چشم انداز بحران در شبه جزيره كره


چشم انداز بحران در شبه جزيره كره


سه‌شنبه 21 شهريور 1396

 
 
از زمان مطرح شدن مسئله هسته اي كره شمالي در دهه 1990، اين مسئله همواره براي چين و ديگر قدرت¬هاي منطقه¬اي و فرامنطقه¬اي از جمله آمريكا از اهميت خاصي برخوردار بوده است. پس از مرگ كيم ايل سونگ در سال 1994 بسياري در غرب بر اين باور بودند كه كره شمالي را بايد پايان يافته تلقي كرد. به عنوان شاهدي بر اين مدعا مي¬توان به پيش بيني سازمان سيا در سال 1996 اشاره داشت كه بيان داشته « كره شمالي فرو خواهد پاشيد. اين كشور در دو يا سه سال آينده فرو خواهد پاشيد». از زمان بيان اين پيش بيني تا كنون تقريبا دو دهه مي¬گذرد و كره شمالي نه تنها همچنان به بقاي خود ادامه مي¬دهد بلكه اين كشور در سال 2005 خود را يك قدرت هسته¬اي اعلام كرد. در سال 2006 اولين آزمايش هسته¬اي خود را انجام داد. در سال 2009 و با روي كار آمدن باراك اوباما در آمريكا دومين آزمايش هسته اي و در سال 2013 نيز سومين آزمايش هسته¬اي خود را انجام داد. انجام آزمايش جديد اين كشور در قالب انفجار بمب هيدروژني در سال 2016 و نهايتا پنجمين آزمايش اتمي اين كشور در همين سال، پيچيدگي¬هاي امنيتي در شرق و شمال شرق آسيا را افزايش داده است. برخلاف انتظارات و تصورات جامعه بين‌الملل مبني بر اينكه مرگ كيم جونگ ايل و روي كار آمدن فرزندش كه تحصيل‌كرده غرب است، مي‌تواند كره شمالي را به سمت اصلاحات و آزادي بيشتر سوق دهد، كره شمالي به رهبري كيم جونگ اون رفتارهاي متعارضي را ارائه داد و روي كار آمدن وي نه تنها به تخفيف تنش¬هاي منطقه¬اي منجر نشد بلكه همچنين حجم و دامنه اين تنش¬ها را نيز گسترش داد.
بحران كره شمالي يكي از مهم ترين پرونده‌هايي است كه از ابتداي روي كار آمدن دونالد ترامپ به عنوان رييس جمهور آمريكا، بيشترين انرژي را از سياست خارجي اين كشور گرفته است. شايد به جرات بتوان يكي از مناطقي را كه استراتژي آمريكا تلاش دارد تا چارچوب مشخصي يابد، منطقه شرق و شمال شرق آسياست و آنچه كه تاكنون از رفتارهاي اين كشور بر مي‌آيد آن است كه "احياي الگوي بازدارندگي بومي" براي فريز كردن قدرت كره شمالي، مهم‌ترين نقطه كليدي سياست اين كشور بوده است. آمريكايي‌ها تا‌كنون تنها دو بار از واژه و اصطلاح حمايت صد‌در‌صدي استفاده كرده‌اند و آن دو بار هم نسبت به حمايت از كره جنوبي و ژاپن بوده است. همانگونه كه مشخص است اين كشور اقدام به استقرار سامانه تاد در كره جنوبي كرد و همچنين ناوگان دريايي خود را به جزيره كره فرستاد تا بتواند تصوير آمريكاي غير قابل پيش بيني را كه از زمان روي كار آمدن ترامپ بسيار نضج گرفت را هم براي چين و هم براي كره شمالي تئوريزه نمايد. در اين بين توسل كره شمالي به انجام تست‌هاي موشكي بيشتر نشان از عدم موفقيت اين تلاش آمريكا بود. حال سوال اساسي اين است كه با افزايش سطح تهديد كره شمالي آيا تداوم " الگوي بازدارندگي بومي"  براي مهار كره شمالي پاسخگو است يا خير؟
اين مسئله را مي‌توان در چند سطح مطرح كرد؛ اولين سطحي كه مي‌توان براي اين مهم قايل شد آن است كه تعريفي كه بوروكراسي ملي كره شمالي براي موفقيت و قدرت يابي براي خود تعريف  و تقريبا سه دهه است براي آن هزينه كرده در حال رسيدن به موفقيت است. طبيعتا اگر اين پروژه بتواند اين مسير موفقيت را تكميل كند براي اولين بار پس از جنگ سرد است كه ريز بازيگري مانند كره شمالي توانسته است مسير متفاوتي از ديگر بازيگران براي قدرت يابي ( مخالف با الگوهاي نظم مستقر) و جايابي منطقه‌اي براي خود برگزيند. كره شمالي در اين مسير بسيار مصمم است و تغييرات كميسيون نظامي مركزي حزب كمونيست كره شمالي در دوران كيم جونگ اون و كاهش اين اعضا از 16 نفر به 11 نفر مي‌تواند نشاندهنده مصمم بودن رهبر جوان كره شمالي براي پيشبرد اين مسير و عدم توجه به نظرات مخالف احتمالي موجود در اين مسير باشد. در اين سطح و سناريو، هم آمريكا و هم متحدان منطقه‌اي اين كشور بايد زندگي با كره شمالي هسته‌اي را بياموزند.
