سياست روسي اتحاديه اروپا
مقدمه
با انتخاب مجدد پوتين در 19 مارس 2018، دوره جديدي از روابط روسيه و غرب، بهويژه اتحاديه اروپا آغاز شده است. همزمان با دوره چهارم رياستجمهوري پوتين، روسيه پيغامهاي متضادي را درمورد روابط با اتحاديه اروپا و غرب ارسال ميكند؛ ازيكسو، هيچ كار مثبتي براي حلوفصل ستيزه اوكراين انجام نميدهد و همچنان اقدامات مخرب خود را در كشورهاي غربي پي ميگيرد و ازسويديگر، اولويت خود را توسعه اقتصادي كشور قرار ميدهد كه اين امر مستلزم توسعه روابط با اتحاديه اروپاست. روابط مسكو ـ بروكسل در دهه نود، روابطي به دور از تنش بود؛ براي نمونه، موافقتنامه شراكت و همكاري ميان اتحاديه اروپا و روسيه در سال 1994 امضا، و در 1997 اجرايي شد. در سال 2008، دو طرف مذاكرههايي را درخصوص موافقتنامه جديدي به امضا رساندند كه شامل منطقه تجاري آزاد اتحاديه اروپا ـ روسيه و همچنين لغو رواديد سفر ميان دو طرف ميشد. در اوايل دهه نود، اين خوشبيني وجود داشت كه روسيه به حكومتي دموكراتيك تبديل خواهد شد و بخشي از چهارچوب ارزشي و هنجاري اتحاديه اروپا خواهد بود. درمقابل، روسيه با توجه به تلقياي كه از خود در مقام قدرتي بزرگ داشت بهدنبال آن بود كه عضوي برابر با ساير كنشگران در باشگاه قدرتهاي بزرگ جهاني اروپا باشد و مخالف ديكته شدن دستورالعمل ازسوي اتحاديه اروپا و اجبار براي پذيرفتن چهارچوب ارزشي و هنجاري اين كنشگر بود.
از زمان بحران اوكراين بهاينسو، اتحاديه اروپا روسيه را بيشتر چالشي راهبردي و نه شريكي راهبردي ميداند و اقدامات روسيه در اوكراين را نقض جدي نظم امنيتي اروپا و بينالملل ازقبيل احترام به تماميت ارضي كشورها قلمداد ميكند كه در اسناد سازمان امنيت و همكاري اروپا وجود دارد. روسيه و اتحاديه اروپا نگاه متفاوتي به جهان دارند و بحران سال 2014 نيز شكاف ميان آنها را افزايش داده است. روسيه نظم بينالملل ليبرالي كنوني را بهدليل بحرانهاي موجود، نظامي درحال تغيير ميبينند و اردوگاه غربمحور به رهبري آمريكا را قدرتي درحال افول تلقي ميكند و بر اين باور است كه غرب با تمام ابزارهايِ ممكن بهدنبال حفظ نظم كنوني است. در اسناد اروپايي نيز ايده جهاني چندقطبي و چندمركزي با قدرتهاي برابر مطرح ميشود.
تفاوت در ديدگاههاي اتحاديه اروپا و روسيه درمورد نظام بينالملل
از پايان دور نخست رياستجمهوري پوتين، تفكر غالب در سياست خارجي روسيه را ميتوان تلاش براي بازگشت مجدد به جايگاه قدرت بزرگ ناميد؛ ازاينرو، هدف اصلي اين است كه نظام بينالملل بايد نظامي چندقطبي باشد كه در آن، قدرتهاي بزرگ همچون روسيه، چين، هند و برزيل حوزههاي نفوذ خاص خود را داشته باشند و ساير قدرتها همچون اتحاديه اروپا و آمريكا نبايد در آن مداخله كنند. درواقع، اين ايده كه روسيه بايد قدرتي بزرگ باشد، عنصري دائمي و محوري در نگاه و فهم سياسي روسيه از خود است؛ همچنانكه پوتين در سخنراني معروف خود در مونيخ (2007) گفت:
«روسيه كشوري است با تاريخي بيش از هزار سال و از اين امتياز برخوردار است كه سياست خارجياش مستقل است و اين سنت تغيير نخواهد كرد». لاوروف، وزير خارجه اين كشور نيز در همان سال دراينباره گفته است «روسيه فقط زماني ميتواند در چهارچوب مرزهاي كنوني خود به حياتش ادامه دهد كه يكي از دولتهاي پيشرو در جهان باشد». روسيه بر اين باور است كه بحران كنوني در نظام بينالملل ريشه در تحولات دهه نود دارد كه غرب پايان جنگ سرد را بهعنوان «پيروزي مشترك» بهرسميت نشناخته و با اين كشور بهسانِ طرف «شكستخورده و نابرابر با غرب» برخورد كرده است. روسيه غرب را به مداخله در امور داخلي كشورهاي مختلف متهم ميكند كه بهدنبال تغيير در ساختار كشورها بدون رعايت حقوق بينالملل است.
