گزارش نشست ماه
بررسي خروج نيروهاي آمريكايي از خاورميانه؛
با تمركز بر پيامدهاي آن بر منطقه خليجفارس
مقدمه
فرمان ترامپ مبنيبر خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه ظرف مدت چهارماه واكنشهاي مختلفي را در داخل و خارج از آمريكا درپي داشت. افرادي نظير جيمز متيس، وزير دفاع سابق آمريكا بر اين باورند كه اين تصميم بهمعناي «مختل كردن مبارزه با داعش»، «خيانتي به متحدان كرد و عرب» و «واگذار كردن شرق سوريه به دولت سوريه، روسيه و ايران» است. گفتني است جمهوري اسلامي ايران، تركيه، روسيه، اتحاديه اروپا، رژيم صهيونيستي و عربستان از بازيگران ذينفع در سوريه هستند كه تصميم آمريكا درمورد خروج نيروهاي نظامياش، منافع آنها را تحت تأثير قرار خواهد داد؛ ازاينرو، كرسي خليج فارس و شمال آفريقاي مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران، در روز دوشنبه 24 دي 1397 نشستي را با عنوان «بررسي خروج نيروهاي آمريكايي از خاورميانه، با تمركز بر پيامدهاي آن بر منطقه خليج فارس» در محل مؤسسه برگزار كرد.
اين نشست بر اساس محورهاي زير نضج يافت: 1. ارزيابي شما از خروج نيروهاي آمريكايي از منطقه چيست؟ 2. نگاه ساير بازيگران صحنه سوريه به خروج نيروهاي آمريكايي چگونه خواهد بود؟ (روسيه، چين، تركيه، اتحاديه اروپا و عربستان) 3. از منظر شما، آثار و پيامدهاي احتمالياي كه روند پيشِ رو براي جمهوري اسلامي خواهد داشت چه خواهد بود؟ 4. راهبرد ج.ا.ايران درقبال تحولات فوق چه بايد باشد؟
براي درك اين مهم، نخست ارزيابي كارشناسان درقبال موضوع مورد بحث، و برپايه آن، واكنش بازيگران ذينفع در سوريه در برابر خروج نيروهاي آمريكايي و سپس پيامدهاي احتمالي آن بر منافع ج.ا.ايران بررسي خواهد شد و درنهايت، پايانبخش گزارش، توصيههايي راهبردي براي ج.ا.ايران و طرح مسائلي چند براي تحقيق و پژوهشهاي آتي خواهد بود.
چرايي خروج نيروهاي آمريكايي از منطقه
اعلام خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه ظرف مدت چهارماه واكنشهاي جدياي را در داخل و خارج از آمريكا له و عليه اين تصميم برانگيخت. دراينخصوص، چند سؤال كليدي مطرح است: 1. آيا اين تصميم نتيجه يك فرايند بوده است؟ 2. آيا خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه واقعي است و يا پوششي براي اقداماتي ديگر است؟ 3. خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه «جابهجايي نيروها» و يا «خروج كامل از منطقه» است؟ 4. آيا خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه بهمعناي كاهش سطح مداخلات آمريكا در منطقه است؟ 5. آيا بهلحاظ جغرافيايي، آمريكاييها مناطق استراتژيك را نيز رها ميكنند؟
بهواقع، جنگ در سوريه و تحولات منطقهاي بهگونهاي درهم تنيده شدهاند كه تغيير سطح بازي يكي از بازيگران صحنه سوريه بهطور قطع آثار و تكانههاي جدياي بر متغيرهاي قدرت در منطقه خواهد داشت؛ ازاينرو، چرايي اين خروج محل توجه است و درعينحال، بايد ميان خروج نيروها و جابهجايي آنها تفاوت قائل شد. در شرايطي كه بازيگران اصلي صحنه سوريه، ايران، تركيه و روسيه هستند، جاي خالي آمريكاييها را يكي از اين سه بازيگر پر خواهد كرد. واگذاري مسئوليت شمال سوريه به تركيه در اين چهارچوب قابل تبيين است؛ زيرا در راهبرد امنيتي آمريكا، مهار ايران و توازن قدرت با روسيه با تأكيد بيان شده است؛ ازاينرو، شايد ترجيح آمريكاييها عليرغم ميل باطنيشان، برتري بخشيدن به جايگاه تركيه در مقايسه با روسيه و ايران در سوريه باشد و اين امر را نيز بايد ذيل راهبرد كلان آمريكا درقبال منطقه غرب آسيا فهم كرد.
