چرايي قدرت گرفتن سبزها در آلمان


مقدمه

احزاب سبز اروپايي، از حاميان حفاظت از محيط‌زيست هستند كه در طيف چپ افراطي طبقه‌بندي مي‌شدند و خواهان تغيير شديد در سياست‌هاي اجرايي دولت‌هاي مختلف بوده‌اند. حزب سبز آلمان در سال 1980 بنيان گذاشته شد و به‌تدريج به جريان سياسي اين كشور راه يافت.

در سال 2017، سبزها پس از پيروزي نسبي 9 درصدي در انتخابات عمومي، با ايجاد تغييرات ساختاري و دخالت برخي عوامل، در سال 2019 در انتخابات پارلمان اروپا به نتيجه 20.5 درصدي رسيدند كه بهترين ركورد آنها در سطح ملي است. سپس در هفته‌هاي پس از انتخابات پارلمان، آنان در نظرسنجي‌هاي ملي با كسب 26 درصد، حزب اتحاد مسيحي دموكراتِ مركل را در اين كشور پشتِ سر گذاشتند.

درحال‌حاضر، حزب سبز آلمان به رهبري آنالنا بائرباخ[1] و روبرت هابك[2] سومين نيروي سياسي مهم در اين كشور محسوب مي‌شود. يكي از مهم‌ترين دلايل موفقيت اين حزب ازنظر ساختاري، اصلاحات درون‌حزبي بوده است. به‌باور ناظران، درحالي‌كه در سال 2017 در جريان انتخابات عمومي آلمان انتقاداتي درمورد ساختار و ضرورت انجام اصلاحات در دو حزب بزرگ اين كشور مطرح بود، درواقع حزب سبز دست‌به‌كار شد و اصلاحاتي ساختاري ازجمله تعيين رياست و دستورِ كارهاي جديد را در پيش گرفت.

اين اصلاحات كه به باور بسياري از افراط‌گرايي چپ اين حزب كاست و آن را به ميانه نزديك كرد، نتايجي چشمگير داشت. در سال گذشته شمار اعضاي جديد اين حزب به 10 هزار نفر رسيد و اين احتمال نيز وجود دارد كه سبزها در جايگاه دومين حزب آلمان پس‌از سوشال دموكرات‌ها قرار گيرند و ائتلاف اين ‌دو حزب، در آينده منجربه انتخاب صدراعظمي از حزب سبز شود. درحال‌حاضر، به‌نظر مي‌رسد اين حزب نظارت بر دستورِ كار مترقي آلمان را به‌دست گرفته و طبق اين واقعيت، سياست آلمان براي دهه‌هاي آتي به‌دست چپ‌گرايان رقم خواهد خورد.

نوشتار حاضر به‌اختصار به جهت‌گيري‌هاي اساسي اين حزب اشاره دارد و در ادامه به بررسي چرايي و دلايل تفوق فعلي اين حزب پرداخته است. در پايان با نيم‌نگاهي به آينده اين حزب، برخي چالش‌ها و اقداماتي كه حزب سبز بايد براي حضور خود در قدرت انجام دهد بررسي شده است.

حزب سبز آلمان: از پيوستن قطره‌ها تا امواج پيروزي

حزب سبز آلمان ابتدا در سال 1980 در آلمان غربي با عنوان «سبز‌ها» تأسيس شد. اين حزب از جنبش‌هاي چپ جديد، مبارزات سياسي با انرژي هسته‌اي، حفاظت از محيط‌زيست، جنبش‌هاي حامي صلح، و ديگر جريان‌هاي سياسي پايان قرن بيستم متولد شد. در كنگره تأسيس اين حزب در تاريخ 12 و 13 ژانويه 1980 ، چهار ستون اصلي حزب سبز اينگونه معرفي شدند:

  • عدالت اجتماعي؛
  • معرفت محيط زيستي؛
  • مردم سالاري سبز؛
  • عدم خشونت.

حزب سبز سه سال پس از تأسيس در سال 1980 وارد پارلمان ملي آلمان شد و از سال 1998 تا 2005 شريك مؤتلفه حزب سوسيال دموكرات در دولت صدراعظم گرهارد شرودر[3] بود. از آن پس حزب سبز به‌تدريج به تلطيف ديدگاه‌هاي افراطي خود پرداخت تاجايي‌كه در نگاه عموم مردم پذيرفته شد. به گفته بسياري، حزب سبز آلمان از خيزش درهم آميخته ماركسيست صلح‌طلب حامي محيط‌زيست پديد آمده و در طي زمان قدم‌به‌قدم راه خود را به‌سمت جريان اصلي باز كرده است. نحوه ورود اين حزب به سياست آلمان مختص خود اين حزب است. براي مثال، يكي از چهره‌هاي مطرح اين جريان يوشكا فيشر[4]، وزير امور خارجه و معاون صدراعظم، عضو حزب سبز بود و به حضور اين حزب در واقعيت سياسي آلمان كمك شاياني كرد. [5]

