دالان توراني ناتو؛ توطئه مشترك ناتو و صهيونيسم بين المللي عليه ايران، روسيه و چين
باگذشت بيش از 22 ماه از پروژه جنگ دوم قراباغ هنوز موضوع «دالان توراني ناتو» كه توسط جمهوري آذربايجان و تركيه با عنوان جعلي و بيپايه «كريدور زنگزور» نام برده ميشود، بهشدت در دستور كار ناتو با محوريت انگلستان و صهيونيسم بينالملل و با كارگزاري و پيمانكاري باكو و آنكارا قرار دارد. دليل اين موضوع آن است كه اساساً پروژه جنگ دوم قراباغ نه براي آزادي قراباغ بلكه بهعنوان پوششي براي اجراي «دالان توراني ناتو» بود كه تاكنون ناكام مانده است. مويد اين ادعا آن است كه اگر واقعاً جمهوري آذربايجان «اراده مستقل» براي آزادي قراباغ داشت عليالقاعده بايد در طول 26 سال از آتشبس 1994 تا 2020 براي اين موضوع، اقدامي هرچند محدود و گامبهگام انجام ميداد، و با آگاهي از مخالفت امريكا، انگلستان و فرانسه با هرگونه عمليات نظامي، منفعلانه بر ادامه فعاليت گروه مينسك اصرار نميكرد و يا با توقف تبليغات ايرانستيزانه، حداقل به طرح و پيشنهاد تهران براي آزادي اراضي اشغالي اين كشور پاسخ منفي نميداد. ازاينرو به نظر ميرسد با تغييرات پارادايمي در نگاه بازيگران به تحولات اوراسيا، قراباغ نيز از سال 2020 به وجهالمصالحه و ابزاري براي پيشبرد اميال ژئوپليتيكي ناتو و صهيونيسم بينالملل تبديل شده است كه محوريت آن را ايجاد «دالان توراني ناتو» باهدف ضربهزدن به منافع اساسي ايران، روسيه و چين تشكيل ميدهد كه توضيح آن در سطور آتي ميآيد؛ اما پيش از آن، ذكر دو نكته ضروري به نظر ميرسد:
اول اينكه بهكاربردن واژه مجعول «كريدور زنگزور» بهجاي «دالان توراني ناتو» از منظر تاريخي، سياسي و حقوقي اشتباه ميباشد. چرا كه واژه دالان زنگزور با به عبارت دقيق تر واژه جعلي «زنگزور غربي» كه توسط الهام علياف رئيسجمهور آذربايجان ابداع شده است، به استان سيونيك (به مركزيت قاپان) در جنوب ارمنستان كه مرز ايران و ارمنستان را تشكيل ميدهد، اطلاق ميشود. در واقع اين واژه در بطن خود ادعاي ارضي عليه استان سيونيك ارمنستان را دارد. استدلال مقامات جمهوري آذربايجان آن است كه اين منطقه در سال 1922 از سوي شوروري به ارمنستان واگذار شده است، اگر اين استدلال مبنا قرار گيرد طبيعتاً نمونههاي مشابه زيادي است از جمله قفقاز كه جمهوري آذربايجان در آن قرار دارد در سال 1828 از ايران جدا و به روسيه واگذار شده است، ايغدير و قارص و دالان قرهسو كه همگي متعلق به ايران هستند، در سال 1310 بدون مبناي حقوقي مشروع به تركيه واگذار شدند، يا اينكه طبق قرارداد سِور 1920 كه عثماني آن را امضا كرده است، شش استان در جنوب شرق اين كشور با عنوان «ارمنستان غربي» متعلق به ارمنيها ميباشند. طبيعتاً با اين استدلال باكو، همه اينها بايد به صاحبان تاريخيشان بازگردند. به همين دليل است كه حقوق بينالملل و رويه قضايي بينالمللي كه چندين بار در آراي ديوان بينالمللي دادگستري اشاره شده است، تأكيد ميكنند كه: «رويدادهاي تاريخي كه دستخوش تحولات بعدي در روابط بينالملل شدند، نميتوانند مبناي ادعاي مالكيت شوند». بر همين اساس نيز اطلاق «زنگزور» به جنوب ارمنستان، به معناي خدشه به تماميت ارضي اين كشور و نقض ماده 4 منشور سازمان ملل است. ازاينرو كاربرد عنوان مجعول «كريدور زنگزور» كه متأسفانه سهواً در برخي از نشريات و منابع خبري و تحليلي كشورمان به نقل از مقامات آنكارا و باكو و البته عمداً توسط لابيهاي وابسته به پانتركيسم بكار برده ميشود از منظر سياسي، حقوقي و تاريخي اشتباه است. «واژه هاي مجعول» نيز بمانند مبحث «تروريسم»، خوب يا بد ندارند همانطوري كه اطلاق عناوين مجعول «خليج ع ر ب ي» يا «آذربايجان ج ن و ب ي» اشتباه هستند، دالان زنگزور نيز همين شرايط را دارد.