در گام نخست، براي درك چرايي خروج نيروهاي آمريكايي، ابتدا بايد چرايي اين «حضور» فهم شود. حضور نظامي آمريكا در سوريه آموزشي و مشورتي بوده است؛ دو هزار نيروي آمريكايي حاضر در سوريه نيروهاي عملياتي نبودند و در دوره مأموريت خود در سوريه، نزديك به 12500 كرد را آموزش دادند و تجهيز كردند. تبديل كردن كردها به «نيروي عملياتي كارآزموده» علت حضور نيروها بوده است؛ اما خروج نيروهاي آمريكايي و واگذاري شمال سوريه به تركيه درحالي صورت ميگيرد كه حضور نظامي آمريكا در سوريه با هدف آموزش نيروهاي كردي بوده كه تركيه آنها را تهديدي براي خود ميداند. حل اين دشواره براي آمريكا و تركيه آسان نخواهد بود. اينكه تركيه با بيش از دوازده هزار نيروي عملياتي كُرد چه خواهد كرد و واكنش نيروهاي كُرد به اين تصميم چه خواهد بود، نگرانيهاي بسياري را بهوجود آورده، بهطوري كه وزير خارجه آمريكا اعلام كرده است «اجازه نخواهيم داد كه تركها كردها را قرباني كنند». واگذاري شمال سوريه به تركيه سناريوي «سرپرستي منطقه» را تقويت ميكند. نكته حائز اهميت اين است كه عليرغم اين نگراني، واگذاري صورت پذيرفته است. برخي بر اين باورند كه حضور كردها در سوريه عاملي ايذايي براي شكلگيري صلح در سوريه است؛ آنها بهنوعي از كنترل خارج شده بودند. اين اقدام آمريكا درجهت تضعيف كردها بوده است.
بااينهمه، سابقه تاريخي نشان ميدهد كه آمريكاييها بهراحتي نقاط استراتژيك را رها نميكنند؛ اين موضوع درمورد عراق، افغانستان و سوريه (شهر استراتژيك تنف) نيز صادق بوده است. پس نميتوان پذيرفت كه آمريكا سوريه را رها يا واگذار كرده است. خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه به معناي رها كردن كامل آن نيست. استراتژيهاي نظامي در دنياي امروز، خود را بسيار منعطف و سيال تعريف ميكنند و ازاينرو، حضور نظامي آمريكا در سوريه قائم به حضور نيروي نظامي آمريكا در اين كشور نيست و ايالات متحده بهراحتي ميتواند با تكيهبر پايگاههاي هوايي منطقه و ناوهاي نظامي خود در مديترانه و خليج فارس به مقصود مطلوب دست يابد.
بودجه نظامي آمريكا در سال 2019 برابر با 716 ميليارد دلار است كه اين رقم افزايش بيست درصدي را در مقايسه با سال 2018 نشان ميدهد؛ ازاينرو، نميتوان خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه را بهدليل كاهش هزينهها دانست. بسياري نيز با تكيه بر افزايش بودجه نظامي اينگونه تحليل ميكنند كه نيروها و ادوات نظامي آمريكا در طي دو دهه حضور در خاورميانه (عراق، افغانستان و سوريه) فرسوده شدهاند؛ واشينگتن درصدد «كارآمدسازي» حوزه نظامي خود است و خود را براي آينده مهيا ميكند. اين باور وجود دارد كه آمريكا خواهان چابكسازي حوزههاي امنيتي، نظامي و سياسي خود است و بسياري از مسئوليتهاي خويش را به متحدان منطقهاياش واگذار خواهد كرد. اينكه درقبال اين واگذاري چه توافقات و تعهداتي ميان طرفين ردوبدل شده محل توجه است. شكلگيري اتحاد استراتژيك موسوم به «ميسا» نيز در اين چهارچوب قابل استنباط است.
