جنوب آسيا؛
كانون جديد رقابتهاي استراتژيك
اگر بتوانيم رقابتهاي منطقهاي و بينالمللي را به انواع مختلف فعال، نيمه فعال و يا غيرفعال تقسيم كنيم، ميتوان جنوب آسيا را بهعنوان يكي از كانونهاي رقابت غيرفعال ميان قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي حداقل در يك دهه گذشته دانست. روندها و چگونگي حركت قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي بهخصوص كشورهايي مانند آمريكا، چين و هند، نشان ميدهد كه اين مسئله درحال تغيير است و تعميق رقابت استراتژيك ميان اين كشورها در منطقه جنوب آسيا را ميتوان يكي از روندهاي جدي و رو به افزايش دانست؛ روندي كه ميتواند نوع نگاه اين كشورها به جمهوري اسلامي ايران را نيز تغيير داده و باعث شود كه كشور با انتخابهاي استراتژيك جديدي در محيط امنيتي شرق و جنوب شرقي خود در آينده نزديك مواجه شود. بهعنوان شاهدي براينمدعا ميتوان به نوع پوشش خبري سفر رئيسجمهور به چابهار و افتتاح فاز اول توسعه بندر شهيد بهشتي و همچنين رونمايي از ناو آموزشي خليج فارس در رسانههاي هندي و چيني اشاره داشت. برخي از رسانههاي هندي، افتتاح فاز اول بندر شهيد بهشتي را بهعنوان پاسخي استراتژيك به سرمايهگذاري چين در بندر گوادر تصويرسازي كردند و رسانههاي چيني هم تلاش داشتند تا همين نگاه رقابتي هند را در جامعه داخلي خود بازنشر داده و برجسته كنند. همچنين رونمايي از ناو آموزشي خليج فارس نيز در رسانههاي چيني به انحاء مختلف بازنشر داده شد و تلاش گرديد تا اين ناو با ناو 0B52 چيني مقايسه و تطبيق داده شود. درهرحال، هدف از آوردن اين دو مثال آن است كه دو بازيگر چين و هند نسبت به تحولات صورتگرفته در محيط امنيتي غربي خود بسيار حساستر از گذشته شدهاند و اين حساسيت پهنه گستردهاي از افغانستان، پاكستان، سريلانكا، مالديو نپال و بنگلادش را ميتواند شامل شود و طبيعي است كه جنس نگاه اين دو كشور به ديگر بازيگران منطقهاي و جذابيتهاي آنان ازجمله جمهوري اسلامي ايران نيز از همين رقابتهاي استراتژيك نشئت خواهد گرفت. ازجمله دلايل مهم افزايش حجم رقابتهاي استراتژيك در اين منطقه را ميتوان بهصورت مختصر اينگونه بيان داشت.
سياست ايجنتسازي آمريكا و بازتعريف سياست خارجي هند
يكي از واقعيتهاي مهم و غيرقابل انكاري كه بايد به آن اشاره داشت آن است كه چگونگي تخصيص منابع استراتژيك آمريكا بهخصوص در هشت سال اخير دچار بحران شده و اساساً رويكار آمدن دونالد ترامپ و نوع سياستهاي اتخاذشده توسط وي بهخصوص شعار احياي مجدد آمريكا هم دقيقاً به همين ساماندهي و ايجاد توازن در چگونگي تخصيص منابع استراتژيك آمريكا برميگردد. بحران اقتصاد جهاني سال 2008 چگونگي تخصيص منابع استراتژيك آمريكا را تحت تاثير قرار داد و اين كشور را تقريباً براي اولينبار در پانزده سال اخير وادار كرده كه موضوع هزينه ـ فايده را بهصورت جديتر در چگونگي مداخله در امور سياست بينالملل بيشازپيش مراعات كرده و دراينزمينه دقتنظر بيشتري كند؛ براي مثال، گزارش سال 2010 پنتاگون براي اولينبار از هند بهعنوان يك بازيگر مولد امنيت در اقيانوس هند ياد ميكند. در سال 2012 نيز اعلام شد كه هند بخشي از زنجيره استراتژي چرخش آمريكا به سمت آسياست. در استراتژي امنيت ملي آمريكا سال 2015 اين كشور از موارد قبلي فراتر رفته و تأكيد ميكند كه آمريكا از نقش هند بهعنوان يك تأمينكننده امنيت حمايت ميكند. آمريكاييها بيان داشتند كه ميان سياست "Act east" هند و سياست چرخش آمريكا به سمت آسيا همگرايي و ارتباط گستردهاي وجود دارد و درنهايت نيويورك تايمز در گزارشي كه در سال 2015 در ارتباط با سفر اوباما به هند منتشر كرده بود بيان ميدارد كه 45 دقيقه اول صحبت مودي و اوباما در ارتباط با چين بوده است.