درمقابل، اتحاديه اروپا سياستهاي روسيه را عامل بحرانهاي موجود در امنيت اروپايي ميداند، وجود حوزههاي خاص منافع روسيه را نميپذيرد، و بر اين نظر است كه مفهوم حوزههاي نفوذ، مربوط به گذشته است؛ زيرا آزادي انتخاب ازسوي دولتهاي مستقل را ضعيف ميكند. از نظر بروكسل، منضم ساختن كريمه و يا حمايت از جداييطلبان در دونباس، نقض صريح نظم اروپايي است؛ نظمي كه ريشههاي شكلگيري آن به منشور پاريس يا قانون نهايي هلسينكي بازميگردد. اتحاديه اروپا ايده نظم جهاني قاعدهمحور و ليبرالي را پيگيري ميكند كه چندجانبهگرايي، اصل اساسي آن است و ميگويد كه نظم اروپايي بهدليل اقدامات روسيه بهچالش كشيده شده است.
در راهبرد جهاني اتحاديه اروپا، روسيه چالش راهبردي مهمي براي آن بوده؛ زيرا اين كشور حقوق بينالملل را نقض ميكند و موجب ايجاد بيثباتي در اوكراين شده است. در اين راهبرد، دو مفهوم ترميمپذيري[2] و عملگرايي اصولي[3] از مفاهيم كليدي هستند. اتحاديه اروپا بهدنبال ارتقاء تلاشهاي دفاعي خود، در مقابله با تهديدهاي هيبريدي و متعارف است. مفهوم حاكميت از نظر اتحاديه اروپا بر وابستگي متقابل، تماميت ارضي و آزادي انتخاب مبتني است. اتحاديه با استفاده از زور بهعنوان ابزاري براي حلوفصل مناقشههاي بينالمللي مخالف است و بر اين باور است كه روسيه بنيادهاي نظم جهاني را به چالش كشيده و رفتار تهاجمي آن بهويژه در اوكراين موجب بروز بحران شده است. از نظر اتحاديه اروپا، روسيۀ دوره پوتين، مخالف هنجارهاي موجود در نظام بينالملل و قواعد ايجادشده پس از جنگ جهاني دوم است. رهبران اروپايي بر اين باورند كه منضم ساختن كريمه و حمايت از گروههاي جداييطلب در اوكراين نشان ميدهد كه كرملين بهدنبال تغيير ساختار كنوني نظام بينالملل است. درمقابل، روسيه اينگونه كنشهاي خود را تلاش براي حفظ منافع ژئوپليتيك حياتياش و نوعي تلافي تحقيري ميداند كه در دهه نود ازسوي غرب برضد اين كشور اعمال شد. به باور بروكسل، ساختار كلي جامعه اروپا كه در يالتا و هلسينكي در طول چند دهه اخير ايجاد شده بود، در شرايط كنوني دچار مشكل شده است.