همچنين كارشناسان بر اين نكته تأكيد داشتند كه آمريكا براي خاورميانه راهبرد جديدي را تعريف كرده و خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه «بروزِ استراتژيك» آن است و درنتيجه، اين خروج يك تصميم دفعتي ازسوي رئيسجمهوري آمريكا نبوده است. بهنظر ميرسد سناريوهاي جديدي در منطقه درحال رويش هستند و ج.ا.ايران بايد تمامي تحولات منطقه بهخصوص در رابطه با عراق، سوريه، لبنان را رصد نمايد.
حضور در سوريه نيز به معناي «پذيرش مسئوليت» آينده اين كشور است و برخي از اين زاويه موضوع را تحليل ميكنند كه آمريكا در زمان مناسب از سوريه خارج شد و به تعبير بهتر، از زير بارمسئوليت ايجاد امنيت، بازگشت مهاجران، و بازسازي سوريه شانه خالي كرد.
همزمان با موضوع خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه، خروج احتمالي نظاميان اين كشور از «افغانستان» نيز شنيده شد كه اين خبر بهسرعت ازسوي ژنرال اسكات ميلر، فرمانده نيروهاي نظامي آمريكا در افغانستان تكذيب شد؛ اما با توجه به تلاش آمريكاييها براي بهسرانجام رساندن روند صلح با طالبان و پايان حضور رسمي نظامي در اين كشور بهنظر ميرسد كه تكليف افغانستان در سال 2019 مشخص خواهد شد. بايد توجه داشت كه حضور نظامي آمريكا در سوريه با افغانستان متفاوت است؛ درنتيجه، بهطور قطع، استراتژيهاي خروجشان نيز يكسان نخواهد بود. حضور نظامي آمريكا در سوريه شكلي از سرپرستي نيروهاي عملياتي منطقه بهشمار ميرود. اين حضور با شكل و نوع حضور نظامي آمريكا در افغانستان بسيار متفاوت است. حضور هفدهساله نيروهاي آمريكايي در افغانستان براي جنگ با طالبان و ريشهكني تروريسم آغاز شد كه اين مهم هنوز به سرانجام نرسيده است. همچنين برنده خروج نيروهاي آمريكايي از افغانستان، با نسبت متفاوت، ايران، پاكستان، روسيه و چين خواهند بود؛ بازيگراني كه هريك به دلايلي افزايش سطح بازيگريشان مطلوب ايالات متحده نيست.
درنهايت، با كنارهم قرار دادن تمامي سناريوهايي كه درباره چرايي خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه مطرح شد، بهنظر ميرسد همزماني آن با چند اتفاق، وزن يكي از سناريوهاي مطرحشده را افزايش ميدهد و آن سناريويي است كه باور دارد خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه بروزِ استراتژيك يك تحول بزرگ و راهبرد كلان در منطقه است. چند نشانه براي اين مدعا وجود دارد: 1. توافق آمريكا و قطر براي گسترش حضور نظامي آمريكا در پايگاه العديد؛ 2. پيمان استراتژيك ميسا؛ 3. برگزاري كنفرانس لهستان (فوريه 2019).
واكنش ساير بازيگران به خروج نيروهاي آمريكايي
تركيه، ايران، رژيم صهيونيستي، روسيه، اتحاديه اروپا و عربستان بازيگران اصلي صحنه سوريه هستند و بهطور قطع، تصميم آمريكا درمورد خروج، روي معادلات قدرت در سوريه ميان اين بازيگران اثرگذار خواهد بود؛ ازاينرو، نگاه اين بازيگران به شرايط پيشِ رو و ارزيابيشان از چرايي خروج نيروهاي آمريكايي بسيار حائز اهميت است؛ زيرا ميتواند مبناي اقدامات آتي آنها در سوريه قرار گيرد.