روشن است امروز ادامه پيروزي موج سبز آلمان كه در نتايج نظرسنجي‌هاي ملي روندي از موفقيت و موج استقبال عمومي از اين حزب را به‌تصوير مي‌كشد، اين احتمال جدي را تقويت مي‌كند كه روزي روبرت هابك، يكي از رهبران حزب سبز، صدراعظم آلمان شود. ازسوي‌ديگر، اين واقعيت كه بينش و اهداف سبزها دستورِ كار سياسي آلمان را تعريف مي‌كنند، سؤالات مهمي را درمورد زمين‌لرزه سبزها و نحوه رهبري آنها در جريان سياسي كشور مطرح مي‌كند.[6] بنابراين، اين پرسش مهم مطرح است كه چه دلايلي موجب ظهور موج سبز در آلمان شدند و آيا اين واقعيت از تغييري اصيل ريشه گرفته، يا صرف تمايل مردمي به‌نوعي تنوع سياسي به پيدايش اين موج دامن زده است. با توجه به اين نكات، در ذيل به بررسي دلايل عمده پيروزي موج سبز پرداخته شده است.

 

اثر فضاي سياست داخلي آلمان در پيدايش موج سبز

شايد از منظر بيروني، آلمان كشوري بدون اشكال به‌نظر برسد: كشوري ثروتمند، در امنيت و ايمني، رهبر اقتصاد اروپا و يكي از رهبران جهاني نوآوري كه ائتلاف سياسي حاكم‌بر آن توانسته است به پيشرفت‌هاي چشمگيري در حوزه‌هاي گسترده از مهاجرت تا حمايت از كودكان و بازنشستگي دست يابد.[7] بااين‌حال، فضاي سياسي اين كشور براي مدت‌هاي مديد، ميدان منازعات بي‌پايان احزاب بوده است و مردم نگران احياي مشاركتشان بوده‌اند. اگرچه تنش احزاب مانع كاركرد آنها نبود، اما از ديد مردم اخلاق سياسي آشكارا زيرسؤال رفته است. درميان دلايلي كه پيروزي حزب سياسي سبز را در اين كشور رقم زده‌اند، بايد به فضاي سياست داخلي اين كشور پرداخت. در ذيل به اختصار به برخي از اين موارد و اثر آنها در پيدايش موج سبزها اشاره شده است:

- نتيجه سبزِ سندروم ائتلاف‌سازي مركل: يكي از دلايل تفوق و رهبري حزب سبز در ميان احزاب حاكم در آلمان، سندروم ائتلاف‌سازي مركل توصيف مي‌شود. به گفته برخي از كارشناسان، خانم مركل در زمان صدارت خود بيش‌ازآنكه مسيحي دموكرات باشد، سبز بوده است. او پس از فاجعه هيروشيما، فقط به چهار روز براي فكر كردن به طرح بسته شدن تأسيسات هسته‌اي نياز داشت. بنابراين، درحالي‌كه مركل آينده سياسي كشور را به ديگران مي‌سپارد، مردم در نبود او به حزبي مي‌پيوندند كه بيشترين نزديكي را به مركليسم داشته است و اين حزب نه همان مسيحي دموكرات به رياست انگرت كرمپ كارن‌بائر، بلكه حزب سبز است.[8]

- ترس از ائتلاف بزرگ و شكست آن دربرابر حزب جايگزيني براي آلمان: به باور بسياري، يكي از دلايل رشد حزب سبز، ترس عمومي در آلمان از حكمراني «ائتلاف بزرگ» بين دو حزب جريان اصلي است كه باعث ترس عمومي از ناتواني‌هاي ائتلاف بزرگ و بي‌اعتقادي به آن شده است. از ديد مردم آلمان، هيچ‌يك از دو حزب بزرگ ديگر اصالتي ندارند و شعارهاي آنها با گذشت زمان آن اندازه به هم نزديك شده كه قابل تفكيك نيست. درمقابل، حزب افراطي جايگزيني براي آلمان، توانسته است وعده‌هايي متفاوت ارائه دهد و طرفداراني بيابد. درنتيجه، مردمي كه ناباورانه به سهل‌انگاري ائتلاف بزرگ در برابر رشد اين حزب افراطي مي‌نگرند و ائتلاف بزرگ را براي مقابله با آن ضعيف مي‌دانند، به حزب سبز گرايش يافته‌اند.[9]

- آشناپنداري دستورِ كار سياسي حزب سبز: از ديد رأي‌دهندگان به حزب سبز، سياست‌هاي اين حزب نياز به انديشه نداشت و دستورِ كار ناآشنا و جديدي مطرح نبود. به باور آنان، براي مدت‌هاي مديدي حزب سبز درحال تعريف دستورِ كار فرهنگي و سياسي در آلمان بوده است، يعني هرچه بيشتر احزاب ديگر باهم آميخته ‌شدند و اصالت خود را از دست ‌دادند، حزب سبز با حفظ اصالت خود قوي‌تر ‌شد و دستورِ كار متفاوت‌تر و پررنگ‌تري ارائه كرد.[10]