مهمترين حوزههاي اختلافي ميان مسكو و بروكسل
اگرچه روابط اتحاديه اروپا و فدراسيون روسيه در دوره پس از جنگ با فرازوفرودهايي مواجه بوده است، هماكنون اين دو كنشگر در حوزههاي مختلفي با يكديگر دچار تنشهاي جدي هستند. يكي از مهمترين تنشها، مناقشه بر سر اوكراين است. بحران اوكراين نشان داد كه روسيه و غرب نميتوانند نظام امنيتي جامعي را در قاره اروپا بسازند كه براي تمام طرفين قابل قبول باشد. بايد گفت كه بحران اوكراين در ناامني كنوني اروپا موضوعي محوري است، اما همانند هميشه موضوع اصلي، ستيزه بر سر نظم امنيت منطقهاي و جهاني است. كشورهاي غربي بر اين امر اصرار دارند كه امنيت اروپايي بر محور ناتو شكل بگيرد، درحاليكه اولويت روسيه ايجاد مناطق حائل ژئوپليتيكي در اروپاست تا بتواند از خود در برابر ناتو محافظت كند. اين كشور نگاهي خنثي به دولتهاي اروپايي عضو ناتو ندارد، بلكه آنها را در نقش بازيگران ثانويه در اين ستيزه درنظر ميگيرد. موضوع اوكراين براي آيندۀ نظم امنيتي اروپا داراي اهميت است. درحاليكه اتحاديه اروپا رويكردي كلنگر به موضوع دارد، از نظر مسكو، موضوعي با عنوان كريمه در سياست خارجي اين كشور وجود ندارد. گفتني است با آنكه توسعه اقتصادي و وضعيت اجتماعي آن نيز منبع بروز مشكلات مختلف است، وضعيت كريمه بهعنوان بخشي از روسيه، بههيچعنوان موضوع مورد بحث نيست؛ براي نمونه، قانونگذاران روس در سال 2014 قانوني را تصويب كردند مبنيبراينكه هرگونه بحث درمورد منظم ساختن كريمه جرم محسوب ميشود. روسيه همچنين براي تثبيت كنترل خود بر كريمه، فعالانه بهدنبال نظاميسازي اين منطقه بوده است.
بالكان حوزه ديگر اختلافي است. نگاه روسيه به منطقه بالكان بهعنوان ميدان نبرد در جنگ سياسي است تا بتواند در برابر اقدامات كشورهاي غربي نوعي توازن برقرار كند و آن را بهعنوان اهرم فشار و چانهزني در برابر غرب بهكار ببرد. روسيه بهلحاظ تاريخي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي در منطقه بالكان داراي منافع و البته جايگاه ويژهاي است. كميسيون اروپا نيز در 6 فوريه 2018، راهبرد ارتقايافته براي بالكان غربي[4] را منتشر ساخت كه در آن، فرايند پيوستن صربستان و مونتهنگرو بهروزرساني شده بود. سرگئي لاوروف[5] در واكنش به طرح اتحاديه اروپا براي عضويت صربستان به اين موضوع اشاره ميكند كه «اگرچه موضوع پيوستن صربستان به اتحاديه اروپا موضوعي كاملاً حاكميتي است، اتحاديه اروپا يك منطق ويرانگر دارد و آن اينكه شركاي خود را مجبور ميكند از ميان اتحاديه اروپا و روسيه، يكي را انتخاب كنند. همين موضوع نيز موجب بروز بحران عميق در اوكراين شده است. اتحاديه همين رويكرد را نيز در برابر ساير شركاي خود درپيش گرفته است».
جنگ هيبريدي روسيه در اروپا، ديگر مناقشۀ ميان مسكو و اتحاديه اروپاست. در دوران رياستجمهوري پوتين، روسيه تلاشهاي خود را براي اثرگذاري بر حوزه سياست افزايش داده و راهبرد آن دراينخصوص شامل مجموعهاي از ابزارها ازجمله انتشار اخبار نادرست و جعلي، حمايت از شبكههاي فساد و فشار اقتصادي در بخش انرژي و تشكيل شبكهاي از متحدان سياسي در دموكراسيهاي اروپايي است. هدف نهايي اين راهبرد ايجاد اختلاف در ميان دولتهاي عضو، بيثباتسازي نهادهاي سياسي اروپايي و تضعيف ارزشهاي ليبرال غربي است. ژنرال والري گراسيموف[6]، رئيس ستاد ارتش روسيه، در سال 2013، رويكرد جديدي را درمورد تحقق اهداف سياسي و نظامي روسيه ازطريق شيوههاي غيرمستقيم و غيرمتقارن[7] مطرح كرد كه با مداخله نظامي متعارف متفاوت است. اين روشهاي غيرخطي بهدنبال كنترل نظامهاي سياسي و فضاي اطلاعاتي هستند. جنگ اطلاعاتي، ارسال پيامهاي متناقض، تفسيرهاي مغرضانه از رويدادهاي تاريخي و تلاش براي بيثباتسازي سياسي در اروپاي غربي در دستور كار روزانه روسيه قرار گرفته است. اصطلاح جنگ هيبريدي درمورد فعاليتهاي روسيه در بحران اوكراين و كشورهاي حوزه بالتيك و ساير كشورهاي حوزه نفوذ اين كشور و البته ساير كشورهاي اروپاي غربي استفاده ميشود؛ اين اقدامي است كه با هدف ايجاد بحران امنيتي انجام ميشود. بسياري از كشورهاي اروپايي درگير عملياتهاي نفوذ و تلاشهاي روسيه براي ايجاد بيثباتي و واگرايي در اروپا ازطريق حمايت از احزاب افراطي، تلاش براي نفوذ بر تبليغات انتخاباتي ازطريق انتشار اطلاعات نادرست، و هك كردن شبكههاي دادهايِ ادارههاي حكومتي هستند.
