سياست روسيه در فرايند ثبات شبهقاره
مقدمه
كشورهاي هند، پاكستان و افغانستان واقع در جنوب آسيا بهعنوان منطقه حائل با خارج نزديك روسيه در هندسه سياست خارجي اين كشور جايگاه ويژهاي دارند و تحولات آنها ازسوي رهبران كرملين با جديت تمام دنبال ميشود. موضوعاتي چون: تروريسم و افراطگرايي، قاچاق مواد مخدر و ايجاد تنش و ناآرامي در كشورهاي فوق، نگرانيهاي عمده مسكو را در رابطه با آنها شكل ميدهد. در سالهاي اخير، رويكرد مسكو در مقابل معادلات اين منطقه اين بوده است كه فرضيه همكاري و تعاملش با طالبان ازيكسو، و مديريت تنشهاي هند و پاكستان ازسويديگر را در قالب سياستهايي چون: تعامل با طالبان، شناسايي آن بهعنوان بخشي از نيروهاي محلي و تأييد عضويت دائم هند و پاكستان در سازمان همكاري شانگهاي قوام بخشد. آنچه نوع كنشگري مسكو در جنوب آسيا را حائز اهميت جلوه ميدهد اين است كه معادلات پراكنده در اين منطقه و سياستهاي متمايز روسيه درقبال هريك از تحولات را چگونه ميتوان بهعنوان مبناي اصلي سياست خارجي اين كشور تبيين و بررسي كرد؛ به بيان ديگر، در واكاوي موضوع فوق تلاش بر آن است كه به اين سؤال اصلي پاسخ داده شود كه سياست فعال روسيه در جنوب آسيا با چه هدفي پيگيري ميشود.
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت كه روسيه بهدليل مجاورت اين منطقه با خارج نزديك خود و لزوم تأمين امنيت آن، از تسري هرگونه بيثباتي و افراطگرايي به آسياي مركزي ممانعت ميورزد، ضمن اينكه احيا و تثبيت جايگاه بينالمللي خود در خلال عدم حضور ايالات متحده در مناطق مختلف جهان ازجمله شبهقاره را دنبال ميكند.
معادلات جنوب آسيا
معادلات در منطقه جنوب آسيا در قالب اهميت عوامل جغرافيايي و ژئوپليتيك براي امنيت ملي قابل تحليل و بررسي است. تنشهاي هند و پاكستان ريشه در عامل ژئوپليتيك دارد، بهصورتيكه با پايان يافتن سلطه بريتانيا و استقلال كشورهاي شبهقاره هند و آسياي جنوبي، اين منطقه محل درگيري و مناقشه شده، همچنين جنگ بر سر تجزيه ميان هند و پاكستان به كشته شدن و پناهندگي ميليونها نفر منجر گرديده و پس از سالها اين منطقه همچنان منعكسكننده مجموعهاي از پديدههاي متعارض است. هرچند نهادهاي سياسي در اين كشورها تثبيت شدهاند و هريك از مسيرهايي جداگانه، رسيدن به آرمانهاي شهروندان و حفظ ساختار دموكراتيك را دنبال ميكنند، همچنان نگرانيهاي بزرگي وجود دارد. تداوم تنشهاي هند و پاكستان ازيكسو و معادلات موجود در افغانستان در سايه حضور طالبان و قدرتهاي بزرگ ازسويديگر، بر پيچيدگيهاي اين منطقه افزوده است كه بررسي جداگانه هريك را لازم و ضروري ميسازد.