- اصالت جريان سبز و ممانعت از بروز تأخير نامطلوب در سياست‌هاي آلمان: به گفته بسياري از آلماني‌هاي سبز، اغلب در موضوعات روز، سبزها جهت را تنظيم مي‌كنند، سپس سوسيال دموكرات‌ها از آنها تقليد مي‌كنند و در آخر مسيحي دموكرات‌ها به اين موج مي‌پيوندند. بي‌شك اين جريان، موجب بروز نوعي تأخير نامطلوب در سياست‌هاي آلمان مي‌شود. از ديد مردم، امروز اثر حزب سبز بسيار بيشتر از حضور آن در سطح دولتي است و اين حزب سبك زندگي آنان را تبيين مي‌كند. علاوه‌براين، موفقيت آن در انتخابات مختلف، يعني در سطح دولتي و ملي نيز به‌اثبات رسيده و مهمترازهمه اينكه حزب سبز در ساليان متمادي گهگاه موفق شده است به طرح دستورِ كاري سياسي برسد و در بحث‌هاي عمومي رهبري افكار را به‌دست بگيرد. درنتيجه، ديگر نمي‌توان حزب سبز را به‌هردليلي ناديده گرفت.[11]

- عدم موفقيت دو حزب بزرگ در تحقق دستورِ كار سبزها: در كنار اين انگيزه كه به گفته رأي‌دهندگانِ سبز، آنها جرياني اصيل و نه مقلد را انتخاب كرده‌اند، نكته ديگر اين است كه دستورِ كار دو حزب سوسيال دموكرات‌ و مسيحي دموكرات‌، حداقل در انتخابات پارلمان اروپا وعده تحقق اقدامات مقتضي درمورد تغييرات آب‌وهوايي بوده است. ضمن‌آنكه براي سال‌هاي متمادي اين دو حزبِ جريان اصلي آلمان وعده‌هايي مانند بسته شدن تأسيسات برق هسته‌اي، پايان دادن به استفاده از سوخت‌هاي فسيلي، و تحول در بخش انرژي آلمان براي نظارت بر اقتصاد اين كشور را در دستورِ كار داشته‌اند. درنتيجه، در انتخابات اخير اين مسئله براي مردم پررنگ شد كه اگر اين دو حزب نمي‌توانند وعده‌هاي حفاظت از محيط‌زيست را عملياتي كنند، چرا حزب سبز خود براي تحقق دستورِ كار اصلي‌اش وارد عمل نشود.[12]

- رويكرد ضدسيستمي و مبارزه با نخبگان اوليگارشيك: دليل ديگر موفقيت حزب سبز چهره ضد سياسي و ضد سيستم رهبران آن در فضايي بود كه مردم باور خود را به سيستم و نخبگان سياسي ازدست داده بودند. هابك، يكي از رهبران حزب سبز باوجوداينكه سال‌ها در سياست حضور داشته است، اما به‌عنوان چهره‌اي ضد سياسي شناخته مي‌شود.[13] از ديد مردم، او مي‌تواند در برابر جريان افراطي جايگزيني براي آلمان مقاومت كند.

- حزب سبز، كاشانه‌اي براي آرامش عمومي: از ديد بسياري، در فضاي متشنج سياسي كه ناشي‌از نزاع داخلي ائتلاف بزرگ است، حزب سبز موفق شد براي رأي‌دهندگان طبقه متوسط شهري كه ازنظر فرهنگي ليبرال و ازنظر اقتصادي عمل‌گرا هستند خانه‌اي طبيعي فراهم آورد. علاوه‌براين، زماني‌كه سبزها به‌سَمت ميانه حركت كردند، ميانه‌روها هم به حزب سبز گرايش پيدا كردند و با كنار گذاشته شدن ديدگاه‌هاي راديكال سبز، رأي دهندگان بيشتري با آنها همراه شدند. ازسوي‌ديگر، حاميان جهاني محيط‌زيست به‌طور ضمني از سبزهاي آلمان حمايت كردند و بيكباره رأي به سبزها در چشم رأي‌دهندگان به رأي جهاني براي آينده بشر تبديل شد.[14]

- نياز به قهرمان ناجي جهان و چهره كاريزماتيك: يكي ديگر از دلايل ظهور ناگهاني هابك اين است كه او داراي دكتراي فلسفه و نويسنده كتاب‌هاي كودكان است. ازنظر شخصيتي، هابك به‌عنوان چهره‌اي خاص و اصيل با زباني صريح و شخصيتي كاريزماتيك شناخته مي‌شود و جنبه ارتودوكس جناح چپ را با حمايت از شكلي پيشرو از ميهن‌پرستي (كه موضوعي بسيار حساس در آلمان است) حفظ كرده و همين امر به او جايگاهي ويژه‌ نزد رأي‌دهندگان ميانه داده است. برخي رسانه‌هاي پيشرو او را درميان چهره‌هاي مهمي طبقه‌بندي كردند. عده‌اي او را «كِنِدي آينده آلمان» ناميده‌اند، اما بيش از همه او را با امانوئل مكرون رئيس‌جمهور فرانسه مقايسه مي‌كنند كه توانست خلأ ايدئولوژيكي نهادهاي سياسي را پُر كند. ضمن آنكه هردو ديدگاه‌هاي مشابهي درمورد احترام به الحاق اروپايي، چندجانبه‌گرايي، مهاجرت، و تغييرات اقليمي دارند.[15]