پنج اصل راهبرد روسيِ اتحاديه اروپا
اگرچه در شرايط كنوني تنشهاي مختلفي ميان اتحاديه اروپا و روسيه وجود دارد، بروكسل بهدليل وابستگي به انرژي روسيه و البته همسايگي اين دو، بهدنبال برقراري نوعي موازنه در روابط دوجانبه است؛ بههمينعلت نيز وزراي خارجي دولتهاي عضو و نماينده عالي اتحاديه اروپا بهمنظور هماهنگ ساختن سياستهاي خود، در مارس 2016، درمورد پنج اصل اساسي (راهبردي) روابط بروكسل ـ مسكو به توافق رسيدند.
1. اصرار بر اجراي مفاد توافق مينسك
در فوريه 2015، رهبران فرانسه، آلمان، اوكراين و روسيه توافق «مينسك 2» را با هدف حلوفصل سياسي بحران در منطقه امضا كردند. يك ماه پس از آن، رهبران اروپايي توافق كردند كه تحريمهاي اقتصادي برضد روسيه زماني لغو ميشود كه اين توافق بهطور كامل اجرايي شود؛ امري كه تاكنون اتفاق نيفتاده است؛ براي مثال، موارد متعددي از نقض آتشبس در منطقه دونباس اتفاق افتاده و يا آينده سياسي دانتسك و لوهانسك هنوز تعيين نشده و تمام سلاحهاي سنگين نيز از منطقه درگيري خارج نشده است.
2. برقراري روابط با جمهوريهاي پيشين شوروي
شش همسايه شرقي اتحاديه اروپا بهدنبال ايجاد نوعي موازنه ميان مسكو و بروكسل بودهاند، بهويژه اينكه اتحاديه اروپا از سال 2013 با اوكراين، مولداوي، گرجستان و ارمنستان موافقتنامه همكاري امضا كرد. اين اقدام اتحاديه در برقراري روابط نزديك با اين چهار كشور از نظر روسيه، تهديدي براي نفوذ اين كشور در منطقه تلقي شده است. پيامد اين تلقي، منضم ساختن كريمه، حمايت از شورشيان جداييطلب در دونباس و پايان بخشيدن به موافقتنامه تجاري با كيف بود. روسيه درقبال مولداوي نيز اقدامات تنبيهي خاصي را درنظر گرفت. ارمنستان نيز كه متحد نظامي روسيه است و بهلحاظ تجاري نيز به آن وابسته است، از موافقتنامه همكاري با اتحاديه اروپا خارج شد؛ اما در نوامبر 2017، موافقتنامه شراكت جامع و پيشرفتهاي[8] را با اتحاديه اروپا امضا كرد. رويكرد اتحاديه اروپا در آسياي مركزي نيز بيشتر اقتصادي و هنجاري است و با امضاي موافقتنامههاي شراكت و همكاري با هر پنج كشور اين منطقه بهدنبال تقويت روابط سياسي است.