ج.ا.ايران: اگر بپذيريم ترامپ درپي عمل به وعدههاي انتخاباتي خويش است و تعيين تكليف ايران نيز يكي از اين وعدههاست، درنتيجه، سويِ پيكان تمامي اقدامات آمريكا در منطقه را با هدف فشار حداكثري بر ايران ميتوان تعبير كرد. برايناساس، خروج نظاميان آمريكايي از سوريه به معناي كاهش فشار بر ايران و تحويل سوريه به جمهوري اسلامي نيست. اگر بحث در قالب «منطقهسازي» مورد تحليل قرار گيرد، اين خروج بهمعناي عكس آن يعني افزايش فشار خواهد شد. در اين قالب، ميسا را ميتوان اجماع بينالمللي منطقهاي عليه ج.ا.ايران دانست و اينگونه تحليل كرد كه تحولات منطقهاي به لحظه سرنوشتساز خود رسيدهاند. آمريكا درقبال سوريه، افغانستان و كشورهاي حوزه خليج فارس تلاشي خستگيناپذير براي يكدستسازي و به سرانجام رساندن سريع موضوعات دارد كه اين امر ميتواند حاكي از افزايش تمركز و ائتلاف براي تصميمي جدي باشد. بهنظر ميرسد واكنش ايران به برگزاري نشست لهستان نشانه آن است كه جمهوري اسلامي نيز نشانههايي از تغيير راهبردها عليه خود را دريافت كرده است.
روسيه: واكنش اوليه روسها به خروج نيروهاي آمريكايي خوشحالي توأم با ترديد بود. خروج نيروهاي آمريكايي به هر ميزان نيز باشد، روسيه برنده اصلي خواهد بود. آمريكاييها ميدانند خروج از هر منطقهاي صورت گيرد، جاي خالي آنها را روسيه پر خواهد كرد؛ اما نكته حائز اهميت اين است كه روسيه در صحنه سوريه درقبال چهار موضوع نميتواند بدون همكاري ساير بازيگران بهويژه آمريكا و اتحاديه اروپا پيش برود: 1. تثبيت وضعيت سوريه؛ 2. يكپارچگي سوريه؛ 3. بازسازي؛ 4. مهاجران. به تعبير بهتر، روسيه مايل به خروج كامل آمريكا از معادلات خاورميانه نيست؛ زيرا بدون ايالات متحده بخشي از بازي منطقهاي و جهاني روسها بيمعنا خواهد شد.
بهنظر ميرسد كه آمريكا نيز اين «نياز» را بهعنوان «ابزار» قدرت خويش در صحنه سوريه بهكار خواهد گرفت، به طريقي كه نشانههاي آن را در مشروط كردن حضورش به خروج ايران، براي همكاري در بازسازي سوريه ميتوان مشاهده كرد.
رژيم صهيونيستي: حضور نظامي آمريكا در منطقه ازسوي بسياري از بازيگران به معناي تأمين امنيت تلآويو بوده است. وابستگي امنيتي و نظامي اين رژيم حداقل در بعد اعلامي به آمريكا چندان خوشايند بخش نظامي آن نيست. خروج نظاميان آمريكايي از سوريه در اين چهارچوب بهمعناي كاهش ضريب دفاعي امنيتي رژيم صهيونيستي فهم ميشود؛ اما مقامات اين رژيم در واكنش به اين خبر اعلام كردند كه رژيم صهيونيستي قادر به تأمين امنيت خويش است و اين خروج را نيز زمينهاي براي اثبات توان نظامي امنيتي در حفاظت از خود تعبير ميكند.