ـ تنشهاي هند ـ پاكستان
تاريخچه اختلاف هند و پاكستان بر سر منطقه كشمير به پيش از تشكيل دولتهاي آنها بازميگردد؛ اما همراه شدن آن با عقايد مذهبي و خواسته هريك از كشورها مبنيبر قرار گرفتن اين بخش در چهارچوب مرزهاي خود، زمينه تداوم بحران و عدم يافتن راهحل را فراهم آورده است. مناقشه فوق در اوايل سال 2019، بهدليل حمله تروريستي گروه جداييطلب پاكستان در منطقه كشمير تحت كنترل هند و بهدنبال آن، نقض حريم هوايي پاكستان ازسوي هند ابعاد گستردهاي پيدا كرد، بهصورتيكه بازيگران منطقهاي و بينالمللي با درنظر داشتن قابليتهاي هستهاي طرفين و نگراني از تشديد درگيري نهتنها در منطقه، بلكه در سطح جهان هر دو بازيگر را به خويشتنداري دعوت كردند. آلكسي كوپريانوف، پژوهشگر مؤسسه اقتصاد جهاني و روابط بينالملل آكادمي علوم روسيه، تحولات موجود ميان دهلي و اسلامآباد را در سطح داخلي ارزيابي ميكند كه با توجه به برتري اقتصادي و نظامي هند ازيكسو، و همسايگي دو كشور و اثرپذيري از ناآراميها ازسويديگر، بيش از اين بسط و گسترش نخواهد يافت. وي با اشاره به مؤلفه هستهاي بودن دو كشور تحليل ميكند كه براساس دكترين هستهاي هند، اين كشور در بهكارگيري تسليحات اتمي پيشقدم نخواهد بود؛ اما درقبال حملات هستهاي ساير كشورها تسليحات خود را بهعنوان پاسخي متقابل بهكار خواهد گرفت. درحاليكه دكترين هستهاي پاكستان اين كشور را در اقدامات پيشدستانهاي كه موجوديت و يكپارچگي سرزميني آن را مورد تهديد قرار دهد مجاز به استفاده از سلاح هستهاي ميكند، اسلامآباد با درنظر داشتن تمامي محدوديتهاي خود و توانمنديهاي نظامي دهلي تمايلي به واكنش در چنين سطحي ندارد. لذا سلاح هستهاي و مشروعيت بهكارگيري آن ازسوي طرفين، ابزاري بازدارنده تلقي ميشود.
ـ فرايند صلح افغانستان
افغانستان تجربه چندين دهه بحران عميق سياسي و اجتماعي ـ اقتصادي و درگيريهاي مستمر را بهدليل بيتوجهي به روشهاي تغيير منازعه و دستيابي به توافقات كوتاهمدت داشته است، بهطوريكه حلوفصل اختلافات و درگيريهاي داخلي بهصورت جدي به اولويت اصلي نيروهاي اجتماعي ـ سياسي و حتي مردم افغانستان تبديل شده است. فرايند صلح در افغانستان با حضور بازيگران داخلي، منطقهاي و بينالمللي را در سه مرحله بايد بررسي و ارزيابي كرد:
1. مرحله عدم قطعيت: مرحله اول فرايند صلح در افغانستان منجربه عدم توافق ميان بازيگران ملي و بينالمللي درمورد نحوه برخورد با طالبان شد كه با توجه به نبودِ اجماع درمورد راهكارها و چگونگي ارتباط با طالبان، بياعتمادي ميان دولت افغانستان و شركاي بينالمللي را بهدنبال داشت. در اين مرحله، كرزي درخواست كرد كه نام چند تن از رهبران پيشين طالبان ـ كه يا خشونت را ترك گفته بودند و يا صلح را ازطريق برنامههاي مذاكرات دولت پذيرفته بودند ـ از فهرست تحريمهاي قطعنامه 1267 سازمان ملل حذف شود كه اين امر مخالفت روسيه را بهدنبال داشت. مسكو مانند سياست اوليه عدم مذاكره ايالات متحده با تروريستها با تلاشهاي تماس مخالفت كرد و فرض را بر اين داشت كه حذف نام طالبان از فهرست سبب ايجاد رويهاي براي ساير گروههاي تروريستي و دلگرمي شورشيان مشابه در آسياي مركزي خواهد شد. سطح بياعتمادي در اين مرحله، با شناسايي برخي ديپلماتها چون مايكل سمپل، نماينده ويژه اتحاديه اروپا در افغانستان ]بهدليل تماس با رهبران ردهبالاي طالبان و اطلاع نداشتن دولت افغانستان[ و برخي از مقامات سازمان ملل متحد در نقش عناصر نامطلوب به اوج خود رسيد و فرايند صلح در افغانستان با هرجومرج و ابتكارات ناهماهنگ و سازماننيافته بازيگران ملي و بينالمللي پايان يافت.