3. ترميمپذيري اتحاديه اروپا درقبال تهديدهاي روسيه
يك سوم واردات نفت و گاز اتحاديه اروپا ازطريق روسيه انجام ميگيرد و بسياري از دولتهاي اروپايي بهدنبال كاهش اين وابستگي هستند؛ براي مثال، ليتواني پيش از اين بهطور كامل (صد درصد) گاز خود را از روسيه وارد ميكرد، اما هماكنون بهدليل استفاده از گاز طبيعي مايع، اين ميزان را به پنجاه درصد كاهش داده است. لتوني، اسلواكي، مجارستان و لهستان نيز با ساخت خطوط لوله بههمپيوسته بهدنبال كاهش اين تهديدها هستند. كميسيون اروپا در سال 2015، راهبردي را درمورد اتحاديه انرژي به تصويب رساند تا درصورت وقوع بحران بتواند عرضه انرژي را مديريت كند. روسيه همچنين با استفاده از كانالهاي خبري ازجمله آرتي و اسپوتنيك بهدنبال اثرگذاري بر سياست داخلي كشورهاست؛ براي مثال، پوشش انتخابات رياستجمهوري فرانسه بيانگر نگاه منفي روسيه به امانوئل مكرون بود و اطلاعات نادرستي از يك نظرسنجي را منتشر كرد كه از پيشتازي فرانسوا فيلون خبر ميداد؛ يا درمورد اسپانيا نيز رسانههاي روسي خشونت پليس اسپانيا برضد معترضان حامي استقلال كاتالونيا را برجسته ميكردند.
يكي از راهكارهاي اتحاديه اروپا براي مقابله با جنگ هيبريدي روسيه، تشكيل يك گروه ضربت با عنوان «ايست استارتكام»[9] توسط سرويس اقدام خارجي اروپاست كه هدف آن، پايش هفتگي اطلاعات جعلي رسانههاي روسي است. ناتو نيز در واكنش به تهديدهاي نظامي روسيه در سال 2017 چهار گروه رزمي چندمليتي را در لهستان و دولتهاي بالتيك تشكيل داده است و داراي 4500 نيروست. همچنين مركزي نيز براي مقابله با تهديدهاي سايبري روسيه بين ناتو و اتحاديه اروپا تشكيل شده است.
4. همكاري گزينشي در برخي حوزهها
با وجود رويارويي بروكسل با مسكو در اوكراين، هنوز هم موضوعات مشترك براي همكاري ميان دو طرف وجود دارد. توافق هستهاي ايران، حمايت بروكسل و مسكو از راهحل دو دولت در ستيزه ميان فلسطين و رژيم صهيونيستي و يا حمايت از توافق آبوهوايي پاريس ازجمله اين حوزههاي همكاري است.
5. حمايت از جامعه مدني روسيه و روابط ميان شهروندان
در سال 2012، قانوني در روسيه تصويب شد كه بهموجب آن، دريافت هرگونه كمك خارجي از سازمانهاي غيرحكومتي روسيه براي فعاليتهاي سياسي غيرشفاف، با برچسب عامل بيگانه مواجه ميشود. در سال 2017، 89 سازمان غيرحكومتي در فهرست عوامل بيگانه قرار گرفتند. در اين شرايط، كمكهاي اتحاديه اروپا به جامعه مدني اين كشور اهميت بيشتري يافته است؛ بااينحال، ارسال كمك مالي بسيار دشوار شده است. مشكل اصلي دراينميان، نگاه منفي شهروندان به يكديگر است؛ براي مثال، در ژانويه 2014، 51 درصد شهروندان روس به اتحاديه اروپا نگاه مثبتي داشتند. درمقابل، طبق نظرسنجي انجامشده توسط مركز پيو در سال 2017، 21 درصد لهستانيها، 26 درصد بريتانياييها، 27 درصد آلمانيها نگاه مثبتي به روسيه داشتهاند. با توجه به تنش موجود در روابط دو طرف، و اينكه اين دو كنشگر در حوزههاي مختلفي با يكديگر اختلاف دارند، ميتوان چهار سناريو را درمورد آينده روابط آنها مطرح كرد.
سناريوهاي احتمالي در روابط مسكو ـ بروكسل
1. سناريوي همكاري عملگرايانه[10]
در اين سناريو، روابط ميان بروكسل و مسكو برمبناي منافع مشترك ادامه خواهد يافت؛ اما اين همكاريها بيشتر به حوزه اقتصادي محدود خواهد بود و دو طرف ارزشهاي سياسي مشترك نخواهند داشت. در سناريوي همكاري عملگرايانه، رويكرد جديدي شكل ميگيرد كه بهتدريج موجب كاهش تنشها ميشود و درنهايت، تحريمهاي دوجانبه پايان ميپذيرد.
