تهران را نيز مورد ملاحظه قرار مي‌دهد. اين موضوع يعني محدوديت حضور نيروهاي خارجي در سخنراني آقاي اوباما در كابل نيز اعلام شد كه شمار اين نيروها بسيار محدود و حداكثر تا سال ۲۰۱۶ در افغانستان مستقر خواهند بود. تمام اين موارد در راستاي رفع نگراني‌هاي كشورهاي ديگر قابل تحليل است.

سؤال ششم: تحليل‌گران و كارشناسان امور امنيتي و دفاعي در سطح منطقه و بين‌المللي نگران شرايط امنيتي افغانستان پس از خروج نيروهاي ناتو از اين كشور هستند. چنانچه تهران نيز پيرامون وضعيت امنيتي افغانستان نگران باشد، چگونه مي‌تواند به دولت آينده افغانستان براي برقراري ثبات و امنيت در اين كشور ياري رساند؟
پاسخ سؤال ششم: بله اين نگراني‌ كاملاً به جاست، به اين جهت كه ارتش و پليس افغانستان همچنان براي تأمين ثبات و مقابله با بحران نفوذ در اين كشور ناتوان هستند و در خارج از مراكز ولايات عملاً فاقد قدرت اعاده حاكميت بوده و اين مشكل در مناطق مرزي با ايران در جنوب‌غربي اين كشور بسيار زياد است. بنابراين ايران نگران است و براي اين كشور تقويت جريان‌هاي افراطي بي‌ثبات‌كننده در منطقه مطلوب نيست. ايران تلاش كرده علاوه‌بر ايجاد ثبات در افغانستان و تقويت دولت مركزي آن به حفظ ثبات بيشتر در محدوده‌هاي مرزي خود با افغانستان كمك كند. مي‌دانيم كه بخش مهمي از پاسگاه‌هاي موجود در نوار مرزي دو كشور توسط ايران ساخته و تحويل مرزبانان افغاني شده است. ايران همواره اعلام كرده كه آمادگي آموزش تجهيز و تقويت نيروي پليس و مرزباني افغانستان را دارد تا بتواند با ناامني‌هايي كه مستقيماً بر امنيت نواحي شرقي ايران تأثير منفي مي‌گذارد، مقابله نمايد. علاوه‌بر ناامني ناشي از افراط‌گرايي، پديده رو به گسترش توليد و قاچاق مواد مخدر نيز موضوع ديگري است كه بيشترين ميزان آن در ولايات ناامن جنوبي همجوار با ايران به چشم مي‌خورد و در نهايت اين مواد به سوي ايران ترانزيت مي‌شوند كه مشكلات زيادي ايجاد كرده است. در اين رابطه ايران با ارائه پيشنهاد كشت جايگزين و دعوت به همكاري‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي سعي كرده تا به مديريت اين وضعيت كمك كند. در اين مورد، ايران حتي از مشاركت فعال و واقعي كشورهاي غربي در افغانستان استقبال مي‌كند. اينها مواردي هستند كه مي‌توان از آنها به‌عنوان نقاط منافع مشترك ايران با آمريكا، اروپا و ساير كشورها ياد كرد و كمابيش دولت‌ آينده كابل نيز از همين موارد براي ايجاد همگرايي ميان سياست‌هاي كشورهاي مختلف در افغانستان استفاده خواهد كرد.
اينها مسائلي هستند كه دولت آينده افغانستان تلاش خواهد كرد حول آنها يك آشتي ميان منافع متضاد كشورهاي مختلف در افغانستان ايجاد كند. به نظر من آقاي عبدالله نامزد پيروز احتمالي داراي اين توانايي خواهد بود، زيرا خود سال‌ها به‌عنوان يك ديپلمات، مقام وزارت امور خارجه را عهده‌دار بوده است. وي داراي اين توانايي و قابليت است كه منافع ايران و كشورهاي ديگر از جمله آمريكا و اروپا را براي برقراري ثبات و امنيت در افغانستان در يك راستا جمع و موازي كند.

