رويكرد تركيه نسبت به بحران غزه چيست؟


 
 
1. سطح داخلي: در فاصله جنگ جهاني نخست در سال‌هاي 1915ـ1916 امپرتوري عثماني در نبرد زميني و دريايي دشوار با مؤتلفيني قرار داشت كه مي‌كوشيدند با به‌دست آوردن كنترل تنگه‌هاي استانبول و چاناك، قلعه پايتخت را فتح و كنترل امپراتوري را به‌دست بگيرند. دراين‌ميان، بسياري از ملت‌هاي مختلف موجود در امپراتوري به‌ويژه فلسطيني‌هايي بودند كه با پيمودن 2500 كيلومتر خود را به ميدان‌هاي جنگ رساندند و هرگز به خانه‌هاي خود بازنگشتند. اين تصويري است كه در ذهن يك ترك نقش بسته است. در ذهنيت يك ترك از يك فلسطيني تصوير برادري است كه در روزهاي سخت به ياري او شتافته بود و ازاين‌رو كمك به وي در آنِ اضطرار امري واجب به‌شمار مي‌رود؛ زيرا تمايزي به نام عرب با ترك وجود ندارد. اگر به جايگاه جنگ چاناك قلعه و قداستي كه براي تركيه دارد آگاه باشيم متوجه مي‌شويم كه چرا درطول تاريخ جمهوريت تركيه هرچند حكومت سياست خاورميانه‌اي نداشته و نسبت به حوادث اين منطقه و حتي سرزمين‌هاي پيشين خود مسكوت مانده است، اما همواره حس همدلي و هم‌ذات‌پنداري با مردم فلسطين در ميان ملت ترك موج زده است. اين واقعيتي انكارناپذير است؛ زيرا چنانكه گفتيم فلسطين و فلسطيني يكي از مؤلفه‌هاي سازنده هويت جمعي تركيه است. اعتراضات مردم در شهرهاي مختلف در قالب راهپيمايي و سر دادن شعار، به پرواز درآوردن بادبادك‌هاي اعتراض، جمع‌آوري كمك‌هاي بشردوستانه و يا حمايت و اطلاع‌رساني اينترنتي و پايبندي به عزاي عمومي و حتي يادآوري شهداي چاناك قلعه همگي دلالت‌هايي بر اين امر هستند. ازسوي‌ديگر، در شرايط كنوني كه تركيه درگير بحران سوريه است، برخي معتقدند دليل طرح بحث غزه در شرايط كنوني به حاشيه راندن مسائل ديگر است اما در شرايطي كه مباحث مهمي در كشورهاي همسايه تركيه در جريان است صرف طرح همين بحث نشان‌دهنده عدم آشنايي با ساختار فكري و هويتي تركيه و سامان حاكم بر حزب عدالت و توسعه است. دراين‌خصوص، وقتي كتاب خاطرات تئودور هرزل را ورق مي‌زنيم، به صفحاتي مي‌رسيم كه در فاصله سال‌هاي 1902ـ1989 به‌دنبال اصرار نماينده هرزل به سلطان عبدالحميد دوم براي فروش بخشي از خاك فلسطين به رژيم صهيونيستي، سلطان عبدالحميد پاسخي درخور مي‌دهد: «اگر آقاي هرزل به اندازه‌اي كه دوست من هست، دوست شما نيز مي‌باشد به او توصيه كنيد كه ديگر وارد اين بحث نشود. من نمي‌توانم حتي يك وجب از خاك سرزمينم را به شما بفروشم؛ زيرا اين خاك متعلق به من نيست متعلق به مردم من است. مردم من اين امپراتوري را با جنگيدن براي آن، ريختن خونشان به‌دست آوردند و با خونشان آن را بارور كردند. ما پيش از اينكه اجازه دهيم يك وجب از آن از ما گرفته شود دوباره آن را با خونمان پوشيده خواهيم كرد... امپراتوري عثماني نه به من كه به مردم من تعلق دارد و من نمي‌توانم هيچ تكه‌اي از آن را جدا كنم. بگذاريد يهوديان ميلياردها دلارشان را حفظ كنند. اگر زماني امپراتوري من تقسيم شود ممكن است آنها فلسطين را مفت به‌دست آوردند ولي تنها جسد ما را مي‌توانيد تقسيم كنيد...».