2. سناريوي خانه مشترك[11]
در اين سناريو، نهتنها امكان افزايش همكاريهاي اقتصادي وجود دارد، بلكه ارزشهاي مشترك نيز مورد توجه قرار ميگيرد و ضرورت وحدت منافع در برابر چالشهاي جديد جهاني ازجمله ظهور مجدد تروريسم حس ميشود. البته براي تحقق اين سناريو، روسيه نبايد فشار بيشتري در موضوع اوكراين وارد كند، اتحاديه اروپا نيز بايد درمورد شراكت شرقي تجديدنظر كند.
3. سناريوي همكاري ازبينرفته[12]
اين سناريو به معناي بازگشت به وضعيت جديدي از جنگ سرد است كه در آن، هيچگونه همكاري اقتصادي وجود ندارد، درحاليكه ارزشهاي ايدئولوژيك متفاوت، همكاري سياسي را غيرممكن ميسازد. اين سناريو براي هر دو طرف پيامدهاي منفي خواهد داشت، آنهم با توجه به اينكه مسكو و بروكسل به يكديگر وابستهاند.
4. سناريوي صلح سرد[13]
در اين سناريو، وضعيت كنوني همچنان ادامه پيدا ميكند و هيچ منافع سياسي مشتركي در ميان نخواهد بود، اگرچه تبادلات اقتصادي ادامه خواهد يافت. بااينحال، اتحاديه اروپا همچنان تحريمهاي خود را برضد روسيه حفظ خواهد كرد. در شكل زير، اين چهار سناريو به نمايش درآمدهاند:
(Dragoi and Pop, 2016)
بهنظر ميرسد در شرايط كنوني و در كوتاهمدت، سناريوي صلح سرد، محتملترين سناريوست؛ زيرا همچنان بحران اوكراين و حوزههاي اختلافي ديگر ميان مسكو و بروكسل حلنشده باقي مانده است. البته گذار از اين سناريو و يا شكلگيري سناريوي ديگري همچون همكاري عملگرايانه را نيز ميتوان متصور بود. نتايج انتخابات پارلمان اروپا در ماه مه، نحوه خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا (و يا احتمالاً باقي ماندن آن)، و نگاه رهبران فرانسه و آلمان بهعنوان موتور محركه سياست خارجي و امنيتي مشترك اروپايي به نوع تعامل با روسيه، در تحقق اين سناريو حائز اهميت است.
با درنظر گرفتن اين دو سناريو، جمهوري اسلامي ايران ميتواند از اين شرايط استفاده كند. با توجه به اينكه برجام يكي از حوزههايي است كه هم فدراسيون روسيه و هم اتحاديه اروپا موافق با استمرار حيات آن هستند، تهران زمينه مناسبي را براي بهرهمندي در اختيار خود داشت. ازآنجاكه موضوع برجام تنها نقطه مثبت در حوزه سياست خارجي اتحاديه اروپا از سال ۱۹۹۲ بهاينسوست، بروكسل بهدنبال حفظ اين دستاورد خود است؛ موضوعي كه در راهبرد سياست خارجي اتحاديه اروپا به آن اشاره شده است. در راهبرد جهاني اتحاديه اروپا كه در ژوئن 2016 انتشار يافته، ضمن اشاره به برجام و اجراي آن، به اين موضوع نيز اشاره شده است كه اتحاديه بهتدريج با ايران در حوزههايي همچون: تجارت، تحقيق، محيط زيست، انرژي، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مهاجرت و تغييرات اجتماعي وارد تعامل، و درخصوص موضوعاتي چون: منازعههاي منطقهاي، حقوق بشر و مبارزه با تروريسم وارد گفتوگو خواهد شد. اين امر بيانگر آن است كه پس از امضاي برجام و كاهش تنش ميان جمهوري اسلامي ايران و اتحاديه اروپا، بروكسل نيز تمايل داشت كه سطح روابط خود را با تهران گسترش دهد. موضوعهايي همچون مبارزه با تروريسم، افراطيگري و يا محيط زيست ميتواند مبنايي براي توسعه همكاريها با بروكسل و مسكو باشد. در شرايط كنوني، بهدليل اختلافات گسترده ميان مسكو و بروكسل، تهران فرصت مناسبي براي كنشگري در اختيار دارد؛ زيرا پس از فروكش كردن تنش ميان اتحاديه اروپا و فدراسيون روسيه، قدرت مانور كمتري خواهد داشت.