تركيه: فضاهاي عمومي و رسانهاي تركيه از اين خبر استقبال كردند؛ اما استراتژيستهاي ترك با نگراني تحولات را رصد ميكنند. با توجه به آموزش نيروهاي كرد توسط نظاميان آمريكا، تركيه نگران عكسالعمل اين نيروهاست. تمايل نيروهاي كرد به روسيه، اروپاييها (بهويژه فرانسه) و يا حتي به اسد، براي تركيه آثار و بار معنايي متفاوتي دارد. واگذاري مسئوليت به تركيه ازسوي ايالات متحده ـ اگرچه كلامي ـ براي آنكارا تعهد بينالمللي ايجاد خواهد كرد و هزينههاي تركيه را بالاتر خواهد برد. همچنين مسئله شرق فرات، بازسازي سوريه و بازگشت مهاجران از ديگر دغدغههاي مهم دولت تركيه است.
شاكله اصلي اين كشور بر مدار اقتصاد دور ميزند؛ ازاينرو، تعامل با دنياي خارج بهخصوص غرب براي آنها حياتي است. تهديدات امنيتي از سمت مرزهاي سوريه و مسئله كردي و صدماتي كه جنگ تبليغاتي غرب ممكن است به اين وجه تركيه وارد كند، پيكره اقتصادي اين كشور را مضطرب كرده است.
اتحاديه اروپا: غافلگيري اتحاديه اروپا از موضوع خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه، در سخنان مقامات آن مشهود بود؛ آنها بر اين باورند كه اين تصميم با واقعيات سوريه منطبق نيست؛ ازاينرو، باترديد به اين تحول مينگرند.
اتحاديه اروپا به استقلال راهبردي از آمريكا باور دارد و همواره بر ايجاد نيروي نظامي چابكي به موازات ناتو تأكيد كرده است كه قابليت مديريت بحرانهاي منطقهاي را دارا باشد. راهبرد اتحاديه اروپا درقبال خاورميانه «ثباتبخشي» است؛ اما بعيد بهنظر ميرسد در كوتاهمدت يا ميانمدت، عمليات يا سياست خاصي را درپيش بگيرد. دغدغه كنوني اروپا مسئله مهاجران و هراس از تسري بحراني دوباره از خاورميانه به سمت مرزهاي اين اتحاديه است؛ ازاينرو، از هر اقدامي كه ثبات را به سوريه بازگرداند و امكان بازگشت مهاجران را فراهم سازد حمايت ميكند.
پيامدهاي احتمالي خروج نيروهاي آمريكايي
با توجه به سناريوهاي مطرحشده، كارشناسان حاضر در نشست، مهمترين پيامدهايي را كه خروج نيروي آمريكايي براي منطقه و جمهوري اسلامي ايران درپي خواهد داشت بيان كردند:
ـ خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه بخشي از يك استراتژي كلان است. نشانهها حكايت از آن دارند كه آمريكا درحال چابكسازي نيروهاي نظامي، سياسي و اطلاعاتي خود و ايجاد ائتلاف با دولتهاي منطقه است. با توجه به خط اصلي سياستهاي آمريكا در منطقه يعني فلج سياسي و اقتصادي جمهوري اسلامي بهنظر ميرسد واشينگتن با شكل دادن به اتحادهاي منطقهاي همچون ميسا و برگزاري نشست آتي در لهستان، درپي ايجاد اجماعي منطقهاي و بينالمللي عليه جمهوري اسلامي است.
ـ واگذاري مسئوليتهاي منطقهاي به رقباي ايران همچون تركيه ميتواند آغازگر مسيري باشد كه خلأ نظامي و امنيتي ايران در منطقه آثار و هزينههاي كمتري داشته باشد و درعينحال، ظرفيت ايران براي استفاده از بازي تخريبي درجهت پيشبرد اهدافش را بهحداقل برساند؛ زيرا در شرايط تحريم، كشورهايي همچون تركيه و روسيه از معدود بازيگراني هستند كه ايران ميتواند با آنها تعامل داشته باشد؛ ازاينرو، اگر ايران بازي تخريبي را در سوريه بهكار گيرد، درواقع، موجب افزايش هزينههاي آنكارا و مسكو خواهد شد و اين امر ازسوي اين بازيگران بهطور قطع بيپاسخ نخواهد ماند. واگذاري شمال سوريه به تركيه و تحويل تلويحي سوريه به روسيه را ميتوان دراينراستا فهم كرد.