- مشاركت سياسي و مبارزه بي‌پايان براي نجات جهان: يكي از دلايل جذابيت حزب سبز، منطق اين حزب است كه هميشه مي‌گويد: «هرگز كافي نيست» و نوعي مبارزه‌طلبي بي‌پايان براي نجات جهان در خود دارد. زماني‌كه تمامي تأسيسات برق هسته‌اي متوقف شوند، نوبت به پايان دادن به برق فسيلي مي‌رسد و وقتي برق فسيلي تمام شد نوبت مبارزه‌اي ديگر است. ازسوي‌ديگر، ترس از پايان جهان، دليل اصلي تقاضاي عدالت اجتماعي ازطرف سبزهاست و به باور آنها مهم نيست تابه‌حال چه اقدامي صورت گرفته، از ديد آنها اين اقدام هرگز كافي نبوده و هميشه براي نجات جهان اقداماتي بيش‌از‌پيش لازم است.[16]

- ضرورت بازيابي اتحاد و وحدت ملي: از ديد برخي كارشناسان، استان‌هاي مختلف آلمان در سال‌هاي اخير آن اندازه از يكديگر مجزا بوده‌اند كه حزب ملي‌گراي جايگزين براي آلمان مثل سوپي آنها را به يكديگر چسبانده است.[17] بنابراين، اين حزب افراطي از روي نيازي ملي براي وحدت به‌وجود آمد و رشد كرد. بااين‌حال، اعضاي جوان حزب سبز تلاش كردند اتحاد و وحدت ملي را از دريچه حزب سبز زنده كنند. براي آنها شايد كارنامه سياسي حزب سبز چندان چشمگير نبود، اما گزارش‌هايي كه درمورد مرگ گونه‌هاي جانوري، شتاب تغييرات آب‌وهوايي، و واكنش كُند مقامات سياسي تهيه شده‌اند، خود تاريخچه‌اي را تشكيل داده‌اند كه به‌نفع حزب سبز و همت اين حزب در مبارزه با اين چالش‌ها تمام مي‌شوند.[18] بنابراين، حزب سبز نيروي سياسي بي‌طرفي در جدال ائتلاف‌ها بود كه توانست اعتماد مردم را با انتقال حس خوب اتحاد، مثبت‌نگري و دوستي جلب كند.[19]

- سيطره حزب سبز بر نهادهاي اجتماعي آلمان: يكي از دلايل ريشه‌اي رشد حزب سبز كه شايد چندان سياسي نباشد، اين است كه مدت‌هاست نهادهاي اجتماعي آلمان، به‌ويژه رسانه‌هاي جديد، نهادهاي آموزشي، و همچنين كليساهاي شاخص در اين كشور تحت سيطره قهرمانان حزب سبز هستند. 36 درصد از رأي اولي‌ها به حزب سبز رأي داده‌اند و اين مسئله نتيجه اين واقعيت است كه دكترين سبز به‌عنوان قطعيتي لايتغير در آموزش مدرن مدارس مطرح و طي ساليان متمادي به‌شكل باوري ريشه‌اي منتشر شده است.[20]

- ويژگي خودنابودگري اقتصادي: يكي ديگر از علل غير سياسي داخلي در رشد موج سبز آلمان، نوعي تمايل ناآگاهانه به خودنابودگري اقتصادي است. انتشار ايده‌هاي حزب سبز در آلمان بسيار راحت‌تر از آمريكاست. اگرچه جامعه صنعتي و كسب‌و‌كار آلمان فرصت‌طلب است، اما مخالف طرز فكر سبزها نيست. مثل هميشه كسب‌وكارهاي بزرگ آلمان خود را با اين طرز فكر تطبيق مي‌دهند. حتي بسياري از مديران صنايع آلاينده خود را به‌عنوان فعالان سبز و حامي حزب سبز معرفي مي‌كنند. درمقابل، در آمريكا بسياري از كاسبان و كارآفرينان موفق مخالف نفوذ و فراگير شدن جناح چپ در دانشگاه‌ها و رسانه‌هاي خبري هستند و با حمايت از اتاق فكرهاي ليبرال و محافظه‌كار در برابر جريان‌هاي سبز مقاومت مي‌كنند. با نگاهي به برنامه‌ها و موضوعات بنياد ليبرال فردريش نومان[21] در آلمان مي‌توان دريافت كه دُگم حاكم بر آمريكا در اين كشور اروپايي به‌چالش كشيده نمي‌شود.[22]

- عطش افكار عمومي به دانستن، و توانمندي سبزها در مديريت رسانه‌اي: دليل ديگر داخلي تفوق حزب سبز كه شايد بايد آن را اجتماعي دانست، توانمندي اين حزب و رهبران آن در مديريت رسانه‌هاي جريان اصلي به‌ويژه تلويزيون آلمان است كه مدت‌ها در دست سبزها بوده‌ است. آنها هوشمندانه از رسانه‌هاي اجتماعي استفاده مي‌كنند و حاميانشان در رسانه‌ها بسيارند. علاوه‌براين، بسياري از روزنامه‌نگاران شخصاً به اين جريان متعهد‌ند. ضمن‌آنكه به‌سبب نرمش چالش‌گران طبيعي آنها مانند حزب مسيحي دموكرات و اقتباس مواضع كليدي سبزها، نوعي داوري عمومي در رسانه‌ها حق و فرصت سخن‌گفتن را به حزب سبز داده است.[23]

 

دلايل خارجي اثرگذار بر پيروزي سبزها در آلمان

اگرچه بسيار دشوار است بتوان دلايلي خارجي براي حركت مردم آلمان به‌سوي حزب سبز معرفي كرد، اما در اين بخش به مسائل مشترك آلمان و جهان كه به موفقيت اين حزب در سطح اروپايي دامن زده است پرداخته شده است. سه علت عمده تفوق حزب سبز: ضرورت برخورد با بحران محيط‌زيستي؛ ضرورت برخورد با بحران پوپوليسم و افراط‌گرايي؛ و تضعيف اتحاديه اروپا و چهره‌هاي آن هستند.