به نظر ميرسد چنانچه حدود 22 ماه پيش و براي اولينبار نويسنده اين سطور مطرح ساخته است، بهترين جايگزين براي اين عنوان مجعول، عنوان «دالان توراني ناتو» است. به اين دليل كه اولاً محوريت اين طرح يعني ايجاد دالان «توراني» عليه ايران، روسيه و چين را نشان ميدهد و ثانياً مشخص ميكند كه اين طرح فراتر از وزن جمهوري آذربايجان و تركيه است و در پشت آن استعمار انگلستان قرار دارد كه بيش از دويست سابقه راهبري پانتركيسم از طريق پروراندن تئوريسين يهودي انگليسي الاصل مانند كوهن و آرتور لملي را در پرونده خود دارد همان ايدهاي كه در فروپاشي امپراتوري عثماني نقش داشت.
نكته دوم اينكه استناد باكو به ماده 9 تفاهمنامه آتشبس نهم نوامبر 2020 فاقد اعتبار حقوقي است چرا كه برخلاف بند 6 شش تفاهمنامه كه صراحتاً ايجاد دالان لاچين به عرض پنج كيلومتر ميان قراباغ و ارمنستان را مطرح ساخته در بندهاي 9 و 10 تنها بازگشايي و احداث خطوط مواصلاتي اقتصادي مطرح شده است كه اولاً مكاني براي آن مشخص نشده است و اين مسير ميتواند حتي بهجاي جنوب ارمنستان از سمت قازخ در شمال جمهوري آذربايجان هم باشد كه داراي جاده ارتباطي به ارمنستان و نخجوان ميباشد. ثانياً خطوط مواصلاتي اقتصادي يعني خطوط تحت حاكميت مطلق كشور ميزبان، اين در شرايطي است كه در خصوص دالان لاچين، طبق تفاهمنامه آتشبس، موضوع حاكميت در اختيار باكو نيست.
از سوي ديگر يكسان انگاري دالان لاچين با كريدور جعلي زنگزوركه همراه با شانتاژ گسترده رواني، رسانهاي و فشار سياسي و نظامي از سوي باكو به ايروان همراه است، از يك بُعد ديگر حقوقي نيز قابل خدشه است و آن اينكه نوعي به پيوستگي ميان رژيم حقوقي دالان لاچين با قراباغ وجود دارد كه بر محوريت اعطاي خودمختاري به قراباغ كوهستاني (حداقل شبيه خودمختاري نخجوان) قرار دارد؛ موضوعي كه جمهوري آذربايجان در اجلاس ليسبون سران سازمان امنيت و همكاري اروپا (1996) پذيرفته و بارها آمادگي خود را براي اعطاي خودمختاري عالي به قراباغ، به اطلاع مقامات گروه ميسنك رسانده است، حالآنكه اكنون موضع باكو تغييريافته و رئيسجمهوري آذربايجان بر عدم ارائه هرگونه رژيم حقوقي به قراباغ تأكيد كرده است. طبيعي است كه از نظر ارامنه، در فقدان رژيم حقوقي براي قراباغ، دالان لاچين اهميت ويژه و حقوقي نخواهد داشت.