ـ تنشهاي احتمالي ميان ايران و رژيم صهيونيستي در سوريه و متعاقب آن در منطقه، در شرايط كنوني نيازمند توجه بيشتري است. خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه ميتواند ازسوي تلآويو بهعنوان فرصتي براي ابراز و نمايش قدرت نظامي خويش در منطقه درنظر گرفته شود. در شرايطي كه آمريكا سعي دارد ائتلاف ميسا را با حضور رژيم صهيونيستي در منطقه تشكيل دهد، صحنه سوريه چهبسا عرصه مناسبي براي نمايش توان نظامي اين رژيم باشد تا بدين وسيله، دست بالا را در اين پيمان داشته باشد.
ـ تلاش كشورهاي عربي براي بازگشت سوريه به اتحاديه عرب و بازگشايي سفارتخانههاي عربي در دمشق را ميتوان نشانههايي از اجماع عربي براي پذيرش اسد و پايان بحران در سوريه تعبير كرد؛ بنابراين، ورود سوريه به مرحله بعدي يعني قانون اساسي جديد، بازسازي و بازگشت مهاجران از موضوعاتي هستند كه جايگاه جمهوري اسلامي را در سوريه ميتوانند به چالش بكشند.
جمعبندي و توصيههاي راهبردي
ماهيت پيچيده تحولات در منطقه غرب آسيا و رويكرد متفاوت و گاه متضاد بازيگران، درك روندهاي كنوني و همچنين امكان پيشبيني روندهاي آتي را دشوار ميسازد؛ بااينهمه، رصد دقيق تحولات ميتواند تسهيلگر اين روند باشد. نشست مشترك رؤساي اطلاعاتي عربستان، امارات، مصر و رژيم صهيونيستي در تاريخ 18 دي، در اين زمره قرار ميگيرد. از نتايج اين نشست ميتوان به موارد زير اشاره كرد: 1. بازگشت بشار اسد به جامعه عرب؛ 2. كاهش نفوذ ايران و تركيه در سوريه؛ 3. سروسامان دادن به غائله قتل خاشقجي؛ 4. مقابله با قدرت نظامي تركيه در منطقه؛ و 5. كنترل سياسي ايران.
تمامي اين موارد پشتيبان سناريوي اصلي اين گزارش هستند كه مورد تأييد كارشناسان حاضر در نشست قرار گرفتند: «تحولي جديد و بزرگ در منطقه درحال پيدايش است و آمريكا مشغول رها كردن بار اضافي و افزايش ضريب تمركز استراتژيك خويش روي آن راهبرد خاص است؛ بهنظر ميرسد در اين روند، واشينگتن متحدان خويش نظير عربستان سعودي را نيز به همين امر مكلف كرده است. پايان دادن به غائله قتل خاشقجي و كنار گذاشتن اختلافات دروني شوراي همكاري خليج فارس در اين چهارچوب قابل فهم است.
اعلام خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه بهتنهايي موجب جلب اين حجم از توجهات منطقهاي و بينالمللي نشده است، بلكه آثار اين خروج بر موازنه قدرت در منطقه بوده كه موجب مكث و تأمل تحليلگران در ارائه نظر دراينباره شده است. به گواه چند دهه حضور نظامي آمريكا در خاورميانه ميتوان اين مدعا را مطرح كرد كه آمريكاييها مناطق استراتژيك را رها نميكنند؛ ازاينرو، و با اتكا به منعطف بودن استراتژيهاي نظامي در دنياي حاضر، اين خروج به معناي رها كردن سوريه و واگذاري آن به بازيگران اصلي صحنه يعني ايران، روسيه و تركيه نيست؛ بلكه با توجه به بيش از دو دهه حضور پيوسته نيروهاي آمريكايي در منطقه و فرسايش و تحليل نيروها بهنظر ميرسد يگان نظامي آمريكا درحال نوسازي و كارآمدسازي است و درعينحال، براي حضور در عرصهاي احتمالي در برابر ايران، تركيه و يا هر بازيگر ديگر در منطقه آماده ميشود.