سؤال هفتم: از ديدگاه شما مهم‌ترين زمينه‌هاي همكاري ميان دولت آقاي دكتر روحاني و دولت آينده كابل در بستر روابط دو كشور چيست؟ مي‌دانيم كه دو كشور مسائلي دارند مانند حضور پناهندگان و مهاجرين افغان در ايران، وضعيت مرزها و قاچاق مواد مخدر، رودخانه‌هاي مرزي و منابع آب، به نظر شما اولويت‌هاي ما در ارتباط با اين موارد كدام هستند؟
پاسخ سؤال هفتم: به‌طور كلي طي يك دهه گذشته هر يك از دولت‌هاي بر سركار آمده در تهران داراي روابط خوبي با طرف افغاني خود بوده است، و بيشترين حجم مسافرت‌ها بين اتباع ايراني و افغاني طي سال‌هاي ۲۰۰۲ به بعد انجام گرفت. حضور آقاي كرزاي در مراسم تحليف آقاي روحاني و ملاقات‌هاي بعدي اين دو در حاشيه آيين جهاني نوروز همگي معنادار هستند و من تصور مي‌كنم كه در واقع افق گسترش روابط از جانب طرف ايراني كاملاً روشن است و افغان‌ها نيز بدين امر آگاهي كامل دارند. فكر مي‌كنم به اين سؤال بايد در چند بخش پاسخ داد. در بخش اقتصاد، اولويت ايران در افغانستان در بخش‌هاي ترانزيت و تجارت خواهد بود. با توجه به محدوديت‌هايي كه ايران در بخش‌هاي سرمايه‌گذاري و توليد و صادرات كالاهايي با فناوري بسيار بالا دارد، مطلوب ايران اين است كه حوزه‌هاي تجارت و تزانزيت در افغانستان با اين كشور بيشترين پيوند را داشته باشند و سرمايه‌گذاري وسيع ايران در اين زمينه مي‌رود كه جنبه عملي يافته و به نتيجه برسد. احداث راه‌آهن ايران و افغانستان و اتصال اين كشور به شبكه راه‌آهن ايران و از اين طريق به آسياي مركزي و اروپا بسيار مهم است. به لحاظ فرهنگي، پروژه‌هاي ناتمام بسياري وجود دارند كه قادرند روابط دو كشور را تعميق ببخشند. ايجاد شبكه تلويزيون فارسي زبان ميان ايران، افغانستان و تاجيكستان در مراحل پاياني خود است و فكر مي‌كنم اين گام مهمي در توسعه مناسبات فرهنگي دو كشور خواهد بود. در حوزه امنيتي دو كشور به درك مشتركي رسيده‌اند و اكنون مسئله پناهندگان و اوضاع مرزي به عنوان دغدغه‌هاي مشترك براي هر دو كشور به شمار مي‌آيند. اخيراً‌ براي اولين بار شاهد تحويل گروهي از زندانيان افغان به‌وسيله ايران به مقام‌هاي افغاني بوديم. درمورد رسيدگي به جرايم متهمان و مجرمان افغاني در ايران قرارها و ترتيباتي گذاشته شده‌اند. تعهدات دو طرف درمورد حفظ امنيت مرزها و مقابله با ترددهاي غيرمجاز بهتر شده اگرچه كه هنوز بسيار ناكافي است. در مورد مبارزه با قاچاق مواد مخدر نيز اين مطالبه همواره از جانب طرف ايراني وجود داشته اگرچه كه ظرفيت طرف افغاني در حال حاضر از اين بيشتر نيست، و من انتظار ندارم ظرف سال‌هاي پيش‌رو كشت خشخاش و توليد مواد مخدر در افغانستان كاهش يابد، زيرا در تمامي اين سال‌ها در حال افزايش بوده و اكنون به مرز توليد بيش از ده هزار تن رسيده است. متأسفانه اين موضوع با توجه به آنكه بخشي از مقام‌ها و افراد بانفوذ در افغانستان درگير آن هستند، لاينحل باقي خواهد ماند، اما همكاري دو كشور در اين زمينه قابل پيش‌بيني است. مسئله آب در سطح وزارتخانه‌هاي امور خارجه و نيرو در دست پيگيري است و كميسيون مشتركي در اين مورد تشكيل شده بود كه در گذشته كمتر فعال بود ولي با آغاز زمامداري آقاي روحاني دوباره فعال شده است. تصور مي‌كنم در زمينه آب ما شاهد پيشرفت‌هايي خواهيم بود. در زمينه مسائل منطقه‌اي و بين‌المللي نيز دو طرف همكاري‌هاي خود را در قالب سازمان‌هايي مانند «اكو» يا «كنفرانس اسلامي» فعال‌تر دنبال خواهند كرد. البته بخشي از اينها منوط خواهد بود به ميزان موفقيت ايران در رها كردن خود از تنگناي مشكلات ناشي از بن‌بست پرونده هسته‌اي. چنانچه ايران نقش‌آفريني منطقه‌اي بهتري داشته باشد، طبيعتاً در روابطش با افغانستان و نفوذ فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي خود در منطقه موفق‌تر خواهد بود. بخشي از اين موفقيت‌ها مشروط به آن است كه ايران تا چه حد مي‌تواند در سياست خارجي كلان خود بن‌بست‌شكني نمايد كه در نتيجه مي‌توانيم شاهد انعكاس آن در افغانستان نيز باشيم.