اينكه عليرغم حل نشدن مسئله قراباغ و عدم بازگشت آن به باكو، جمهوري آذربايجان همچنان روي موضوع انسداد مرزي ايران و ارمنستان از طريق «دالان توراني ناتو» متمركز شده است، ناشي از يك توطئه بزرگتر است كه سالها در اتاق فكرهاي امنيتي ناتو با محوريت انگلستان و صهيونيسم بينالملل طرحريزي و راهكارهاي اجرايي براي آن پيشبيني شده است. از منظر آنها، روسيه، چين و ايران سه دشمن اصلي ناتو هستند و ائتلاف آنها به معناي راهاندازي نظم نوين منطقهاي عليه غرب ميباشد. ازآنجاكه منطقه قفقاز و آسياي مركزي بهعنوان هارتلند زمين، تنها منطقهاي است كه با اين سه كشور مشترك ميباشد، بنابراين مستعدترين كانون جغرافيايي براي ضربهزدن به ايران، روسيه و چين ميباشد و موتور محركه اين كانون، ترويج ايده پانتركيسم و پان تورانيسم ميباشد. قرار است در اين فرايند ايده «پانتركيسم» بمانند ايده «نازيسم» و «دالان توراني» آن مانند «دالان دانزيك هيتلر» در قبل از جنگ جهاني دوم براي تغييرات ژئوپليتيكي ايفاي نقش كند.
«دالان توراني ناتو» قرار است با ازبينبردن مرز ايران و ارمنستان (واگذاري استان سيونيك به جمهوري آذربايجان، تحت هر عنوان ولو بهعنوان راه مواصلاتي)، اتصال جغرافيايي پانتركيسم (پان تورانيسم) از تركيه به جمهوري آذربايجان و آسياي مركزي را در راستاي اهداف صهيونيسم بينالملل و ناتو ايجاد كند و از اين طريق، زمينه را براي واردكردن ضربات جدي به منافع اساسي و حياتي چين، روسيه و ايران در چهار حوزه ذيل فراهم سازد.
- حوزه ترانزيتي: روسيه، چين و ايران در حال حاضر در محوريت چهار طرح ترانزيتي بزرگ يعني «طرح احياء جاده ابريشم يا همان يك كمربند - يك جاده»، «دالان شمال –جنوب»، «كريدور اتصال خليجفارس به درياي سياه» و «كريدور اكو» هستند. در چارچوب دالان توراني ناتو قرار است «كريدور لاجوردي» توسط آنكارا از تركيه به قفقاز و آسياي مركزي، افغانستان و پاكستان (گوادر) ايجاد و درعينحال كريدورهاي چهارگانه فوقالذكر بهنوعي از ميانه قطع يا تضعيف شوند. اهميت اين موضوع از اين نظر است كه انديشكدههاي آمريكايي اعلام كردند كه تبعات طرح يك جاده - يك كمربند چين بهمراتب بيشتر از خطر نظامي چين براي آمريكاست. اينكه تركيه و جمهوري آذربايجان براي عضويت ناظري افغانستان دري و پشتو زبان، در شوراي همكاري كشورهاي بهاصطلاح تركزبان اصرار داشتند، ناشي از همين موضوع يعني جايگاه افغانستان در دالان لاجوردي تركيه بود.
- حوزه انرژي: دالان توراني ناتو قرار است گاز ازبكستان، قزاقستان و تركمنستان را از خزر به باكو برساند. در حال حاضر از باكو تا ايتاليا خط لوله انتقال گاز (شامل سه بخش قفقاز جنوبي، تاناپ و تاپ) فعال است اما باكو به تنهايي گاز كافي براي ارسال از اين خط لوله ندارد. در صورت تحقق دالان توراني ناتو و اتصال گاز سه كشور مذكور به اين خطوط لوله، اروپا به گاز روسيه در قالب خطوط لوله استراتژيك نورد استريم و ايران (در قالب طرح نابوكو) نياز جدي نخواهد داشت و ظرفيتهاي ژئوپليتيكي روسيه و ايران در حوزه انرژي تضعيف و درعينحال چين نيز در تأمين انرژي موردنياز خود از آسياي مركزي بهويژه تركمنستان با مشكل مواجه خواهد شد. از اين منظر، حاميان طرح دالان توراني ناتو اميدوارند با تصويب كنوانسيون رژيم حقوقي درياي خزر در مجلس شوراي اسلامي كه در آن احداث خطوط لوله انرژي در بستر خزر مجاز شمرده شده است، راه براي ايجاد خط لوله انرژي دالان توراني هموار گردد.
