ملاحظات ايالات متحده در تحولات سوريه


انقلابات اخير خاورميانه سرانجام به سوريه هم رسيد و در اواسط مارس 2011 از مناطق حاشيه¬اي و ضعيف كشور شروع شد. دولت سوريه در برخورد با اين بحران، مشكلاتي دارد. به لحاظ سياسي، بشار اسد به رغم همه تلاشي كه براي انجام اصلاحات سياسي و اقتصادي كرده، وارث رژيمي است كه به‌شكلي ساختاري مشاركت‌ناپذير است. از سال 2000 كه بشار به قدرت رسيد، ابتدا تلاش كرد آزادي‌هاي سياسي مهمي اعطا كند، اما اين تلاش‌ها با ناكامي‌هاي جدي داخلي و خارجي روبرو شد و از آن پس، به توصيه مقامات امنيتي اين كشور، تصميم گرفت تنها در مورد اصلاحات اقتصادي نمايد و از تلاش‌هاي سياسي كه مي‌تواند پرهزينه باشد بپرهيزد.

ايالات متحده در چهارچوب طرح خاورميانه بزرگ، از آغاز در پي آن بود كه تحولات جدي در سوريه ايجاد شود، اما مخالفت جدي جهان عرب با حمله آمريكا به عراق عملاً مانع از آن شد كه در اين مورد پيشرفتي حاصل شود. اگرچه سياست دولت اوباما هم تغيير در سوريه و نقاط ديگر جهان عرب بود، اما باز با همين ملاحظه، بازماند. اما خيزش مردمي در مصر و تونس و ديگر نقاط خاورميانه، فرصتي را ايجاد كرد كه آمريكا مي‌توانست از آن بهره‌برداري نمايد.

به رغم تمايلي كه واشنگتن نسبت به دموكراتيزاسيون در سوريه از خود نشان مي‌دهد، اين كشور ملاحظات خاصي هم دارد. نخست اينكه ايالات متحده در پي آن است كه منتظر بماند تا اين تحولات به شكلي دروني و مردمي روي دهند و آنها را شارژ نكند تا با «شائبه بوش» روبرو نشود. در آن زمان، حمايت آمريكا از روندهاي داخلي كشورهاي عربي اين شائبه را پيش آورده بود كه ايالات متحده تلاش مي‌كند متحدان و دوستان عرب خود به بهانه دموكراتيزاسيون فدا كند و از اين راه، جهان عرب را در برابر اسرائيل تحقير نمايد. بنابراين دولت اوباما تاكنون تلاش نموده تا همواره در سايه عمل نمايد.

واشنگتن ملاحظات ديگري هم دارد و آن اينكه مايل است با كنترل روند زماني حوادث، حداكثر سود و حداقل زيان را نيز براي منافع ملي خود پيش‌بيني نمايد. زيان‌هاي احتمالي واشنگتن در سه مورد مهم است: نخست اينكه واشنگتن اميدوار است كه اين روند با كمترين هزينه و مداخله احتمالي نظامي اتفاق بيفتد و مانند قضيه ليبي از حيث سياسي، مالي و نظامي پرهزينه نشود. دوم، اينكه واشنگتن بسيار تمايل دارد كه ملاحظات اسرائيل را در نظر بگيرد. واقعيت آن است كه اسرائيل به شدت با دموكراتيزاسيون در منطقه عربي مخالف است. دليل اين امر ساده است چراكه امنيت اسرائيل از طريق تحميل خواسته‌هاي تل‌آويو به حكومت‌هاي غيرمردمي راحت‌تر صورت مي‌پذيرد. يقيناً گسترش نظام‌هاي مردمي در منطقه، مستلزم تعهد بيشتر تل‌آويو به صلح و دموكراسي خواهد بود. مسئله سوم براي واشنگتن اين است كه بيش از 75 درصد مردم سوريه سني هستند و مهم‌ترين تشكل ديني و سياسي سوريه، اخوان المسلمين است و اين تا حدودي به فرصت بسيار خوبي براي عربستان سعودي بدل شده تا در منطقه نقش‌پردازي نمايد. به قول دكمجيان، سياست عربستان آن است كه از اسلام‌گرايي حمايت نمايد تا موج اسلام‌گرايي به خودش برنگردد. از اين رو، عربستان هم به اين وجه مهم نقش‌پردازي‌اش نظر دارد و هم اينكه مايل است ناكامي هايش را در عراق جبران نمايد. در عراق، عربستان نتوانست سني‌ها را به موقعيت مهمي برساند و از اين حيث در برابر ايران زانو زد. اكنون در سوريه، رياض در نظر دارد اين را جبران نمايد و نفوذ منطقه‌اي ايران را متوازن نمايد. واشنگتن ضمن اينكه مايل است عربستان در اين مورد موفقيت‌هايي به دست آورد، اما با بردن كل نتايج از سوي رياض موافق نيست و نمي‌خواهد از آل سعود قهرماني بسازد كه فردا نتوان در كشورشان روند دموكراتيزاسيون را پي گرفت.

در نتيجه، سياست واشنگتن عبارت است از يك حركت تدريجي و همراه با چند جانبه‌گرايي كه همراهي روسيه و چين را هم دربرداشته باشد تا اقدام مستقل در ليبي را براي اين دو قدرت جبران معنوي نمايد. از سوي ديگر، واشنگتن تا حدي صبور است تا هم اسرائيل در اين مدت قانع شده باشد و هم اينكه كشورهاي ديگر هزينه‌هاي نظامي و مالي آن را بپذيرند و پيشقدم شوند. به همين خاطر، در حالي كه آمريكايي‌ها گزينه‌هاي مختلف اقدام نظامي و اقتصادي به بهانه‌هاي بشردوستانه، بحث سايت‌هاي مخفي اتمي سوريه، و . . . دارند، همواره بر خويشتن‌داري دولت سوريه در برابر تظاهرات‌چيان و انجام اقدامات اصلاحي تأكيد دارد. يقيناً پيشقدمي كشورهاي اسلامي و قدرت‌هاي ديگر در اين قضيه، فعلاً منافع مهم واشنگتن را برآورده مي‌كند.