جمعبندي و توصيههاي راهبردي
اگرچه روسيه و اتحاديه اروپا هر دو از بنيادهاي نظم جهاني كنوني حمايت ميكنند، روسيه بر اين باور است كه ترتيبات كنوني بهطور نامتقارن، غربمحور است. همچنين نگاه اين كشور با نگاه اتحاديه اروپا به نظم امنيت بينالمللي و اروپايي متفاوت است. اجراي هريك از پنج اصل مصوبِ اتحاديه اروپا درقبال روسيه نيز با دشواريهايي جدي روبهروست؛ براي نمونه، تا زماني كه موافقتنامه مينسك اجرايي نشود، اتحاديه اروپا تحريمها را لغو نميكند؛ همسايگي شرقي اتحاديه اروپا نيز همچنان منطقه رويايي ميان مسكو و بروكسل است؛ امنيت اتحاديه اروپا بهدليل وابستگي به واردات انرژي از روسيه و برنامههاي تهاجمي آن تهديد شده؛ همكاري روسيه _ اتحاديه اروپا درمورد موضوعات بينالمللي، قرباني تنشهاي دو طرف گشته؛ و قوانين داخلي روسيه نيز مانع حمايت اتحاديه اروپا از جامعه مدني روسيه شده است.
بااينحال، هر دو طرف نيازمند همكاري درمورد حل بحران اوكراين هستند، بايد درمورد ايجاد ثبات در منطقه خاورميانه همكاري كنند، و در حوزه مبارزه با تروريسم همكاريهاي خود را افزايش دهند. كارشناسان سياست خارجي هر دو طرف يك نگاه واحد دارند، آنهم مبنيبراينكه عاديسازي سريع روابط در آيندۀ پيشِ رو، غيرمحتمل است. هر دو طرف فهم متفاوتي از سرشت و چشمانداز نظم جهاني دارند و هر دو بر اين امر پافشاري ميكنند كه فقط در مقابل كنشهاي طرف ديگر واكنش نشان ميدهند و مسئوليت وضعيت كنوني را برعهده طرف ديگر مياندازند. اين موارد بيانگر دور شدن اتحاديه اروپا و روسيه از يك پارادايم شراكت راهبردي هستند. هماكنون، شراكت راهبردي دستكم در كلام رهبران دو طرف بهعنوان يك هدف، جاي خود را به بياعتمادي راهبردي داده است. بااينحال، همچنان حوزههايي براي همكاري دو طرف وجود دارد:
1. تلاش براي نجات برجام: برجام حوزهاي است كه در آن، اتحاديه اروپا و روسيه نهتنها در مذاكرهها حضور دارند، بلكه براي حفظ آن نيز داراي منافع مشترك هستند. همكاري ميان دو طرف در اين حوزه داراي اهميت است. اين دو كنشگر ديگر بهدنبال بازگرداندن واشينگتن به برجام نيستند و بيشتر بهدنبال حفظ مزيتهاي آن هستند و با همكاري يكديگر ميتوانند تنش در روابط ايران و آمريكا را كاهش دهند.
2. تداوم گفتگوها درمورد سوريه: سوريه يكي از حوزههاي اختلافي ميان روسيه و اتحاديه اروپاست. هر دو طرف بهدنبال راههايي براي تثبيت صلح در اين منطقه هستند. با توجه به اينكه منطقه غرب آسيا همسايگي بلافصل و محيط امنيتي اتحاديه محسوب ميشود، همكاري در نحوه بازسازي سوريه ميتواند در دستور بروكسل و مسكو قرار بگيرد؛ زيرا با توجه به ناكامي اتحاديه اروپا درقبال بحران سوريه، بروكسل درصدد ايفاي نقشي پررنگ در بازسازي سوريه است.
3. همكاري در ساير حوزههاي غيرسياسي: مسكو و بروكسل ميتوانند در حوزههاي غيرسياسي و چندجانبه با يكديگر همكاري داشته باشند. تغييرات اقليمي و محيط زيست و يا پيوندهاي اقتصادي در چهارچوب سازمان امنيت و همكاري اروپا ازجمله اين حوزههاست.