- در حوزه مسائل قومي: دالان توراني ناتو قرار است با اتكا به بسترسازي قومي كه باكو و تركيه در دهههاي اخير در حوزه آذريها، تركمنها، تاتارها و اويغور ايجاد كردهاند يك موج گسترده قومي مبتني بر پانتركيسم عليه مناطق آذرينشين و تركمننشين ايران، منطقه اويغور نشين چين و مناطق تاتار و تركنشين روسيه ايجاد كند.
- در حوزه گسترش ناتو: دالان توراني ناتو قرار است مستقيماً ناتو را وارد مرزهاي شمالي ايران، مرزهاي جنوبي روسيه و مرزهاي غربي چين در استان سين كيانگ كند و بدين ترتيب طرح محاصره اين كشورها و زمينهسازي براي تجزيه آنها را تكميل كند. واقعيت اين است كه اشتياق ناتو به توسعه به سمت شرق پس از فروپاشي شوروي، هيچگاه متوقف نشده است و ناتو با بازتعريف يك نقش ادعايي جهاني براي خود، هيچگاه از منطقه با اهميتي چون قفقاز و آسياي مركزي چشمپوشي نميكند، چنانچه آدام تامسون نماينده سابق ناتو و انگلستان در ناتو تأكيد ميكند دالان توراني، ناتو را به مرزهاي سينكيانگ چين ميرساند. اينكه تصور شود چون تركيه عضو ناتو است، ناتو نيازي به حضور مستقيم در هارتلندي چون قفقاز و آسياي مركزي ندارد، تصوري «سادهلوحانه» است، چراكه: اولاً با چنين تصوري بايد ناتو براي توسعه به سمت اوكراين، سوئد و فنلاند نيز حركت نميكرد و موجب جنگ با روسيه نميشد چون ديگر همسايگان روسيه مانند استوني و لتوني از سال 2004 و لهستان (همسايه كالنينگراد روسيه) از سال 1999 عضو ناتو شده بودند. دوم هدف ناتو محاصره روسيه، چين و ايران است و اساساً حضور ناتو در قفقاز و آسياي مركزي بهعنوان مكمل طرح محاصره روسيه از سمت درياي سياه، محاصره چين از سوي درياي جنوبي چين و محاصره ايران از سمت خليجفارس ميباشد. سوم اينكه در هدفگذاري ناتو، دالان توراني ناتو بهعنوان مقدمه تقويت سازمان كشورهاي بهاصطلاح تركزبان و تأسيس بهاصطلاح «ناتوي تركي» در قالب اين سازمان (شبيه ايده ناتوي عربي در سازمان همكاري خليجفارس) ميباشد. بر همين اساس است كه ناتو در دهههاي اخير عليرغم حساسيت روسيه به حركت ناتو بهسوي شرق، به عضويت تركيه در ناتو بسنده نكرده و مستقيماً در قالب برنامههايي مانند برنامه «مشاركت براي صلح» يا «برنامه همكاري انفرادي با ناتو» يا «برنامه آسمان باز»، روابط با اين كشورها را در دستور كار قرار داده و گامبهگام سعي كرده است اين همكاريها را توسعه دهد.
باتوجهبه چهار كژكاركرد دالان توراني ناتو كه ذكر شد، مشخص است كه دليل اصرار بر ايجاد اين دالان و دليل مواضع سرمستانه باكو كه ظاهرا بشدت به حمايت انگلستان و رژيم صهيونيستي دل خوش كرده، چيست.