- ضرورت برخورد با بحران محيط‌زيستي:‌ بي‌شك بحران محيط‌زيستي جهاني، حزب سبز را به مهمترين حزب آلمان بدل كرد. دماي هوا در تابستان سال گذشته در آلمان، بالاترين ركورد خود را به‌ثبت رساند. به باور افكار عمومي آلمان، اين مسئله نقطه عطف تغييرات اقليمي و رويارويي با واقعيت زشت و جديد نابودي زمين محسوب مي‌شد. درنتيجه، مردم آلمان ديگر با ترس از آينده‌اي احتمالي مواجه نيستند، بلكه واقعيتي حتمي كه هم‌اكنون درجريان است خود را به آنها تحميل مي‌كند و سياست‌مداران بايد سياست‌هايي براي مقابله‌ مؤثر با اين بحران مطرح كنند.[24]

علاوه‌بر گرماي تابستاني، يكي ديگر از مسائلي كه موجب پررنگ شدن بحران آب‌و‌هوايي شد، موضوع نورداستريم 2 و كشيده شدن آن به قضاوت افكار عمومي بود. از ديد برخي، نه فقط اين خط لوله ممكن بود موجب افزايش وابستگي سياسي آلمان به انرژي روسيه شود، يا رنجش هم‌پيمانان آلمان در اروپاي مركزي و شرقي را به‌دنبال داشته باشد، اين خط لوله مي‌توانست فساد راهبردي را در اروپا تقويت كند. ضمن‌آنكه با اصول انرژي اتحاديه اروپا مغاير بود و موجب تخريب شديد محيط‌زيست مي‌شد.[25] موج سبز علاوه‌بر آلمان، ديگر كشورهاي اروپايي ازجمله فنلاند، فرانسه، ايرلند و لوگزامبورگ را نيز درنورديد. آمار تصديق مي‌كنند كه تاكنون بحران‌هاي محيط‌زيستي اثر مشخصي بر افزايش شمار اعضاي حزب سبز داشته‌اند.[26]

- ضرورت برخورد با بحران پوپوليسم و افراط‌گرايي: براي بسياري از مبارزان سياسي جوان اروپا و آلمان، مبارزه با حزب راست افراطي به كمك پيوستن به حزب سبز، به اندازه مبارزه با بحران محيط‌زيستي اهميت دارد. به‌همين‌علت پس از ورود حزب جايگزين براي آلمان به پارلمان اين كشور، عضويت در حزب سبز به‌شدت رشد پيدا كرد. در سال 2018 در ماجراي جم اوزدمير[27] نماينده سبز پارلمان آلمان، تقابلي بين حزب جايگزين براي آلمان و حزب سبز درمورد بحث نژادپرستي و سانسور پيش آمد كه بيش‌ازپيش اين دو حزب را در افكار عمومي روياروي يكديگر قرار داد.[28] اين منازعه نشان داد حزب سبز آلمان در تمامي رويدادهاي مردمي كه از هسته اصلي مشاركت عمومي ريشه مي‌گيرند، حضور دارد و به‌معناي واقعي حزبي مردمي در نهادها، شركت‌ها، مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها محسوب مي‌شود كه به‌نوعي به افكار عمومي، هدف اصيلي براي مبارزه سياسي بخشيده است.[29] به باور سبزها، آنها در آلمان موفق شده‌اند حزبي را تشكيل دهند كه سرسختانه با حزب جايگزيني براي آلمان مبارزه مي‌كند؛ درحالي‌كه ديگر احزاب سياسي به خانه‌تكاني آراي خود پرداخته‌اند تا با گردشي خيانتكارانه براي جذب شعارهاي راست افراطي، طرفداران حزب جايگزيني براي آلمان را بخرند. درنتيجه، حزب سبز با تعهد به اصالت خود در افكار عمومي به تنها جريان متضاد با راست افراطي تبديل شد.[30] امروز حزب سبز علاوه‌بر موضوعات مربوط به محيط‌زيست موقعيت خود را با موضع‌گيري‌هاي محكم درمورد اروپاگرايي، ضدنژادپرستي و مقابله با ديدگاه‌هاي راست افراطي تثبيت كرده است.[31]