ازهمينرو، اتخاذ سياست ايجنتسازي و تقويت مجدد اين ايجنتها ازجمله هند، ژاپن، استراليا و تلاش براي ايجاد بسترهاي لازم بهمنظور نقشآفريني بيشتر اين بازيگران در عرصههاي منطقهاي و بينالمللي و بهخصوص استفاده از ظرفيت اين كشورها براي مهار پروژه قدرتيابي چين، سازوكاري است كه آمريكا و دونالد ترامپ بر آن متمركز بوده و استراتژي جديد اين كشور در افغانستان و همچنين مطرح كردن استراتژي ايندو ـ پاسيفيك و همچنين تشكيل گروه چهار (آمريكا، هند، ژاپن، و استراليا) را ميتوان نمودهاي مهم اين سياست و استراتژي آمريكا دانست. يكي از آثار مهم اين استراتژي بازتعريف سياست خارجي هند و تلاش اين كشور بهمنظور يافتن يك متحد استراتژيك قابل اتكاء است كه بهنظر ميرسد، هندوستان دراينزمينه آمريكا را بهعنوان انتخاب استراتژيك خود برگزيده است. نگراني هند از قدرتيابي چين و نفوذ اين كشور در جنوب آسيا و اقيانوس هند باعث شده است تا هند بهتدريج از سياست سنتي خود فاصله گرفته و تلاش كند تا ضمن بازتعريف جهت سياست خارجي و امنيتي خود، همچنين حضور و نفوذ بيشتري بر محيط امنيتي غربي خود بهخصوص افغانستان و همچنين و ديگر كشورهاي جنوب آسيا اعمال كند.
تلاش چين براي گسترش نفوذ خود در منطقه
دومين دليلي كه ميتوان براي تشديد رقابتهاي منطقهاي و تداوم آن در يك دهه آينده بيان داشت، تلاش چين براي نفوذ در جنوب آسياست. اگرچه چين بهصورت رسمي و عمومي استراتژي يا سندي در ارتباط با منطقه جنوب آسيا ارائه نكرده است ليكن بهطور كلي و براساس بررسي رفتارهاي چين در منطقه ميتوان سه هدف: 1. كنترل قدرتيابي هند بهوسيله استفاده از ظرفيت رقابتهاي موجود ميان هند و پاكستان؛ 2. گسترش فعاليتهاي اقتصادي و نفوذ در منطقه؛ 3. افزايش دسترسي و نفوذ در اقيانوس هند؛ و 4. مقابله با تروريسم و افراطگرايي مذهبي را بهعنوان اهداف اساسي اين كشور در جنوب آسيا بيان داشت.