با توجه به مطالب فوق ميتوان توصيههاي زير را ارائه كرد:
ـ توجه به روندها و جلوگيري از غافلگيري استراتژيك: تحولات منطقهاي و تعاملات بازيگران گواه اين مدعاست كه منطقه درحال پوست انداختن است و مدار تحولات بر محور پيشين دور نميزند. با وجود گسست در شوراي همكاري خليج فارس و شكلگيري محور عربستان سعودي ـ امارات ـ بحرين در كنار تحريم همهجانبه قطر، حمله عربستان به يمن و حضور عربستان و امارات در سوريه، ائتلافي كه آمريكا براي افزايش فشار بر ايران با هدف فلج سياسي و اقتصادي و يا رويارويي احتمالي نياز دارد حاصل نميشود؛ ازاينروست كه پامپئو در نشست استراتژيك قطر بهطور جدي مسئله پايان دشمني ميان اعضاي شوراي همكاري و افزايش تمركز براي ائتلافي منطقهاي با حضور آمريكا و رژيم صهيونيستي را مطرح ميكند. حضور رژيم صهيونيستي در يك پيمان منطقهاي با وجود تمامي كشورهاي عرب منطقه بهمعناي مشروعيت يافتن اين حضور است و درواقع، روند عاديسازي ورود اين رژيم به تعاملات و معادلات منطقهاي كليد خورده است؛ بدينترتيب، بهنظر ميرسد ضريب موفقيت مذاكرات آتي ايران براي مقابله با محورسازيهاي منطقهاي عليه ج.ا.ايران به حداقل خواهد رسيد.
ـ مقابله با محورسازي عليه جمهوري اسلامي: حوزه سياست خارجي جمهوري اسلامي پس از خروج آمريكا از برجام تقريباً تعطيل است و ابزار چانهزني، تعامل و لابيگري رها شده است. اين موضوع در هنگامهاي كه تلاش براي محورسازيهاي متعددي عليه جمهوري اسلامي حتي در جبهه متحدان كنوني و سابق ايران در جريان است، درصد موفقيت رقيب حتي درصورت اقدامات دفعتي و بيتدبير را بالا خواهد برد. برايناساس، افزايش سطح تعاملات منطقهاي و بينالمللي و مقابله با محورسازي عليه جمهوري اسلامي بايد در دستور كار فوري قرار گيرد. همچنين جمهوري اسلامي درقبال محورسازيهايي كه صورت گرفته نيز بايد از راهكار نفوذ بهره ببرد و با شناخت ظرفيتهاي خود، و در ادامه مقدورات و محذورات بازيگر مقابل با تكيه بر ابزار اقناع، تنبيه و يا تشويق، وزن حضور آن بازيگر را در ائتلاف ضد ايراني به صفر نزديك سازد. يكي از اهداف نشست آتي در لهستان پيوند امنيت منطقهاي با موضوع برجام است.