در كنار اين كژكاركردها، دالان توراني ناتو پيامدهاي ويژهاي عليه ايران نيز دارد. اين دالان قرار است با ايجاد خط لوله جديد انرژي در جنوب ارمنستان، مزيت انتقال گاز ايران به نخجوان، تركيه و حتي ارمنستان و همچنين سوآپ گاز تركمنستان به جمهوري آذربايجان از مسير ايران را از بين ببرد و متوقف سازد و همين تأثير منفي را بر مزيت ژئوپليتيكي ايران در ارتباط دادن ترانزيتي تركيه با جمهوري آذربايجان و آسياي مركزي بگذارد.
ضمن اينكه دالان توراني ناتو، با پمپاژ «پانتركيسم بهمثابه پان نازيسم»، استحاله هويت آذري در پانتركيسم را هدفگذاري كرده است تا از يك سو «هويت آذري» كه در طول تاريخ از جمله در جنگ چالدران در مقابل «هويت ترك آناتولي حنفي» قرارداشتن است، از بين ببرد و آن را باهويت «تركي آناتولي» جايگزين كند تا از اين طريق تجاوزات نظامي و جنايت جنگي آن در تبريز و ديگر شهرهاي آذربايجان، از اذهان زدوده شود و از سوي ديگر با «تركي» اطلاق كردن به هويت آذري، زمينه براي تشيع زدايي از آذريها فراهم گردد. از همين رو نيز در مقابله با اين طرح، همه ايرانيان بهويژه آذريهاي ايران كه پاسداران تشيع و فرهنگ ايراني در طول تاريخ خصوصاً در قفقاز بودهاند، نقش محوري دارند و حركت به جلو مشمئزكننده محافل پانتركيسم در خصوص طرح مسئله بهاصطلاح «آذربايجان ج ن و ب ي» ناشي از همين نگراني آنهاست.
ازاينرو نيز بعد از جنگ دوم قراباغ، تضعيف آذربايجانگرايي در جمهوري آذربايجان، كليد خورده و تركيزه كردن هويت آذربايجاني در دستور كار رسانهها، محافل سياسي و امنيتي و دولتي باكو قرار گرفته است، اين در شرايطي است كه چنانچه در مصوبه 1996 مجلس ملي جمهوري آذربايجان نيز قيد شده است هويت آذري مستقل و متمايز از هويت تركي آناتولي است. برايناساس ميتوان گفت «دالان توراني ناتو» در اهداف كانوني خود، انقطاع تمدني، تاريخي، فرهنگي و مذهبي ايران با جمهوري آذربايجان و قفقاز و تشيع زدايي از اين مناطق، همسو با اميال صهيونيسم بينالملل را قرار داده است.
باتوجهبه مجموع اين مسائل است كه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) كه با دورانديشي داهيانه، در ديدارهاي جداگانهاي كه در حاشيه اجلاس سران روند آستانه در تهران با رجب طيب اردوغان و ولاديمير پوتين رؤساي جمهوري تركيه و روسيه داشتند، مؤكداً تأكيد فرمودند كه ايران هرگونه طرح يا رويكردي كه منجر به انسداد مرز ايران و ارمنستان گردد، تحمل نخواهد كرد. بدين ترتيب مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) به صريحترين شكل، مخالفت ايران با «دالان توراني ناتو» را اعلام و آن را بهعنوان خط قرمز تغييرناپذير ايران اعلام كردند. متعاقب آن رئيسجمهور كشورمان 19 مردادماه گذشته در پاسخ به تماس تلفني نخستوزير ارمنستان با تأكيد بر اهميت اين مرز، تأكيد كردند ايران هيچگونه تغيير در جغرافياي سياسي منطقه را نميپذيرد و آمادگي دارد تمام ظرفيتهاي خود را براي برقراري صلح و ثبات در منطقه قفقاز و رشد و توسعه آن بكار گيرد.
اين موضعگيريها نشان ميدهد كه ايران به تغييرات ژئوپليتيكي و ايجاد «دالان توراني ناتو» كه تجزيه كشورهاي منطقه را هدفگذاري كرده است، اجازه نخواهد داد.