2. رويكرد دوجانبه (مذاكرات سياسي در سطوح بالا و تلاشهاي ادغام مجدد با سطح پايين): اين مرحله از فرايند نيز با شكست برنامه ادغام مجدد سطح پايين و و نيز تلاشهاي سطح بالا براي مذاكره مستقيم با طالبان پايان يافت كه اقدامات متعدد متناقض و ناهماهنگ بازيگران علت شكست مذاكرات برشمرده ميشود.
3. تلاش شتابزده براي معامله سياسي: در اين مرحله، طرفين در اجماع درخصوص موضوعات و دستورالعملها ناكام ماندند و نتايج چيزي بيش از گفتوگوهاي مقدماتي و تلاشهاي بيثمر براي اعتمادسازي نبوده است.
شكست فرايند صلح در افغانستان نهتنها به دلايل داخلي، بلكه متأثر از عوامل بينالمللي نيز بوده است. پايان يافتن مأموريت نيروهاي بينالمللي كمك به امنيت و خروج بخش چشمگير نيروهاي مسلح ايالات متحده از افغانستان از آن جمله است كه ضمن پيچيدهتر كردن اين معادله، آينده افغانستان را نيز بيشازپيش با ابهام و بيثباتي روبهرو كرده است. بايد گفت كه روسيه در نقش بازيگر بينالمللي، در مراحل فوق، نقش فعالي از خود بروز نداده است؛ زيرا تأمين منافعش را در اين كشور، از مسير حضور واشينگتن پيگيري كرده است.
بازي قدرتهاي بزرگ در منطقه
منطقه جنوب آسيا بهويژه بخش غربي آن بهلحاظ حضور بازيگراني چون: هند، پاكستان و افغانستان اهميت خاصي دارد، بهطوريكه معادلات منطقه در پرتو كنشگري آنها و همپيمانان و شركاي بينالمللي رقم ميخورد. با نگاهي به صفبندي موجود در منطقه ميتوان از ايالات متحده، چين و روسيه بهعنوان بازيگران نقشآفرين نام برد كه قادر به ايجاد نظم، ميانجيگري يا حتي برهمزننده ترتيبات موجود هستند. هر سه بازيگر در تحولات افغانستان با هدف كاستن از پيچيدگي فرايند صلح و ايجاد نظم حداقلي نقش بسزايي را ايفا كردهاندند. ايالات متحده با خروج نيروهاي نظامي خود هرچند بر پيچيدگي معادلات افزود، راهحلهاي ديپلماتيك را درپيش گرفت كه نمونه آن را در فعاليتهاي نماينده ويژه در امور افغانستان با تلاش بهمنظور وارد كردن طرفهاي ذينفع در معادله و كاهش تنشها و تسهيل مراحل صلح ميتوان مشاهده كرد.
بازيگري واشينگتن در تنشهاي هند و پاكستان براساس دو مؤلفه اصلي قابليت تحليل دارد: نخست آنكه، شراكت استراتژيك ميان دهلي نو و واشينگتن سبب ميشود كه طرفين در كنار يكديگر حضور يابند و بر عمق روابط خود بيفزايند، ضمن اينكه در خلال اختلافات مرزي هند و چين بر سر منطقه كوهستاني زنگان، منافع واشينگتن در همكاري با هند نيز تأمين شود. فعاليتهاي چين در اين منطقه در قالب ايجاد نخستين پايگاه نظامي خارجي در جيبوتي و خريداري هفتاد درصد سهام يكي از بنادر مهم در سريلانكا عنوان مهمترين رقيب ايالات متحده در منطقه جنوب آسيا را به پكن داده است كه اين امر منافع بازيگران فرامنطقهاي چون ايالات متحده را تهديد خواهد كرد. بااينحال، واشينگتن با درنظر داشتن همكاري استراتژيك بلندمدت با هند، در نقش يكي از سريعترين قدرتهاي اقتصادي درحال رشد دنيا، توازن قوا را حفظ خواهد كرد. روابط چين با هريك از بازيگران در منطقه نيز در چهارچوب ژئوپليتيك قابل تحليل است كه در مقاله حاضر، با توجه به رقابت آمريكا و روسيه بدان پرداخته نخواهد شد. سياست روسيه و بازيگري آن در منطقه شبهقاره نيز حائز اهميت است.