همچنانكه اشاره شد، موضوع برجام تنها نقطه مثبت در حوزه سياست خارجي اتحاديه اروپاست كه در راهبرد جهاني اين اتحاديه نيز (ژوئن 2016) به آن اشاره شده است. اين امر بيانگر آن است كه پس از امضاي برجام و كاهش تنش ميان جمهوري اسلامي ايران و اتحاديه اروپا، بروكسل نيز تمايل دارد كه سطح روابط خود را با تهران گسترش دهد؛ موضوعي كه با خروج دولت ترامپ از برجام در مه 2018، براي جمهوري اسلامي ايران نيز اهميت بسياري پيدا كرده است. موضوع مهمي ديگري كه ميتواند زمينه همكاري ميان ايران و اتحاديه اروپا را فراهم كند، مباحث امنيتي در غرب آسيا و بهويژه سوريه است. در اينجا نيز با توجه به مطرح شدن بحث نظمهاي منطقهاي و تلاش براي جلوگيري از بحران در مناطق پيراموني اروپا، امكان شكلگيري همكاري ميان تهران و بروكسل وجود دارد. حوزه تأمين انرژي و البته تأمين امنيت انرژي اتحاديه اروپا نيز يكي از حوزههايي است كه ميتواند موجب نزديكي روابط ايران و اتحاديه اروپا شود و ايران ميتواند با منابع غني انرژي خود، موجب متنوع شدن سبد انرژي اروپا شود.
بااينحال، دراينخصوص نيز ايران با دو مشكل مهم مواجه است: نخست، مخالفت آمريكا با هرگونه سرمايهگذاري در اين حوزه و البته واكنشهاي روسيه و دوم، نبودِ توانمندي كافي در حوزه زيرساختهاي ايران براي تأمين انرژي مورد نياز اتحاديه اروپا. البته بايد به اين موضوع نيز اشاره كرد كه با توجه به سياستهاي تهاجمي دولت ترامپ، عدم استفاده از فرصت بهوجودآمده در شرايط پس از برجام توسط ايران و انجام برخي اقدامات تحريكآميز، بروز تنش بر سر اين اتهام كه ايران در اقدامهاي تروريستي در خاك اروپا دست داشته است، چشمانداز چندان روشني وجود ندارد كه ايران بتواند از بحران بهوجودآمده در روابط مسكو و بروكسل در راستاي تأمين منافع ملي خود استفاده كند.
توصيهها
در شرايط كنوني كه بهنظر ميرسد حيات برجام بهخطر افتاده است، ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
- تلاش براي استفاده از برجام بهعنوان يكي از حوزههاي مورد توافق اتحاديه اروپا و فدراسيون روسيه؛
- استفاده از شكاف ميان اتحاديه اروپا و روسيه در راستاي منافع ملي (بهنظر ميرسد روسيه نيز در شرايط كنوني، آماده گسترش همكاريها و تسري آن از حوزه نظامي به حوزههاي اقتصادي و علمي است)؛
- پرهيز از خروج از برجام (براي مثال، رساندن سطح غنيسازي اورانيوم به پيش از اجراي توافق هستهاي)؛ زيرا اين اقدام ميتواند پيامدهاي سنگيني براي كشور داشته باشد و همان چرخه پيشين افزايش غنيسازي _ افزايش تحريمها را بار ديگر احيا كند؛
- با توجه با كاهش سطح تابآوري در ميان شهروندان، هرگونه شوك رواني به جامعه جبرانناپذير خواهد بود؛
- پرهيز از هرگونه لفاظي بدون پشتوانه در سياست خارجي و تحت تأثير تحولات داخلي، و داشتن طرحي مدون پس از پايان مهلت شصتروزه براي اتحاديه اروپا؛
- راهاندازي سريع سازِكار اينستكس در داخل كشور؛
- تلاش براي دور نگه داشتن اتحاديه اروپا از ايالات متحده. دراينميان، با توجه به اختلافهاي مهم ميان اتحاديه و آمريكا بهنظر ميرسد موضوع ايران و خروجي احتمالي آن ميتواند موجب نزديك شدن دو سوي آتلانتيك شود؛
- پرهيز از هرگونه ماجراجويي خارجي در كشورهاي اروپايي (البته به زعم كشورهاي اروپايي).
[1]. عضو هيئت علمي دانشگاه مفيد
[2]. Resilience
[3]. Principled Pragmatism
[4]. Strategy for the Western Balkans
[5]. Sergei Lavrov
[6]. Valery Gerasimov
[7]. Asymmetric
[8]. Comprehensive and Enhanced Partnership Agreement
[9]. East StratCom
[10]. Pragmatic Cooperation
[11]. Common House
[12]. Broken Cooperation
[13]. Broken Cooperation
التعليقات