- تضعيف اتحاديه اروپا و چهره‌هاي آن: يكي ديگر از مسائلي كه از ديد كارشناسان در قدرت گرفتن حزب سبز در آلمان نقش داشته است، تضعيف «سه ميم» (مركل، مكرون، مي) در اروپا، به‌ويژه تضعيف مركل در آلمان بوده است. درحالي‌كه شرايط جهان پس‌از روي‌كار آمدن ترامپ و جنگ اقتصادي بين آمريكا و چين به‌گونه‌اي رقم خورده است كه اتحاديه اروپا به شخصيت‌هايي قوي در رأس قدرت نياز دارد، اما اين سه ميم، در داخل با مشكلات و چالش‌هاي فراواني روبه‌رو شده‌اند و امروز فقط مكرون را مي‌توان صاحب قدرت دانست.[32] بنابراين، نوعي فرار روبه جلو موجب شد براي مثال انتخابات پارلمان اروپا به پديده تبديل شود: در ركوردي بي‌سابقه، بيش از 50 درصد از شهروندان نگران اروپايي حائز شرايط رأي در اين انتخابات شركت كردند، احزاب راست افراطي در اروپا و به‌ويژه در فرانسه با شكستي غيرقابل پيش‌بيني مواجه شدند، و موفقيت حزب سبز ركوردي تاريخي ثبت كرد كه همه اين نتايج به‌نوعي ناشي از نگراني افول اروپاگرايي و ارزش‌هاي آن بوده‌اند.

 

 

چالش‌هاي پيشِ روي جريان‌ها و احزاب سبز

زماني‌كه گياه‌خواري يا سبك زندگي سبز قرار است براي تمامي افراد اجتماع اجباري شود، بي‌ترديد با مخالفت‌هايي رويارو خواهد شد كه در زمره چالش‌هاي حزب سبز محسوب مي‌شوند. در اين بخش، به بررسي برخي چالش‌هاي حزب سبز پرداخته شده است.

- شكاف اجتماعي، هزينه پيروزي حزب سبز:‌ نه فقط شكاف ائتلاف احزاب بزرگ آلمان يكي از علل پيروزي سبزها بوده است، بلكه نتيجه آينده كوتاه‌مدت تفوق سبزها هم بروز شكاف در جامعه اين كشور خواهد بود. سبزها با مسئله اينكه چگونه قرار است هزينه‌هاي گذار به هدف نجات جهان پرداخت شود و چه كسي قرار است آن را پرداخت كند، در جامعه آلمان نيز مانند فرانسه و بريتانيا موجب ايجاد شكاف شده‌اند. در آلمان موفقيت سبزها در شهرهاي بزرگ، شكاف عميقي بين مناطق وابسته به معادن كه به حزب جايگزيني براي آلمان رأي داده‌اند و مناطق همسايه آنها كه وابسته به اقتصادي از نوع ديگر هستند به‌وجود آورده است. همچنين در هردوي اين مناطق سبزها موجب شكاف بين نسل جوان و كهنسال، همچنين شكاف بين حاميان جهاني‌سازي و افرادي كه از اين روند هراس دارند شده است.[33]

- تقسيمِ ناگزير وزن سياسي با ديگر احزاب: تجربه امانوئل مكرون در فرانسه، به سبزهاي آلمان آموخته است كه بايد موضوعات اجتماعي و محيط‌زيستي را همگام با يكديگر پيش ببرند و جهت گذار، لازم است دولت براي كمك به مردمي كه به آنها هزينه‌اي تحميل مي‌شود، براي مثال كارگران معادني كه به‌علت آلودگي محيط‌زيستي بسته مي‌شوند اقداماتي را پيش‌بيني كند. بااين‌حال، نزديكي موضوعات اجتماعي و محيط‌زيستي به آن معناست كه سبزها ناگزيرند به احزاب سوسياليست نزديك شوند و اين ممكن است به معناي تقسيم وزن سياسي بين سبزها و ديگر احزاب، درنتيجه كمرنگ شدن دستورِ كار آنها شود.[34]

- شكاف در حزب سبز: يكي ديگر از چالش‌ها فائق آمدن بر اشكالات ساختاري و حمايتي خود حزب سبز است. آلماني‌ها مي‌دانند كه حزب سبز بي‌اشكال نيست و يكي از بزرگترين ضعف‌هاي آن انشعاب اكوسوسياليست‌ها، اكوليبرال‌ها و اكومحافظه‌كارها در آن است. مشخص نيست بايد از حزب سبز انتظار افرادي را داشت كه تغيير دهنده سيستم هستند يا ناجي محيط‌زيست. باوجوداين، آنچه موجب ادامه پيروزي سياسي حزب سبز مي‌شود، تمايل مردم براي زندگي روزمره مرفه و رويكرد اخلاقي‌تر در حوزه سياست است. به عبارت ديگر، تازماني‌كه حزب سبز در آلمان تنها حزبي باشد كه خواهان ثبات سياسي است، حاميان خود را حفظ خواهد كرد. اين مهم با توجه به تاريخچه حزب سبز به‌عنوان حزب چپ و حامي تغيير بسيار جالب است. [35]

- عضوگيري از احزاب ديگر: چالش واقعي آتي حزب سبز براي ادامه پيروزي، گذر از رأي‌هاي شناور، رأي‌هاي احساسي بعد از بحران‌هاي محيط‌زيستي، و رأي‌هاي جوان، به جلب اعتماد اعضا و حاميان احزاب ديگر است. اين حزب بايد خود را به دموكراسي ليبرال و نهادهاي آن نشان دهد و بتواند بعد از سال‌ها حكومت ائتلافي، جايگزيني واقعي به رأي‌دهندگان آلماني ارائه دهد. درنتيجه، رويكرد سبزها تشخيص مشكلات، پاسخ واقعي، ثبات قدم و عمل‌گرايي در اهداف خواهد بود.[36]

