عقل نقاد و جايگاه اروپا در نظم جهاني جديد


متغير دگرگوني نظم و نظام بين‌الملل‌ متغيري بسيار مهم در اتخاذ نوع استراتژي‌هاي اقتصادي، امنيتي و سياسي از سوي رهبران آلمان است. پيش از اين، فهم از دگرگوني‌هاي نظام بين‌الملل در اوايل قرن بيست‌ويك و پايدار ندانستن نظام تك قطبي باعث شده بود آلماني‌ها 1-نسبت به همراهي كامل با آمريكا در موضوعات مختلف بين‌المللي از جمله همكاري در جنگ عراق دچار ترديد شوند، 2-بر خلاف تلاش آمريكا براي فشار حداكثري براي ضربه به قدرت صادراتي چين و يا تحريم كامل روسيه، پيمان راهبردي تجاري خود را با اين دو كشور حفظ كنند و 3- بعد از هشتاد سال از جنگ جهاني دوم و با توجه به جهت‌گيري‌ها و ائتلاف‌هاي جديد در عرصه بين‌المللي از لهستان عذرخواهي كنند.

امروز و در نزديك به پايان دهه دوم قرن بيست و يكم با مطالعه دو مرور و نقد از كتاب يوشكا فيشر وزير اسبق امور خارجه آلمان به نام «زوال غرب: اروپا در نظم جهاني قرن 21»، اهميت اين متغير بيش از هر زمان ديگري در نظر نگارنده تثبيت شد. در ادامه ضمن توضيح موضوعات اساسي كتاب (با بهره‌گيري از معرفي پاول هوكنش و اوليور اوستكونيل)، نكات مدنظر خود را مطرح خواهم كرد.

 يوشكا فيشر وزير خارجه اسبق آلمان و معاون صدراعظم آلمان(1998-2005) به گفته پاول هوكنش تحليل‌گر سياسي آلماني، در دوره هفت ساله حضور خود در وزارت خارجه در جهت پويايي سياست خارجي آلمان و گسترش اتحاديه اروپايي در مركز اين قاره بسيار فعال عمل كرد. اين پويايي از سوي يك اروپايي پرشور، با وفاداري به شراكت فراآتلانتيك اروپا و آمريكا همراه بود اما به ميزاني نبود كه آلمان خود را به طور كامل فرمانبردار آمريكا نشان دهد. نمونه موفق حفظ اين تعادل به اعتقاد فيشر به رد درخواست بوش پسر از سوي آلمان براي همراهي اين كشور در جنگ عراق بود.

وزير اسبق امور خارجه آلمان در كتابش با طرح موضوعاتي از قبيل روي كار آمدن ترامپ، مساله برگزيت، رشد چين، رويكرد تهاجمي روسيه و ملي‌گرايي روز افزون اروپا مهم‌ترين استدلال‌هاي خود را درباره زوال اروپا و غرب مطرح مي‌كند. فيشر اگرچه روي كار آمدن ترامپ و طرح مساله برگزيت را به عنوان نشانه پررنگ سرعت گرفتن زوال غرب مي‌داند، اما معتقد است حتي با ورود كلينتون به كاخ سفيد و طرح نشدن مساله برگزيت باز چيزي در مورد افول تدريجي غرب تغيير نمي‌كرد. زوال تدريجي از نظر وي در مقابل فروپاشي قرار مي‌گيرد كه شوروي پيش از اين در دهه 90 ميلادي تجربه كرده بود.

زوال تدريجي غرب آغاز شده است زيرا اروپا بهترين فرصت ممكن را براي بهبود شرايط كنوني، در دهه90 ميلادي و بعد از فروپاشي شوروي از دست داد. زماني كه اروپا مي‌بايستي به جاي تحقير شوروي و تزريق مداوم احساس بازنده بودن، اين كشور را به عنوان بخشي از خود مي‌پذيرفت تا اكنون به يك تهديد دائمي تبديل نشود. علاوه بر اين تهديد، اروپا با چارچوب‌هاي امنيتي – نظامي ناكارآمد روبروست، نهادهاي تاثيرگذار اروپايي قدرت پيشين خود را از دست داده‌اند، قوانين دسته‌جمعي در حوزه مهاجرت و آوارگي از سوي كشورهاي مختلف رد شده، رژيم‌هاي تسليحاتي و هسته‌اي در حال تضعيف شدن است، دوران طلايي همبستگي و انسجام فراآتلانتيك به پايان رسيده و با رفتن ترامپ نيز به حالت پيش از آن برنمي‌گردد.