در پايان ذكر چهار نكته مرتبط با اين موضوع اهميت دارد:
اول: دالان توراني ناتو به همان اندازه كه عليه ايران، است عليه روسيه و چين نيز ميباشد، شبكه وابسته به جمهوري آذربايجان و تركيه تلاش ميكنند مسكو را همسو با ايجاد دالاني توراني ناتو نشان دهند. استناد آنها به صحبتهاي يك نظامي اخراجي روسيه كه سابقه همكاري با جريان پانتركيسم را دارد، نشان ميدهد كه از هر خبرسازي براي بهاشتباه انداختن مقامات ايراني استفاده ميكنند. واقعيت اين است كه برخورد روسيه با گرجستان (2008) ، با اوكراين در حال حاضر و اعزام نيرو به قزاقستان (در جريان شورشهاي دي 1400) نشان داد كه روسيه در مقابل دالان توراني ناتو نيز سكوت نخواهد كرد. اينكه اين دالان عليرغم 22 ماه فشار نظامي، سياسي و امنيتي جمهوري آذربايجان، تركيه و ناتو به دولت غربگراي ارمنستان، همچنان در عمل تحقق پيدا نكرده است، تا حدودي با اين موضع روسيه ارتباط دارد. اقدام سراسيمه آميز رئيسجمهوري آذربايجان در امضاي بيانيه ائتلاف متحدين با روسيه در روزهاي اول جنگ اوكراين، نيز بهخاطر همين تصور باكو بود كه نبايد در روسيه اين نظر را ايجاد بكند كه باكو ميخواهد پاي ناتو را به منطقه باز كند. طبيعي است كه روسيه كه اكنون در قراباغ مستقر و دست برتر را در تأثيرگذاري بر اين منطقه دارد و درعينحال ملاحظاتي با تركيه در حوزه درياي سياه از منظر اجراي رژيم حقوقي اين دريا، انتقال انرژي و مراودات تجاري دارد، نيازي به جنجال رسانهاي در خصوص دالان توراني ناتو نميبيند.
دوم: دالان توراني ناتو در صورت تحقق، به دليل پمپاژ پانتركيسم، تماميت ارضي ارمنستان را مخدوش و بقاي اين كشور را در خطر قرار خواهد داد. ازاينرو و عليرغم ادعاها، هيچ دولتي در ارمنستان نميتواند پاي چنين توافق ننگيني را امضا كند و دوام بياورد. بر همين اساس نيز عليرغم ادعاهاي باكو و آنكارا، در خصوص بهاصطلاح فوايد اقتصادي چنين دالاني براي ارمنستان، ايروان در 22 ماه گذشته در مقابل فشارها ايستادگي كرده و از تأسيس سركنسولگري ايران در قاپان استقبال كرده است.
سوم: سازمان كشورهاي بهاصطلاح تركزبان و تقويت آن بخشي از توطئه «دالان توراني ناتو» است. هدف از اين سازمان، پيشبرد ايده پانتركيسم در منطقه و ايجاد شكاف و جلوگيري از تقويت سازمان همكاري شانگهاي و سازمان همكاريهاي اقتصادي اكو است. عدهاي كه عمداً يا سهواً موضوع لزوم عضويت ناظري ايران را با توجيه سادهلوحانه تأثيرگذاري بر تصميمات اين سازمان مطرح ميسازد، در مسير تقويت دالان توراني ناتو حركت ميكنند. چرا كه: اولاً، صرف عضويت ناظري يا هر نوع همكاري ايران با اين سازمان به معناي مشروعيت بخشيدن بهعنوان «كشورهاي بهاصطلاح تركزبان» است، حالآنكه چنين موضوعي واقعيت ندارد و مقامات كشورهايي كه ادعا ميشود همزبان و ترك هستند با مترجم با همديگر صحبت ميكنند. بر همين اساس نيز امروزه بسياري از اساتيد مستقل در تركيه، تكيه آنكارا بر اين ايده را موجب تمسخر كشورشان در سطح بينالمللي قلمداد كردهاند. به همان اندازه كه سازمان بهاصطلاح كشورهاي «شوراي همكاري خليج ع ر ب ي» براي ايران موضوعيت ندارد، سازمان كشورهاي بهاصطلاح تركزبان نيز همين شرايط را دارد. دوم، دليل خطدهي شبكه رسانهاي وابسته به پانتركيسم در خصوص بهاصطلاح ضرورت عضويت ناظري ايران در سازمان مذكور، در راستاي تحقق همان ايده استحاله هويت آذري در هويت تركي آناتولي و القاي تعلق آذريهاي ايران به جهان ترك ميباشد. سوم، در شرايطي كه ايران، روسيه و چين با همكاري مشترك در سازمان همكاري شانگهاي بهويژه بعد از عضويت تهران، اجراي نظم جديد منطقهاي را در دستور كار قرار دادهاند، چه ضرورتي براي حضور در سازماني است كه هدف آن تضعيف شانگهاي از طريق اجراي روياي ناتوي تركي است. چهارم: همه كشورهاي سازمان بهاصطلاح تركزبان، حداقل در يكي در سازمانهاي منطقهاي از جمله اكو، سيكا، سازمان همكاري اسلامي، اتحاديه اقتصادي اوراسيا، جامعه همسود، پيمان امنيت دستهجمعي و دي هشت عضويت دارند و در نتيجه فقدان سازوكار نهادي براي همكاري با اين كشورها، احساس نميشود.