- تمرين رهبري: چالش ديگر حزب سبز تمرين رهبري است. اين حزب فقط زماني‌كه بتواند رشد سريع و مسئوليت ناگهاني خود را هضم كند مي‌تواند از قالب حزب مخالف جريان اصلي به حزبي رهبر تبديل شود كه اين مسئله بسيار دشوار است.[37] برخي‌از حاميان حزب سبز، خود براين باورند كه آنها بر موج ترس از تغييرات اقليمي سوار شده‌اند و بعيد به‌نظر مي‌رسد روزي بتوانند رهبري سياسي آلمان را برعهده بگيرند.[38]

- اشتباهات رسانه‌اي: يكي ديگر از چالش‌هاي حزب سبز با توجه به گستردگي حضور آنها در رسانه‌ها، ممانعت از بروز اشتباهات رسانه‌اي است. به‌ويژه در عصر ديجيتال، آنچه آنها هرگز نمي‌توانند از مركل كپي كنند اين است كه مركل هرگز از كلمه‌اي اشتباه استفاده نكرد و ترجيح مي‌داد ارتباط برقرار نكند تا اينكه ارتباطي اشتباه برقرار كند.[39]

 

نتيجه‌گيري

از ديد بسياري از بدبينان، حزب سبز در آلمان و اروپا مانند هندوانه‌اي است كه بيرون آن سبز است و داخل آن قرمز، يعني ماركسيستي است. آنان رشد حزب سبز را نتيجه تلاش آمريكا براي از‌بين بردن هارتلند اقتصادي اتحاديه اروپا يعني آلمان مي‌دانند. از نظر آنها، آلمانِ سبز در خوابي است كه آمريكا و چين برايش تدارك ديده‌اند و طرح «اول آمريكا» و «ساخت چين 2025»[40] پيش‌درآمدهايي هستند كه ارزش كارخانه‌هاي آلماني را به‌شدت پايين خواهند كشيد. به باور بدبينان به حزب سبز، آمريكا فقط تا‌زماني از حضور آلمان در بازار رضايت دارد كه بتواند وزنه‌اي در برابر چين باشد، اما درنهايت چين دست از رقابت با صنعت آلمان برمي‌دارد و اين زماني است كه حمام خون براي اقتصاد آلمان‌ به‌راه مي‌افتد.

درنتيجه، بسياري پاشنه آشيل سبزها را اين مسئله مي‌دانند كه اقتصاد مدنظر آنها نيازمند ملتي است كه كاملاً از‌نظر اقتصادي بي‌طرف باشد و بتواند صنايع خود را ازخلال فقر انرژي به‌كار اندازد. حتي‌اگر تصور كنيم آلمان روزي به اين ملت تبديل خواهد شد، بازهم خوانش تاريخ و شرايط انساني نشان مي‌دهد كه بشر به‌شكل ماهوي، گونه‌اي صلح‌طلب با اين شعار كه «زندگي كن و بگذار زندگي كنند» نيست. پيوستن به پيمان‌ها و احترام به مرزها و قيموميت‌ها اغلب ازخلال پذيرشي دوجانبه و اين پذيرش براساس مقايسه قدرت پديد مي‌آيد؛ پس تازماني دستورِ كار سبزها پايدار باقي مي‌ماند كه كشوري قوي‌تر در مسير آنها ظاهر نشود و نخواهد بر دارايي‌هاي آنها دست‌درازي كند.

بر ‌اساس اين فرايض، بسياري از حاميان ليبراليسم براين باورند كه حمايت مردم از حزب سبز: استخدام قصابان آلمان و نشان‌دهنده شكست احزاب چپ‌گراي جريان اصلي است. به نظر اين عده، اين احزاب چپِ جريان اصلي كه خود امروز در چالش رسوايي‌هاي فساد درگير شده و اعتبارشان را از دست داده‌اند، ناگزير در فرصتي، طرفداران خود را به حزب چپ‌گراي جايگزين و عاري از فسادِ «سبز» هدايت كرده‌اند.

بااين‌حال، صرف‌نظر از اين نگاه‌هاي تندو‌تيز بايد گفت واقعيت صحنه نشان مي‌دهد كه بزرگترين مشكل اروپا و آلمان در سال‌هاي پيشِ رو احتمالاً پديده اروپاگسترِ ضديت با جريان‌هاي مردم‌سالار به‌ويژه ازسوي جناح‌هاي راست، و در طولاني‌مدت مديريت تغييرات آب‌وهوايي است. درنتيجه، اينكه چرا مردم اروپا و آلمان، راه‌حل را در حمايت از سبزها دانسته‌اند، بسيار ساده است. از ديد مردمِ سبز اروپا و آلمان، اگرچه مهاجرت و جنگ بحران‌هاي امروز هستند، اما علت وجودي هردوي آنها، مسائل محيط‌زيستي بوده است. درنتيجه، اگرچه شايد بتوان با پاسخ‌هاي پوپوليستي بحران مهاجرت و جنگ را براي مدتي در خاك خود كمرنگ كرد، اما چاره اصلي آنها گذر از ديدگاه كوتاه‌مدت رفاه امروز و پيوستن به آراي حافظ محيط‌زيست، امنيت، صلح، و ثبات است.[41]