افغانستان در هندسه سياست خارجي روسيه عنوان منطقه حائل با خارج نزديك را داراست كه تحولات در آن، از دوره شوروي تاكنون نزد رهبران كرملين باجديت دنبال شده است. موضوعاتي چون: تروريسم، مواد مخدر و ناامني در اين كشور نگرانيهاي عمده مسكو را شكل ميدهند كه تاكنون درخصوص آنها تمهيداتي انديشيده شده است؛ اما رويكرد مسكو در سالهاي اخير مبنيبر شناسايي طالبان بهعنوان بخشي از نيروهاي محلي و يا ناميدن آنها به «جنبش آزاديخواه ملي» سبب شده است كه فرضيه همكاري و تعامل در سطح نظامي ميان مسكو و طالبان شكل گيرد، هرچند اين امر را مقامات رسمي كرملين انكار كردهاند.
پيشازاين، تنها كانال ارتباطي روسيه و طالبان در حوزههاي انساني، مرتبط با حقوق بشر و اسارت و گروگانگيري بود و از اين مسير، روسيه موفق به آزاد كردن دو خلبان روس در سالهاي 2014 و 2016 شد كه بهنوعي نشان از اثربخشي كانال مذكور داشت. علاوهبراين، طالبان كه از فوريه 2003 بهعنوان گروه تروريستي در ليست سياه دادگاه عالي روسيه قرار داشت و خروجش از اين فهرست مشروط به توقف فعاليتهاي تروريستي بود، در سال 2016، وزير امور خارجه روسيه از آمادگي كشور خود به همراه چين از حذف برخي افراد طالبان از فهرست تحريمهاي شوراي امنيت (كه اولي بر فهرست دادگاه عالي روسيه است) با هدف ارتقاء ديالوگ صلحآميز ميان كابل و جنبش طالبان سخن بهميان آورد كه هرچند به معناي مشروعيتبخشي به طالبان نيست، گام مهمي در راستاي ديپلماسي روسيه درقبال طالبان ارزيابي ميشود. سطح ديالوگ ميان مسكو و نيروهاي درگير در افغانستان تا بدان سطح ارتقا يافته است كه در اين كشور، برگزاري مذاكرات بينالافغاني را دستاوردي ديگر در سياست خارجي مسكو ميدانيم؛ زيرا طالبان علاوهبر آمادگي حضور در پشت ميز مذاكره، توزيع قدرت و شكست انحصارطلبي را نيز پذيرفت كه جملگي حاكي از قدرت اثرگذاري مسكو بر طالبان است. مسكو طالبان را نهتنها مشكل نميداند، بلكه آن را بخشي از راهحل قلمداد ميكند؛ لذا بهدنبال آن است كه قدرت نفوذ و تأثير خود بر اين گروه را افزايش دهد و برقراري صلح و ايجاد امنيت در افغانستان را به موفقيتهاي سياسي و ديپلماتيك خود بيفزايد.