اگرچه چين در حوزه اقتصادي در منطقه جنوب آسيا هنوز نتوانسته است جايگزين هند شود ليكن واقعيت آن است كه حضور و تجارت چين با كشورهاي منطقه از تقريباً دو ميليارد دلار در سال 2000 به چهل ميليارد دلار در سال 2015 افزايش يافته و همچنين ميزان سرمايهگذاريهاي اين كشور در جنوب آسيا و كشورهايي مانند پاكستان، سريلانكا و بنگلادش بهسرعت درحال افزايش است. ازجمله جديدترين اقدامات چين در منطقه ميتوان به انعقاد قرارداد تجارت آزاد با مالديو اشاره داشت. كه اين قرارداد درواقع دومين قرارداد تجارت آزاد چين با كشورهاي منطقه پس از پاكستان است و بهنظر ميرسد كه اين كشور قصد دارد تا دامنه اين مسئله را به كشورهايي مانند بنگلادش، نپال و سريلانكا نيز بسط بدهد. درهرحال، بهنظر ميرسد كه چين بهخوبي درحال ايجاد منتاليتي نياز به چين در حوزه اقتصادي و همچنين سرمايهگذاري در حوزه زيرساختها در منطقه است و كشورهاي منطقه هم بهدليل نياز به سرمايههاي چيني براي رشد و توسعه، درحال پذيرش اين مسئله باشند. بهبيانديگر، درصورت تكميل اين فرايند ميتوان گفت كه چين بعد از موفقيت در تسلط بر ژئواكونومي منطقه آسياي مركزي درحال بهدست آوردن موفقيت ديگري در جنوب آسياست. شايد درنتيجه همين افزايش حضور و نفوذ چين در منطقه باشد كه وزير خارجه ژاپن اعلام داشته است كه در ژانويه 2018 به جنوب آسيا و كشورهاي پاكستان، سريلانكا و هند سفر خواهد كرد تا بتواند بخشي از فرايند نفوذ چين در منطقه و اقيانوس هند را در همكاري با هند مهار و مديريت كند.
سند استراتژي نظامي سال 2015 چين آشكارا از درخواست براي حضور فعالتر در دريا سخن ميگويد. چشمانداز استراتژيك چين درطول سالهاي متمادي زمين محور بود و بهنظر ميرسد كه چين تلاش دارد تا يك انتقال و جابهجايي تدريجي را دراينزمينه انجام و تمركز و توجه بيشتري بر حوزه دريا قرار دهد. تلاش چين براي پياده كردن استراتژي «رشته مرواريدها» و همچنين پيشبرد استراتژي جاده ابريشم دريايي و نفوذ بيشتر اين كشور در اقيانوس هند در همين راستا قابل ارزيابي است. در سالهاي گذشته مقالهاي در چاينا ديلي منتشر شده بود كه تاكيد ميكند هند بهتنهايي نميتواند امنيت اقيانوس هند را تأمين كند واگر پاسيفيك از ظرفيت و فضاي لازم براي حضور آمريكا و چين كنار يكديگر برخوردار است اقيانوس هند نيز از ظرفيت و فضاي لازم براي حضور همزمان چين و هند برخوردار است.
درمجموع ميتوان گفت كه تعميق رقابت استراتژيك ميان قدرتهاي منطقهاي ازجمله چين و هند و وجود متغير مداخلهگري مانند آمريكا يكي از روندهاي رو به افزايش در جنوب آسياست. اگرچه جنس اين رقابتها درحالحاضر در حوزه رقابتهاي ژئواكونومي متمركز است ليكن بهنظر ميرسد كه تشديد اين روندها ميتواند رقابتهاي ژئوپليتيكي در آينده نزديك ميان اين بازيگران را نيز بيشازپيش تشديد كرده و هريك از اين بازيگران را وادار كند كه نگاهي ديگربار به چگونگي يارگيريهاي استراتژيك خود داشته باشند. همانگونه كه در ابتداي اين گزارش نيز تأكيد شد، جمهوري اسلامي ايران يكي از بازيگران مهمي است كه هم ميتواند در افق راهبردي چين و هم در افق راهبردي هند واجد نقش و جايگاه مهمي باشد. ازاينرو، اينكه انتخاب استراتژيك كشور چه بايد باشد و يا اينكه اساساً نيازي به انتخاب استراتژيك در اين كانون رقابت جديد است يا خير ازجمله سؤالات مهمي است كه بايد تفكر و تدبير بيشتري در ارتباط با آن صورت پذيرد.
التعليقات