بي‌شك حزب سبز در مسير خود بايد بياموزد پيروزي در انتخابات با پيروزي در سياست متفاوت است و همانگونه كه مكرون انتخابات فرانسه را بُرد، ولي در نزاع سياسي ناموفق بود، نداشتن هدف مشخص سياسي در موضوعات سياست خارجي و داخلي مي‌تواند منجربه شكست كل جريان شود. بنابراين، آينده حزب سبز اگر زماني‌ بتواند قدرت را در دست بگيرد كاملاً به نحوه رويارويي‌اش با «دوراهي مكروني» بستگي دارد: يا تغيير دستورِ كار خود و دور شدن از بنيان اصلي حزب؛ يا درنظر گرفتن اصلاحاتي دور از دسترس و به‌جان خريدن خطر اعتراضات مردمي.[42]

مسلماً آلمان مشابه با فرانسه نيست و بسياري از مشكلات اجتماعي فرانسه در آلمان ديده نمي‌شود؛ بااين‌حال، جريان سبز، بسته به اينكه كدام‌يك از مسيرهاي دوراهي را انتخاب كند و با چه حزبي ائتلاف تشكيل دهد، با احتمال رويارويي با مخالفت حاميان خود نيز مواجه است.

 

[1] Annalena Baerbock

[2] Robert Haveck

[3] Gerhard Schroder

[4] Joschka Fischer

[5] Jochen Bittner. “The Greens Are Germany’s Leading Political Party. Wait, What?”, The New York Times, 2019.

[6] Michael Bröning. “Germany’s Green Wave”, Project Syndicate, 2019.

[7] Simon Schütz. “How Germany's Green Party Keeps Winning”, NPR, 2018.

[8] Jochen Bittner. “The Greens Are Germany’s Leading Political Party. Wait, What?”, The New York Times, 2019.

[9] Michael Bröning. “Germany’s Green Wave”, Project Syndicate, 2019.

[10] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[11] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[12] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[13] Michael Bröning. “Germany’s Green Wave”, Project Syndicate, 2019.

[14] Michael Bröning. “Germany’s Green Wave”, Project Syndicate, 2019.

[15] Michael Bröning. “Germany’s Green Wave”, Project Syndicate, 2019.

[16] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[17] Justin Huggler. “Green Party membership soars in Germany as young take a stand against populism”, The Telegraph, 2019.

[18] Justin Huggler. “Green Party membership soars in Germany as young take a stand against populism”, The Telegraph, 2019.

[19] Simon Schütz. “How Germany's Green Party Keeps Winning”, NPR, 2018.

[20] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[21] Friedrich Naumann

[22] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[23] Rainer Zitelmann, Tichys Einblick. “Why Germany’s Green Party Is So Strong: A Wake-Up Call”, Watts up with that?, 2019.

[24] Jochen Bittner. “The Greens Are Germany’s Leading Political Party. Wait, What?”, The New York Times, 2019.

[25] Judy Dempsey. “Judy Asks: Should Germany Dump Nord Stream 2? Can it?”, Carnegie Europe, 2018.

[26] Erik Kirschbaum. “How climate change transformed Germany’s Greens into the country’s most popular political party”, Los Angeles Times, 2019.

[27] Cem Ozdemir

[28] Chantal Sullivan-Thomsett. “How Germany’s Green party took on the far right to become a major political force”, The Conversation, 2019.

[29] Chantal Sullivan-Thomsett. “How Germany’s Green party took on the far right to become a major political force”, The Conversation, 2019.

[30] Justin Huggler. “Green Party membership soars in Germany as young take a stand against populism”, The Telegraph, 2019.

[31] Chantal Sullivan-Thomsett. “How Germany’s Green party took on the far right to become a major political force”, The Conversation, 2019.

[32] Judy Dempsey. “Europe’s Big Three “M”s Weaken the EU”, Carnegie Europe, 2018.

[33] Anna Lehmann. “German Greens are on the rise. But the nation is divided”, The Guardian, 2019.

[34] Anna Lehmann. “German Greens are on the rise. But the nation is divided”, The Guardian, 2019.

[35] Simon Schütz. “How Germany's Green Party Keeps Winning”, NPR, 2018.

[36] Simon Schütz. “How Germany's Green Party Keeps Winning”, NPR, 2018.

[37] Jochen Bittner. “The Greens Are Germany’s Leading Political Party. Wait, What?”, The New York Times, 2019.

[38] Erik Kirschbaum. “How climate change transformed Germany’s Greens into the country’s most popular political party”, Los Angeles Times, 2019.

[39] Jochen Bittner. “The Greens Are Germany’s Leading Political Party. Wait, What?”, The New York Times, 2019.

[40] Made in China 2025

[41] Justin Huggler. “Green Party membership soars in Germany as young take a stand against populism”, The Telegraph, 2019.

[42] Michael Broning