علاوهبر معادلات افغانستان، تنشهاي هند و پاكستان نيز با جديت ويژهاي در دستور كار مسكو قرار دارد. دو كشوري كه در دوران جنگ سرد نوع روابطشان با مسكو درست برعكس آنچه امروز شاهد هستيم بود؛ اما تحولات در سطح منطقه و بينالملل آنها را در چينش امروزي قرار داده است. علاوهبر نوع همكاري و روابط هند و پاكستان با مسكو، حضور آنها در سازمان همكاري شانگهاي سبب حساسيت بيشازپيش كرملين به تنش ميان اين دو قدرت هستهاي شده است؛ لذا درصدد برآمده است كه با اتخاذ سياست «هويج و چماق» هر دو بازيگر را كنترل نمايد. اتخاذ ديپلماسي فعال اقتصادي و همكاري نظامي درقبال هند ازيكسو، و ايجاد جايگاهي ويژه در سياست خارجي خود از سال 2013 براي اسلامآباد و برقراري روابط نظامي و امنيتي با اين كشور ازسويديگر، نگاه توازنگر روسيه درقبال آنها را نشان ميدهد. روابط روسيه و هند در بعد نظامي با قرارداد ميليارد دلاري اخير در زمينه فروش سامانه موشكي «اس -400»، توليد دويست فروند بالگرد «كاموف -226»، فروش چهار ناوچه و ساخت 650 هزار قبضه سلاح كلاشينكف «اي كا 103» در هند و خريد دو هواپيماي ترابري «ايلوشين -78» در عاليترين سطوح قرار گرفته است، ضمن اينكه روابط اقتصادي خصوصاً در سايه تحريمها چشمانداز روشني را ميان طرفين نشان ميدهد. درخصوص روابط اسلامآباد و مسكو در سالهاي اخير بايد به رزمايشهاي مشترك نظامي با هدف تعميق همكاريهاي نظامي و توسعه نيروهاي مسلح دو كشور و همچنين فروش تسليحات روسيه به پاكستان اشاره داشت. در نگاهي كلي بايد گفت سياست روسيه در جنوب آسيا حفظ ثبات و ممانعت از پيچيده شدن معادلات در اين منطقه است كه در ادامه به اهداف كرملين از تعقيب سياست فوق خواهيم پرداخت.
اهداف روسيه در منطقه جنوب آسيا
سياست روسيه در منطقه جنوب آسيا مبنيبر برقراري موازنه ميان بازيگران، در سه سطح اهداف داخلي، منطقهاي و بينالمللي قابليت تحليل دارد. در سطح داخلي، همانطور كه ذكر شد، جنوب آسيا خصوصاً كشورهاي واقع در غرب، بهدليل مجاورت منطقه با آسياي مركزي (خارج نزديك مسكو) در سپهر سياسي مسكو بسيار حائز اهميت است؛ زيرا هرگونه ناآرامي در آن زمينه تسري به خارج نزديك را فراهم آورده و درنتيجه، امنيت و ثبات در آن را برهم خواهد زد. ايجاد امنيت در اين منطقه با تمهيدات مسكو در زمينه مبارزه با قاچاق مواد مخدر، افراطگرايي و تروريسم ارزيابي ميشود؛ بنابراين، كرملين بهدنبال آن است كه ازطريق كشورهاي واقع در شبهقاره برقراري امنيت را تأمين نمايد، بهطوريكه در مسير نيل به اهداف خود از حاكميتها و حتي بازيگران داخلي چون طالبان بهرهبرداري ميكند.
تنش و ممانعت از تشديد آن ميان هند و پاكستان بهعنوان اعضاي سازمان همكاري شانگهاي در سطح منطقه قابل ارزيابي است. ازآنجاكه هدف اصلي سازمان حلوفصل مسائل و مناقشات كشورهاي عضو است (نمونه آن به بحران تاجيكستان مربوط ميشود)، روسيه تأمين آن را با جديت پيگيري ميكند. درحقيقت، كرملين با به عضويت درآوردن دو كشور هند و پاكستان با پيشينه اختلافات مرزي در سازمان فوق درصدد بود كه جايگاه اين سازمان را كه تاكنون دستاورد ويژهاي هم نداشته است ارتقا، و از اين مسير تصوير ميانجيگري فعال از خود را ارائه دهد. موضوع كريدور شمال ـ جنوب و پروژه «يك كمربند ـ يك جاده» و تأمين امنيت آنها، جايگاه ويژه كشورهاي جنوب آسيا را در نزد مسكو يادآوري ميكند.