سطح يا سناريوي دوم را مي‌توان به پايان صبر استراتژيك آمريكا و توسل به اقدام نظامي عليه كره شمالي مربوط دانست. در اين ميان بايدگفت كه يك سطح بندي خاصي از تهديدات در ميان تصميم سازان آمريكايي وجود دارد و كره شمالي هم در اولويت‌هاي سوم يا چهارم اين تهديدات قرار دارد، ليكن به نظر نمي‌رسد حداقل تا آينده قابل پيش بيني آمريكايي‌ها تمايلي به  مهار كره شمالي از طريق حمله نظامي داشته باشند.  در حال حاضر پروژه آمريكا در شرايطي كه نظم بين‌الملل در حال گذار است، بيشتر بر قدرت‌هاي بزرگي مانند چين و روسيه و تلاش براي مديريت رفتارهاي گريز از مركز اين دو كشور متمركز است. بازيگران ثانويه از جمله كره شمالي در مراتب بعدي اولويت قرار دارند. توسل به اقدام نظامي مي‌تواند پروژه خطرناكي براي قدرت و همچنين بازي آمريكا در نظم بين‌الملل در حال گذار باشد. در كنار اين مسئله همچنين بايد گفت كه در حال حاضر استراتژي نظامي آمريكا در حال ورود به مرحله استراتژي "جبراني سوم " است و كمي زمان مي‌برد تا خطوط و چارچوب‌هاي اصلي اين استراتژي مشخص و بكار گرفته شود؛ هر چند در بررسي‌هاي انجام شده تقريبا 60 درصد از آمريكايي‌ها موافق فرستادن نيروي نظامي براي دفاع از كره جنوبي در برابر حملات كره شمالي هستند و اين براي اولين بار از سال 1990 تا كنون است كه چنين حمايتي از اعزام نيروي نظامي توسط آمريكا صورت مي‌گيرد. ليكن واقعيت آن است كه واشنگتن هنوز استراتژي خاصي براي برخورد با كره شمالي تدوين نكرده يا شايد به تازگي در حال تدوين آن است. پس در مجموع مي‌توان گفت كه در اين سطح نيز جنگ از دستور كار خارج است.
سطح يا سناريوي سوم را مي‌توان به افزايش ترس هستي شناختي بازيگران منطقه‌اي به خصوص كره جنوبي، ژاپن، استراليا و گوام از آزمايش‌هاي موشكي كره شمالي و هسته‌اي شدن اين كشور مربوط دانست. هر چند ممكن است چنين ترس هستي شناختي، بازيگران را وادار نمايد كه كنشي انتحاري انجام دهند ليكن اين نكته را بايد مورد توجه قرار داد كه هيچ كدام از اين كشورها بازيگراني نيستند كه بخواهند به عقب برگردند. اساسا مدل اقتصاد و توسعه اين كشورها توسل به سياست‌هاي ريسكي را به حداقل ممكن كاهش مي‌دهد و طبيعتا اين مسئله در مشورت اين كشورها با آمريكا و انتخاب استراتژي برخورد با كره شمالي موثر است. از اين رو مي‌توان گفت كه انتخاب منطقه‌اي اين بازيگران هم نسبتي با جنگ ندارد.
سطح و سناريوي نهايي كه مي‌توان در اين زمينه بيان داشت، متغيير چين است. هر چند رويكردهاي متفاوتي در ميان سنت گرايان، استراتژيست‌ها و همچنين كساني كه به دنبال رهاسازي كره شمالي هستند در جامعه تحليلي چين وجود دارد ليكن حفظ كره شمالي به عنوان يك سرمايه استراتژيك هنوز براي چيني‌ها يك اولويت مهم است. حتي اگر اين مفروض را هم بپذيريم كه چين، كره شمالي را در معامله با آمريكا رها خواهد كرد، بوروكراسي ملي چين هنوز به ارزيابي دقيقي از مابه ازاهاي اين مسئله و همچنين اينكه آيا امكان محقق شدن اين مابه ازاها وجود دارد يا خير نرسيده است. لذا حفظ كره شمالي به عنوان يك سرمايه استراتژيك، سرمايه‌اي كه حتي با توجه به برخي نافرماني‌ها نهايتا در بازي و ميدان توازن قواي چين بازي خواهد كرد و موضع خواهد گرفت، اولويت اورژانسي پكن است. از طرف ديگر و همانگونه كه برژينسكي هم بيان داشته است اولويت اول آمريكا براي حل بحران كره شمالي همكاري با چين است. حتي اگر اين مسئله را هم نپذيريم، عبور از چين و اتخاذ سياست يكجانبه توسط آمريكا زمان زيادي را خواهد گرفت.