2. در سطح منطقه‌اي: نگاه تركيه به فلسطين در چهارچوب سياست خاورميانه‌اي اين كشور قابل ارزيابي است. سياست خارجي تركيه از سال 2002 تاكنون كه حزب عدالت و توسعه در اين كشور به قدرت رسيد، تغييرات زيادي داشته است. يكي از بارزترين جنبه‌هاي تغيير اين سياست خارجي نگاه به شرق و سياست خاورميانه‌اي بود كه تركيه درپيش گرفته بود. اين نخستين‌بار در تاريخ يك حكومت در جمهوري تركيه به‌شمار مي‌رود كه حكومتي از انزواگرايي خودخوانده خاورميانه‌اي خارج شده و نسبت به منطقه سياستي مشخص براي خود تعريف كرده است؛ به‌نحوي‌كه توجه تركيه را تنها به بحران‌هاي منطقه‌اي و نزديك محدود نمي‌كند. دراين‌ميان، مسئله فلسطين يكي از مسائل مهم در دستور كار سياست خارجي تركيه قرار دارد. به‌طوري‌كه تركيه‌اي كه تا پيش از اين صرفاً فلسطين را به‌رسميت مي‌شناخت به‌ويژه از سال 2006 به بعد روابط اقتصادي، تجاري، سياسي و نظامي با غزه برقرار كرده است. اين كشور به‌دنبال سياست نوعثمان‌گرايانه‌اي كه به‌ويژه در بعد هويتي براي خود تعريف كرده است، و در راستاي ادعايي كه براي رهبري جهان اسلام دارد تلاش كرده است با استفاده از خلأ عمده‌اي كه اعراب در حمايت از فلسطين داشتند بدون توجه به ساير كنشگران حاضر در عرصه به‌عنوان كشوري سني و غيرعرب به حمايت از فلسطين بپردازد. نكته‌اي كه بايد به آن توجه شود جايگاه فلسطين در تصوير جديدي است كه تركيه در اين دوره در خاورميانه به‌عنوان حكومتي مسلمان و مدرن از خود ارائه كرده است و با پشتوانه غرب و آمريكا مي‌كوشد تا الگوي حكومتي خود را به ساير كشورهاي عرب منطقه‌اي صادر كند. در چنين بستري، مسئله فلسطين بعد از انتفاضه دوم زمينه مناسب را براي حضور و پذيرش تركيه به‌عنوان عضوي از ناتو و خواهان عضويت در اتحاديه اروپا، در خاورميانه بيش‌ازپيش فراهم مي‌كند.

3. در سطح سيستمي: توجه تركيه به مسئله فلسطين و حمايت از آن صرفاً در قالب سياست خاورميانه‌اي آنها ارزيابي نمي‌شود. در اينجا سياست خاورميانه‌اي تركيه بخشي از استراتژي كلان آنكارا به‌عنوان قدرتي مركزي و نيز در برابر اتحاديه اروپا به‌شمار مي‌رود. رهنامه عمق استراتژيك تركيه در عرصه سياست خارجي كه احمد داوود اوغلو به‌عنوان طراح آن شناخته مي‌شود با بازخواني جديدي از عمق تاريخي و جغرافياي تركيه در منطقه، آنها را به‌عنوان قدرتي مركزي معرفي مي‌كند كه نبايد خود را به ارتباط با آمريكا و اتحاديه اروپا محدود كند بلكه بايد با واقف بودن به ويژگي‌هاي خاص خود به‌عنوان قدرتي مركزي در تمامي مناطق پيرامون خود چون بالكان، آسياي مركزي و قفقاز، اروپا، خاورميانه و غيره به ايفاي نقش راهبردي بپردازد. ازسوي‌ديگر، همزمان با روي‌كار آمدن حزب عدالت و توسعه، مفاهيم جديدي در ارتباط با سياست خارجي تركيه چون شيفت‌محوري، نگاه به شرق و دوري از غرب و نوعثمان‌گرايي مطرح شد. ناظران بر اين عقيده بودند كه تركيه با توجه به سردي‌اي كه در روابطش با اتحاديه اروپا از سال‌هاي 2005 به بعد پيش آمده بود ديگر خواهان عضويت در اتحاديه اروپا نيست و مي‌كوشد در راستاي سياست نوعثمان‌گرايانه مناطق همجوار به‌ويژه در سرزمين‌هاي پيشين امپراتوري عثماني را تحت نفوذ قرار داده و در آنجا به ايفاي نقش بپردازد. اين درحالي است كه عده‌اي ديگر معتقدند اين رويكرد جديد تركيه، سياست جديد آنكارا براي كسب امتيازات جديد از اتحاديه اروپا و تسريع روند امور است به‌نحوي‌كه به اتحاديه اروپا نشان دهد كه پشت درهاي اين كشور نمانده است و گزينه‌هاي بديل ديگري براي آنها وجود دارد كه مي‌تواند تركيه را تا مقام يك كنشگر جهاني پيش برد.

چنانچه گذشت، نگارنده در اين تحليل معتقد است اهميت غزه براي تركيه در سطح داخلي بيش از هرچيز مسئله‌اي هويتي است كه چه درصورت داشتن رويكردي ملي‌گرايانه و چه درصورت داشتن رويكرد اسلام‌گرايانه قابل تحليل است. در سطح منطقه‌اي نيز رويكرد تركيه به غزه عمل‌گرايانه و در راستاي منافع ملي اين كشور و تبديل شدن به هژمون منطقه‌اي است كه البته با سياست نوعثمان‌گرايانه تركيه براي نفوذ در سرزمين‌هاي ازدست‌رفته امپراتوري پيشين نيز همخواني دارد. در سطح سيستمي نيز رويكرد حزب عدالت و توسعه به غزه بخشي از سياست كلان و راهبردي اين كشور در راستاي ايفاي نقش به‌عنوان قدرت مركزي، خروج از يك‌جانبه‌گرايي و ايجاد توازن در سياست‌هاي غرب‌گرايانه و شرق‌گرايانه آنهاست. اين رويكرد نيز بخشي از اصل چندبعدي بودن و چندجانبه‌گرايي در سياست خارجي جديد تركيه برمبناي رهنامه عمق استراتژيك است و به‌نظر نمي‌رسد در كوتاه‌مدت حتي با چاووش اوغلو تغيير چنداني داشته باشد.