چهارم و نكته پاياني، در صورتي كه باكو، آنكارا و ناتو واقعاً توطئه «دالان توراني ناتو» از طريق انسداد مرزي ايران و ارمنستان و دست اندازي به سيونيك دنبال نمي كنند و هدف ايجاد يك دالان همكاري تجاري استف بهترين راهكار عبور اين مسير در نقطه مرزي زنگيلان و نخجوان با ارمنستان از درون خاك ايران است كه يادداشت تفاهم آن اسفند 1400 به امضاي تهران و باكو رسيده است. ايران در سه دهه اخير مسير اصلي (نه مسير جايگزين) اتصال خاك جمهوري آذربايجان به نخجوان، اتصال تركيه به جمهوري آذربايجان و همچنين ارتباط ارمنستان با خارج بوده است و با هدف تضمين صلح پايدار ميان جمهوري آذربايجان، تركيه و ارمنستان، همين نقش محوري ايران اكنون نيز ميتواند از طريق تداوم جاده زنگيلان به نخجوان از طريق خاك ايران، تقويت شود، ضمن اينكه اين امكان هست خطوط (صرفا) مواصلاتي ديگري ميان جمهوري آذربايجان با نخجوان از طريق منطقه تاووز و قازاخ (كه داراي جاده به ايروان و از آنجا به شمال نخجوان است) ايجاد شود؛ با وجود چنين راهكارهايي، اصرار باكو و آنكارا بر گذر كريدور از استان سيونيك ارمنستان، در واقع كوبيدن بر طبل «دالان توراني ناتو» خواهد بود كه نه ماهيت ترانزيتي و تجاري، بلكه ماهيت سياسي، امنيتي و نظامي، ژئوپليتيكي و مبتني بر ادعاي ارضي دارد. طبيعتاً با منطق جمهوري آذربايجان و تركيه، ايران نيز ميتواند درخواست ايجاد دالان از منطقه قره سو به سمت ايروان را داشته باشد تا دسترسي ايران به پايتخت ارمنستان از نقطه مرزي از حدود 400 كيلومتر به كمتر از 50 كيلومتر كاهش يابد بهويژه اينكه اساساً قره سو تا نود سال پيش بخشي از خاك ايران بوده است.
اصرار باكو و آنكارا بر «دالان توراني ناتو» نهتنها به تحقق اين دالان منجر نخواهد شد بلكه با ايجاد واگرايي منطقهاي و به دليل اتكا بر قومگرايي، آينده قراباغ را مبهمتر، اختلافات داخلي در حاكميت علياف را تشديد و نارضايتي و گسلهاي قومي در جمهوري آذربايجان را فعالتر خواهد ساخت، ضمن اينكه اين موضوع ميتواند به پاشنه آشيل دولت حرب عدالت و توسعه در انتخابات ژوئن 2023 در برابر ائتلاف ششگانه و ائتلاف كردها و علويها، تبديل شود.
التعليقات