معاون اسبق صدر اعظم آلمان با تاكيد بر تاخير اروپا در فهم اين موضوع كه تحولات اساسي مرتبط باقدرت در نظم و نظام بين‌الملل در آسيا اتفاق خواهد افتاد، نسبت به مساله رشد چين و لزوم توجه بيشتر به روابط با اين قدرت آسيايي واكنش نشان مي‌دهد. علاوه بر اين تاخير در فهم تحولات كلان بين‌المللي، تنش‌هاي موجود در اروپا بين ملي‌گرايي و بين‌المللي‌گرايي، بين محافظه‌كاري و كساني كه معتقد به ايفاي نقش فعال و مشاركت جدي اروپا در ساختن نظم جديد جهاني هستند باعث شده تا نتوان آينده‌اي روشن براي اروپا متصور شد. اروپا در شرايط كنوني نه به لحاظ ذهني و نه به لحاظ سياسي آماده دگرگوني در حال اتفاق و شكل‌گيري نظم جهاني دوگانه چين-آمريكا نيست. مساله‌اي كه به دليل نبود يك فهم دقيق از جايگاه اروپا در نظم بين‌الملل جديد، يك فاجعه است. فاجعه بودن اين مساله از نظر فيشر را مي‌توان از اين زوايه توضيح داد كه در نظم و نظام جهاني با محوريت آمريكا و چين، اروپا چه به شكل مجموعه‌اي از كشورها و چه به شكل اتحاديه، بدون داشتن يك طرح مشخص امنيتي يا از صحنه بازيگري جهاني حذف خواهد شد يا اينكه تا مدت‌ها فرمانبردار نظم مورد نظر كشوري مثل چين خواهد بود.

در شرايط دگرگوني بين‌الملل تصوير شده توسط فيشر، رشد چين و در نتيجه شكل‌دهي به قرن چيني با توجه به ابتكاراتي مانند يك كمربند يك راه و همراهي كشورهاي نوظهور با آن ممكن خواهد شد. چين اگرچه به راحتي از قدرت نرم آمريكا عبور نمي‌كند، اما با فهم دقيق نسبت به عامل موثر در ايجاد برتري جهاني يعني فن‌آوري‌هاي نوآورانه توانسته «شنژن» را در مقابل «سيلكون ولي» ايجاد كند. اين تحول در حالي صورت گرفته كه اروپا بر خلاف قرن بيستم كه دست بالاي تكنولوژيكي را داشت، در قرن بيست و يكم نه تنها هيچ مزيتي در اين حوزه ندارد، بلكه شركت‌هاي معتبر بين‌المللي براي جذب سرمايه در اين حوزه هم ندارد. در اين شرايط كه اروپا را بحران اقتصادي، انزوا و ملي‌گرايي افراطي فراگرفته، پيشنهاد فيشر به پيش بردن اروپا با كمك ايده‌هاي پيشروانه مكرون درباره تصميم‌گيري كشورها موثر اروپايي به جاي تصميم‌گيري بر اساس اتفاق آرا است. اينكه در اين شرايط مركل و مكرون تلاش خود را براي حفظ اتحاديه انجام دهند.

عقل نقاد و آينده اروپا

اگرچه به فيشر اين انتقاد وارد است كه به اندازه طرح مسائل و مشكلات پيش روي اروپا، ايده‌هاي جديدي براي حل آنها مطرح نكرده است اما با الهام از مقاله كانت يعني «روشنگري چيست؟» مي‌توان كتاب فيشر را يك ارزيابي انتقادي و در عين حال روبه جلو از شرايط حال حاضر اروپا ارزيابي كرد. جايي كه كانت، تفاوت ميان دوران پيشا روشنگري با روشنگري را در بهره‌گيري انسان از عقل نقاد مي‌دانست. جايي كه عزم و شهامت در به كارگيري فهم خود بدون راهنمايي ديگري مبناي عمل انسان‌ها قرار گرفت. با اين الهام، كتاب فيشر را مي‌توان نماد عقل نقاد اروپا در شرايط بحراني پيش‌رو دانست. اين كتاب در دوران بحران اروپايي مي‌تواند نقطه اتكاي رهبران اروپا براي اجرايي كردن ايده‌هاي جمعي باشد. اين كتاب نماد عقل نقاد عصر اطلاعات و ارتباطات است كه در آن زنگ خطر براي جايگاه آتي اروپا در نظم جهاني به صدا درآمده است.

اما فراسوي فهم درست نخبگان اروپايي در نقد وضعيت خود كه نمونه ديگري از آن را در سخنراني  27اوت 2019 امانوئل مكرون در كنفرانس سالانه ي با سفراي آن كشور و شهامت به كارگيري فهم و عقل خود نقاد بايد به آنها گوشزد كرد كه دفاع تمام قد و تلاش براي اجرايي كردن توافق برجام فارغ از تمام بازي‌هاي سياسي و غير سياسي آن مي‌تواند نقطه اتكاي اروپا براي رسيدن به اعتبار و منزلت بين‌المللي باشد. برجام به عنوان كامل‌ترين و قوي‌ترين سند عدم اشاعه هسته‌اي تاريخ جهان مي‌تواند سكوي پرتاب اروپا به سمت يك هويت سياسي مستقل از آمريكا باشد. ايستادگي تمام قد براي حفظ برجام و انجام كامل تعهدات نسبت به ايران مي‌تواند يكي از محرك‌هاي اصلي تبديل اروپا به كنشگري موثر در عرصه بين‌المللي باشد.