در سطح بينالمللي، حضور مسكو در منطقه شبهقاره در چهارچوب حضور ايالات متحده ارزيابي و تبيين ميشود. خلأ حضور واشينگتن در اين منطقه با توجه به الزام راهبردي آن در خروج نيروهاي نظامي از افغانستان و سياست نهچندان فعال درقبال تنش هند و پاكستان، زمينه بازيگري فعال مسكو را ايجاد كرده است. درواقع، روسيه بهدنبال آن است كه نهتنها جايگاه خود را در مقام قدرت بزرگ در معادلات بينالمللي با تمركز بر تمامي مناطق بازيابي كند، بلكه تثبيت آن خصوصاً در نزد واشينگتن اهميت بيشتري دارد؛ لذا برگزاري نشست بينالافغاني در مسكو، با حضور تمامي طرفهاي درگير داخلي و تعديل مواضع طالبان در توزيع قدرت، موفقيت بزرگي در سياست خارجي مسكو بهحساب ميآيد، ضمن اينكه تنش هند و پاكستان فرصتي را فراهم آورده است تا خلأ تسليحات آمريكايي در پاكستان با حضور مسكو پر شود و در اين معادله، چنانچه دهلي بر ادامه و تشديد تنشها اصرار ورزد، با فشار مسكو نهتنها در قالب تسليحات روسي، بلكه ادوات و تسليحات جديد چين نيز مواجه خواهد شد. بنابراين، مسكو سياستهاي خود را با دقت و ظرافت تمام درقبال هريك از كشورهاي شبهقاره تنظيم كرده است تا آنها او را در مقام قدرتي بزرگ و پراگماتيك در نيل به اهدافش ياري رسانند.
جمعبندي و توصيههاي راهبردي
درك مسائل و معادلات جنوب آسيا و سازِكار حل آن توسط بازيگران ازجمله ايران و روسيه اهميت زيادي دارد و مهم است كه اين دو بازيگر تهديدات ناشي از اين منطقه را چگونه ارزيابي ميكنند و هريك چه ابزاري و امكاناتي براي اثرگذاري دارند. در سطح داخلي، درك مشترك از تهديدات و ناامنيها در جنوب آسيا كه در ظهور و فعاليت گروههاي تندروِ مذهبي و يا مافياي مواد مخدر و مسئله مهاجرت بروز يافته است، هر دو بازيگر را ناگزير به همكاري ميكند. شناسايي طالبان ازسوي ايران و روسيه بهعنوان بخشي از نيروهاي محلي يا درگير در كشور، هرچند با ابزار متفاوت پيگيري شده، اما با هدفي مشترك كه همان ايجاد ثبات، امنيت و درنهايت، صلح است بهعنوان شاخصي ديگر در اين زمينه قابل ارائه است و ميتواند پيوندهاي تهران و مسكو را در اين سطح پيوند زند. در سطح منطقه نيز ارتقاء دستاورد سازمان همكاري شانگهاي در قالب مديريت تنشهاي هند و پاكستان ميتواند روسيه را درخصوص عضويت ايران در سازمان فوق و حلوفصل تنشهاي تهران و دوشنبه نيز مورد ارزيابي قرار دهد و در سطح بينالملل، رويارويي با برتريجويي و يكجانبهگرايي غرب و لزوم برقراري نظم مبتنيبر چندجانبهگرايي ميتواند دو بازيگر را بهسوي همكاري سوق دهد. بهطور كلي بايد گفت كه سياست و اهداف روسيه در منطقه جنوب آسيا در هر سه سطح داخلي، منطقهاي و بينالمللي در راستاي منافع ملي و اهداف جمهوري اسلامي ايران ارزيابي ميشود و ميتواند زمينه همكاري ميان ايران و مسكو در اين منطقه را ايجاد كند. بااينحال، توجه به برخي نكات لازم و ضروري بهنظر ميرسد:
نظر به اهميت پروژه كريدور شمال ـ جنوب و «يك كمربند ـ يك جاده» در نزد مسكو ازيكسو، و تعاملات آن با هند و پاكستان ازسويديگر، و لزوم ثبات و امنيت در منطقه سبب ميشود كه موقعيت ژئوپليتيك ايران و نقش آن در تضمين امنيت منطقه بيشازپيش برجسته شود؛ بهعبارتديگر، منطقه جنوب آسيا هرچند در محور سياستهاي مسكو داراي اهميت است، لازم است كه پيوند اين منطقه با ايران در محاسبات كرملين يادآوري شود، بهطوريكه روسها آگاهي داشته باشند كه تأمين صلح و ثبات در منطقه بدون حضور ايران امكانپذير نيست.
التعليقات