ـ فشار بر درِ باز: عليرغم محورسازيهايي كه عليه جمهوري اسلامي در منطقه صورت گرفته، همچنان راههايي براي گريز از محصور شدن استراتژيك وجود دارد. شناخت بازيگران رقيب راهكار اصلي است. روابط اين بازيگران با ديگران، مقدورات، محذورات و نيز خط قرمزهاي آنها ميتواند براي سياستگذار ايراني چراغ راهنما باشد؛ براي مثال، گسست در شوراي همكاري خليج فارس و تشكيل محور عربستان سعودي ـ امارات ـ بحرين در مقابل قطر و سكوت تلويحي عمان و كويت اين ظرفيت را داراست كه در هر پيمان منطقهاي كه عربستان سعودي و قطر حضور داشته باشند، اين ائتلاف با كوچكترين تلنگري به نتيجه نرسد. همچنين ميتوان به شخصيت بردطلبِ رئيسجمهور آمريكا اشاره كرد. وي ارزش والايي براي «احساس برد» در انظار عمومي قائل است؛ تجربه مذاكره با كره شمالي گواه اين مدعاست.
ـ توجه به اولويتها: جمهوري اسلامي بايد دوباره به اولويتهاي منطقهاي و بينالمللي خويش بنگرد. اولويت عراق براي ايران بسيار بالاتر از سوريه است؛ ازاينرو، خروج نيروهاي آمريكايي و انتقال بخشي از آنها به شمال عراق شايسته توجه بسيار است.
ـ توجه به بازيگران خاموش: دستگاه ديپلماسي ايران در سالهاي گذشته تمركز خود را بر كشورهاي مشخصي در منطقه و جهان قرار داده است و ازاينرو، در بزنگاههايي چون فضاي تحريمي كه ايران نياز به بازيسازي و افزايش سطح مانور خود دارد، اين امر با حداقل موفقيت همراه بوده است. بازشناسي منطقه و شناخت ظرفيتهايي كه هريك از اين بازيگران بهطور مجزا ميتوانند براي ايران داشته باشند كليد عبور از اين شرايط است. كشورهايي نظير اردن و پاكستان با غفلت يا رويكرد اشتباه ايران مواجه شدهاند.
ـ درس گرفتن از تجربه عراق: در عراقِ پس از صدام، رويكرد برخي از جريانات نزديك به محور مقاومت تماميتخواهانه بوده است و نمود آن را ميتوان در عزل وزراي سني در دولت نوريالمالكي مشاهده كرد. هزينههاي امروز محور مقاومت در عراق تا اندازه بالايي ناشي از اين رويكرد است؛ ازاينرو، در نگارش قانون اساسي جديد سوريه بايد جلوي اين رويكردها گرفته شود. حضور محور مقاومت در آينده سوريه در گرو حمايت از توافقات و موازنه قدرت متناسب ميان گروههاست.
ـ برنامه براي دوره صلح احتمالي در سوريه: نگاه ايران به سوريه در سالهاي اخير معطوف به نگه داشتن دولت اسد بر مسند قدرت و مقابله با برهم خوردن شاكله مرزهاي سياسي در سوريه بوده است؛ اما در شرايط كنوني، كه تلاشها درجهت عاديسازي روابط با دولت سوريه حتي ازسوي دشمنان ديروز نظير امارات نيز آغاز شده است، ايران بايد براي دوره صلح احتمالي در اين كشور برنامه مشخصي داشته باشد و از هماكنون با دولت سوريه بر سر خط قرمزهاي خود توافق كند. نقش و جايگاه ايران در آيندۀ سوريه و نيز جايگاه بازيگران رقيب در صحنه اين كشور بايد مشخص شود. همچنين مقامات ايراني بايد اطمينان حاصل كنند كه سوريه عقبه ايران را در لبنان و عراق ازبين نميبرد.
Contents
- Assessing the US Plan for creating Safe Zone in north of Syria
- A Look at Japanese new Plans for enhancing its Military Power
- Climate Policies and its implications on I.R. Iran's Security
- Transport Economy's necessities in post-Jcpoa with an emphasis on international Shipping and Insurance Capacity
- Reviewing the impact of Trump's Energy Policy on Iranian's Crude Oil markets
- An Iranian Perspective on Afghan Presidential Election
- The Survey of Imran Khan's 100 Days Function with emphasizing on his relationships with Iran
- Event Monthly Report: US Withdrawal From Middle East; Focusing On Its Implications On The Persian Gulf Region
التعليقات